عصمت از کفر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۴۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

حدیث سفینه از احادیث مشهور میان مسلمانان است که پیامبر در آن اهل بیت خود را به کشتی نوح تشبیه کرده است که براساس آن همانطور که تمسک به کشتی نوح برای امت حضرت نوح موجب نجات و رستگاری شد، چنین نجاتی برای امت اسلام نیز با تمسک به اهل بیت حاصل می‌‌شود و این چیزی جز تثبیت پیشوایی اهل بیت نیست.

مقدمه

یکی از احادیث مشهوری که نقش اهل بیت پیامبر را در میان مردم روشن و مشخص می‌‌کند حدیث سفینه است[۱]. براساس این حدیث ابوذر غفاری نقل می‌کند که پیامبر (ص) در مورد اهل بیتشان فرمودند: «اهل بیت من در میان شما همانند کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کسی از آن جدا شد، غرق و نابود شد»[۲] چنین مضمونی، در احادیث پیامبر با عبارت‌های مختلف بیان شده است. در بعضی از این احادیث، از واژه "فُلک" که هم معنی با واژۀ سفینه است استفاده شده است[۳].

مراد پیامبر از تشبیه اهل بیت به سفینه نوح

مراد از "سفینة نوح" همان کشتی مشهور حضرت نوح (ع) است. قرآن کریم در این باره می‌‌فرماید: در زمان حضرت نوح (ع) طوفانی عظیم به پا شد و جهان را آب فراگرفت و تنها کسانی سالم ماندند که به او ایمان آورده و در کشتی او نشستند. در طوفان نوح، هرکس از مؤمنان و نیز از حیوانات که سوار کشتی نوح شدند از آن طوفان نجات یافته و هرکس که بر آن کشتی سوار نشد غرق شد. کشتی نوح، سمبل نجات از گرداب‌ها و ایمنی در تلاطم طوفان‌هاست و پیامبر چون می‌‌دانستند بعد از خودش طوفانی از گمراهی و ظلمت بر مردم حاکم می‌‌شود، اهل بیتش را به سفینه نوح تشبیه کرد که هر کسی به آنها متوسل شود نجات یافته و هر که از آنان دور شود، گمراه و اسیر ظلمت خواهد شد[۴].

سند حدیث سفینه نوح

حدیث سفینه نزد شیعه و سنی از جهت اعتبار جایگاه والایی دارد و آن را جمع زیادی از صحابه مانند امیر المؤمنین (ع)، ابوذر غفاری، ابوسعید خدری، عبدالله بن عباس، أبو الطفیل عامر بن واثله، أنس بن مالک، عبد الله بن الزبیر و سلمة بن الاکوع از آن حضرت (ص) نقل کرده‌اند. از تابعان نیز شخصیت‌هایی مانند امام زین العابدین (ع)، سعید بن جبیر، عطیه کوفی، سعید بن مسیب، عامر بن عبدالله از راویان این حدیث هستند[۵].[۶]

شیعیان این حدیث را مانند احادیث غدیر، ثقلین و منزلت معتبر و در حد تواتر می‌‌دانند[۷].

وجود این حدیث با الفاظ نزدیک به هم در بسیاری از منابع اصیل و قابل اعتنای اهل سنت نیز آمده است به طوری که بسیاری از حدیث شناسان مشهور اهل سنت تصریح به صحت حدیث کرده‌اند. مانند حاکم نیشابوری و ابن حجر مکی و سیوطی، هرگونه تردیدی را نسبت به اعتبار و صحت این حدیث صحیح ندانسته و آن را از جمله احادیث معتبر می‌‌دانند[۸].

دلالت حدیث سفینه

عده ای از اهل سنت معتقدند حدیث سفینه فقط بر محبت داشتن به اهل بیت پیامبر (ص) دلالت می‌‌کند در حالی که شیعه اعتقاد دارد حدیث سفینه نه تنها بر امامت و ولایت اهل بیت دلالت می‌‌کند، بلکه عصمت و افضلیت اهل بیت نسبت به دیگران را نیز بازگو می‌‌کند. امامت و پیشوایی اهل بیت در حدیث سفینه را می‌‌توان از مقایسۀ کشتی حضرت نوح با اهل بیت پیامبر توسط پیامبر به دست آورد. پیامبر قصدش از چنین مقایسه ای این بود که به امتش بفهماند همانطور که تمسک به کشتی نوح برای امت حضرت نوح موجب نجات و رستگاری آنان شد، چنین نجاتی برای امت اسلام نیز با تمسک به اهل بیت حاصل می‌‌شود و مسلم است تمسک به اهل بیت برای نجات یافتن امت، چیزی غیر از پیشوایی و امامت آنان نمی‌تواند باشد[۹].

اما همانطور که گذشت حدیث سفینه دلالتی فراتر از امامت اهل بیت داشته و بیانگر عصمت و افضلیت اهل بیت نسبت به دیگران نیز هست، چراکه اگر این حدیث معنای عصمت و افضلیت اهل بیت را ثابت نکند یقینا هدف تمسک به اهل بیت که چیزی جز هدایت کردن مردم نیست ابتر باقی می‌‌ماند، همچنانکه اگر کشتی حضرت نوح دچار خللی در حمل و نقل مسافرینش می‌‌شد کشتی نجات نبود و مسلما به مقصد نهایی نمی‌رسید.

اما ادعای امامت، عصمت و افضلیت اهل بیت پیامبر با دلایل نقلی نیز ثابت می‌‌شود، در روایتی امام سجاد (ع) امامت و پیشوایی اهل بیت پیامبر را با توجه به حدیث سفینه اینچنین بیان می‌‌کند: «ما کشتی‌های رونده در دریاهای طوفانی و امواج سهمگین هستیم، هرکس بر این کشتی‌ها سوار شود آسوده و هدایت می‌‌شود و هرکس آن را ترک کند غرق خواهد شد»[۱۰]. در روایتی دیگر پیامبر اکرم (ص) در مورد امام حسین (ع) که یکی از اهل بیت است فرمودند: «همانا حسین چراغ هدایت و سفینه نجات است»[۱۱].

عصمت و افضلیت اهل بیت پیامبر در سخنان صریح پیامبر (ص) نیز بیان شده است، چنانکه پیامبر بعد از سفارش کردن مردم به قرآن و عترت و بعد از تشبیه اهل بیت به کشتی نوح، در مورد عصمت و افضلیت اهل بیت چنین فرمودند: « أَلَا وَإِنَّ اللَّهَ عَصَمَهُمْ مِنَ الضَّلَالَةِ وَطَهَّرَهُمْ مِنَ الْفَوَاحِشِ وَاصْطَفَاهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ ، أَلَا وَإِنَّ اللَّهَ أَوْجَبَ مَحَبَّتَهُمْ وَأَمَرَ بِمَوَدَّتِهِمْ، أَلَا وَإِنَّهُمْ الشُّهَدَاءُ عَلَى الْعِبَادِ فِي الدُّنْيَا وَ يَوْمَ الْمَعَادِ، أَلَا وَإِنَّهُمْ أَهْلِ الْوَلَايَةِ الدالون عَلَى طُرُقِ الْهِدَايَةِ»[۱۲]. بنابراین با وجود ادلۀ عقلی و نقلی نمی‌توان ملتزم شد منظور پیامبر از بیان حدیث سفینه فقط ابراز دوست داشتن و محبت کردن به اهل بیت است.





عصمت از کفر از جمله موضوعات مهمی که در هنگام بحث از گستره عصمت اعتقادی معصومان، مورد بحث قرار می‌گیرد. از آنجا که کفر و شرک به خدای متعال به نص قرآن کریم به عنوان ظلمی بزرگ تلقی شده و ظلم نیز در شمار گناهان کبیره است، متکلمان اسلامی به بحث از عصمت معصومان از کفر به صورت مستقل و ویژه پرداخته‌اند. امامیه و اکثریت فرق کلامی به عصمت پیامبر از کفر از دوران پیش از نبوت معتقد هستند و بدین منظور به پازه‌ای از ادله عقلی و نقلی استناد کرده‌اند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱۳]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۱۴] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۱۵]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۱۶].[۱۷]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۱۸]. متکلمان امامیه به تبع مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۱۹] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۲۰]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۲۱].[۲۲]

ادله عصمت معصومان از کفر

از آنجا که کفر و شرک به خدای متعال به نص قرآن کریم به عنوان ظلمی بزرگ تلقی شده﴿يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۲۳] و ظلم نیز در شمار گناهان کبیره است، متکلمان اسلامی به بحث از عصمت انبیا از کفر به صورت مستقل و ویژه پرداخته‌اند. امامیه و اکثریت فرق کلامی به عصمت پیامبر از کفر از دوران پیش از نبوت معتقد هستند که ادله این مدعا را می‌‌توان در دو بخش عقلی و نقلی تقریر کرد.

دلیل عقلی

ماهیت نبوت و نیل انسان به مقام رسالت متقوّم به دو عنصر استعداد و استحقاق و تفضل و لطف الهی است. لازمه دخالت و مشارکت عنصر اختیار و استعداد این است که پیامبر پیش از نبوت و انتخاب آن به این مقام از سوی خداوند، می‌بایست در نفس خویش استعداد و آمادگی لازم را ایجاد کرده باشد تا به دریافت وحی آسمانی مفتخر گردد.

تبیین تقریر فوق بنا به دیدگاه فلاسفه و کسانی که وحی را به قوه عاقله یا ملکه نفسانی تفسیر می‌کنند، روشن است؛ چراکه کسب قوه عاقله و اتصال به عالم عقول و همچنین اکتساب ملکه نفسانی در گرو تهذیب و تعالی نفس است که حسب فرض تحقق آن در کافر و نفس وی مفقود بلکه محال است.

اما بنا به تقریر تفضلی انگاران وحی، آنان هرچند وحی و نبوت را تفضل و لطف محض الهی می‌دانند، لکن معتقدند چنین لطفی تنها شامل انسان‌هایی می‌شود که لیاقت و قابلیت آن را دارند. نکته قابل توجه اینکه دلیل عقلی فوق تنها بر ناسازگاری نبوت و کفر مقارن و همزمان دلالت می‌کند، اما اگر کافری بتواند از کفر خود برگشته و به تعالی و تهذیب خویش بپردازد به گونه‌ای که دارای ملکه نفسانی یا قوه عاقله خاص نبوت گردد، عقل به ناسازگاری فوق رأی نمی‌دهد، اما اینکه آیا چنین پیغمبری وجود داشته یا نه؟ پاسخ آن را باید از ادله نقلی دریافت کرد؛ اما اینکه پیامبر هنگام بعثت نباید کفر داشته باشد، بطلان آن از تصورش روشن می‌شود، علاوه آنکه ادله عقلی و نقلی در قلمرو عصمت از گناه و تلقی وحی، فساد آن را واضح می‌کند[۲۴].

دلیل نقلی

قرآن مجید درباره اشتراط عدم اعتقاد کفر و شرک برای پیامبر، آیه خاص و صریحی ندارد که به نظر می‌رسد علت آن عدم وقوع آن باشد به این معنی که خداوند هر پیغمبری را که برگزیده است، از معصیت اعتقادی (کفر و شرک) پیراسته بوده است و به تعبیری سابقه خداپرستی داشته است. با این حال، بعضی آیات به صورت غیر صریح به اشتراط شرط خداپرستی از اول عمر در نبوت دلالت می‌کند؛ مانند آیه ﴿للاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۵].

آیه فوق در پاسخ حضرت ابراهیم مبنی بر امکان نیل فرزندان وی به مقام امامت و نبوت نازل شده است. روشن است که درخواست حضرت ابراهیم محدود به فرزندانی می‌‌شد که در زمان حال مصون از گناه بودند، هر چند که قبلاً مرتکب معصیت شده باشند، به دیگر سخن، حضرت ابراهیم از خداوند اعطای مقام نبوت و امامت را به فرزندانی که در زمان حال، مرتکب معصیت میشوند، درخواست نمی‌کند، بلکه استدعای وی مقید به پیراستگان از گناه در زمان حال است. لکن خداوند در پاسخ حضرت ابراهیم منصب نبوت و امامت را بالاتر از آن وصف می‌کند که گناهکاران زمان گذشته و پیراستگان زمان حال را شامل گردد، بلکه مقام فوق متعلق به معصومان به قید اطلاق است.

اما اینکه آیه فوق بر عدم شمول عهد و نبوت به فلاسفان دلالت می‌کند و اثبات این که کفر و شرک ظلم است، نیازمند دلیل مستقلی است، در پاسخ آن باید گفت اولاً طریق اولویت آن را اثبات می‌کند؛ چراکه اعتقاد کفر و شرک برتر از ظلم‌های عادی است و ثانیاً خود قرآن شرک و کفر را ظلم بزرگ قلمداد کرده است: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۲۶]؛ ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲۷].

دو آیه فوق صغری و آیه پیشین کبرای قیاس شکل اول ذیل می‌شود: «کفر و شرک ظلم است. عهد و نبوت به ظالم نمی‌رسد. پس کافر و مشرک نمی‌توانند به مقام نبوت نایل آیند«. اما اینکه مشرک بالفعل (حقیقی) یا اعم از آن و گذشته، از نبوت محروم است؟ گفته شد که به حسب درخواست حضرت ابراهیم و نزول آیه روشن می‌شود که مقصود از مشرک معنای عام آن بوده است[۲۸].

منابع

پانویس

  1. ر. ک: محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص ۱۱۶.
  2. «مَثَلُ أَهلِ بَیتِی فیکم مَثلُ سَفِینَةِ نُوحٍ"؛ مَن رَکبَها نَجَا، وَمَن تَخَلفَ عَنها هَلَک»؛ اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص ۸۷؛ ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، امالی طوسی، احتجاج طبرسی؛ کنز العمال، ج۱، ص۲۵۰.
  3. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  4. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص ۱۱۶.
  5. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج ۴، ص ۲۱ و تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۱، ص۱۳۱.
  6. ر. ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  7. شیعه در اسلام، ص۱۷۶.
  8. عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار، ج۲۳، ص ۴۱۹.
  9. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  10. «الْفُلْکِ الْجارِیَةِ فِی اللُّجَجِ الْغامِرَةِ، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَها»؛ ر. ک: اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص ۸۸.
  11. «إِنَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ الْهُدَی وَ سَفِینَةِ النَّجَاةِ»؛ المنتخب، طریحی، ۱۹۷
  12. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج۴، ص۲۱۰.
  13. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
  14. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  15. ابن‌منظور از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  16. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  17. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  18. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  19. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  20. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  21. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  22. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ ـ ۳۵.
  23. «ای پسر عزیزم، هرگز شرک به خدا نیاور که شرک بسیار ظلم بزرگی است.» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  24. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
  25. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  26. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  27. «کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  28. قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.