مدعیان بابیت چه کسانی هستند؟ (پرسش)

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۸ آوریل ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

الگو:پرسش غیرنهایی

مدعیان بابیت چه کسانی هستند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت
مدخل اصلیمهدویت

مدعیان بابیت چه کسانی هستند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث مهدویت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

 
احمد عابدی
حجت‌ الاسلام‌ و المسلمین دکتر احمد عابدی، در مقاله «مدعیان و منکران بابیت و مهدویت» در این‌باره گفته است:
«در طول تاریخ افراد مغرض، سودجو و ساده لوح بسیارند که آلت دست دشمنان گردیده و به دروغ ادعای نیابت ائمه اطهار(ع) کرده اند. ناگفته پیداست، خداوند دین خود را حفظ و حجت را بر مردم تمام کرده است، ولی آیین وحی و مؤمنان از این گروه کژاندیش آسیب بسیاری دیده‌اند. این ادعاها در زمان ائمه پیشینه نیز وجود داشت؛ برای مثال، فردی به امام حسن عسکری(ع) چنان نوشت که: "علی بن حسكة قمی خود را "باب" شما می‌خواند؛ مراد از نماز، زکات، حج و روزه را شناخت شما و خود (علی بن حسکه)، که ادعای "بابیت" و نبوت دارد، می‌داند و مدعی است هر کس این را بشناسد، دینش کامل است. بر ما منت گذارید و پاسخ دهید". امام حسن عسکری(ع) از چنین پاسخ داد: خداوند ابن حسکه را لعنت کند که چنین دروغ می‌گوید! به خدا سوگند، محمد و همه انبیای پیشین(ع) به جز به نماز، روزہ، زکات، حج و ولایت مبعوث نشدند و پیامبر اکرم(ص) و مردم را جز به پرستش خدای یگانه دعوت نکرد و ما که اوصیای آن حضرت هستیم، بنده خداییم؛ اگر او را اطاعت کنیم، با ترم روبه رو می‌شویم و اگر به سرکشی و گناه روی آوریم، ما را عذاب می‌کند. من از گفتار وی به خدا پناه می‌برم و انکارش می‌کنم. شما نیز از آنان دوری جویید.[۱] این روایت نشان می‌دهد، ادعاهای دروغ بابیت و نسبت‌های ناروا به امامان(ع) در آن زمان نیز وجود داشته است. برخی کسانی که به دروغ خود را باب امام زمان(ع) معرفی کردند و نیز بازتاب کردارشان به اختصار چنین است:
  1. ابو محمد حسن شریعی: ابو محمد از اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری(ع) بود و نخستین مدعی بابیت و نیابت خاص امام زمان(ع) به شمار می‌آید.[۲] وی پس از ادعای نیابت، به غلو درباره ائمه(ع) روی آورد و سرانجام کافر شد.امام زمان(ع) وی را لعنت کرد و شیعیان را به بیزاری از او فرمان داد. شیعیان نیز او را لعنت و طرد کردند.[۳]
  2. محمد بن نصیر نمیری: او پس از شریعی، به ادعای نیابت خاص امام زمان(ع) روی آورد. این تصير از اصحاب امام حسن عسکری(ع) بود و چون هنگام انحراف از نام امام حسن عسکری(ع) استفاده می‌کرد، امام نامه‌ای درباره او و "ابن بابای قمی" نگاشت و آنان را لعنت و طرد کرد. در بخشی از این نامه می‌خوانیم: اینان می‌خواهند با نسبت دادن خود به ما سوء استفاده کرده، اموال مردم را به ناحق بخورند.[۴] پس از این نامه، نمیری به ادعای ربوبیت امام هادی(ع) روی آورد و خود را پیامبر خواند. او تناسخ را باور داشت، ازدواج با محارم را جایز می‌دانست و لواط را نیکو می‌شمرد.[۵] محمد بن نُصیر نمیری ( فهری) در روزگار نیابت محمد بن عثمان بن سعيد زندگی می‌کرد و متاسفانه جمعی را، که "فرقه نمیریه" شناخته می‌شوند، به گمراهی کشاند. پس از مرگ وی، طرفدارانش به سه فرقه مختلف تقسیم شدند. سیاست مداران بنی عباس که وجود مدعیان دروغین و تفرقه پیروان اهل بیت(ع) ما را می‌پسندیدند، در ظهور و رشد این سرکشان نقش مؤثری داشتند و پیروان آنان را به مقام‌های والای دولتی منصوب می‌کردند. انتصاب علی بن محمد بن موسی فرات به وزارت، بر درستی این سخن گواهی می‌دهد.[۶]
  3. ابوطاهر محمد بن على بن بلال بن راشته: ابوطاهر از اصحاب امام حسن عسکری(ع) از شمرده می‌شد و مقداری از اموال امام زمان(ع) نزدش گرد آمده بود. محمد بن عثمان بن سعيد از او خواست وجوه شرعی را به او دهد، تا به امام(ع) برساند. محمد بن علی بن بلال خود را وکیل و باب امام عصر(ع) خواند و از تحويل اموال خودداری کرد. محمد بن عثمان بارها برای راهنمایی وی به خانه‌اش مراجعه کرد، ولی ناکام ماند. او حتی در برابر جمعی از طرفداران ابوطاهر به او گفت:"يَا أَبَا طَاهِرٍ نَشَدْتُكَ اللَّهَ أَوْ نَشَدْتُكَ بِاللَّهِ أَ لَمْ يَأْمُرْكَ صَاحِبُ الزَّمَانِ ع بِحَمْلِ مَا عِنْدَكَ مِنَ الْمَالِ إِلَيَّ فَقَالَ اللَّهُمَّ نَعَمْ"[۷]. برخی از دانشوران رجال، مانند محقق اردبیلی، درباره روایات ابوطاهر توقف کرده‌اند.[۸]
  4. احمد بن هلال عبرتایی بغدادی: ابن هلال در ۲۶۷هجری قمری به سرای داوری شتافت و تنها هفت سال از غیبت صغرا را درک کرد. او که نخست از سوی امام زمان(ع) وکالت داشت، دانشوری گران مایه بود و مردم به روایاتش اعتماد می کردند. وقتی عثمان بن سعيد وفات یافت، ابن هلال از پذیرش نمایندگی محمد بن عثمان سر باز زد و گفت: "دلیلی بر نیابت وی نداریم". امام زمان(ع) در توقیعی او را نابودگر ایمان خویش و دور از رحمت خداوند خواند و چنین نگاشت: " لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا "[۹][۱۰]. پس از آنکه امام زمان(ع) ابن هلال را از وكالت عزل کرد، او در مقام نایب، حضرت به کار خویش ادامه داد. امام زمان(ع) به مردم چنین نگاشت: "از آن شخص صوفی احمد بن هلال بر حذر باشید" [۱۱]. ابن هلال، با آنکه در تقدس و تعبد جایگاهی والا داشت و ۴۵ بار حج گزارد که ۲۵ بار آن پیاده بود، سرانجام در گرداب گمراهی فرو غلتید. پس از مرگ وی، حضرت مهدی (ع) در توقیعی چنین فرمود: "خدا از فرزند هلال نگذرد که بدون اجازه و رضایت ما در کار ما مداخله و تنها به میل خود عمل می‌کرد، تا آنکه پروردگار با نفرین ما زندگی‌اش را به انجام رساند! اما در زمان حیاتش نیز انحرافش را به خواص شیعیان خود اعلام کردیم. این را به هر که درباره او می‌پرسد، برسانید. هیچ یک از شیعیان ما معذور نیست در آنچه افراد مورد اعتماد از ما نقل می‌کنند، تردید کند، زیرا می‌دانند ما اسرار خود را با آنان می‌گوییم.[۱۲] آن حضرت در توقیعی دیگر فرمود: "ابن هلال ایمان خود را پایدار نداشت و با آن که مدتی طولانی خدمت کرد، به دست خود ایمانش را به کفر دگرگون ساخت و خدا نیز او را کیفر داد.[۱۳]
  5. حسین بن منصور حلاج: حلاج در بغداد نامه‌ای به ابوسهل اسماعيل بن على نوبختی نوشت و با ادعای وکالت امام زمان(ع) از او یاری جست. اسماعیل گفت: وكيل امام زمان(ع) باید معجزه داشته باشد. چنانچه راست می‌گویی، موهایم را سیاه کن! اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را می‌پذیرم. حلاج که می‌دانست که ناتوان است، با استهزای مردم رو به رو شد و از شهر بیرون رفت. آنگاه به قم شتافت؛ به مغازه علی بن بابویه، پدر بزرگوار شیخ صدوق، رفت و خود را نماینده امام زمان(ع) خواند، مردم بر وی شوریدند و با خشونت از شهر بیرونش کردند. حلاج، پس از آنکه جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دیگر بار به عراق شتافت. در آنجا، دستگیر و به اعدام محکوم شد. حلاج گفت: چگونه خونم را مباح می‌دانید، در حالی که از مذهب اهل سنت پیروی می‌کنم و کتاب‌هایم بر درستی گفتارم گواهی می‌دهد؟! عراقیان سخنش را نپذیرفتند و اعدامش کردند. سرگذشت حسین بن منصور نشان می‌دهد، او وقتی به شیعیان می‌رسید، ادعای نیابت امام زمان(ع) بر زبان می‌راند و چون نزد اهل سنت می‌شتافت، خود را پیرو مذهب آنان می‌خواند.[۱۴]
  6. محمد بن على شلمغانی:[۱۵] محمد بن علی در آغاز مؤمن و نیک اعتقاد بود، به گونه‌ای که سومین نایب خاص حضرت مهدی (ع)، حسین بن روح، او را نماینده خود ساخت و برخی از مردم به وسيله او با حسین بن روح مرتبط می‌شدند. شلمغانی چندین کتاب حدیثی و فقهی نگاشت. او آثارش را به حسین بن روح ارائه می داد و پس از تأیید وی منتشر می کرد. گاه حسین بن روح آثار شلمغانی را نزد فقيهان قم می فرستاد، تا درباره میزان درستی مطالبش نظر دهند. به تدریج آتش حسادت شلمغانی شعله‌ور شد و خود را نایب امام زمان(ع) خواند. سپس به غلو روی آورد و حلول و تناسخ را درست شمرد. حسین بن روح از شیعیان خواست وی را ترک کنند. سرانجام امام عصر(ع) در توقیعی او را ملعون و مرتد خواند. مردم نزد حسین بن روح شتافتند و گفتند: خانه‌هایمان از آثار شلمغانی انباشته است، چه کنیم؟ فرمود: نظر من درباره کتاب‌های او همان چیزی است که امام حسن عسکری(ع) درباره کتاب‌های بنی فضال فرمود: " خُذُوا بِما رَوَوا وَ ذَوُا مَا رَأَوا " [۱۶][۱۷] شلمغانی سرانجام به فرمان خلیفه اعدام شد.[۱۸]
  7. محمد بن مظفر کاتب: ابودلف از ساکنان محله كرخ بغداد بود. جمعی از مرم آن محله پنج تن "اصحاب کساء" ما را خدا می‌خواندند و به "مخمّسه" شهرت داشتند. ابودلف از این گروه به شمار می‌آمد. بدین سبب، بسیاری از شیعیان به نادرستی اعتقادهایش ایمان داشته ادعایش را باور نکردند. پس از آنکه اعتقادهای کفرآمیز ابن مظفر و نیز جنونش آشکار شد، مردم وی را طرد کرده و از او بیزاری جستند.[۱۹] [۲۰]»[۲۱].

پاسخ‌های دیگر

  با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته می‌شود:  

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع مهدویت

پانویس

  با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. شیخ طوسی، اختيار محرفة الرجال، تصحيح حسن مصطفوی، ص ۵۱۸ - ۵۱۹.
  2. شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۴۴
  3. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۹؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص۳۶۷؛ محمد صدر، تاریخ الغيبة الصغری، ص ۲۹۷ و اسماعیل طبرسی نوری، كفاية الموحدین، ج ۳، ص ۳۵۰
  4. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کشی)، ص ۵۲۰
  5. برای توضیح بیشتر ر ک: شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۸۰۵؛ اسماعيل طبرسی نوری، كفاية الموحدین، ج ۱، ص ۳۵۱ و محمد حیدر، تاریخ الغيبية الصغری، ص ۵۰۰.
  6. محمد صدر، تاریخ الغيبة الصغری، ص ۴۹۹
  7. ابو طاهر! تو را به خداوند سوگند می دهم، آیا حضرت صاحب الزمان(ع) به تو نفرمود اموالی که نزد توست به من تحویل دهی؟ ابن بلال پاسخ داد: آری؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۲۰۰
  8. الغیبه، ص ۳۵۰، ۳۵۱، ۳۸۷ و ۴۰۰؛ محمد بن علی بن عیسی اربلی، جامع الرواة، ج ۲، ص۱۵۳؛ محمد صدر،تاریخ الغيبة الصغرى، ص ۵۰۲؛ شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص ۴۲۷ و سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۸.
  9. هیچ یک از شیعیان ما معذور نیست در آنچه افراد مورد اعتماد ما از ما باز می گویند، تردید کند؛ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۸۱۶
  10. ابن هلال روایاتی که افراد مورد اعتماد درباره نیابت محمد بن عثمان نقل می کردند، نادیده گرفت. مقصود این بود که اگر احمد بن هلال می گوید: من نشنیده ام که محمد بن عثمان بن سعيد وكالت و نیابت از طرف امام زمان(ع) دارد، ولی او روایاتی را که افراد ثقه و مورد اعتماد درباره نیابت محمد بن عثمان نقل کرده اند، شنیده است و نباید در آنها تردید کند.
  11. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۴۰۹
  12. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص ۸۱۶
  13. برای شرح حال و توقیعات درباره او و بیان انحرافات این شخص ر.ک: شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، اص۵۳۵؛ همو، الغیبه، ص۲۴۵؛ همو، الفهرست، ص۳۶؛ نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۴۸؛ محمد صدر، تاریخ الغيبة الصغری، ص ۵۰۰؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه ، ج ۲، ص ۴۹ و اسماعیل طبرسی نوری، كفاية الموحدین، ج ۳، ص ۳۵۰
  14. سید محسن امین، اعیان الشیعه ، ج ۲، ص۴۸؛ كفاية الموحدین، ج ۳، ص ۳۵۰ و محمد صدر، تاریخ الغيبة الصغرى، ص ۵۳۲
  15. "شلمغان" نام روستایی نزدیک واسط و "شلمغانی" منسوب به آن محل است.
  16. اعتقادهای آنان را کنار گذارید و آنچه نقل کرده‌اند، بپذیرید؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۳۸۹
  17. زیرا نقل احادیث توسط شلمغانی در زمانی صورت گرفته است که وی هنوز گمراه نشده بود
  18. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۷۶؛ محمدصدر، تاریخ الغيبة الصغری، ص ۵۱۲؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص۴۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۶، ص ۲۳۰ و ج ۸، ص ۲۹۰؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص ۳۸۹ و همو، رجال الطوسی، ص ۵۱۲.
  19. سید محسن امین، اعیان الشیعه ، ج ۲، ص ۴۹.
  20. نام برخی دیگر از معروف ترین مدعیان بابیت چنین است: ۸. عبدالقاهر بغدادی، الفرق بين الفرق، ص ۳۴. او در سال ۲۵۱ هجری قمری ادعای نیابت کرد.. ، يحيى بن ذکرویه یحیی در سال ۲۸۱هجری قمری مدعی نیابت شد.. ۱۰. محمد بن سعد شاعر (متوفای ۵۴۰ق.) ۱۱. احمد بن حسین رازی (متوفای ۶۷۰ق.) ۱۲. سید شرف الدين ابراهیم اعتضاء السلطنه، مدعیان نبوت و مهدویت، ص ۲۶۳. او در سال ۶۶۳ قمری در گذشت. افزون بر بابیت، ادعای مهدویت نیز بر زبان راند. ۱۳. حسین بن علی اصفهانی کاتب (متوفای ۸۵۳ق.) ۱۴، علی بن محمد سجستانی (متوفای ۸۶۰ق.) ۱۵، سید محمد هندی (متوفای ۹۸۷ق.) ۱۶، محمدبن فلاح مشعشع (متوفای ۸۷۰ق.) ۱۷. درویش رضاقزوینی (متوفای ۱۰۴۱ق.) ۱۸. شیخ محمد مهدی مشهدی (متوفای ۱۲۹۱ق.) ۱۹. سید علی مشهدی ۲۰، شیخ محمد قاسي مغربی (متوفای۱۰۹۵م.) البته گروهی از مدعیان با بیت، به تدریج گام فراتر نهاده از مهدویت خویش سخن گفتند. نام و سرگذشت شماری از اینان، در بخش مدعیان مهدویت» ذکر خواهد شد.
  21. عابدی، احمد؛ مدعیان و منکران بابیت و مهدویت، ص ۳۹۷ - ۴۰۴.
  22. الشیخ الطوسی، الغیبة، صص ۳۵۲- ۳۵۳.
  23. الطوسی، الغیبة، ص ۳۷۹.
  24. الطبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۹۲.
  25. العلامة المجلسی، بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۳۱۸.
  26. السید الخویی، معجم رجال الحدیث، ج ۳، ص ۱۵۲.
  27. السید الخوئی، معجم رجال الحدیث، ج ۳، ص ۱۵۲.
  28. الشیخ الطوسی، الغیبة، ص ۴۰۸.
  29. رجال النجاشی، ص ۳۷۸.
  30. العلامة المجلسی، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۷۷.
  31. المیرزا النوری، خاتمة المستدرک، ج ۳، ص ۴۷۳.
  32. طوسی؛ الغیبة، صص ۴۰۱- ۴۰۲.
  33. طوسی؛ الغیبة، ص ۴۰۳.
  34. الکنی و الالقاب.
  35. الغیبة، الطوسی، ص ۳۹۸.
  36. الغیبة، الطوسی، ص ۳۹۸.
  37. الحدائق الناظرة، ج ۱، ص ۱۲.
  38. الحسنی، سید نذیر، مصلح کل، ص:۱۴۸-۱۵۵.