تکلیف در فقه اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

تکلیف: خطاب شارع به انجام دادن یا ترک کاری و یا تخییر بین آن دو.

تکلیف در اصطلاح شامل وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه می‌شود.

برخی، تعریف یاد شده را به دلیل شمول آن نسبت به اباحه، کامل ندانسته‌اند؛ زیرا تکلیف از کُلْفَت به معنای مشقّت است و در اباحه، مکلّف، مخیّر بین فعل و ترک است و مشقّتی متوجه او نیست؛ لیکن بسیاری در مقام بیان تعداد احکام تکلیفی، اباحه را نیز در شمار آن ذکر کرده‌اند.[۱] از تعریف تکلیف روشن می‌شود که متعلّق تکلیف افعال مکلّفان است که به آن «مُکلَّفٌ به» و به مخاطب تکلیف، «مُکلَّف» اطلاق می‌گردد.

در مخاطب تکلیف علاوه بر شرایط خاصّ هر تکلیف، شرایط عام نیز ـ که در تمامی تکالیف معتبر است و از آن به اهلیّت تعبیر می‌شود ـ باید وجود داشته باشد. این شرایط عبارتند از: بلوغ، عقل و قدرت[۲].

بر این اساس، تکلیف، به کودک، دیوانه و ناتوان متوجه نمی‌شود؛ بلکه تکلیف به چیزی فوق قدرت مکلّف (تکلیف بمالایطاق) و نیز تکلیف غافل و خوابیده ـ که به سبب غفلت یا عدم هشیاری قدرت بر امتثال ندارد ـ از سوی حکیم، نامعقول است.[۳]

در آیات متعدّدی آمده است: خداوند جز به مقدار وسع هر نفْسی، به او تکلیف نمی‌کند.

اشتراک عالم و جاهل در تکلیف: برخی علم به تکلیف را نیز از شرایط عام تکلیف شمرده‌اند؛ لیکن گروهی آن را شرط ندانسته و برآنند که تکالیف واقعی مشترک بین عالم و جاهل است و علم، شرط تنجّز تکلیف و استحقاق عقاب بر مخالفت آن است.[۴]

اشتراک مخاطبان و غیر مخاطبان در تکلیف: هرگاه شارع، مکلّفی را به چیزی تکلیف کند در صورت عدم وجود دلیل بر اختصاص آن به مخاطب، دیگر مکلّفان نیز در آن حکم با او شریک هستند[۵]

تکلیف کافر به فروع: بنابر قول مشهور، کافر مانند مسلمان، به فروع دین اسلام همچون اصول آن مکلّف است[۶].[۷]

تکلیف شرعی در صحیفه سجادیه

"تکلیف" مصدر باب تفعیل از ریشه کلف می‌باشد که به معنای مشقت و سختی، به رنج افکندن، به گردن گذاشتن و بر عهده گذاشتن کاری سخت به کار رفته است[۸]. معنای دیگری که برای این ریشه بیان شده ترغیب و تشویق کردن به انجام یک کار همراه با علاقه و محبت است[۹]. بنابراین باید گفت تکلیف در حقیقت کاری است که انسان در مسیر ادای حقوق الهی برای انجام آن خود را به سختی می‌اندازد و این نیست مگر به جهت و میل و محبت قلبی که در وجود او نسبت به خدای متعال وجود دارد[۱۰].

از آنجا که انجام تکلیف همواره با اطاعت اوامر عجین است؛ با تأمل در معنای حقیقی «طاعت» به تصویر روشن‌تری از تکلیف دست خواهیم یافت. لغت‌شناسان طاعت را از ریشه طَوع به معنای میل و رغبت می‌دانند[۱۱]. در قرآن کریم هم به این معنا به کار رفته است أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ [۱۲]؛ وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ [۱۳]؛ ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ [۱۴].

در معنای اصلی تکلیف نیز نوعی محبت و علاقه نهفته است، لذا باید گفت عنصر اصلی پایبندی به تکالیف، وجود محبت خدای متعال در قلب انسان است که از معرفت او نشئت گرفته است و ما را در مسیر اطاعت از او ثابت‌قدم می‌نماید. پس تکالیف و اوامر الهی آزمون سنجش میزان طاعت ما هستند. همان‌طور که امام سجاد (ع) در مقام ستایش خدای متعال می‌فرماید: «و تا فرمانبرداری و سپاسگزاریمان بیازماید، به کارهایی فرمان داد و از کارهایی نهی فرمود»[۱۵]. البته روشن است که انسان همواره نیازمند توفیق الهی است تا بتواند از انجام تکالیف الهی سربلند بیرون آید و پاکیزه‌ترین مسیر را انتخاب کند: «ای خداوند، زبانم به هدایت بگشای و پرهیزگاری را به من الهام کن و مرا به هر کاری که پاکیزه‌تر است توفیق ده و به هرچه خشنودی تو در آن است برگمار»[۱۶].

بدون توفیق و امداد الهی، چیزی جز غفلت و کوتاهی در انجام تکالیف و در نتیجه زیر پا گذاشتن بسیاری از حدود الهی در کارنامه اعمال ما ثبت و ضبط نمی‌گردد: «از بسیاری از وظایف خویش در ادای فرایض تو غفلت کرده‌ام و از مرز مناهی تو گذشته و مرتکب اعمال حرام و گناهان بزرگ شده‌ام»[۱۷]. البته این سخن به این معنا نیست که تکالیف الهی خارج از حد طاقت ماست بلکه خدای متعال در برابر حق عظیم خویش که بر گردن ما دارد، آسان‌ترین تکالیف را قرار داد تا انسان در آزمون میزان محبت خود نسبت به خالق خویش درمانده نگردد و عذری برایش باقی نماند: «وَ لَمْ‏ يُكَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً...»؟[۱۸] «و جز به اندازه توانمان تکلیف نفرمود و جز به اعمال سهل و آسانمان را نداشت، تا هیچ‌یک از ما را عذری و حجتی نماند»[۱۹].[۲۰]

منابع

پانویس

  1. الاصول العامة، ص۵۷ ـ ۵۸.
  2. نهایة الاصول، ص۱۶۰.
  3. القواعد و الفوائد، ج ۲، ص۳۰۳؛ العناوین، ج ۱، ص۲۸۴؛ کتاب الصلاة (نائینی)، ج ۱، ص۲۶۴.
  4. اصول الفقه، ج ۱، ص۸۲.
  5. العناوین، ج ۱، ص۲۰.
  6. العناوین، ج ۲، ص۷۱۴.
  7. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۲، صفحه ۶۰۹- ۶۱۰.
  8. العین؛ مفردات؛ مجمع البحرین.
  9. تاج العروس.
  10. قاموس قرآن.
  11. قاموس قرآن.
  12. «آیا جز دین خداوند را باز می‌جویند با آنکه آنان که در آسمان‌ها و زمینند خواه‌ناخواه گردن نهاده فرمان اویند و به سوی او بازگردانده می‌شوند» سوره آل عمران، آیه ۸۳
  13. «و هر که در آسمان‌ها و زمین است و سایه‌هایشان خواه و ناخواه سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها خدای را سجده می‌برند» سوره رعد، آیه ۱۵
  14. «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
  15. نیایش یکم.
  16. نیایش بیستم.
  17. نیایش سی‌و‌دوم.
  18. نیایش یکم.
  19. تاج العروس من جواهر القاموس، محمد مرتضی زبیدی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ق؛ صحیفه سجادیه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، سروش، ۱۳۷۵؛ العین، خلیل بن احمد فراهیدی، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم، هجرت، ۱۴۱۰ ق؛ قاموس قرآن، علی اکبر قرشی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۱۲ ق، مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، تهران، کتاب فروشی مرتضوی، ۱۴۱۶ ه‍؛ مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۲ ه‍.
  20. رهنما، رضا، مقاله «تکلیف»، دانشنامه صحیفه سجادیه، ص ۱۵۲.