عدل در اخلاق اسلامی
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
عدالت چیست؟
- همه قوای نفسانی برای کمال انسان ضرورت دارند؛ بنابراین، منظور از برقراری عدالت، تعطیلی قوا نیست. منظور از عدالت این است که هر نیرو در مقام و مرتبه خود حفظ شود، مقامی را که سازمان آفرینش به او داده، از او نگیریم و بیش از آن هم به او ندهیم. عقل که در مقام رهبر است بر کرسی هدایت و رهبری بنشیند و غضب و شهوت و واهمه از او پیروی کنند؛ بنابراین عدالت همان مراعات استحقاق است. همانطور مراعات استحقاق و برقراری عدالت در بیرون از وجود آدمی یعنی جامعه با موانعی روبه رو میشود، افراد و گروههایی در برابر آن مقاومت میکنند و چون به حق خود قانع نیستند، اجرای عدالت را برنمیتابند، در درون انسان هم نیروها مقاومت میکنند؛ چون عدالت، آنها را محدود میکند و از رسیدن به لذایذ بیمرز بازشان میدارد؛ بنابراین، عدالت را برنمیتابند، اگر چه بیعدالتی موجب تباهی خود آنها نیز میشود.
نتیجه عدالت
- انسان بینهایت طلب است و در هیچ زمینهای مرز نمیشناسد، بنابراین باید موجود بینهایتی باشد که انسان برای رسیدن به آن تلاش کند. در صورتی که بین قوای نفسانی قسط و عدل مراعات نشود، شهوت و غضب بدون نظارت و مدیریت عقل، به فعالیت میپردازند و چون انسان بینهایت طلب است، این دو قوه نیز در هیچ مرزی متوقف نمیشوند؛ ولی چون حوزه فعالیت آنها ماده است و ماده محدود و مرزبندی شده است، نه تنها نیاز اصلی انسان را تأمین نمیکنند، بلکه موجب تباهی او نیز میشوند، ولی در صورتی که رابطه عادلانه بین قوا برقرار شود، غضب و شهوت تحت فرمان عقل به تأمین نیازهای جسم میپردازند و عقل نظری به وظیفه اصلی خود که درک حقایق است، میپردازد و چون حوزه فعالیت او ماورای ماده است، میتواند تا بینهایت فعالیت کند و نیاز اصلی انسان را برآورد.
- به عبارت دیگر ایجاد قسط و عدل درونی هدف اصلی نیست. هدف اصلی انسان رسیدن به بینهایت و خداگونه شدن است که با آزادی عقل از حوزه تأثير غضب و شهوت میسر میشود. عقل در سایه قسط درونی فرصت پیدا میکند با درک حقیقت، با وجود مطلق رابطه برقرار کند و به او مهر بورزد [۱].
منابع
پانویس
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۹۶-۹۷ .