نفس در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نیروهای نفس انسان

نفس انسان دارای چهار نیروست: نیروی عاقله، نیروی خشم، نیروی شهوت و نیروی واهمه.

عاقله، صفت فرشتگان است و کارش، ادراک حقایق و تشخیص خیر و شر و نیکی و بدی است. به کارهای نیک فرمان می‌دهد و از کارهای زشت باز می‌دارد و انسان را به کسب صفت‌های پسندیده و پاک‌سازی از صفت‌های نکوهیده می‌خواند.

شهوت، صفت چهارپایان است و انسان را به پیروی فرج و شکم است می‌خواند. پرخوری، پرگویی و مباشرت جنسی کنترل نشده از آثار این نیروست. فایده شهوت این است که منافع بدن را تأمین می‌کند و به این وسیله بدن را حفس و بقای نسل انسان را تضمین می‌کند. بدون شهوت، انسان نه چیزی می‌خوردی نه چیزی می‌نوشد و نه به فعالیت جنسی روی می‌آورد.

خشم، صفت درندگان است و انسان را بی‌باک می‌کند و به کارهایی چون ضرب و شتم و آزار دیگران وامی دارد. این نیرو در وجود انسان دو فایده دارد. نخست آنکه نیرو در انسان مقابل تهدیدهای خارجی از جسم دفاع و آفات و زیان‌ها را از آن دوری می‌کند، بدون فعالیت این نیرو انسان حتی یک مگس را از خود دور نمی‌کند، از هیچ خطری نمی‌گریزد و با هیچ نهدید مقابله نمی‌کند. فایده دیگر غضب آن است که در مقابل طغیان نیروی شهوت و واهمه ایستادگی می‌کند تا وجود انسان را تسخیر نکنند.

واهمه، صفت شیطانی است که کارش ترتیب دادن مکر، حيله، خدعه و نیرنگ است؛ ولی علاوه بر این قادر است معانی جزئی را درک کند و برای دستیابی به مقاصد خوب، طرح و نقشه تهیه می‌کند.

نیروی واهمه راه‌های تأمین منافع و پرهیز از خطر و ضرر را در اختیار قوه غضب و شهوت قرار می‌دهد. نیروی شهوت غذا می‌خواهد، نیروی واهمه به او یاد می‌دهد از چه راهی غذا به‌دست آورد. انسان وقتی گرسنه می‌شود برای رفع گرسنگی اقدامی صحیح یا نادرست می‌کند یا به کار و فعالیت روی می‌آورد یا به سرقت و دریوزگی. تمامی این راه‌ها را، واهمه طراحی و در اختیار شهوت قرار می‌دهد.

قوه غضب به استیلا میل دارد و از شکست بی‌زار است، واهمه برای او نقشه می‌کشد تا پیروز شود؛ بنابراین قوة واهمه با خدمت به شهوت و غضب، در حقیقت به انسان خدمت می‌کند.

دانشمندان اخلاق، اجتماع قوای چهارگانه نفس را در این مثل نمایش می‌دهند که در، خانه‌ای مردی حکیم با یک سگ، یک خوک و یک محبوس باشد و هر یک از این چهار، تلاش می‌کند دیگران را تحت فرمان خود بگیرد و برای تأمین مقاصد خود از آنها استفاده کند. مرد حکیم قوه عاقله، سگ نیروی غضب، خوک قوه شهوت و شیطان قوه واهمه انسان است. نیروی غضب همانند سگی که پیوسته به این و آن حمله می‌برد و به هرکس چنگ و دندان نشان می‌دهد، انسان را به آزار دیگران وا می‌دارد و فعالیت خود را با کتک‌کاری، فریاد، فحش و ناسزا و در نهایت قتل و خون‌ریزی نشان می‌دهد و با این همه تلاش می‌کند نیروهای دیگر را نیز با خود هماهنگ کند. نیروی شهوت مثل خوکی که جز خوردن و شهوت‌رانی هیچ نمی‌فهمد و نمی‌خواهد، انسان را به اشباع این دو میل وا می‌دارد و می‌خواهد تمامی نیروهای نفس را به خدمت خود بگمارد. قوه واهمه نیز نیروی غضب و شهوت را تهییج می‌کند و کارهایشان را زیبا جلوه می‌دهد. کار عقل در این گیر ودار این است که قوه غضب را با شهوت رام و شهوت را با غضب سرکوب کند و خدعه‌های قوه واهمه را با نورانیت خویش شناسایی و به سرانگشت تدبیر خنثی کند[۱].

در تمثیلی دیگر عقل به مردی شکارچی دانسته شده که سوار بر اسب و با سگی به دنبال شکار آمده و جاسوسی از راهزنان در پی اوست تا به دست ایشان گرفتارش کند. مرد شکارچی، عقل آدمی‌زاد است که برای کسب کمال به دنیا آمده، اسب او شهوت و سگ او قوه غضب است و جاسوس همان قوة واهمه است که خدمت شیطان می‌گزارد و انسان را به سمت او می‌کشاند. اسب سواری و سگ شکاری در صورتی کار آمد خواهند بود و در شکار، پاور شکارچی، که تربیت شده باشند. سگ تعلیم ندیده هرچه بگیرد، می‌خورد و از تلاش او بهره‌ای به شکارچی نمی‌رسد و بساکه با دریدن و خوردن اموال مردم، موجب زیان و شرمساری صاحبش شود یا در فرصتی از غفلت صاحب خود استفاده کرده، او را نیز بدرد. اسب چموش نیز به جای اینکه در پی شکار بتازد، بیهوده به هر فراز ونشیبی می‌رود تا در نهایت، سوار خود را به پرتگاهی در افکند و خود، لجام گسیخته به هرسو که خواهد دوندگی کند. سخن جاسوس شنیدن و در پی او رفتن نیز جز هلاک همگی پیامدی ندارد؛ پس تنها چاره نجات این است که همه از عقل فرمان برند تا همگی بسان نیرویی واحد به جست‌وجوی هدف بپردازند و راه کمال را طی کنند[۲][۳].

مهار نیروها

انسان موجودی است بی‌نهایت طلب که در هیچ زمینه‌ای محدودیت را برنمی تابد؛ از این رو قوای او نیز در پی بی‌نهایت فعالیت می‌کنند و هیچ نهایت برای خواسته خود نمی‌شناسد؛ بنابراین، ممکن نیست که غضب و شهوت بدون نظارتقوه قاهره‌ای، دست از طلب بردارند؛ چرا که هرگز احساس سیری نمی‌کنند و نیروی واهمه نیز پیوسته آنها را با نقشه‌ها و حیله‌های جدید تجهیز می‌کند و او را از مرتبه حیوانات هم پایین‌تر می‌کشد؛ بنابراین، وجود انسان به یک نیروی برتر محتاج است که قوای نفس را مهار می‌کند.

از آنجا که نیروی عقل حقیقت اشیا را درک می‌کند و خوب و بد را می‌فهمد، برای مهار قوای نفس، سه مرحله طی می‌کند: نخست مقدار استفاده از هر نیرو را تعیین می‌کند، پس از آن جای استفاده را نشان می‌دهد و در نهایت کیفیت اعمال آن را. در صورتی که قوای نفسانی از عقل پیروی نکنند و به حدی که تعیین می‌کند راضی نشوند، عقل برای کنترل آنها راهکارهایی ویژه دارد، غضب و شهوت را بر ضد هم تحریک می‌کند. هنگامی که غضب سرکشی کند با تحریک شهوت او را سست می‌کند و چون شهوت طغیان کند با تحریک غصب او را سرکوب می‌کند و اگر واهمه دست از دسیسه برندارد، با یورش غضب او را کنترل می‌کند و در نهایت اگر غضب نیز از عهده او برنیاید، عقل، خود با افشاگری او را رسوا می‌کند.

گاهی واهمه با شیطنت، هدف‌های پست و شیطانی خود را در پوششی از هدف‌های متعالی - الاهی انسانی، زیبا جلوه داده، دیگران را فریب می‌دهد؛ مثلا مقامی را که به خاطر جاه‌طلبی پذیرفته، وظیفه دینی و وسیله‌ای برای خدمت به انسان‌ها می‌شمرد، در این گونه موارد چون انسان به نفس خویش آگاه است: ﴿بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ[۴]»، عقل فریب واهمه را نمی‌خورد و با افشای حقیقت او را رسوا می‌کند. نتیجه این نظارت و کنترل در درون انسان این است که بین قوای نفسانی رابطه‌ای عادلانه پیدا می‌شود، هرکس در مقام و موقعیت خود قرار می‌گیرد.

عقل به مقام فرماندهی و رهبری خود می‌رسد و شهوت و غضب در پست‌های لایق خویش تحت فرمان عقل عملکمال خود برسد. استحقاق غضب و شهوت این است که در اختیار عقل باشند تا بدن را حفظ کنند و انسان به کمال خود برسد.

گفتنی است که رسیدن به این مقام، کار آسانی نیست و بساکه تا پایان عمر صورت نبندد. در حکایت است که حکومت وقت از سید بن طاووس تقاضا کرد منصب قضاوت بپذیرد و قاضی القضات مملکت اسلام باشد، سید در پاسخ فرمود من عمری است که نتوانسته‌ام یک نزاع را فیصله دهم و در درون خودم صلح و آرامش برقرار کنم، چگونه می‌توانم منازعات یک ملت را فیصله دهم و بین آنها صلح برقرار کنم. معنی این سخن این است که انسان تا در درون خویش به عدالت نرسد، در خارج از وجود خود موفق به اجرای عدالت نمی‌شود. کسی که با شهوت و غضب خود دست به گریبان است، نمی‌تواند حق را به صاحب حق برگرداند، از این رو در نظام سیاسی اسلام کسی به حکومت و رهبری می‌رسد که در این مبارزه پیروز شده باشد.

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری آمده است: "هریک از فقها خودنگهدار باشد، دینش را حفظ کند با هوای نفس مخالفت ورزد و امر خدای خویش را اطاعت کند، عامه مردم می‌توانند از او پیروی کنند"[۵].[۶]

مراتب نفس

دانستیم که عقل در وجود آدمی سمت رهبری و مدیریت دارد و همه قوا باید تحت فرمان او عمل کنند؛ ولی این جایگاه به آسانی و بدون درگیری در اختیار عقل نهاده نمی‌شود، مبارزات طولانی باید تا شهوت و غضب به حق عقل اعتراف کنند و طوق اطاعت او را به گردن گیرند. ناگفته پیداست که معرکه همیشه به نفع یک طرف نیست. هر حریفی گاهی شکست را می‌پذیرد و زمانی با استفاده از غفلت حریف، بر او می‌تازد و بسا که او را تا مرز نابودی عقب می‌راند و هم از این رو عقل انسان، در طول مبارزات خود با شهوت و غضب شرایط مختلفی را تجربه می‌کند و در نهایت نیز نتیجه مبارزه برای تمامی انسان‌ها یکسان نیست. گاهی عقل به طور کامل شکست می‌خورد و پرونده جنگ برای همیشه به نفع شهوت و غضب بسته می‌شود. گاهی حریف را منکوب می‌کند و طوق بندگی خود را به گردنش می‌نهد و گاهی نیز در جنگ و گریز است و به نتیجه‌ای قطعی نمی‌رسد.

قرآن کریم با لحاظ این سه حالت نفس را با سه صفت یاد کرده است:

  1. نفس اماره: در صورتی که عقل به طور کامل شکست خورده، به خدمت شهوت و غضب درآید و خود نیز به ابزاری در دست واهمه تبدیل شود. از آن به نفس اماره تعبیر می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید:﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي[۷].
  2. نفس لوامه: هنگامی که عقل با شهوت و غضب می‌جنگد و میدان نبرد را به نفع آنها خالی نمی‌کند، گاهی زمین می‌خورد و گاه برمی‌خیزد و پیوسته در میدان کر و فری دارد، نفس لوامه نامیده می‌شود؛ چرا که خود را برای هر شکست سرزنش می‌کند.[۸] قرآن کریم در مقام ارزش‌گذاری به این مرتبه نفس سوگند یاد کرده، می‌فرماید: ﴿وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ[۹].
  3. نفس مطمئنه: بالاترین مرتبه نفس انسان، حالت آرامش و اطمینان است یعنی هنگامی که نیروی عقل بر قوای دیگر فائق آمده، شهوت و غضب را تحت فرمان گرفته، دسیسه‌های واهمه را برملا کرده و بر تمام وجود آدمی يا حکم می‌راند. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي [۱۰][۱۱].

منابع

پانویس

  1. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۳۰.
  2. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۳۱.
  3. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۷۴-۷۶.
  4. «آری، (آن روز) آدمی بر خویشتن گواهی بیناست» سوره قیامه، آیه ۱۴.
  5. «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ اَلْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلاَهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ»
  6. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۷۶-۷۷.
  7. «و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.
  8. ر. ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۱۹۰.
  9. «نه، و سوگند به روان سرزنشگر،» سوره قیامه، آیه ۲.
  10. «ای روان آرمیده! * به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد! * آنگاه، در جرگه بندگان من درآی! * و به بهشت من پا بگذار!» سوره فجر، آیه ۲۷ - ۳۰.
  11. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۷۸-۷۹.