اکثم بن صیفی
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اکثم بن صیفی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
یکی از بزرگان عرب جاهلی[۱] اکثم بن صیفی تمیمی، حکیم و دانشمند عرب است[۲] که داناترین، عاقلترین و بردبارترین فرد در عهد خود بود و این حکمت و دانش را از بزرگان قریش، حضرت ابوطالب، هاشم، عبدمناف و قُصَی کسب کرده بود. اکثم در دوره جاهلیت از کسانی بود که به دلیل شرافت، صداقت و دیگر صفات نیکو به کار قضاوت میپرداخت و از منابع چنین دانسته میشود که وی به دلیل دانایی و سخنوری، نقش اجتماعی و تربیتی برجستهای در آن روزگار داشته است؛ چنان که برخی از بزرگان و فرمانروایان عرب با وی ارتباط و مکاتبه داشته و از مشورت با او سود میبردهاند. گفتهاند که وی یکبار برای آزاد کردن اسیران بنی تمیم، نزد نعمان بن منذر، فرمانروای حیره رفت. مهمترین نکته در زندگی اکثم، اسلام آوردن او و نیز سخنان حکیمانهای است که از وی نقل شده است. در منابع تاریخی و روایی و ادبی سخنان حکمتآمیز و بلیغ بسیاری را از اکثم نقل کردهاند و این سخنان غالباً به صورت مَثَل در میان اعراب رواج یافته و چنان منزلتی یافته است که در شمار سخنان پیشوایان و حکیمان نامدار اسلام قرار گرفته است؛ حتی شهرت اکثم در حکمت و دانش، او را همتای بزرگمهر و لقمان حکیم قرار داده است. از اکثم فرزندانی بر جای ماند که در کوفه میزیستند[۳]. او یکی از معمرین (صاحبان عمر طولانی) روزگار است[۴] که در حدود “سیصد و سی سال”[۵] عمر کرد. وی به پیامبر اسلام(ص) ایمان آورد اما موفق به دیدار ایشان نشد[۶][۷].
نامه اکثم به رسول خدا(ص)
اکثم هنگامی که شنید در مکه پیامبری مبعوث شده، دو فرزند خود[۸] را با نامهای خدمت پیامبر(ص) فرستاد تا از هدف و مقصود ایشان اطلاع یابد و در نامهاش چنین نوشت: باسمک اللهم من العبد الی العبد فابلغنا ما بلغک فقد اتانا عنک خبر لا ندری ما أصله فان کنت أریت فأرنا و إن کنت علمت فعلمنا و اشرکنا فی کنزک. والسلام؛ به نام تو بار خدایا؛ از طرف بندهای به سوی بندهای دیگر. آنچه که به تو رسیده به ما هم ابلاغ فرما. از شما خبری به ما رسیده که حقیقتش معلوم نیست، اگر چیزی را به تو نشان دادهاند به ما هم نشان بده و اگر به تو چیزی آموختهاند به ما هم بیاموز و ما را در گنجی که به تو دادهاند شریک گردان[۹]. رسول خدا(ص) در پاسخ وی چنین نوشت: «بِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ الله إِلَى أَكْثَمَ بْنِ صَيْفِيٍّ أَحْمَدُ الله إِلَيْكَ إِنَّ الله أَمَرَنِي أَنْ أَقُولَ لَا إِلَهَ إِلَّا الله أَقُولُهَا وَ آمُرُ النَّاسَ بِهَا الْخَلْقُ خَلْقُ الله وَ الْأَمْرُ كُلُّهُ لِلَّهِ خَلَقَهُمْ وَ أَمَاتَهُمْ وَ هُوَ يَنْشُرُهُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ آذَنْتُكُمْ بِآدَابِ الْمُرْسَلِينَ وَ لَتُسْئَلُنَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ »[۱۰]؛ به نام خداوند بخشنده مهربان؛ از طرف محمد، فرستاده خدا به سوی اکثم، فرزند صیفی: حمد و ثنای پروردگار را به سوی تو روانه میکنم. خدا به من دستور داده تا اقرار کنم که جز او خدایی نیست. من میگویم و به مردم هم دستور میدهم که همه مخلوقات آفریده خدایند و فرمان، فرمان اوست؛ ایشان را آفرید و میمیراند و دوباره برمی انگیزد، و بازگشت همه به سوی اوست. به آداب فرستادگان خدا به شما دستور میدهم، و از خبر بزرگ پرسش میشوید و به زودی از آن آگاهی خواهید یافت. نامه پیامبر(ص) به اکثم رسید. طایفه بنیتمیم را جمع نموده و ایشان را پند و اندرز داد و به رفتن خدمت پیامبر(ص) تشویق کرد و لازم بودن این کارا را گوشزد کرد و گفت: “در این کار پیش قدم باشید نه عقبرو، سر باشید و نه دُم”. اما جمعیت از او پیروی نکردند و به گفتهاش اعتنایی ننمودند. سپس خود با فرزندان و نوادگانش به قصد زیارت رسول خدا(ص) حرکت کرد ولی در راه از دنیا رفت و موفق به زیارت رسول اکرم(ص) نشد[۱۱]. در منابع دیگر آمده است که پیامبر(ص) به فرستادگان اکثم فرمودند: “من، محمد بن عبدالله، بنده خدا و فرستاده خدا هستم”[۱۲]. سپس پیامبر(ص) این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿إِنَّ الله يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[۱۳]. فرستادگان اکثم بازگشتند و به نزد اکثم آمدند و آیه را برای او قرائت کردند. وقتی اکثم آیه را شنید گفت: “ای قوم میبینم که پیامبر(ص) امر میکنند به مکارم اخلاق و نهی میکنند از بدیهای اخلاق؛ شما در این امر پیش قدم باشید، و در این کار، اول باشید نه آخر”[۱۴]. در منابع دیگر آمده است که اکثم به قصد زیارت رسول خدا(ص) به همراه عدهای از طایفه بنی تمیم حرکت کرد. در راه تشنگی اکثم را به زحمت انداخت و وقتی یقین کرد که زمان مرگ او فرارسیده به اصحابش گفت: “بروید خدمت آن مرد و او را آگاه کنید به این که من شهادت میدهم که او رسول خداست و از او پیروی کنید” و خود به خاطر تشنگی از دنیا رفت. و گفته شده که این آیه درباره اکثم نازل شده است: ﴿وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى الله وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى الله...﴾[۱۵][۱۶][۱۷].
اکثم در حضور انوشیروان
هنگامی که روابط میان نعمان بن منذر و انوشیروان (شاه ایران) تیره شده بود، نعمان ده نفر از دانشمندان عرب را برای رفع دشمنی به دربار انوشیروان فرستاد و به هر یک دستورهایی داد و سفارش کرد که اول باید اکثم بن صیفی سخن بگوید. پس ایشان در دربار ایران حضور یافتند و اکثم قبل از همه چنین سخن گفت: إنّ أفضلَ الأشیاءِ أَعالِیهَا، و أَعلَی الرِّجالِ مُلُوکُهَا، و أفضَلَ المُلُوکِ أعَمُّهَا نَفعاً، و خَیرَ الأَزمِنَةِ أَخَصَبُهَا، و أفضَلَ الخُطَبَاءِ أصدَقُهَا؛ همانا برترین چیزها بالاترین آنهاست و بزرگترین مردان شهریاراناند، و بهترین پادشاهان، سلطانی است که نفعش به همه افراد جامعه برسد، و بهترین زمانها ایامی است که نعمتها فراوانتر باشد، و افضل سخنگویان راستگوترین آنان است[۱۸][۱۹].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۹، ص۷۲۲.
- ↑ المنتظم، ابن جوزی، ج۲، ص۳۷۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۵۱.
- ↑ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۹، ص۷۲۲.
- ↑ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۹، ص۷۲۲.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۵۳.
- ↑ المنتظم، ابن جوزی، ج۲، ص۳۷۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۵۱.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۴.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ص۳۵۲.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ج۱، ص۵۷۱.
- ↑ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ج۱، ص۵۷۱.
- ↑ المنتظم، ابن جوزی، ج۲، ص۳۷۱.
- ↑ المنظم، ابن جوزی، ج۲، ص۳۷۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۵۱.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز میدارد؛ به شما اندرز میدهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ المنتظم، ابن جوزی، ج۲، ص۳۷۱؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۵۱.
- ↑ «و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بیگمان پاداش او بر عهده خداوند است.».. سوره نساء، آیه ۱۰۰.
- ↑ المنتظم، ابن جوزی، ج۲، ص۳۷۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۵۲.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۵.
- ↑ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۹، ص۷۲۲.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۸۷.