مراد از مکتب سیاسی ماکیاولیسم چیست؟ (پرسش)
مراد از مکتب سیاسی ماکیاولیسم چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
مراد از مکتب سیاسی ماکیاولیسم چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | مکتب سیاسی ماکیاولیسم |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین ابوالفضل شکوری در کتاب «فقه سیاسی اسلام» در اینباره گفته است:
«“ماکیاولیسم” نام یکی از مکاتب سیاسی معروف جهان است که آن را شخصی به نام “نیکلاماکیاولی” تأسیس و تدوین کرده است. این شیوه قبل از ماکیاولی نیز مورد عمل بسیاری از قدرتطلبان بوده است. نیکلاماکیاولی در سال ۱۴۶۹ میلادی در “فلورانس” یکی از شهرهای ایتالیا به دنیا آمد؛ او بنیانگذار مکتب سیاسی ویژهای شد که بعد از خودش سلاطین و اشخاص جاهطلب براساس آموزشهای آن، جنایات هولناکی را در صحنه سیاست مرتکب شدند.
ماکیاولی، عقاید سیاسی منحرف و ضد بشری خود را ضمن کتابهایی نوشته و منتشر ساخت، که مهمترین آنها در کتاب “شهریار” و “مباحث” میباشند.
کتاب “شهریار” مجموعه خدعه و نیرنگها و روشهای سلطه و جبر و سلطنت بر مردم میباشد که طبق فصول منظمی تدوین یافته است. ماکیاولی میگوید: “شهریار و سلطان باید به دروغ خود را آنگونه نشان دهد که مردم میپسندند و لازم نیست در واقع به آن صفات متصف باشد”. او میگوید: “برای اینکه شهریاران بتوانند خود را مسلط بر مردم کنند باید دروغ بگویند و مخصوصاً به دروغ، خود را متدین، دلرحم و خوشقول و مهربان نشان دهند”[۱].
باتوجه به محتوای کتاب “شهریار” شاید بتوان اصول مکتب سیاسی منحرف ماکیاولی را در عناوینی که در زیر بیان میشوند خلاصه کرد:
- قداست قدرت و سلطنت: ماکیاولی طرفدار سلطنت و قدرت است و آنچنان شیفته قدرت است گو این که آن را تقدیس میکند و برای رسیدن به قدرت و سلطنت و یا حفظ و گسترش آن هر نوع جنایتی را مجاز میشمارد؛ او در کتاب خود فصلی تحت عنوان “بابی در کسانی که از راه جنایت به شهریاری میرسند” دارد.
ماکیاولی در این فصل میگوید: “یکی از راهها و طرق کسب قدرت، جنایت است و منظور از جنایت، کشتار مردم، خیانت به دوستان، لگدمالکردن مذهب و... میباشد”. او میافزاید: “این روش، هرچند افتخار آمیز نیست، اما بالأخره غیر مجاز نیز نمیباشد”[۲].
ماکیاولی در بخش دیگری از کتابش مینویسد: “اگر شهریاران با یورش و تهاجم نظامی، سرزمینی را فتح کنند که ساکنان آنجا قبل از فتح، قوانین ویژهای برای خود داشتهاند و از رسوم خاصی پیروی میکردهاند، پادشاه برای بسط تسلط و جلوگیری از قیام آنان، یا باید خودش برود در آنجا بماند و یا باید آنجا را خراب کند و به کلی ویران سازد”[۴].
ماکیاولی، قدرت، خشونت و انجام عملیات نظامی علیه ملتها، بدون هیچ دلیل و بهانهای و ارتکاب هر نوع ظلم و ستم برای کسب و یا حفظ قدرت را صریحاً در نوشته خود شعار میدهد و تبلیغ میکند.
در کتاب او فصلی است تحت عنوان “در باب ظلم و ترحّم و آیا کدام یک بهتر است، آیا پادشاه محبوب باشد یا از او بترسند؟” و در این باب نتیجهگیری میکند که ظلم برای حفظ قدرت نکوهیده نیست، بلکه لازم نیز هست[۵].
این است ماهیت ماکیاولیسم، این پدیده ضدّ بشری جهان سیاست، و بر اصل اصالت و قداست قدرت، نتایج شومی بار است که نیازی به بیان ندارد.
- جواز خدعه: اصل مهمی که بر اصل اصالت قدرت بار است و از آن نتیجهگیری میشود “جواز خدعه” و نیرنگ و خیانت در عالم سیاست است.
طبق مکتب سیاسی ماکیاولی، برای حفظ و یا کسب قدرت، هم میتوان مثل شیر درنده بود و سرکوب کرد و نیز میتوان مثل روباه مکار بود و نیرنگ زد.
ماکیاولی میگوید: “برای حفظ قدرت و یا کسب آن، باید حیوانی عمل کرد و... ولی از آنجا که پادشاه باید بداند صفت حیوانی را چگونه باید عاقلانه به کار برد، پس لازم است از میان حیوانات، خصال شیر و طبیعت روباه را سرمشق خود قرار دهد و...”[۶].
بنابر این، ماکیاولیسم هیچ ابایی از استعمال نیرنگ و خدعه در پیشبُرد اهداف قدرتطلبانه و سلطهگرانه خود ندارد و به اصطلاح در این مکتب، هدف وسیله را توجیه میکند و لذا اخلاق، شرافت، تعهد، انسانیت، مذهب، دیانت و صداقت، هیچ ارزش مستقلی ندارند، به همان میزان که به اهداف قدرتطلبی و گسترش سلطه کمک کنند، مورد تمجید خواهند بود.
ماکیاولیسم، زشتترین مکتب سیاسی است که به زشتترین صورت، وجدان، شرافت، اخلاق و دیانت را مورد تهاجم قرار داده و مسخ میسازد.
ملعبه با انسان: نتیجه دو اصل یاد شده (اصالت قدرت و اصل جواز خدعه)، جواز به بازیگرفتن انسان و حیثیت و شرافت و مقدسات انسانی است.
انسان و ارزشهای او در ماکیاولیسم، همه ملعبه و بازیچه قدرتطلبی شهریاران فاسد میباشد و شهریاران و سلاطین آزادند که با او هرگونه خواستند رفتار کنند.
- استبداد زور: باتوجه به مبانی ماکیاولیسم، نظامی که بر آن اساس شکل میگیرد، یک نظام صد در صد استوار بر زور و قهر و خشونت است؛ یعنی ماکیاولیسم نظامی را خواهان است که در آنجا “استبداد زور” حکومت کند. ماکیاولی، این مطلب را مخصوصاً در صفحه ۸۹ تا ۹۳ از کتابش به خوبی شرح داده است؛ وی معتقد است که انسان، موجودی سیاسی بوده و ذات فاسد و شرور آفریده شده است، لذا علاج دفع شرارت او و برقراری نظم اجتماعی تنها با تشکیل یک حکومت مقتدر و مطلقه ممکن است[۷].
- نتیجه: نتیجهای که از کل این مباحث گرفته میشود این است که: ماکیاولیسم یک مکتب سیاسی منفی و ضد بشری و ضد ارزشهای اصیل انسانی بوده و با توجه به اصل اصالت قدرت و توجیه وسیله با هدف هیچ ایدئولوژی مشخصی را به طور دائم نمیتواند حامی باشد. و نیز باید یادآوری شود که معاویة بن ابوسفیان در تاریخ اسلام به عنوان “ماکیاول عرب” میباشد و معاویه پیش از تولد نیکلاماکیاولی، اصول مکتب سیاسی ضد بشری و ضد ارزش او را به کار میگرفته است»[۸]
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ ر.ک: شهریار، ترجمه محمود محمود، ص۹۶.
- ↑ شهریار، ترجمه محمود محمود، ص۵۲-۵۸.
- ↑ شهریار، ترجمه محمود محمود، ص۹۴
- ↑ شهریار، ترجمه محمود محمود، ص۳۷.
- ↑ شهریار، ترجمه محمود محمود، ص۱۱۷ و ۸۹-۹۳.
- ↑ شهریار، ترجمه محمود محمود، ص۶۵.
- ↑ بهاء الدین پازارگاد، مکتبهای سیاسی، ص۱۸۴.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۸۷.