غیبت در فقه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷: خط ۷:


==مقدمه==
==مقدمه==
[[شهید ثانی]] در [[کشف]] الریبه در تعریف غیبت می‌نویسد: {{عربی|إن الغيبة ذكر الإنسان حال غيبته بما يكره نسبته إليه مما يعد نقصانا في العرف بقصد الانتقاص و الذم}}<ref>شهید ثانی، کشف الریبه، ص۵۱.</ref>: غیبت، یادکردن از یک [[انسان]] غایب با [[هدف]] [[ذم]] یا تنقیص، با چیزهایی که او از نسبت‌دادنش به خود ناراحت می‌شود، از آنچه که در عرف نقصی برای او تلقی می‌شود.
[[غیبت]] عبارت است از [[عیب]] گویی از کسی در غیاب او به قصد [[نکوهش]] و [[سرزنش]]. مقصود از عیب گویی اعم از بیان عیب به زبان، اشاره، کنایه، [[نوشتن]] و دیگر شیوه‌های انتقال مفاهیم است. در عیب نیز تفاوتی میان تعلّق آن به بدن، [[نسب]]، [[اخلاق]]، [[رفتار]]، گفتار، [[دین]]، [[دنیا]]، بلکه [[لباس]]، [[خانه]] و مانند آنها نیست.<ref>جواهر الکلام ۲۲/ ۶۳ ـ ۶۴</ref>
[[شیخ انصاری]] غیبت را [[حق‌الناس]] می‌داند و [[معتقد]] است: {{عربی|أمّا كونها من حقوق النّاس فلأنّه ظلم على المغتاب، و للأخبار في أنّ من حقّ المؤمن على المؤمن أن لا يغتابه<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۴۶.</ref> و أنّ حرمة عرض المسلم كحرمة دمه و ماله}}<ref>حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۳۶.</ref>: [[غیبت]] از [[حقوق مردم]] است؛ زیرا غیبت [[ظلم]] به غیبت‌شونده است و نیز در [[روایات]] هست که "از [[حقوق]] [[مؤمن]] بر مؤمن این است که غیبت او را نکند" و [[حرمت]] و [[احترام]] [[آبروی مسلمان]] مانند حرمت و احترام [[خون]] و [[مال]] اوست"<ref>مرتضی انصاری، مکاسب، ج۱، ص۳۳۶.</ref>.


در بیان مفهوم [[امنیت اجتماعی]] گذشت که مسئله مهم در این مقوله، [[حفظ مال]] [[جان]] و آبروی افراد [[جامعه]] است. بی‌گمان غیبت از عوامل مهم در از بین رفتن [[آبرو]] و حتی [[ترور شخصیت]] افراد است و همان‌گونه که در [[روایت]] فوق اشاره شده، حرمت آبروی [[مردم]] مانند حرمت خون و مال آنهاست؛ لذا در صورتی که [[معصیت]] غیبت در جامعه فراگیر شود، شاخص‌های امنیت اجتماعی مانند مصونیت آبرو، جان و مال مردم به مخاطره می‌افتد و جامعه به سوی [[احساس ناامنی]] [[گرایش]] می‌یابد. به همین سبب است که در [[فقه]] به شدت در مورد غیبت و [[نکوهش]] و [[تحریم]] آن سخن گفته شده و [[فقها]] [[اجماع]] دارند که غیبت [[حرام]] است؛ چراکه از معاصی‌ای است که [[خداوند]] با شدیدترین واژه‌ها به تقبیح آن پرداخته است: {{متن قرآن|لَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ}}<ref>«از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می‌دارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبه‌پذیری بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۲.</ref>
عیب گویی از کسی که از نسبت دادن آن عیب به خود نه تنها کراهتی ندارد، بلکه خوشحال می‌شود و آن را برای خود کمال می‌شمارد، غیبت محسوب نمی‌شود. همچنین است اگر عیب نزد عرف [[نقص]] شمرده نشود و بازگو کردن آن به قصد نکوهش نباشد، مانند بازگو کردن عیب نزد [[پزشک]] برای [[درمان]] یا نزد [[سلطان]] برای رسیدگی و [[ترحم]] کردن.<ref>مرآة العقول ۱۰/ ۴۰۷</ref>
[[شیخ انصاری]] در [[مکاسب]] محرمه در باب حرمت غیبت می‌نویسد: {{عربی|فاعلم أنّ المستفاد من الأخبار المتقدمة و غيرها أنّ حرمة الغيبة لأجل انتقاص المؤمن و تأذّيه منه، فإذا فرض هناك مصلحة راجعة إلى المغتاب بالكسر، أو بالفتح، أو ثالث دلّ العقل أو الشرع على كونها أعظم من مصلحة احترام المؤمن...}}<ref>مرتضی انصاری، مکاسب، ج۱، ص۳۴۲.</ref>. بدان که از [[اخبار]] پیشین و غیر آن استفاده می‌شود که [[حرمت]] [[غیبت]] به خاطر ایجاد تنقیص در [[مؤمن]] و ایذای اوست؛ پس اگر در غیبت مصلحتی برای غیبت‌کننده یا شونده یا فرد ثالثی باشد که [[عقل]] یا [[شرع]] بر آن دلالت می‌کند، باید این [[مصلحت]] بزرگ‌تر از مصلحت [[احترام]] مؤمن باشد.


این عبارت [[شیخ انصاری]] بیانگر آن است که [[حکمت]] حرمت غیبت، از بین رفتن احترام مؤمن و ایذای اوست که در واقع [[آبروی مؤمن]] را در [[جامعه]] و بین [[مردم]] دچار خدشه می‌کند و با فراگیر شدن آن، جامعه دچار آسیب روانی می‌گردد. این امر همانا زمینه‌ساز [[ناامنی]] فردی و [[اجتماعی]] است.
برخی، [[کراهت]] داشتن را شرط تحقق غیبت ندانسته و عیب گویی، حتی در صورت عدم کراهتِ صاحب عیب را مصداق غیبت دانسته‌اند.<ref>المکاسب المحرمة (امام خمینی) ۱/ ۳۹۰ ـ ۳۹۱</ref>
[[محقق کرکی]] در جامع المقاصد در تبیین معیار غیبت [[معتقد]] است: {{عربی|إن ضابط الغيبة المحرمة: كل فعل يقصد به هتك عرض المؤمن والتفكه به، أو إضحاك الناس منه}}<ref>محقق کرکی، جامع المقاصد، ج۴، ص۲۷.</ref>: «معیار در غیبت [[حرام]] این است: هر عملی که موجب هتک آبروی مؤمن شود یا مورد [[تعجب]] گردد و یا سبب [[خنده]] مردم از آن شود».
 
غیبت با وجود حرمت شدیدش، در مواردی می‌تواند [[حکم]] حرمتش نقض شود: مورد اول اینکه فرد مختاب [[متجاهر به فسق]] باشد. [[شارع]] در اینجا با نقض حکم حرمت، در صدد است نشان دهد که متجاهر به فسق دیگر صفت مذمومش از انظار مردم غایب نیست تا قید غیبت بر او تطبیق کند. مورد دوم اینکه در [[مقام]] [[تظلم‌خواهی]] باشد؛ در اینجا [[ظلم]] یک [[تهدید]] بزرگ‌تر برای فرد و جامعه است و برای اینکه فرد [[مظلوم]] از ظلم [[رهایی]] یابد و امنیتش تأمین شود، مجاز است از [[ظالم]] غیبت کند. در واقع در این موارد، مصالحی بزرگ‌تر از مصلحت آبروی افراد است و همین امر موجب جواز غیبت شده است<ref>مرتضی انصاری، مکاسب، ج۱، صص ۳۴۳ و ۳۴۷.</ref>.
شرط دیگر تحقق غیبت، وجود عیب در غیبت شونده است و در صورت عدم وجود عیب، عیب گویی مصداق [[بهتان]] خواهد بود(بهتان). همچنین بازگو کردن عیب آشکار؛ خواه برای عموم [[مردم]]، مانند [[نابینایی]] و لنگی و یا برای شنونده، در صورتی که بازگو کننده قصد [[مذمت]] و نکوهش نداشته باشد، غیبت به شمار نمی‌رود؛ اما اگر چنین عیبی به قصد سرزنش دارنده آن بازگو شود، از این حیث که [[اذیت]] [[مؤمن]] و [[اهانت]] به او می‌باشد، [[حرام]] است؛ لیکن در اینکه مصداق غیبت به شمار می‌رود یا نه، [[اختلاف]] است.<ref>کتاب المکاسب ۱/ ۳۲۵ ـ ۳۳۱</ref> از [[احکام]] عنوان یاد شده به مناسبت در باب [[تجارت]] [[سخن]] گفته‌اند.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج5، صفحه 628-629.</ref>
نکته شایان ذکر این است که گوش کردن به غیبت نیز حرام است<ref>سیدروح الله موسوی خمینی، ترجمه تحریر الوسیله، ج۴، ص۴۸۵.</ref>: {{عربی|يحرم استماع الغيبة بلا خلاف}}<ref>مرتضی انصاری، مکاسب، ج۱، ص۳۵۹.</ref>: «[[شنیدن غیبت]] حرام است و در این [[حکم]] بین [[فقها]] مخالفی وجود ندارد؛ چراکه همان پیامدهای [[غیبت]] کردن نیز بر گوش دادن و [[تضعیف]] [[شخصیت]] و آبروی فرد بار می‌شود».<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۹۵.</ref>
 
==[[حکم]]==
[[خداوند]] در [[قرآن کریم]] از غیبت [[نهی]] کرده و آن را به منزله خوردن گوشت [[برادر]] مؤمن قرار داده است.<ref> سوره حجرات/۱۲</ref> از این رو، غیبت حرام، بلکه از [[گناهان کبیره]] است.<ref>کتاب المکاسب ۳۱۵ ـ ۳۱۸</ref> [[حرمت]] غیبت به مؤمن ([[شیعه دوازده امامی]]) اختصاص دارد.<ref>کتاب المکاسب ۳۱۹</ref> گوش دادن به غیبت نیز حرام و ردّ آن در صورت امکان بر شنونده [[واجب]] است.<ref>جواهرالکلام ۲۲/۷۱ ـ ۷۲</ref>
 
مراد از ردّ غیبت، بازداشتن [[غیبت]] کننده از غیبت نیست؛ بلکه کمک به [[مؤمن]] غیبت شونده و دفع آن [[عیب]] از او است، مانند اینکه در عیب [[دنیوی]] بگوید: آنچه گفتی عیب نیست. عیب آن است که [[خداوند]] آن را عیب شمرده است.<ref>کتاب المکاسب ۱/ ۳۶۱ ـ ۳۶۲</ref>
 
به تصریح برخی، غیبت [[کودک]] ممیّز که از [[شنیدن غیبت]] خود ناراحت می‌شود نیز [[حرام]] است.<ref>جواهر الکلام ۲۲/ ۷۰؛ کتاب المکاسب ۱/ ۳۱۹؛ مصباح الفقاهة ۱/ ۳۲۴ ـ ۳۲۵</ref>
 
برخی گفته‌اند: ظاهر آن است که غیبت از [[حقوق]] اللّه‌ است؛ هرچند متعلّق آن مردم‌اند؛ از این رو، [[توبه]] از آن کفایت می‌کند و نیازی به درخواست [[بخشش]] و گذشت از غیبت شونده نیست.<ref>جواهر الکلام ۲۲/ ۷۲</ref> در مقابل، برخی، حلالیت‌طلبیدن را در صورت رسیدن غیبت به گوش غیبت شونده، [[واجب]] دانسته‌اند و در غیر این صورت، تنها برای او [[دعا]] و [[طلب آمرزش]] می‌کند.<ref>رسائل الشهید الثانی (ق) / ۳۲۰ ـ ۳۲۱</ref> برخی دیگر گفته‌اند: در صورت امکان، مقتضای [[احتیاط]] مطلقا [[طلب]] بخشش و گذشت از غیبت شونده است؛ در غیر این صورت، تنها [[توبه]] و [[استغفار]] کفایت می‌کند<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۴۱</ref>.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج5، صفحه 629-630.</ref>
 
==موارد استثنا==
از [[حکم]] [[حرمت]] غیبت مواردی استثنا و حکم به جواز آن شده است. ضابطه کلّی در جواز غیبت، وجود مصلحتی [[برتر]] و مهم‌تر از [[مفسده]] [[هتک حرمت]] مؤمن است. در ذیل به نمونه‌هایی از موارد استثنا شده اشاره می‌شود.
 
'''[[فاسق]]:''' مراد کسی است که آشکارا مرتکب [[اعمال]] [[خلاف شرع]] می‌شود. چنین کسی با ارتکاب علنی [[گناه]] حرمت خود را شکسته و غیبت او روا شمرده شده است؛ لیکن در اینکه غیبت کردن او، تنها در گناهی که آشکارا مرتکب می‌شود جایز است یا نسبت به دیگر گناهانی که [[تظاهر]] به آنها نمی‌کند نیز جایز می‌باشد، [[اختلاف]] است.<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۴۵</ref> برخی نسبت به گناهانی که آشکارا مرتکب نمی‌شود گفته‌اند: چنانچه [[قبح]] چنین گناهی کمتر از گناهی باشد که آشکارا مرتکب می‌شود، غیبت کردن او نسبت به آن گناه نیز جایز خواهد بود.<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۴۶</ref>
 
'''[[دادخواهی]]:''' غیبت [[ستمگر]] در [[مقام]] دادخواهی توسط ستمدیده جایز است؛ هر چند ستمگر پنهانی مرتکب [[ستم]] شده باشد.
 
آیا جواز غیبت در این مورد، اختصاص دارد به اینکه غیبت نزد کسی باشد که [[امید]] رفع [[ستم]] از او می‌رود، یا مطلق است؟ مسئله اختلافی است<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۴۷ ـ ۳۴۹</ref>
 
'''[[مقام]] [[نصیحت]] و [[خیرخواهی]]:''' فردی که برای [[مشورت]] در امری نزد کسی رفته، خیرخواهی او بر مشورت دهنده [[واجب]] است و درصورتی که خیر و [[صلاح]] مشورت کننده متوقف بر [[غیبت]] طرف مشورت از کسی باشد، غیبت جایز خواهد بود. به عنوان نمونه، اگر مردی در امر [[ازدواج]] با زنی با کسی مشورت کند و مشورت دهنده بداند آن [[زن]] [[اخلاق]] فاسدی دارد و چنانچه مشورت کننده با او ازدواج کند، زندگی‌اش تباه می‌شود، بر مشورت دهنده جایز است در حدّ لازم فسادهای [[اخلاقی]] [[زن]] را برای مشورت کننده بازگو کند.<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۱ ـ ۳۵۲</ref>
 
'''مقام [[استفتا]]:''' هرگاه استفتا متوقف بر نام بردن [[ظالم]] باشد، غیبت او جایز خواهد بود، مانند اینکه بپرسد فلانی [[حق]] مرا خورده است، راه [[نجات]] من و دستیابی به حقم چیست؟ در غیر این صورت جایز نیست.<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۲</ref>
 
'''مقام [[نهی از منکر]]:''' در مواردی که نهی از منکر منوط به غیبت است، غیبت کردن به قصد بازداشتن از منکر جایز خواهد بود.<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۳</ref>
 
'''در [[مبارزه با بدعت]] گذار و [[فتنه]]‌گر:''' غیبت کردن از فتنه گران و [[بدعت گذاران]] در [[دین]] جایز، بلکه به قصد بر [[حذر]] داشتن [[مردم]] از نزدیک شدن به آنان واجب است<ref>مهذب الاحکام ۱۶/ ۱۳۰</ref>
 
'''برای [[دفع ضرر]] از غیبت شونده:''' چنانچه بد گویی از کسی موجب دفع ضرر و خطر از او گردد، [[بدگویی]] جایز است.<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۴ ـ ۳۵۵</ref>
 
'''[[عیب]] نمایان و آشکار:''' آنجا که عیب کسی برای او حالت وصف غالبی پیدا کرده که بدان شناخته می‌شود و بدون ذکر آن شناخته نمی‌شود، مانند ویژگی لنگ، یک چشم و [[احول]] (دو بین)، ذکر چنین عیبی بدون قصد [[نکوهش]] جایز است. البته این استثنا بنابر شمول غیبت نسبت به این نوع عیب گویی است و گرنه در صورت عدم شمول موضوعاً از غیبت خارج است.<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۶ </ref>
 
ردّ ادعای نسبی که در واقع [[نسب]] مدّعی نیست.<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۷</ref>
 
'''ردّ و [[ابطال]] گفتار[[باطل]]:''' هرچند این ردّ و ابطال، منقصت گوینده [[باطل]] را درپی داشته باشد، به شرط آنکه [[پاسداشت]] [[حق]] و محو باطل متوقف بر آن باشد.<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۷</ref>
 
'''[[جرح]] [[گواهان]] و [[راویان]]:''' چنانچه گواهانِ [[گواهی]] دهنده نزد [[قاضی]]، [[فاسق]] باشند، اظهار [[فسق]] آنان نزد [[حاکم شرع]] از سوی کسی که از فسق آنان مطلع است، جایز می‌باشد. چنان که بازگو کردن فسق [[راویان احادیث]] نیز جایز خواهد بود.<ref>کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۴.</ref>.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج5، صفحه 630-632.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۰

مقدمه

غیبت عبارت است از عیب گویی از کسی در غیاب او به قصد نکوهش و سرزنش. مقصود از عیب گویی اعم از بیان عیب به زبان، اشاره، کنایه، نوشتن و دیگر شیوه‌های انتقال مفاهیم است. در عیب نیز تفاوتی میان تعلّق آن به بدن، نسب، اخلاق، رفتار، گفتار، دین، دنیا، بلکه لباس، خانه و مانند آنها نیست.[۱]

عیب گویی از کسی که از نسبت دادن آن عیب به خود نه تنها کراهتی ندارد، بلکه خوشحال می‌شود و آن را برای خود کمال می‌شمارد، غیبت محسوب نمی‌شود. همچنین است اگر عیب نزد عرف نقص شمرده نشود و بازگو کردن آن به قصد نکوهش نباشد، مانند بازگو کردن عیب نزد پزشک برای درمان یا نزد سلطان برای رسیدگی و ترحم کردن.[۲]

برخی، کراهت داشتن را شرط تحقق غیبت ندانسته و عیب گویی، حتی در صورت عدم کراهتِ صاحب عیب را مصداق غیبت دانسته‌اند.[۳]

شرط دیگر تحقق غیبت، وجود عیب در غیبت شونده است و در صورت عدم وجود عیب، عیب گویی مصداق بهتان خواهد بود(بهتان). همچنین بازگو کردن عیب آشکار؛ خواه برای عموم مردم، مانند نابینایی و لنگی و یا برای شنونده، در صورتی که بازگو کننده قصد مذمت و نکوهش نداشته باشد، غیبت به شمار نمی‌رود؛ اما اگر چنین عیبی به قصد سرزنش دارنده آن بازگو شود، از این حیث که اذیت مؤمن و اهانت به او می‌باشد، حرام است؛ لیکن در اینکه مصداق غیبت به شمار می‌رود یا نه، اختلاف است.[۴] از احکام عنوان یاد شده به مناسبت در باب تجارت سخن گفته‌اند.[۵]

حکم

خداوند در قرآن کریم از غیبت نهی کرده و آن را به منزله خوردن گوشت برادر مؤمن قرار داده است.[۶] از این رو، غیبت حرام، بلکه از گناهان کبیره است.[۷] حرمت غیبت به مؤمن (شیعه دوازده امامی) اختصاص دارد.[۸] گوش دادن به غیبت نیز حرام و ردّ آن در صورت امکان بر شنونده واجب است.[۹]

مراد از ردّ غیبت، بازداشتن غیبت کننده از غیبت نیست؛ بلکه کمک به مؤمن غیبت شونده و دفع آن عیب از او است، مانند اینکه در عیب دنیوی بگوید: آنچه گفتی عیب نیست. عیب آن است که خداوند آن را عیب شمرده است.[۱۰]

به تصریح برخی، غیبت کودک ممیّز که از شنیدن غیبت خود ناراحت می‌شود نیز حرام است.[۱۱]

برخی گفته‌اند: ظاهر آن است که غیبت از حقوق اللّه‌ است؛ هرچند متعلّق آن مردم‌اند؛ از این رو، توبه از آن کفایت می‌کند و نیازی به درخواست بخشش و گذشت از غیبت شونده نیست.[۱۲] در مقابل، برخی، حلالیت‌طلبیدن را در صورت رسیدن غیبت به گوش غیبت شونده، واجب دانسته‌اند و در غیر این صورت، تنها برای او دعا و طلب آمرزش می‌کند.[۱۳] برخی دیگر گفته‌اند: در صورت امکان، مقتضای احتیاط مطلقا طلب بخشش و گذشت از غیبت شونده است؛ در غیر این صورت، تنها توبه و استغفار کفایت می‌کند[۱۴].[۱۵]

موارد استثنا

از حکم حرمت غیبت مواردی استثنا و حکم به جواز آن شده است. ضابطه کلّی در جواز غیبت، وجود مصلحتی برتر و مهم‌تر از مفسده هتک حرمت مؤمن است. در ذیل به نمونه‌هایی از موارد استثنا شده اشاره می‌شود.

فاسق: مراد کسی است که آشکارا مرتکب اعمال خلاف شرع می‌شود. چنین کسی با ارتکاب علنی گناه حرمت خود را شکسته و غیبت او روا شمرده شده است؛ لیکن در اینکه غیبت کردن او، تنها در گناهی که آشکارا مرتکب می‌شود جایز است یا نسبت به دیگر گناهانی که تظاهر به آنها نمی‌کند نیز جایز می‌باشد، اختلاف است.[۱۶] برخی نسبت به گناهانی که آشکارا مرتکب نمی‌شود گفته‌اند: چنانچه قبح چنین گناهی کمتر از گناهی باشد که آشکارا مرتکب می‌شود، غیبت کردن او نسبت به آن گناه نیز جایز خواهد بود.[۱۷]

دادخواهی: غیبت ستمگر در مقام دادخواهی توسط ستمدیده جایز است؛ هر چند ستمگر پنهانی مرتکب ستم شده باشد.

آیا جواز غیبت در این مورد، اختصاص دارد به اینکه غیبت نزد کسی باشد که امید رفع ستم از او می‌رود، یا مطلق است؟ مسئله اختلافی است[۱۸]

مقام نصیحت و خیرخواهی: فردی که برای مشورت در امری نزد کسی رفته، خیرخواهی او بر مشورت دهنده واجب است و درصورتی که خیر و صلاح مشورت کننده متوقف بر غیبت طرف مشورت از کسی باشد، غیبت جایز خواهد بود. به عنوان نمونه، اگر مردی در امر ازدواج با زنی با کسی مشورت کند و مشورت دهنده بداند آن زن اخلاق فاسدی دارد و چنانچه مشورت کننده با او ازدواج کند، زندگی‌اش تباه می‌شود، بر مشورت دهنده جایز است در حدّ لازم فسادهای اخلاقی زن را برای مشورت کننده بازگو کند.[۱۹]

مقام استفتا: هرگاه استفتا متوقف بر نام بردن ظالم باشد، غیبت او جایز خواهد بود، مانند اینکه بپرسد فلانی حق مرا خورده است، راه نجات من و دستیابی به حقم چیست؟ در غیر این صورت جایز نیست.[۲۰]

مقام نهی از منکر: در مواردی که نهی از منکر منوط به غیبت است، غیبت کردن به قصد بازداشتن از منکر جایز خواهد بود.[۲۱]

در مبارزه با بدعت گذار و فتنه‌گر: غیبت کردن از فتنه گران و بدعت گذاران در دین جایز، بلکه به قصد بر حذر داشتن مردم از نزدیک شدن به آنان واجب است[۲۲]

برای دفع ضرر از غیبت شونده: چنانچه بد گویی از کسی موجب دفع ضرر و خطر از او گردد، بدگویی جایز است.[۲۳]

عیب نمایان و آشکار: آنجا که عیب کسی برای او حالت وصف غالبی پیدا کرده که بدان شناخته می‌شود و بدون ذکر آن شناخته نمی‌شود، مانند ویژگی لنگ، یک چشم و احول (دو بین)، ذکر چنین عیبی بدون قصد نکوهش جایز است. البته این استثنا بنابر شمول غیبت نسبت به این نوع عیب گویی است و گرنه در صورت عدم شمول موضوعاً از غیبت خارج است.[۲۴]

ردّ ادعای نسبی که در واقع نسب مدّعی نیست.[۲۵]

ردّ و ابطال گفتارباطل: هرچند این ردّ و ابطال، منقصت گوینده باطل را درپی داشته باشد، به شرط آنکه پاسداشت حق و محو باطل متوقف بر آن باشد.[۲۶]

جرح گواهان و راویان: چنانچه گواهانِ گواهی دهنده نزد قاضی، فاسق باشند، اظهار فسق آنان نزد حاکم شرع از سوی کسی که از فسق آنان مطلع است، جایز می‌باشد. چنان که بازگو کردن فسق راویان احادیث نیز جایز خواهد بود.[۲۷].[۲۸]

منابع

پانویس

  1. جواهر الکلام ۲۲/ ۶۳ ـ ۶۴
  2. مرآة العقول ۱۰/ ۴۰۷
  3. المکاسب المحرمة (امام خمینی) ۱/ ۳۹۰ ـ ۳۹۱
  4. کتاب المکاسب ۱/ ۳۲۵ ـ ۳۳۱
  5. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 628-629.
  6. سوره حجرات/۱۲
  7. کتاب المکاسب ۳۱۵ ـ ۳۱۸
  8. کتاب المکاسب ۳۱۹
  9. جواهرالکلام ۲۲/۷۱ ـ ۷۲
  10. کتاب المکاسب ۱/ ۳۶۱ ـ ۳۶۲
  11. جواهر الکلام ۲۲/ ۷۰؛ کتاب المکاسب ۱/ ۳۱۹؛ مصباح الفقاهة ۱/ ۳۲۴ ـ ۳۲۵
  12. جواهر الکلام ۲۲/ ۷۲
  13. رسائل الشهید الثانی (ق) / ۳۲۰ ـ ۳۲۱
  14. کتاب المکاسب ۱ / ۳۴۱
  15. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 629-630.
  16. کتاب المکاسب ۱ / ۳۴۵
  17. کتاب المکاسب ۱ / ۳۴۶
  18. کتاب المکاسب ۱ / ۳۴۷ ـ ۳۴۹
  19. کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۱ ـ ۳۵۲
  20. کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۲
  21. کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۳
  22. مهذب الاحکام ۱۶/ ۱۳۰
  23. کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۴ ـ ۳۵۵
  24. کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۶
  25. کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۷
  26. کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۷
  27. کتاب المکاسب ۱ / ۳۵۴.
  28. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج5، صفحه 630-632.