یونس بن عبدالرحمن
مقدمه
ابومحمد، یونس بن عبد الرحمن، مولی آل یقطین، از اهالی قم، در سالهای ۱۰۵ تا ۱۲۵ هجری قمری، و نیمه اول از سده دوم هجرت چشم به جهان گشود. وی یکی از رجال فرزانه و سرآمد در علم حدیث بود که شیعه بر فقاهت و مقام علمی او و صحت احادیث منقوله از ایشان اجماع دارند. وی دوران امامت امام صادق(ع) را درک کرد و از ثقات و اصحاب موسی بن جعفر(ع) و حضرت رضا(ع) بود. نوشتهاند که واقفه حاضر شدند اموال فراوانی به وی بپردازند تا از قبول امامت حضرت رضا(ع) منصرف گردد، او قبول نکرد و بر حق ثابت ماند. ابوهاشم جعفری، کتاب یوم و لیله یونس را به حضرت عسکری(ع) عرضه داشت؛ حضرت پرسیدند: تصنیف کیست؟ عرض کرد: نوشته یونس مولی آلیقطین است. امام(ع) فرمودند: خداوند در روز رستاخیز در برابر هر حرف آن نوری به وی عطا فرماید[۱]. عبد العزیز بن مهتدی قمی که سمت وکالت حضرت رضا(ع) را داشته به آن حضرت عرض کرد: «من همه وقت موفق به زیارت شما نمیشوم، معالم دین را از چه کسی بگیرم؟ امام(ع) فرمودند: از «یونس بن عبدالرحمن». نقل شده است که حضرت رضا(ع) سه بار بهشت را برای یونس ضمانت فرمود. جعفر بن عیسی میگوید: «جمعی از شیعیان در محضر امام رضا(ع) بودیم. یونس بن عبدالرحمن هم در این جمع حاضر بود. همان موقع چند نفر از اهل بصره، از امام(ع) اجازه ورود خواستند. حضرت به یونس اشاره فرمودند به داخل اطاق برود، پرده را بیاندازد و لحظاتی پشت پرده بماند و مبادا حرکتی کند تا هنگامی که خودشان به وی اجازت دهند. آنها که از بصره آمده بودند، به خدمت امام(ع) رسیدند و درباره یونس سخنان بدی بر زبان راندند و از او بدگویی کردند و تهمتهایی به او روا داشتند. امام(ع) سر مبارکشان را پایین انداختند و ساکت بودند. در این هنگام آنها بلند شدند و رفتند. اینجا بود که حضرت به یونس اجازه دادند از پشت پرده خارج شود و به جلسه بازگردد. یونس زمانی که آمد، قطرات اشک از گوشههای چشمانش جاری بود و گریه میکرد. عرض کرد: جانم به فدایتان! من از آرمان شما اهل بیت(ع) دفاع میکنم و این است حال من در نزد بعضی از یارانم! حضرت فرمودند: ای یونس! وقتی که امام و رهبرت از تو خشنود و راضی است، از این سخنان ناروا ناراحت و اندوهگین مباش. ای یونس! با این مردم به اندازه فهم و درک آنان سخن بگو و در آن زمینههایی که بالاتر از درک و استعداد آنها است، ایشان را به حال خود واگذار. آنگاه امام فرمودند: بر تو باکی نیست اگر در دست تو یک دُرّ و گوهر گرانبها باشد؛ ولی مردم بگویند: این چیز فاقد ارزش است؛ یا در دست تو چیز بیارزشی باشد، و مردم بگویند: متاع بسیار گرانبهایی است. آیا به حال تو سودی دارد؟ عرض کرد: خیر. امام(ع) فرمودند: بله! تو هم این چنین هستی، هنگامی که در راه ولایت و پاسداری از مکتب و آیین اهل بیت(ع) هستی و امام از تو رضایت دارد، از آنچه مردم دربارهات بگویند، نگران مباش و با آنچه آنها بگویند، ضرری بر تو وارد نمیشود»[۲]. یونس بن عبدالرحمن، در سال ۲۰۸ هجری قمری، جان به جان آفرین تسلیم کرد و بدن پاک او در کنار روضه مطهره رسول ا کرم(ص) در مدینه منوره به خاک سپرده شد[۳]..[۴]