نفس: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۴: خط ۱۴:


==نفس در فرهنگ مطهر==
==نفس در فرهنگ مطهر==
"نفس" دراصل به معنی "خود" است. "نفس" آن خودِ [[انسان]] است<ref>فلسفه اخلاق، ص۱۶۸.</ref>.
"نفس" در اصل به معنی "خود" است. "نفس" آن خودِ [[انسان]] است<ref>فلسفه اخلاق، ص۱۶۸.</ref>.


([[جوهر]] [[عقل]]) اگر [[بی‌نیاز]] است در ذات و [[نیازمند]] است در فعل. (ذاتاً در اصل وجود بی‌نیاز است ولی در کار و در فعالیت نیازمند است) اصطلاحاً به او می‌گوئیم "نفس"<ref>مقالات فلسفی (۲)، ص۲۱۵.</ref>.
([[جوهر]] [[عقل]]) اگر [[بی‌نیاز]] است در ذات و [[نیازمند]] است در فعل. (ذاتاً در اصل وجود بی‌نیاز است ولی در کار و در فعالیت نیازمند است) اصطلاحاً به او می‌گوئیم "نفس"<ref>مقالات فلسفی (۲)، ص۲۱۵.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۲۵


اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل روح (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

نفس در فرهنگ مطهر

"نفس" در اصل به معنی "خود" است. "نفس" آن خودِ انسان است[۲].

(جوهر عقل) اگر بی‌نیاز است در ذات و نیازمند است در فعل. (ذاتاً در اصل وجود بی‌نیاز است ولی در کار و در فعالیت نیازمند است) اصطلاحاً به او می‌گوئیم "نفس"[۳].

در موجود زنده در عین حال که عامل خارجی آمده است و مزاج را از بین برده است، در درون آن موجود زنده یک موجود دیگری است که فعالیت می‌کند و دو مرتبه مزاج را به حال عادی باز می‌گرداند. این خود دلیلی است بر وجود قوه دیگری غیر از طبیعت بی‌جان در موجود زنده، که آن قوه معید مزاج است، این قوه حاکم بر طبیعت است و می‌تواند از درون فعالیت کند. این قوه را حکما "نفس" نام نهاده‌اند. اعم از نفس نباتی یا حیوانی و یا نفس انسان. و از همین طریق است که پی می‌برند نفس غیر از مزاج است؛ زیرا مزاج معدوم شده نمی‌تواند بازگردد، ولی نفس قوه‌ای است که مزاج معدوم را باز می‌گرداند[۴].

نفس انسان آن چیزی است که فکر و اراده می‌کند[۵].

فلاسفه اسلامی صورت را در جاندارها "نفس" می‌گویند. صورت اگر علی و تیرةٍ واحده رفتار کند آن را "نفس" نمی‌گویند مثل صورت جمادات، امّا اگر تسلّط بر مادّه دارد و کارهای گوناگون انجام دهد آن را "نفس" گویند. آنگاه در مورد نبات هم به نفس قائلند (لازم نیست که نفس مجرّد باشد، نفس همان صورت است که بر یک تیره عمل نمی‌کند و چندین نوع حرکت دارد)[۶].[۷]

نفس‌الامر

نفس‌الامر، یعنی در مرتبه ذات شیء: "در مرتبه ذات شیء" یعنی چه؟ یعنی این شیء در مرتبه ذات خودش صلاحیّت این انتزاع‌ها را دارد که وقتی این شیء در قرنطینه عقل می‌رود عقل این معانی را از او انتزاع می‌کند و برای او اعتبار می‌کند[۸]. نفس الامر یعنی مرتبه‌ای از مراتب واقع. مرتبه‌ای از مراتب واقع یعنی چه؟ یعنی عقل انسان قدرت دارد که خود واقع را به مراتبی تحلیل بکند و این از قدرت تحلیل عقل برمی‌خیزد. او می‌تواند واقع را تحلیل بکند به مراتبی و از هر مرتبه از آن مراتب یک حکمی انتزاع بکند، ولی همه این مراتب، مراتب واقع است[۹].[۱۰]

نفس‌الامر از نظر حاجی سبزواری

نفس‌الامر، یعنی فی حدّ نفسه. یعنی به جای الامر فی نفسه می‌گوییم: فی نفسه‌الامر: این "الامر فی نفسه یعنی الامر فی مرتبة ذاته می‌گوید در اینجا وضع ظاهر به جای مضمر است[۱۱].[۱۲]

نفس الامریّه

احکام بر مبنای مصالح و مفاسد "نفس الامریّه" است [یعنی] بر مبنای مصالح و مفاسد واقعی است[۱۳].[۱۴]

نفس اماره

نفس انسان گاهی در یک حدّ پایین است، در آن حدّ پایین که کار می‌کند، آنجا که تحت فرمان عقل نیست، اسمش می‌شود نفس اماره[۱۵].[۱۶]

نفس‌پرستی

این نفس همان "خود" است؛ می‌گوئیم: "نفس پرستی" یا "خودپرستی"[۱۷].[۱۸]

نفس فلکی

قوه مبدأ فعل واحد است و صاحب قوه ذی حیات و ذی شعور [را] نفس فلکی می‌گیرند[۱۹].[۲۰]

نفس‌کشی

نفس کشی به معنای اینکه نفس به راستی کشته شود و لو هواهای نفس، ولو همان تمایلات نفسانی که در انسان هست، امکان ندارد، آنهایی هم که گمان می‌کنند نفس را کشته‌اند یعنی آن را معدوم و اعدام کرده‌اند، اشتباه کرده‌اند، همان نفس‌های کشته در شعور باطنشان مشغول فعالیت است. اسلام طرفدار رام کردن، مطیع کردن و ورزش دادن نفس است[۲۱]. مسله نفس‌کشی و به عبارت دیگر خود را در هم شکستن، خود را کوبیدن، یعنی خود بین نبودن و خودپسند و خودخواه نبودن[۲۲].[۲۳]

نفس لوامّه

نفس لوامّه، یعنی نفس ملامت کن که در مواقعی از انسان خطایی سر می‌زند آدمی را تحت شکنجه و عذاب و ملامت و سرزنش قرار می‌دهد[۲۴]. به عبارت دیگر نفس در یک درجه بالاتر چشم‌هایش را باز می‌کند و هشیارتر می‌گردد، می‌شود نفس لوامه که خودش خودش را ملامت می‌کند[۲۵]. ﴿النَّفْسِ اللَّوَّامَةِ[۲۶]، نفس ملامت‌گر که صاحبش را ملامت می‌کند. یعنی قوه‌ای در وجود انسان هست که وقتی انسان کاری را انجام می‌دهد با خود انسان حرف می‌زند و او را ملامت می‌کند: ای دل غافل چرا من چنین کاری را مرتکب شدم، عجب کار بدی کردم! روی من سیاه است و از این حرف‌ها. حالا آیا می‌شود گفت بشر صاحب چنین قوه‌ای نیست؟ بالضروره هست[۲۷].[۲۸].[۲۹]

منابع

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی
  2. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی.
  2. فلسفه اخلاق، ص۱۶۸.
  3. مقالات فلسفی (۲)، ص۲۱۵.
  4. حرکت و زمان، ج۱، ص۱۷۷
  5. حرکت و زمان، ج۲، ص۶۶.
  6. مجموعه آثار، ج۷، ص۲۲۷.
  7. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۳.
  8. شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۴۱۱.
  9. شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۴۰۸.
  10. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۴.
  11. شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۴۱۳.
  12. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۵.
  13. اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۲۸.
  14. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۵.
  15. مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۵.
  16. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۵.
  17. انسان کامل، ص۲۱۷.
  18. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۵.
  19. شرح مبسوط منظومه، ج۴، ص۲۵۸.
  20. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۵.
  21. خاتمیت، ص۱۸۲.
  22. انسان کامل، ص۱۸۹.
  23. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۵.
  24. حکمت‌ها و اندرزها، ص۶۸.
  25. مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۶.
  26. «روان سرزنشگر» سوره قیامه، آیه ۲.
  27. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۹۴.
  28. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۴۱.
  29. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۱۵.