بحث:پیشوایان جرح و تعدیل
ضوابط جرح و تعدیل
پس از حصول شناختی اجمالی از ائمه علم رجال اهل سنت، لازم است اندکی هم پیرامون ضوابط جرح و تعدیل آنان بررسی صورت گیرد. در این بحث توجه به دو نکته ضروری است: نخست آنکه جرح و تعدیل راویان اهل سنت باید به کلام علما و کتب خود آنان مستند شود. و دوم آنکه در حکم به وثاقت و همچنین در رد و جرح اتفاق نظر شرط نیست. یعنی وقتی به روایتی از روایتهای اهل سنت احتجاج میکنیم، لازم نیست روات آن اجماعا مورد وثوق باشند، همین طور مخدوش شدن یک راوی از سوی بعضی رجالیین موجب عدم صحت استناد به احادیث وی نخواهد شد؛ زیرا چنان که پیش از این نیز روشن شد، در میان اهل سنت رواتی که وثاقتشان مورد اتفاق باشد بسیار نادر هستند. حتی شخصیتهایی مثل بخاری و مسلم-که اکثر آنها کتاب آن دو را صحیحترین کتب بعد از قرآن میدانند-وثاقتشان مورد اتفاق نیست. بنابراین برای استناد ما به حدیث یک راوی، توثیق وی از طرف دو یا سه نفر از عالمان رجال سنی کافی است، اما چنان چه در جرح و قدح یک راوی اجماع وجود داشته باشد نمیتوان به حدیث وی احتجاج کرد.
همچنین حدیثی که بین فریقین مورد اتفاق باشد حجت است و توثیق راوی آن از سوی چند نفر برای احتجاج کافی است. هر چند این توثیقات، با جرح تعدادی دیگر معارض باشد. اما اگر برای احتجاج، اجماع بر وثاقت شرط باشد، ائمه فقه و حدیث اهل سنت از اعتبار ساقط میشوند؛ چراکه بخاری، مسلم، ترمذی، احمد و ابوحنیفه و... همگی مخدوش هستند. در جرح و تعدیلهای اهل سنت نیز اختلافات عجیبی وجود دارد. به تصریح برخی از عالمان سنی عصبیت، هوای نفس و اختلافات مذهبی تأثیر ژرفی در جرح و تعدیل افراد گذاشته است. به طوری که میتوان با قاطعیت گفت یک ضابطه کلی که بتوان براساس آن با اهل سنت احتجاج کرد، وجود ندارد. اهل سنت برای تصحیح صحاح به ویژه صحیحین تلاش فراوانی کردهاند، و این امر موجب گرفتاری آنها در ارائه ضابطهای روشن برای جرح و تعدیل شده است، آنها از یک سو ادعا میکنند که کتاب مسلم و بخاری صحیحترین کتابها بعد از قرآن هستند، و از سوی دیگر در بین روات این دو کتاب با راویانی مواجه هستند که به کذب، بدعت، تدلیس و یا به تشیع رمی شدهاند. اگر تشیع و رفض مضر به وثاقت بوده باشد، نمیتوان به صحت این دو کتاب قائل شد، و لازمۀ قول به صحت این دو کتاب التزام به وثاقت و عدالت همه راویان آن خواهد بود. با این مقدمه به بررسی ضوابط جرح و تعدیل اهل سنت میپردازیم.[۱]
اهل سنت یا اهل بدعت بودن راوی
بنابر نقل ذهبی، اهل سنت در ابتدا همه روایات را بدون بررسی سندی میپذیرفتند، تا آنکه فتنه و چند دستگی پدید آمد، در این هنگام برای جلوگیری از فتنه، روایات اهل سنت پذیرفته میشد و احادیث اهل بدعت ترک میگردید. ذهبی مینویسد: عن ابن سیرین قال: لم یکونوا یسألون عن إسناد الحدیث حتی وقعت الفتنة، فلما وقعت نظروا من کان من أهل السنة أخذوا حدیثه، ومن کان من أهل البدع ترکوا حدیثه[۲]؛ از ابن سیرین نقل شده که گفت: از سند احادیث سؤال نمیکردند تا این که موجب وقوع فتنه شد پس وقتی فتنه واقع شد نگاه میکردند هر کس از اهل سنت بود حدیثش را اخذ کردند و هر کس از اهل بدعت بود حدیثش را ترک کردند.
پس به اعتقاد ابن سیرین یکی از ضوابط قبول حدیث آنست که راوی از اهل سنت باشد. براساس تحقیقات انجام شده معلوم گردید که مراد از اهل سنت، پیروان بنی امیه هستند و دیگران همه اهل بدعت به شمار میآیند. طبق این قاعده صحیحین مخدوش و بسیاری از روایات اهل سنت مردود میشود. به اعتراف عالمان سنی در میان راویان صحیحین اهل بدعت فراوان هستند.
سیوطی در تدریب الراوی مینویسد: فائدة: أردت أن أسرد هنا من رمی ببدعة ممن أخرج لهم البخاری ومسلم أو أحدهما[۳]؛ می خواهم کسانی را که رمی به بدعت شدهاند نام ببرم. کسانی از اهل بدعت که بخاری و مسلم یا یکی از آن دو از آنها روایت کردهاند. بر اساس این قول روشن میشود که در میان راویان کتاب بخاری و مسلم نیز اهل بدعت وجود دارد. بسیاری از بزرگان اهل سنت نیز مخدوش هستند، و از نظر برخی عالمان سنی دروغگو و از رئوس اهل بدعت به شمار میآیند، که از آن جمله میتوان به مفسرین بزرگ سنی مثل قتاده، ضحاک، عکرمه و حسن بصری اشاره کرد. در میان اهل بدعت، راویان مهمی به چشم میخورد که در عمل، التزام به این ضابطه را ناممکن ساخته است. علی بن مدینی میگوید: قلت لیحیی القطان: إن عبدالرحمن قال: أنا أترک من أهل الحدیث کل رأس فی بدعة. فضحک یحیی وقال: کیف تصنع بقتادة؟ کیف تصنع بعمر بن ذر؟ کیف تصنع بابن أبی رواد؟ وقد عد یحیی قوما أمسکت عن ذکرهم. ثم قال یحیی: «إن ترک هذا الضرب ترک حدیثا کثیرا[۴]؛ به یحیی بن سعید قطان گفتم: همانا عبدالرحمان گفت: من از اهل حدیث هر که را در بدعت بود وا گذاشتم. پس یحیی خندید و گفت: با قتاده چه میکنی؟ با عمر بن ذر چه میکنی؟ با ابن أبی رواد چه میکنی؟ و همین طور عدهای را نام برد که من از ذکر آنها خودداری میکنم. سپس گفت: «اگر به همین ترتیب راویان را وا گذارد، احادیث فراوانی کنار خواهد رفت».[۵]
عدم دعوت مردم به بدعت
چون کنار گذاشتن احادیث اهل بدعت عملا ناممکن مینمود، اهل سنت برای حل این مشکل ضابطه اول را مشروط کردند، بدین ترتیب که گفتند: اگر راوی از اهل سنت باشد حدیثش را اخذ میکنیم، همچنین اگر از اهل بدعت باشد اما مردم را به بدعت خویش دعوت نکند حدیثش پذیرفته میشود، ولی چنان چه مردم را به بدعت دعوت کند حدیث وی مردود خواهد بود. این سخن بسیار متین است؛ زیرا بدعت به معنای افزودن به دین یا کاستن از دین است، و اهل بدعتی که مردم را به مکتب خود دعوت میکند، بدعتهای خود را به عنوان حدیث از رسول خدا(ص) وارد دین خواهد کرد، پس اگر حدیثش قبول شود باب جعل احادیث و دخول بدعتها در دین گشوده میشود. پس ضابطه جرح و تعدیل تا این جا چنین شد: نأخذ بحدیث أهل السنة بلا قید و شرط و ملاک اهل بدعت هم بدین قرار است: کل من لم یکن من اهل السنة فهو من اهل البدعة در مواجهه با اهل بدعت نیز گفته شده است: من رأی رأیا ولم یدع إلیه احتمل، ومن رأی رأیا ودعا إلیه فقد استحق الترک[۶]؛ اگر کسی در مقابل اهل سنت نظر دیگری داشت و کسی را به مکتب خود دعوت نکرد، میتوان او را پذیرفت، و هر کس مکتب فکری جدیدی داشت و به مکتب خود دعوت کرد مستحق ترک است. چنان که پیشتر اشاره شد، بیاعتباری اهل بدعت و احادیث آنها موجب مخدوش شدن صحیحین است و با این کار، ترک روایات بسیاری لازم میآید. بدین روی اهل سنت برآن شدند تا شرط دعوت به مکتب را برای رد احادیث اهل بدعت اضافه کنند. براین اساس اهل سنت مدعی شدهاند در صحیحین از روات اهل بدعت حدیثی نقل نشده است، اما این ادعا درست نیست و اهل بدعتی که مردم را به مکتب خویش میخواندند نیز در بین روات صحیحین فراوان هستند. برای نقض ادعای اهل سنت ارائه یک شاهد کافی است؛ زیرا موجبۀ جزئیه نقیض سالبۀ کلیه است؛ لذا برای نشان دادن بیپایگی ضوابط ارائه شده و عدم التزام اهل سنت به این ضوابط به ذکر یک نمونه اکتفا میشود.
عباد بن یعقوب رواجنی از رجال بخاری و غیر بخاری است[۷]. در احوالات وی گفتهاند: «رافضی مشهور» و در علت رمی وی به رفض آمده است: کان یشتم عثمان[۸] پس عباد از نظر عالمان سنی اهل بدعت و دارای مکتب است و بدعت خود را اظهار میکرده است. در نتیجه معلوم است که وی مردم را به شتم عثمان دعوت میکرده است. ابن حبان مینویسد: کان رافضیا داعیة[۹]؛ او راضی بود و مردم را به عقیده خود دعوت میکرد.
علاوه بر عباد راویان دیگری از اهل بدعت هستند که مردم را به مکتب خویش دعوت میکردهاند با این حال احادیث آنها در صحیحین نقل شده است. از آن جمله میتوان به: عباد بن منصور، عبدالمجید بن ابی رواد، عبدالله بن نجیح، شبابة بن سوار و دیگران اشاره نمود. با این حساب لازمۀ التزام به این ضابطه هم حذف بسیاری از احادیث اهل سنت مخصوصا در صحاح میباشد، و لذا در عمل کسی نتوانسته است به این ضابطه ملتزم شود.[۱۰]
بدعت صغری و بدعت کبری
عالمان سنی برای حل مشکل صحاح سته و صحیحین بالخصوص، باز هم مجبور به عقب نشینی شده و قید دیگری به ضابطۀ عدم پذیرش حدیث اهل بدعت اضافه کردهاند. در این راستا ذهبی اهل بدعت را به دو دسته تقسیم میکند. براساس این تقسیمبندی، تشیع بدون غلو وسب شیخین بدعت صغری نامیده میشود، و غلو در تشیع و لعن و سب شیخین بدعت کبری نام گرفته است. ذهبی معتقد است بسیاری از «تابعین» و «تابعین تابعین» اهل بدعت صغری هستند و رد احادیث آنها موجب از بین رفتن بسیای از آثار نبوی میگردد و این موضوع مفسدهای آشکار است. بدین روی باید احادیث اهل بدعت صغری پذیرفته شود. اما به عقیدۀ ذهبی در میان اهل بدعت کبری هیچ راستگویی وجود ندارد، و اگر مسلمانی نسبت به شیخین بدگویی کند به طور کلی از اعتبار ساقط است و چنین کسی در سراسر تاریخ اسلام به دروغگویی رمی میشود.
ذهبی در مورد ابان بن تغلب[۱۱] مینویسد: شیعی جلد، لکنه صدوق، فلنا صدقه وعلیه بدعته، وقد وثقه أحمد بن حنبل وابن معین وأبو حاتم، واورده ابن عدی وقال: کان غالیا فی التشیع. وقال السعدی: زائغ مجاهر[۱۲]؛ او شیعه خیلی محکمی است لکن راستگو و صدوق است پس صدق و راستگویی او برای ما در اخذ حدیث از او کافی است اما بدعت او بر عهدۀ خود اوست و در قیامت باید پاسخگو باشد و به تحقیق احمد بن حنبل و ابن معین و ابوحاتم او را توثیق کردهاند و ابن عدی او را رد کرده و گفته است: «او در تشیع غلو میکند» و سعدی میگوید: «او شخص گمراهی است که گمراهی خود را علنا اظهار میکرد.[۱۳]
اشکال و حل ذهبی در مورد توثیق اهل بدعت
در این جا ذهبی اشکالی را مطرح میکند و مینویسد: فلقائل أن یقول: کیف ساغ توثیق مبتدع، وحد الثقة العدالة والإتقان؟ فکیف یکون عدلا من هو صاحب بدعة؟[۱۴].
پس ممکن است کسی بگوید: چگونه توثیق کسی که اهل بدعت است جایز میشود در حالیکه ثقه باید دارای دو ویژگی عدالت و اتقان باشد و چطور ممکن است او عادل باشد در حالیکه صاحب بدعت است. ابان بن تغلب از رجال مسلم و سنن اربعه است، و رد او موجب مخدوش شدن صحاح میگردد. بنابراین ذهبی برای فرار از این مشکل پس از طرح اشکال فوق چنین پاسخ میدهد: إن البدعة علی ضربین: فبدعة صغری کغلو التشیع أو کالتشیع بلا غلو ولا تحرف تحرق، فهذا کثیر فی التابعین وتابعیهم مع الدین والورع والصدق، فلو رد حدیث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبویة وهذه مفسدة بینة. ثم بدعة کبری، کالرفض الکامل والغلو فیه والحط علی أبی بکر وعمر والدعاء إلی ذلک، فهذا النوع لا یحتج بهم ولا کرامة. وأیضا، فما أستحضر الآن فی هذا الضرب رجلا صادقا ولا مأمونا[۱۵]. همانا اهل بدعت دو دسته هستند: بدعت صغری مانند غلو در تشیع یا تشیع بدون غلو و بدون تحریف. این نوع از بدعت در تابعین و تابعین آنها فراوان است با این که ایشان اهل دین و ورع و راستگویی هستند و چنان چه حدیث ایشان رد شود بسیاری از آثار نبوی از بین خواهد رفت و این مفسدهای آشکار است. سپس بدعت کبری است مانند رفض شیعه بودن کامل و غلو در آن و بدگویی به ابوبکر وعمر و دعوت مردم به این کار، پس اگر کسی دارای این گونه از بدعت بود به کلام او احتجاج نمیشود و کرامتی ندارد و من هم اکنون در این گروه مرد راستگو و امینی سراغ ندارم.[۱۶]
اهل بدعت کبری در میان راویان صحاح سته
این ضابطهای است که ذهبی پایهگذاری کرده است. پس از ذهبی و ابن حجر عسقلانی، مطلب جدیدی در این باب ارائه نشده است. اما این ضابطه هم کامل نیست و مشکل صحاح را حل نمیکند؛ زیرا در بین رجال صحاح سته اهل بدعت کبری نیز وجود دارد. ذیلا به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میکنیم:
- اسماعیل بن عبدالرحمان بن ابی کریمه سدی، از مفسران و محدثان بزرگ سنی و از رجال صحیح مسلم و سنن اربعه است[۱۷]. ذهبی در مورد وی مینویسد: یشتم ابابکر وعمر[۱۸]؛ ابوبکر و عمر را شتم میکند. طبق ضابطه، کسی که ابوبکر و عمر را شتم کند اهل بدعت کبری است و حدیث چنین کسی مردود است.
- ابان بن تغلب، چنان که پیشتر بیان شد از رجال مسلم و سنن اربعه است[۱۹]، و به گفته ذهبی در تشیع غلو میکرده است[۲۰].
- تلید بن سلیمان کوفی، از رجال ترمذی و مسند احمد است[۲۱]. او نیز طبق ضابطۀ ذهبی صاحب بدعت کبری است. وی در مورد او میگوید: رافضی یشتم ابا بکر وعمر[۲۲]؛ رافضی است و ابوبکر و عمر را شتم میکند.
- سالم بن ابی حفصه، از رجال صحیح ترمذی است[۲۳]. ابن معین و گروهی دیگر او را توثیق کردهاند[۲۴] در حالی که وی از جمله کسانی است که در رأس بدگویان به ابوبکر و عمر قرار دارند. در مورد وی نوشتهاند: کان من رؤوس من یتنقص ابا بکر و عمر[۲۵].
- شریک بن عبدالله قاضی، از رجال مسلم و سنن اربعه است[۲۶] او از شیخین بدگویی میکرده است، و این مطلب را به خود وی نیز گوش زد کردهاند و با تعجب به او گفتند: ... وأنت تنتقص الشیخین![۲۷].... و تو به شیخین بدگویی میکنی!
- علی بن غراب، این شخص از سوی احمد بن حنبل، دارقطنی، ابوحاتم و ابوزرعه توثیق شده است. نسائی و ابن ماجه هم از وی حدیث نقل میکنند[۲۸]. ابن معین ضمن توثیق علی بن غراب میگوید: المسکین صدوق[۲۹]؛ بیچاره آدم راستگویی است.
بنابراین روشن شد که در بین رجال صحاح سته، اهل بدعت کبری فراوانند، در نتیجه قیدی که ذهبی اضافه کرده و ضابطهای که بنیان نهاده به هیچ وجه مشکل صحاح و غیر صحاح را حل نمیکند و طبق این ضابطه هم صحاح مخدوش هستند.[۳۰]
بدعتی که موجب خروج از اسلام نباشد
چون در صحیحین و سایر کتب اهل سنت رجالی هستند که مردم را به بدعت خود دعوت میکردند، بنابراین برخی از عالمان سنی بر آن شدند تا قیود دیگری به این ضابطه اضافه کنند تا مشکل صحیحین مرتفع گردد. ذهبی به نقل از برخی بزرگان اهل سنت مینویسد: وقال بعضهم: إذا علمنا صدقه وکان داعیة ووجدنا عنده سنة تفرد بها، فکیف یسوغ لنا ترک تلک السنة؟ فجمیع تصرفات أئمة الحدیث تؤذن بأن المبتدع إذا لم تبح بدعته خروجه من دائرة الاسلام ولم تبح دمه، فإن قبول ما رواه سائغ[۳۱]؛
و بعضی از عالمان سنی گفتهاند اگر صدق کسی را که به بدعت خود دعوت میکند دانستیم و نزد او سنتی را یافتیم که منحصرا نزد اوست چگونه ترک آن سنت برای ما جایز است؟ همه تصرفات ائمه حدیث این اذن را به ما میدهد که اگر بدعت بدعت گذار موجب خروج وی از دائره اسلام و اباحه خون وی نگردد، قبول آن چه روایت کرده جایز است. پس به نظر برخی از عالمان سنی اگر روایتی منحصر به یک نفر از محدثین و او از اهل بدعت باشد و راوی دیگری آن حکم شرعی را نقل نکرده باشد، اسقاط این راوی موجب از بین رفتن یک حکم شرعی میشود، بنابراین اگر اهل بدعت راستگو باشد و سنتی را که نقل میکند، منحصر به خود او باشد، حدیثش پذیرفته میشود، البته با این شرط که بدعت وی موجب خروج او از دین نگردد و به واسطه آن بدعت، خونش مباح نشود. ذهبی پس از نقل این قید، آن را نمیپذیرد و در این باره میگوید: وهذه المسألة لم تتبرهن لی کما ینبغی[۳۲]؛ این مسأله آن چنان که شایسته است بر من روشن نشده است. بنابراین، این قید هم مورد اتفاق نیست و ضابطه چهارم نیز مخذوش است.[۳۳]
عدالت و اتقان
روشن شد که در واقع صاحبان کتب و بزرگان علمای حدیث عملا از اهل بدعت صغری و بدعت کبری، و نیز از رؤس بدعت و داعیان مردم به سوی بدعت روایت نقل کردهاند. و این افراد در رجال صحیحین نیز وجود دارند. پس هیچ یک از این قیود مشکل صحیحین و کتب دیگر اهل سنت را رفع نمیکند، بنابراین لازم است یا اهل سنت از صحیحین و علمای بزرگ خود دست بردارند و قائل به صحت کتب خود نگردند، یا برای توثیق راویان و قبول احادیثشان قیدی جز عدالت و اتقان ذکر نکنند، همان طور که ذهبی حد ثقه را فقط عدالت و اتقان معرفی کرد[۳۴]. عادل کسی است که دروغ نگوید و نسبت دروغ به کسی ندهد، چنین فردی اگر در نقل حدیث اتقان هم داشته باشد حدیثش اخذ میگردد.
ولیکن، با مراجعه به ترجمۀ رجال اهل سنت معلوم میشود که بسیاری از عالمان سنی حائز این دو شرط هم نیستند. در زندگی صحابه، عالمان و محدثان سنی به موارد فراوانی از قضایای منافی با عدالت بر میخوریم. دربارۀ بسیاری از صحابه و عالمان سنی، مواردی چون قتل نفس محترمه، شرب خمر، لواط، ترک نماز و... گزارش شده است، و گاهی برخی از اهل سنت مطالبی در احوال بزرگان خود نقل کردهاند که شرم آور است[۳۵].[۳۶]
منابع
پانویس
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۱.
- ↑ احوال الرجال، ج۱، ص۳۶، الجرح والتعدیل، ج۲، ص۲۸، حلیة الاولیاء، ج۲، ص۲۷۸، میزان الاعتدال، ج۱، ص۳ و ۲۲۹، ۸۷۹.
- ↑ تدریب الراوی، ج۱، ص۳۲۸.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۳۸۷، الکفایة فی علم الروایة، ج۱، ص۱۲۹، تهذیب الکمال، ج۲۱، ص۳۳۷ و ج۲۳، ص۵۰۹.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۲.
- ↑ الخلاصة فی علم الجرح والتعدیل، ج۱، ص۲۴۹، الکفایة فی علم الروایة، ص۱۲۶، معرفة الثقات، ج۱، ص۱۰۶.
- ↑ صحیح بخاری، ج۶، ص۲۷۴۰ حدیث ۷۰۹۶، سنن ترمذی، ج۵، ص۵۹۳ حدیث ۳۶۲۶، سنن ابن ماجة، ج۱، ص۴۷۱ حدیث ۱۴۶۸.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۵، ص۹۶، ۱۸۴.
- ↑ المجروحین ابن حبان، ص۱۷۲، مقدمه فتح الباری، ج۲، ص۴۱۲، میزان الاعتدال، ج۲، ص۳۸۰، الموضوعات، ج۲، ص۲۶، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۹۶، منهاج السنة، ج۸، ص۱۲۹.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۴.
- ↑ وی از اصحاب سه امام بزرگوار یعنی امام سجاد، امام باقر و امام صادق(ع) به شمار میآید و همچنین فقیه و مفسر و محدث گران قدری است (متوفای ۱۴۰).
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۵، ۲.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۶.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۵۹، لسان المیزان، ج۱، ص۹، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۵.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۷.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۵۳ حدیث ۱۶۷۴، سنن نسایی، ج۳، ص۸۱، سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۶ حدیث ۳۷۱۸، سنن ابی داوود، ج۳، ص۱۰۷ حدیث ۲۹۸۳، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۲ حدیث ۱۴۵. مسلم و سنن ابی داوود حداقل هفت روایت از او نقل میکنند، و سنن ابن ماجه ده روایت، سنن ترمذی حداقل سی روایت، صحیح ابن حبان حداقل هشت روایت و مسند احمد احادیث فراوانی را از اسماعیل بن عبدالرحمان نقل میکنند.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۳۷، ۹۰۷، احوال الرجال، ج۱، ص۵۴، ۳۷، المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۸۴، ۳۹۸۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص۶۵ حدیث ۲۷۵، ۱/۸۰ حدیث ۳۴۳، سنن أبی داوود، ج۱، ص۲۳۹ حدیث ۶۲۱ و ۴/۳۴ حدیث ۳۹۸۹، سنن نسائی، ج۵، ص۱۶۱ حدیث ۲۷۵۱، سنن ترمذی، ج۴، ص۳۶۱ حدیث ۱۹۹۹، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۳۶۰ حدیث ۱۱۳۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱، ص۴۸۷ حدیث ۲۵۳، ۱۲۷۷، ۵۴۶۶.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۵، ۲.
- ↑ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۱۶ حدیث ۳۶۸۰.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۱، ص۳۵۸، ۱۳۳۹، تاریخ بغداد، ج۷، ص۱۳۷، ۳۵۸۲.
- ↑ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۰۷ حدیث ۳۶۵۸ و حدیث ۳۷۲۷.
- ↑ الجرح والتعدیل، ج۴، ص۱۸۰، ۷۸۲، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۸۲، ۵۳۹، معرفة الرجال، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۲، ص۱۱۰، ۳۰۴۶.
- ↑ صحیح مسلم، ج۸، ص۲ حدیث ۶۶۶۶، سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۶ حدیث ۳۷۱۸، سنن نسایی، ج۱، ص۶۸ و ۷۳ و ۲۲۹ حدیث ۲۵ و ۴۸ و ۶۷۶، سنن ابی داوود، ج۱، ص۱۶، ۶۶ و ۸۲ حدیث ۴۵، ۱۷۱ و ۲۰۴، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۳ و ۱۳۱ حدیث ۱ و ۳۰.
- ↑ وفیات الاعیان، ج۲، ص۴۶۴، ۲۹۱.
- ↑ سنن نسایی، ج۳، ص۲۸۴ و ج۵، ص۴۳۹ و ۴۶۸ حدیث ۵۳۹۰، ۹۴۶۱، ۹۴۶۲ و ۹۵۹۸، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۳۴۹ حدیث ۱۰۹۸.
- ↑ میزان الاعتدال، ج۳، ص۱۴۹، ۵۹۰۶.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۳۹.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۱۵۴.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۱۵۴.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۴۱.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۵۹.
- ↑ ر.ک: میزان الاعتدال، ج۲، ص۲۷۲، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۰۱، لسان المیزان، ج۳، ص۱۳۴، ۴۷۰. واضح است که منظور از ذکر این موارد بدگویی رجالی که قرنها پیش از دنیا رفتهاند، نیست، بلکه مسائلی است که در محافل علمی و حوزهها مطرح میگردد و هدف از آن شناخت کسانی است که اقوالشان مبنای اعتقاد مردم قرار میگیرد لذا ذکر این مسائل برای غرض صحیح، جایز است. البته به قدر ضرورت. بنابراین در مورد اهل سنت نیز قدر ضرورت رعایت میگردد و این معنا به قاعدهای معروف گشته است: الضرورات تتقدر بقدرها. ما بنای جستجو نداریم بلکه مطالبی را که توسط خود ایشان مطرح شده و معروف است نقل و به این وسیله عدالت و اتقان راویان را بررسی میکنیم تا مبنای پذیرش و رد احادیث قرار گیرد.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۱۴۲.