ابواروی دوسی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

نسبت دوسی، خود نشانه روشنی از انتساب او به تیره دوس، از قبایل أزد یمن است[۱]. برخی به اشتباه نام او را ربیعه، عبد و عبید بن الحارث گفته‌اند [۲]. منشأ اشتباه، مشترک بودن کنیه ربیعة بن حارث با ابواروی است؛ گرچه نسب ربیعه، هاشمی است نه دوسی[۳] البته نام پسر او، عبد یا عبید بوده و همین سبب شده که برخی، نام ابواروی را به اشتباه عبد یا عبید تصور کنند[۴].

ابواروی رسول خدا(ص) را درک کرده است؛ چنان که رافع بن خدیج می‌گوید: روزی رسول خدا(ص) بیرون آمد و خطاب به جمعی که ابوهریره دوسی، ابواروی دوسی، طفیل بن عمرو دوسی و رجال بن عنفوه در آن بودند فرمود: «أحدُ هؤلاء النفر في النّار». رافع می‌گوید: من از این سخن رسول خدا(ص) در شگفت بودم تا اینکه رجال بن عنفوه، همراه مسیلمه کذاب بر ضد حضرت قیام کرد و راز این سخن بر ما آشکار شد[۵].

از وی درباره حالات رسول خدا(ص) به هنگام نزول وحی روایت شده که گفته است: من شاهد نزول وحی بر رسول خدا(ص) بودم که حضرت سوار بر مرکب خویش بود و در این حال، مرکب حضرت گاه زانو می‌زد و گاه بر می‌خاست؛ چنان که احساس می‌کردم زانوی مرکب حضرت خواهد شکست. از چهره مبارک ایشان نیز قطره‌های عرق مانند دانه‌های مروارید می‌چکید تا اینکه سنگینی وحی برداشته شد[۶].

واقدی از ابواروی دوسی نقل کرده است که می‌گفت: من در جنگ قرقرة الکدر (قراقرة الکدر) - سال دوم هجری - از کسانی بودم که راندن شتران غنیمتی را بر عهده داشتم. تا اینکه به صِرار، در سه میلی (تقریبا شش کیلومتری) مدینه رسیدیم. رسول خدا(ص) خمس شتران را، که از غطفان و بنی سلیم به غنیمت گرفته بود، برداشت و بقیه را که چهارصد شتر بود میان مسلمانان تقسیم کرد[۷]. نیز از ابواروی نقل شده است که می‌گفت: من نماز عصر را با رسول خدا(ص) در مدینه می‌خواندم، سپس به ذو الحلیفه می‌رفتم و پیش از آنکه آفتاب غروب کند، به مدینه باز می‌گشتم[۸]. همچنین حاکم نیشابوری[۹] از طریق عاصم بن عمر بن حفص بن عاصم از ابواروی نقل کرده است که گفت: من نزد رسول خدا(ص) نشسته بودم که ابوبکر و عمر وارد شدند. حضرت فرمود: "ستایش خدایی را که مرا با شما یاری داد"[۱۰].

وقتی ابوبکر به شام لشکرکشی کرد، برای خالد بن سعید بن عاص که از بیعت با ابوبکر سرباز زده بود، پرچمی را بست و آن را نزد خالد فرستاد تا بخشی از سپاه را فرماندهی کند. عمر نزد ابوبکر رفت و به او گفت: خالد بن سعید را فرماندهی می‌دهی، در حالی که آن حرف‌ها را (در مورد مخالفت با بیعت ابوبکر) زده است. او آن‌قدر اصرار کرد تا ابوبکر، ابواروی دوسی را نزد خالد بن سعید فرستاد و پیام داد که خلیفه رسول خدا(ص) می‌گوید: پرچم ما را بر گردان. خالد نیز پرچم را بیرون آورد و به ابواروی دوسی داد و گفت: به خدا قسم نه انتصاب شما مرا خشنود، ساخت و نه عزل شما غمگینم کرد[۱۱]

ابن سکن بر آن است که او مذهب عثمانی داشت[۱۲] که البته چنین چیزی از امویان طبیعی است. وی اخبار متعدد و فراوانی درباره امام علی، به عنوان نخستین مسلمان دارد[۱۳]. سخن مجعول " اول من اسلم ابوبكر" نیز به او منسوب شده است [۱۴]. او در پایان خلافت معاویه درگذشت[۱۵][۱۶]

منابع

پانویس

  1. سمعانی، ج۲، ص۵۰۶؛ ابن حبان، ج۳، ص۲۸۴.
  2. طبرانی، ج۲، ص۶۰ و ج۲۲، ص۳۶۹.
  3. ابن ابی عاصم، ج۱، ص۳۱۶؛ طبرانی، ج۵، ص۵۴؛ ابن اثیر، ج۵، ص۳۹۰.
  4. طبرانی، ج۵، ص۶۰ و ج۲۲، ص۳۶۹.
  5. طبرانی، ج۴، ص۲۸۴؛ هیثمی، ج۸، ص۲۸۹.
  6. ابن سعد، ج۱، ص۱۵۵.
  7. واقدی، ج۱، ص۱۸۳.
  8. طبرانی، ج۲۲، ص۳۶۹؛ دولابی، ج۱، ص۳۵؛ با کمی اختلاف ر. ک: ابن حجر، ج۷، ص۸.
  9. ج۳، ص۷۳.
  10. و نیز ر. ک: ابن اثیر، ج۵، ص۱۳۵؛ طبرانی، ج۶، ص۲۲۸؛ متقی هندی، ج۱۱، ص۵۶۶؛ درباره ضعف سند این روایت ر. ک: امینی، ج۷، ص۲۹۸؛ هیثمی، ج۹، ص۵۱؛ ذهبی، ج۳، ص۲۵۶.
  11. ابن سعد، ج۴، ص۷۵؛ بلاذری، ج۱، ص۱۲۸.
  12. ابن سعد، ج۴، ص۷۵؛ ابن حجر، ج۷، ص۸.
  13. کحلانی، ج۱، ص۴۴.
  14. ابن سعد، ج۳، ص۱۲۸.
  15. ابن سعد، ج۴، ص۷۵؛ ابن حمزه، ص۴۸۲؛ ابن حجر، ج۷، ص۸.
  16. محمدی، رمضان، مقاله «ابواروی دوسی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۱۱۳-۱۱۴.