علم در لغت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

در کتاب‌های لغت برای «علم»، در مقابل «جهل»، معانی گوناگونی ذکر کرده‌اند؛ از قبیل معرفت، ادراک و شعور یقینی به امری[۱]. حتی برخی در تعریف علم، به فصل اخیر آن اکتفا نموده‌اند و علم را به معرفت و یا یقین معنا نموده‌اند[۲]؛ در صورت اول، علم یک مفعول می‌گیرد و در صورتی که به معنای یقین باشد، دو مفعول می‌گیرد. ولی همه این معانی به یک معنای بدیهی باز می‌گردد و آن ادراک حقیقت یک امر، ذاتاً و یا وصفاً است که در صورت اول، متعلَّق علم تنها ذات شیء است؛ مثل: ﴿لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ[۳]

در صورت دوم، متعلق علم، ذات و وصف است و به عبارت دیگر، دو مفعول می‌گیرد: ﴿فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ[۴].

از طرف دیگر، علم به حصولی و حضوری تقسیم می‌شود و اصل در علم، انکشاف ذات معلوم نزد عالم است. از همین رو، برخی از اهل لغت معنای علم را حضور و احاطه بر امری گرفته‌اند که بنا به اختلاف قوا وحدود معلوم، میزان علم فرق می‌کند؛ گاه ذات معلوم در نزد عالم منکشف می‌شود، گاه خصوصیات آن و گاه علم یقینی و آرامش‌آور حاصل می‌شود و گاهی نیز از علوم ظنّی است. بنا بر هر یک از این موارد، مفعول علم یک و یا دو چیز خواهد بود[۵].[۶]

نکاتی پیرامون واژه علم

  1. علم، اراده، حیات و سایر شئون هستی، همگی از سنخ وجودند. در نتیجه، از یک سو هیچ کدام ماهیت ندارند، تا مثل سایر امور ماهوی قابل تعریف به جنس و فصل باشند و در نتیجه، همه تعاریفی که از آنها شده از قبیل شرح اللفظ و توضیح واژه‌ای است و تعریف حقیقی نیست. از سوی دیگر، علم مثل مفهوم وجود، از مفاهیم بدیهی است که معنای آن برای همه کس قابل درک است و حتی به دلیل آنکه سایر ادراکات در پرتو علم ادراک می‌گردند، معنای علم جزء اولین ادراکات بدیهی است.
  2. تعاریفی که در کتاب‌های لغت برای علم شده، از قبیل شعور، معرفت، ادراک، یقین، طمأنینه و سکون نفسانی، همگی به نوعی دور مصرَّح و یا غیر مصرَّح در تعریف علم باز می‌گردد. همان طور که مفهوم وجود، بدیهی و غیرقابل تعریف است، مفاهیمی که به صفات ذاتی وجود باز می‌گردد نیز غیر قابل تعریف است. به همین ترتیب، مفاهیمی از قبیل کمال، بهاء، وحدت، بساطت، حیات، قدرت، علم، اراده و معرفت نیز - به دلیل بداهت آنان - غیر قابل تعریف می‌باشند.
  3. در کتب عقلی نیز در بداهت تعریف علم اقامه برهان شده؛ به این ترتیب که: اگر بخواهیم علم را به علم تعریف کنیم، دور مصرح است و اگر به غیر علم تعریف کنیم، لازم است قبلاً علم به آن داشته باشیم؛ بنابراین، همه تعاریفی که برای معرفی علم و معرفت و آگاهی ذکر شده، تعاریفی تنبیهی است و تعریف حقیقی نخواهد بود.
  4. آنچه در کلمات اهل بیت(ع) در تعریف علم ذکر شده، از قبیل نور[۷]، حیات[۸]، کمال و شرف[۹] و هدایت[۱۰]، در حقیقت تنبیهی به کمالات علم است و همگی اشاره به کمالات وجودی و یا ارزشی علم دارد.
  5. از آنجا که علم از لوازم بین هستی است، هر آنچه که بهره‌ای از هستی برده باشد، در همان مرتبه عالم است. بنابر همین برهان، در کتب عقلی برای همه موجودات - در هر مرتبه از کمال که باشند - مرتبه‌ای از درک و شعور و علم را اثبات می‌کنند؛ ولو برای انسان قابل درک نباشد.
  6. در نظام عالم، تنها موجودی که هستی او ذاتی او است، ذات باری متعال است. به همین دلیل، تنها موجودی که علم او نیز ذاتی او است و در آگاهی محتاج غیر نیست، خداوند است و لذا همه عالم، چنان که در هستی محتاج اویند، در علم نیز محتاج و متکی به خداوند می‌باشند.
  7. بنا بر آنچه که گفته شد، همان طور که افاضه هستی در عالم از سوی خداوند است، افاضه کمالات هستی نیز تنها از طریق او است؛ لذا معلم و هادی حقیقی در نظام تکوین و تشریع تنها خداوند است. پس از او، مقام ولایت است که اولین اسم صادر از ذات ربوبی است و همه رحمت‌ها از طریق او بر خلایق جاری می‌گردد. به همین ترتیب، در نظام چینش اسمای الهی در عالم، هر اسم مافوق، معلم و هادی اسمای تحت تدبیر خود است.[۱۱]

علم در لغت

واژه علم از واژگانی است که معنایش نزد عرف روشن است، اما بر اساس ریشه مصدری و معنای اسم مصدری در لغت، معانی مختلفی برایش ارائه شده است. عده‌ای از اهل لغت، علم را به معنای «مطلق دانایی و ادراک» و برخی به معنای «نقیض جهل»، «یقین»، حضور و احاطه بر شیء و علامت و نشان، تعریف نموده‌اند. برای وضوح بیشتر و تمایز آن از واژگان مشابه، برخی از تعاریف لغوی این واژه در ذیل آورده می‌شود.

علم به معنای ادراک حقیقت شیء

راغب اصفهانی در تعریف «علم» می‌نویسد: «علم، ادراک حقیقت شیء است و این دو نوع است: یکی درک خود حقیقت شیء و دیگری درک اثبات چیزی را بر چیز دیگر یا درک نفی چیزی را از چیز دیگر»[۱۲].

علم به معنای نقیض جهل

برخی لغویان در شناساندن واژه «علم» از شیوه دیگری بهره جسته و آن را به کلمه نقیضش تعریف کردداند. خلیل بن‌احمد فراهیدی، احمد بن فارس و ابن‌منظور «علم» را نقیض «جهل» به معنای دانش دانسته و در تعریف آن چنین آورده‌اند: «علم نقیض جهل است»[۱۳].'

علم به معنای یقین

فیومی در مصباح‌المنیر علم را به معنای یقین می‌داند و می‌گوید: «علم، به معنای یقین و اطمینان است»[۱۴].

علم به معنای حضور و احاطه بر شیء

از نظر علامه مصطفوی، اصل اولی در ماده علم، علم حضوری و تسلط بر چیزی است که به حسب موارد مختلف، قوت یا ضعف دارد؛ یعنی اگر با تمییز و ادراک خصوصیات همراه باشد، «معرفت» و اگر به حد طمأنینه و سکون برسد، «یقین» است[۱۵]. به نظر می‌رسد جمع بین آنچه لغویان گفته‌اند این باشد که علم، درک حقیقت شیء است که با نوعی احاطه بر آن توأم می‌باشد و جهل را می‌زداید. مسلماً زوال جهل در هر مورد، متناسب علمی است که حاصل شده است.

علم به معنای علامت و نشان

در مقاییس‌اللغه آمده است: اصل اولی در علم، دلالت دارد که علم نشان هر چیزی است که این نشان موجب فرق بین آن شیء و دیگر اشیاست[۱۶]. مراد از علم در این نوشتار، معنای لغوی نخست، یعنی مطلق ادراک و آگاهی است.[۱۷]

منابع

پانویس

  1. تاج العروس (ط. دارالفکر، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ج۱۷، ص۴۹۵.
  2. المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر (للرافعی) (مؤسسه دارالهجرة، ۱۴۱۴ه.ق.)، ج۲، ص۴۲۷.
  3. «تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم» سوره توبه، آیه ۱۰۱.
  4. «پس اگر آنان را مؤمن دانستید.».. سوره ممتحنه، آیه ۱۰؛ ر.ک: مفردات ألفاظ القرآن (ط. دارالقلم - الدار الشامیة، ۱۴۱۲ه.ق.)، ص۵۸۰.
  5. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (ط. وزارت فرهنگ و ارشاد اسامی، ۱۳۶۸ ه.ش.)، ج۸، ص۲۰۶.
  6. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص ۳۴۵.
  7. منیة المرید (ط. مکتب الإعادم الإسلامی، ۱۴۰۹ هق)، ص۱۶۷.
  8. غررالحکم و دررالکلم (ط. دار الکتاب الإسلامی، ۱۴۱۰ ه.ق.)، ص۱۸۵.
  9. کنزالفوائد (ط. دارالذخائر، ۱۴۱۰ ه.ق.)، ج۱، ص۳۱۹.
  10. غررالحکم و دررالکلم، ص۸۴۶.
  11. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۵ ص ۳۴۶.
  12. راغب اصفهانی، المفردات، ج۱، مدخل «رجع»، ص۳۴۳: العلم ادراک الشیء بحقیقته و ذلک ضربان: أحدهما أدارک ذات الشیء و الثانی الحکم علی الشیء بوجود شیء هو موجود له أو نفی شیء هوی منفی عنه.
  13. فراهیدی، العین، ج۲، ص۱۵۲: علم یعلم علماً، نقیض جهل». ابن‌منظور، لسان‌العرب، ج۱۲، مدخل «علم»: «العلم نقیض الجعل.
  14. فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۴۲۷: العلم، الیقین یقال (علم) (یعلم) إذا تیقن.
  15. حسن مصطفوی، التحقیق، ج۸، ص۲۰۶، مادة «علم».
  16. ابن‌فارس، مجمع المقاییس اللغه، ج۴، ص۳۶۴.
  17. یوسفی، زهرا، علم امام از دیدگاه شیخ مفید و آیت‌الله جوادی آملی، ص ۲۲.