ولایت در لغت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ولایت}} | {{ولایت}} | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = | | موضوع مرتبط = ولایت | ||
| عنوان مدخل = ولایت | | عنوان مدخل = [[ولایت]] | ||
| مداخل مرتبط = [[ولایت در لغت]] - [[ولایت در قرآن]] - [[ولایت در حدیث]] - [[ولایت در کلام اسلامی]] - [[ولایت در فقه اسلامی]] - [[ولایت در فلسفه اسلامی]] - [[ولایت در عرفان اسلامی]] - [[ولایت در فقه سیاسی]] - [[ولایت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | | مداخل مرتبط = [[ولایت در لغت]] - [[ولایت در قرآن]] - [[ولایت در حدیث]] - [[ولایت در کلام اسلامی]] - [[ولایت در فقه اسلامی]] - [[ولایت در فلسفه اسلامی]] - [[ولایت در عرفان اسلامی]] - [[ولایت در فقه سیاسی]] - [[ولایت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = |
نسخهٔ ۳۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۵۳
مقدمه
اصل و ریشه کلمه ولایت از "ولی" است؛ لذا معنای آن را بررسی میکنیم، "ولْی" به سکون لام بر وزن "رمْی"، مصدر است و به مفهموم قرب آمده؛ گفته میشود: داره ولی داري؛ خانه او نزدیک خانه من است. بنابر گفته برخی اهل لغت: "کلمه "وَلْی"، هنگام اراده اسم مصدر از آن، "وَلِی" مثل: نَعْی و نَعِی میشود"[۱]. با ملاحظه کتابهای لغت به نظر میرسد کلمه "ولی"، به معنای مطلق قرب باشد که اعم از قرب حسی و غیر حسی است؛ چنان که گفتهاند: ولْی، اصل يدل علی قرب[۲]، الولْی، القرب و الدنوّ[۳]، بدون این که قرب را به قرب حسی یا غیر حسی مقید کنند، و این نبودن قید، نشانه آن است که "ولْی"، به مفهوم قرب مطلق و حقیقت در همان قرب مطلق است. اما درباره کلمه "ولی" اسم مصدر و مشتقات آن، معانی گوناگونی در کتابهای لغت ذکر گردیده، بهگونهای که در بعضی از آنها نوشته شده است: برای کلمه ولی، معانی کثیری است و بعد حدود ٢۱ معنا برای آن بیان میکنند و شواهدش را نیز میآورند[۴]؛ معانیای همانندِ محب، صدیق، مالک، ناصر، صهر، عبد، ابن عم، معتَق، معتِق، حلیف، عقید، امارت، خطّه، سلطان، تابع، منعم علیه و....[۵].
برای کلمه "ولایت" نیز معانی گوناگونی همچون: صاحب اختیار، سرپرست، سلطان، سلطنت و امارت، مَحبت و دوستی، نصرت، قرب و قرابت و بلاد سلطان به کار برده شده است. در این که کدام یک، معنای حقیقی کلمه "ولایت" به فتح یا کسر واو میباشد، اختلاف است و از آثار اهل لغت به دست میآید که لغویان در این باره دو دستهاند: عدهای هر دو کلمه را به یک معنا گرفتهاند و برخی بین آن دو تفاوت قائل شدهاند.
دسته اول، سه بیان دارند:
- هر دو کلمه به معنای نصرت و یاری کردن است[۶]؛
- هر دو کلمه به معنای قرابت است[۷]؛
- هر دو کلمه به معنای تولی امر و سلطنت است و مانند کلمه "الدلالة" است که فتح و کسر دال آن موجب ایجاد دو معنا نمیشود[۸].
دسته دوم از اهل لغت، بیانات متفاوتی دارند:
- ولایت به فتح واو به معنای بلاد سلطان و به کسر واو به مفهوم امارت و سلطنت است[۹]؛
- ولایت به فتح واو به معنای نصرت و به کسر واو به معنای امارت و تولی امر است[۱۰]؛
- ولایت به کسر واو و فتح آن به معنای نصرت و به کسر واو فقط به معنای امارت و سلطه است[۱۱]؛
- برخی لغتنویسان گفتهاند: در نحوه حرکت "واو" چند قول است و بعد از ذکر اقوال، مینویسند: "عمده مطلب این که ولایت با فتح واو، مصدر است و با کسر، اسم مصدر، در مصدر به معنای نصرت و یاری کردن است و در اسم مصدر مثل خِیاطة است، چون حکومت کردن و متولی امور شدن، خودش یک نوع از صناعت و حرفه است"[۱۲].
از معانی ولایت، دو معنای آن؛
- سلطنت و امارت؛
- قرابت و نزدیکی؛ مورد توجه اهل لغت واقع شده و برخی هر یک از آن دو را معنای حقیقی ولایت میدانند.
کسانی که قائلند معنای حقیقی ولایت، سلطنت و امارت است، دو دلیل میآورند:
- نقل اهل لغت، چنان که بعضی تصریح کردهاند که حقیقت ولایت، همان تولی امر و سلطنت است؛
- تبادر[۱۳]، یعنی آنچه از کلمه ولایت به ذهن متبادر میشود و ذهن انسان آن را مییابد و میفهمد، همان معنای امارت و سلطنت است نَه غیر آن.
کسانی که معتقدند معنای حقیقی ولایت، قرابت است، نیز دو دلیل دارند:
- از باب ترد الاشياء إلی أصولها، باید دید ریشه ولایت به چه معناست، ریشه اصلی ولایت، ولْی به معنای قرب است، چنان که اهل لغت چنین نوشتهاند: و أصله القرب و الدنو[۱۴]؛
- در تمام مشتقات کلمه ولی، معنای قرب وجود داشته و سایر معانی ولایت نیز به این معنا برمیگردد، چنان که بعضی نوشتهاند: و الباب كلّه راجع الی القرب[۱۵].
اما آنچه درباره معنای حقیقی ولایت به سلطنت و امارت، استناد به نقل برخی اهل لغت شده، نمیتواند دلیل بر معنای حقیقی باشد؛ زیرا برخی دیگر اهل لغت با آن نظریه مخالفت کردهاند، و دلیل تبادر نیز، قابل مناقشه است که تبادری، حاکی از معنای حقیقی است که عام باشد، در حالی که تبادر مذکور خاص و در بعضی موارد، همانند تاریخنگاری وجود دارد؛ افزون بر آن، در معنای سلطنت و حکومت، یا سرپرست، مآل جامعی نیست که موارد دیگر را شامل شود، ولی در ولایت به معنای قرب امکانش است.
بنابراین، با توجه به مطالب فوق، معنای حقیقی ولایت، همان قرب است، و در موردی که قرینه خاصی برای اراده یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی قرب را در نظر بگیریم، مثلاً اگر گفته شد: ولایت از آنِ خداست، باید گفت مراد، معیت خداوند با همه موجودات است. بنابراین، معلوم میشود مالکیت در تدبیر و تکفل امور و عهدهدار شدن احکام و مسائل مُوَلی علیه، لازمه و نتیجه حاصل از ولایت است نَه اصل حقیقت و معنای مطابقی آن و هر جا ولایت را به مفهوم حکومت، امارت و سلطنت تفسیر میکنند، تفسیر به لوازم معنا کردهاند نه بیان معنای حقیقی آن؛ زیرا قرب به دو قسم حسی و غیر حسی تقسیم میشود و امارت، تکفل امور و تدبیر مسائل مُوَلی علیه، از لوازم قِسم دوم است. به عبارت دیگر: آن امور بعد از تحقق قرب حسی یا غیر حسی است و امارت و سلطنت از لوازم و نتیجه معنای قرابت غیر حسی و ولایت است نَه معنای اصلی ولایت.[۱۶]
ولی، مولی، ولاء، ولایت و نظایر آن همگی از ریشه "وَلی" به معنای نزدیکی است. این واژه یکی از پراستعمالترین واژههای قرآن کریم است که به صورتهای گوناگونی به کار رفته است. معنای اصلی واژه ولی و ولایت، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است، به گونهای که فاصلهای میانشان نباشد. بر این اساس، اگر دو چیز آنچنان به هم نزدیک و متصل گردند که چیز دیگری میان آنها نباشد و هیچ فاصلهای با هم نداشته باشند، اینگونه اتصال و ارتباط را تولّی، و نزدیکی به این صورت را "ولایت" گویند، چه نزدیکی مکانی و مادی باشد و چه غیر مادی و معنوی. به همین دلیل، ولایت به معنای لغوی، هر نوع قرب و اتصال بیواسطه مادی و معنوی اشیاء و موجودات را شامل میشود[۱۷].
افزون بر معنای ذکر شده، معانی دیگری نیز برای ولایت ذکر کردهاند. از قبیل: تسلّط، قدرت، فرمانروایی، محبّت و دوستی، کمک و یاری، عهدهدار شدن کاری با مسئولیت و سمتی، حکم، سلطنت، پشتیبانی، زمامداری، سرپرستی و تصرّف در اشیا و امور انسانها[۱۸].
- اگر در معانی ذکر شده دقت شود، همگی نوع خاصی از نزدیکی هستند که با تأثیر و تأثر و سرپرستی و تصرّف در امور همراه میباشند. این معنای از ولایت همان معنای مورد نظر قرآن و اسلام است؛ چون ولایت قرآنی را نیز قرب و نزدیکی خاصی اعلام داشتهاند که با نوع یا انواعی از تأثیر و تأثّر، تصرف، تملک، تدبیر، سرپرستی و مانند آن همراه است[۱۹][۲۰]
«ولایت بالفتح به معنای یاری کردن و بالکسر به معنای حاکم شدن است»[۲۱]. در اصطلاح، ولایت عبارت است از سلطنت عقلی و شرعی که برای شخص ایجاد میشود و به سبب آن، بر اشیا نیز سلطنت پیدا میکند، خواه مسلط علیه مال باشد یا نفوس یا هر دو؛ خواه ولایت، اصلی باشد، مثل ولایت پدر و خواه تبعی باشد، مثل ولایت وکیل.[۲۲]
ولایت در کلیات فقه سیاسی
معانی لغوی متعددی برای ولایت ذکر کردهاند؛ اما معنیای که بیش از همه به بحث ولایت فقها نزدیک است، کنار یکدیگر قرار گرفتن است. راغب این معنا را این گونه بیان میکند: ولایت یعنی قرار گرفتن دو چیز در کنار یکدیگر؛ به گونهای که هیچ چیز سومی بین آن دو نباشد [هیچ فاصلهای بین آنان نباشد]. این نزدیک بودن از حیث مکان، نسبت بین آن دو، صداقت و دوستی و یاری رساندن به یکدیگر است[۲۳].
مطابق با معنی فوق، واژه ولایت به معانی مختلفی از جمله دوستی و حب، نصرت و یاری، متابعت و پیروی و همچنین سرپرستی به کار رفته است که وجه مشترک همه آنها قرب معنوی است. در بحث از ولایت فقها، ولایت به معنای سرپرستی مد نظر است که در تبیین معنای اصطلاحی مورد بررسی قرار میگیرد.[۲۴]
ولایت در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل
اصل در معنای این واژه، شدت قرب و نزدیکی دو شیء یا بیشتر به یکدیگر است. کتاب مقاییساللغة میگوید: جَلَسَ ممّا يَلِينى، أى يُقارِبُنی. و سپس اضافه میکند: اینکه به بارانی که بلافاصله بعد از باران بهاری الوَسمِی میبارد الوَلِیّ گفته شده، به خاطر آن است که بعد از آن میبارد: المَطَر يجىءُ بعد الوَسْمىّ، سمِّى بذلك لأنَّه يلى الوسمِىّ[۲۵].
همین بیان را فیومی در المصباح المنیر ذکر میکند و میگوید: الولی مثل الفلس، بمعنی القرب و حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل[۲۶].
معنای نهایت قرب در باب ولایت به حدی محوری است که راغب در مفردات خود، معنای ولایت را شدت نزدیکی دو چیز به یکدیگر دانسته؛ به گونهای که میان آنها فاصلهای جز خودشان نباشد. او سپس تصریح میکند که سایر معانی از قبیل دوستی، نسب، یاری و یا همکیشی، معنای لازم و استعاری قرب است. بنابراین، سایر معانی که در معنای ولایت گفته شده، باید با توجه به معنای اصلی ترجمه شود[۲۷]. هنگامی که این واژه در روابط انسانی و امور اجتماعی به کار میرود، بیانگر تدبیر و ولایت ولیّ بر مُوَلَّی علیه خود است. چنان که ابناثیر در نهایة، معنای اصلی ولایت را مقید به سه قید میکند که اگر با هم جمع نشوند، معنای ولایت محقق نمیگردد؛ آن سه شرط عبارتند از: تدبیر، قدرت بر اعمال تدبیر و بالاخره فعلیت آن[۲۸]. به همین دلیل است که ابنمنظور در لسان العرب معنای «الولی» را مدبر و متصرف در امور عالم معنا میکند و میگوید: الولی، المتولی الأمور العالم و الخلائق، القائم بها، و من أسمائه عزوجل الوالی؛ و هو مالک الأشیاء جمیعها التصرف فیها[۲۹].
نتیجه آنکه: در آیات قرآن، اصل در واژه ولی «ولایت در تدبیر» است که ولی به دلیل شدت قربی که به مولی علیه خود دارد، در شؤون او دخالت میکند. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۳۰] که ولایت در آن به معنای دوستی است، اشاره به این نکته مینماید و میگوید: «ولایت در اصل به معنای مالکیت تدبیر امر است؛ مثلاً ولیِّ صغیر یا مجنون یا سفیه، کسی است که مالک تدبیر امور و اموال آنان باشد که خود آنان مالک اموال خویشند، ولی تدبیر امر اموالشان به دست ولیشان است».
این معنای اصلی کلمه ولایت است و در مورد محبت نیز استعمال شده و به تدریج شایع گردیده است. بنابراین، ارتباط متقابل محبوب و محب و یا ناصر و منصور، بر محور نهایت قربی است که نوعی وحدت میان آنان ایجاد میکند و احکام هریک را به تناسب به دیگری منتقل مینماید. صاحب المیزان در جایی دیگر پیرامون ولایت و معانی گوناگون آن مینویسد: «ولایت نوع خاصی از نزدیکی یک چیز به چیز دیگر است؛ به طوری که شدت نزدیکی باعث شود که موانع و پردهها از بین آن دو برداشته شود. البته نه همه موانع، بلکه موانعی که غرض از ولایت، رسیدن به آن هدف است. حال اگر آن هدف تقوا و یا پیروزی باشد، ولی در چنین هدفی همان ناصر و یاوری است که هیچ مانعی او را از نصرت شخصی که به وی نزدیک شده و بر او ولایت دارد باز ندارد؛ و اگر از جهت دوستی و معاشرت و محبت باشد، در این صورت کلمه ولی به معنای »ولاء محبت« است؛ محبوبی که آدمی نمیتواند نفس خود را از دوست داشتن و نرم شدن در برابر خواسته او باز دارد و قهراً در برابر خواسته او مطیع میشود، و اگر از جهت خویشاوندی باشد، کلمه ولیّ به معنای کسی خواهد بود که از طرف مقابل خود ارث میبرد و چیزی نمیتواند مانع از ارث بردن او شود»[۳۱].
خلاصه آنکه اصل در معنای ولایت (چنان که در مقاییس و مفردات اشاره شد) «قرب» است و در امور اجتماعی و روابط انسانها با یکدیگر (بنا بر نقل ابناثیر در نهایة) به معنای تدبیر و حکومت ولی و تَوَلّی امور مُوَلَّی علیه است و اگر در جایی به معنای ولایت نصرت یا محبت باشد، معنای دومی است که با عنایت به معنای قرب و تدبیر که معانی اصلی هستند، باید ترجمه شود.[۳۲]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
- ↑ مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱.
- ↑ تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۴۷؛ تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ القاموس المحیط، ص۱۲۰۹؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۶؛ محیط المحیط، ۹۸۵.
- ↑ تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۳.
- ↑ الصحاح، ج۶، ص۲۵۳ و مصباحالمنیر، ۳۹۶.
- ↑ محیط المحیط، ۹۸۶.
- ↑ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۶.
- ↑ تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۴۴۹.
- ↑ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۱۲ و مفردات راغب، کلمه ولی.
- ↑ ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱؛ مجمل اللغة، ج۴، ص۹۳۷.
- ↑ تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰، کلمه ولی.
- ↑ الجوامع و الفوارق، ۱۲۶؛ دلیل بر تبادر به معنای سلطنت و حکومت، مراجعه به متون کتابهای اصیل عربی، همانندِ تاریخ طبری یا الکامل فیالتاریخ، و تتبع کاربردهای عرفی این واژه، گویای این حقیقت است که از میان معانی مختلف ولایت، شایعترین کاربرد آن، همین سلطنت و فرمانروایی است به طوری که میتوان گفت: واژه ولایت به طور طبیعی به امارت و زمامداری، منصرف است، مگر این که قرینهای در میان باشد.
- ↑ مجمعالبحرین، ج۱، ص۴۶۲ و تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۱.
- ↑ مقاییساللغة، ج۶، ص۱۴۲.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۴-۳۶.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، واژه «ولی».
- ↑ اقرب الموارد، ج۵، (ل - ی)، ص۸۳۲-۸۳۳، ماده «ولی»، فرهنگ نوین، ص۸۱۵، ماده «ولی»؛ مجمع البحرین، ج۲، النهایة، ج۵، ماده «ولی»؛ المختار من صحاح اللغة، ص۵۸۴، مادّه «ولی».
- ↑ ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۳۶۸- ۳۶۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۶۵.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۳۴-۳۶.
- ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، صحاح اللغه، ماده «ولی».
- ↑ درگاهزاده، محمد، آیین دادرسی پیامبر اعظم، ص ۱۵.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن، ص۸۸۵.
- ↑ مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۱۶۱.
- ↑ معجم مقاییس اللغة (ط. مکتب الاعلام الاسلامی. ۱۴۰۴ ه.ق.). ج۶، ص۱۴۱.
- ↑ المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی) (مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیة، ۱۴۱۲ه.ق)، ص۸۸۵.
- ↑ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر (ط. مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۶۷ ه.ش.). ج۵، ص۲۲۷.
- ↑ لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة والنشر و التوزیع - دار صادر. ۱۴۱۴ ه.ق.). ج۱۵، ص۴۰۷.
- ↑ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن (ط. مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ه.ق)، ج۵، ص۳۶۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۴۳.