کرامات امام صادق
مقدمه
معجزه و کرامت دو واژه مشابه برای اقدام خارقالعاده است، بدون آنکه رابطه علیّت را در نظام آفرینش نفی کنند؛ زیرا آن دو خلاف عادت طبیعی مردم است. چنین اقدامی اگر از سوی پیامبران برای اثبات نبوتشان باشد، معجزه و اگر از سوی امامان(ع) یا اولیای الهی برای تقویت ایمان مردم باشد، فضیلت و به تعبیری کرامت نامیده میشود. کرامات امامان(ع) برای تثبیت امامت آنان و بر پایه دو مسئله علم و قدرت امام استوار است که گاهی از آنها به معجزه هـم یاد میشود.
قدیمیترین منبع در بیان معجزات و کرامات اهل بیت(ع) کتاب بصائر الدرجات است که صفّار، از محدثان و فقیهان و یاران امام عسکری(ع) آن را به منظور بصیرتافزایی در حوزه امامشناسی تدوین کرده و مرجع منابع بعدی شده است. کرامات نقل شده در این کتاب، صرف نظر از بررسی سندی و محتوایی، نوع تعامل امامان(ع) را با یاران و دوستان و نیز با مخالفان سیاسی و فکری ایشان در دو قلمرو علم و قدرت نشان داده و با علم و قدرت پیامبران برابر شمرده است. کرامات نقل شده، قلمرو علم امام صادق(ع) را با چهل و هفت خبر، شامل گذشته، حال و آینده و در موضوعات ذیل ترسیم کرده است:
کرامات امام صادق (ع)
بر اساس اخبار آن کتاب، قلمرو قدرت امام صادق(ع) نیز شامل تعامل آن حضرت با دوستان و مخالفان به شرح ذیل است که گاهی نشان دادن این توانمندی با درخواست کسی انجام شده و گاهی ابتدایی و بدون درخواست و با پیشنهاد خود امام(ع) تحقق یافته است:
- نسوختن در آتش: ابوجعفر منصور خلیفه عباسی به "حسن بن زید" که از طرف او والی مکه و مدینه بود، پیغام داد که: خانه جعفر بن محمد را بسوزان، او به خانه امام آتش افکند و آتش به در خانه و راهرو سرایت کرد. امام صادق (ع) بیرون آمد و در میان آتش گام برداشت راه میرفت میفرمود: «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ (ع)»؛ منم پسر أعراق الثری[۶] منم پسر ابراهیم خلیل الله که آتش نمرود بر او سرد و سلامت گشت.
- نشان دادن باطن افراد: سَدِیر صیرَفِی میگوید با امام صادق (ع) در عرفات بودیم: «كُنْتُ مَعَ الصَّادِقِ (ع) فِي عَرَفَاتٍ فَرَأَيْتُ الْحَجِيجَ وَ سَمِعْتُ الضَّجِيجَ فَتَوَسَّمْتُ وَ قُلْتُ فِي نَفْسِي: أَ تَرَى هَؤُلَاءِ كُلَّهُمْ عَلَى الضَّلَالِ؟ فَنَادَانِي الصَّادِقُ (ع) فَقَالَ: تَأَمَّلْ! فَتَأَمَّلْتُهُمْ فَإِذَا هُمْ قِرَدَةٌ وَ خَنَازِيرُ»[۷].
- شفای بیمار: سدیر صیرفی گفت زنی خدمت حضرت صادق (ع) رسیده عرض کرد فدایت شوم پدر و مادر و فامیلم ارادتمند به شمایند. امام فرمود راست میگوئی چه درخواستی داری؟ عرض کردم در بازویم پیسی پیدا شده از خدا بخواه برطرف شود. امام (ع) دست به دعا برداشته گفت: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ، وَ تُحْيِي الْعِظَامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ، أَلْبِسْهَا مِنْ عَفْوِكَ وَ عَافِيَتِكَ مَا تَرَى أَثَرَ إِجَابَةِ دُعَائِي»؛ ای خدائی که نابینا و پیسی را خوب میکنی و استخوان پوسیده را زندگی میبخشی این زن را شفا بخش و مورد عفو خویش قرار ده به طوری که اثر مستجاب شدن دعای مرا ببینند. آن زن گفت به خدا قسم از جای حرکت کردم اثری کم یا زیاد از بیماری در من وجود نداشت[۸].[۹]
- استخدام جنیان و تسلط بر معادن و نباتات[۱۰]؛
- دعای مستجاب برای مرگ دشمن[۱۱]؛
- حرکت دادن فوری یاران در مکانهای مختلف[۱۲]؛
- نشان دادن برزخ[۱۳]؛
- پنهان کردن خود از دید دیگران[۱۴].
قلمرو علم و قدرت امام از دیرباز مورد گفتگوی عالمان شیعی بوده است. شیخ مفید همسو با برخی امامیه معتقد است گستردگی علم و قدرت امام نه ممتنع است و نه وجوب عقلی دارد، بلکه باید روایت صحیح آن را حکایت کند[۱۵].[۱۶]
پرسشهای وابسته
منابع
- زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
- پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲
پانویس
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۱۷۷، ۲۸۴ - ۲۸۵ و ۴۲۳.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۱۹۲، ۲۷۷، ۲۸۴ و ۳۵۴.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۲۵۵ - ۲۶۳، ۲۶۵ - ۲۶۷، ۲۷۰ – ۲۷۱.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۳۵۳ – ۳۵۶، ۳۵۸ – ۳۵۹.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۲۶۳.
- ↑ أعراق الثری بمعنی ریشههای در زمین است و آن لقب اسماعیل پیامبر است و شاید جهتش اینست که اولاد اسماعیل مانند رگ و ریشه در اطراف زمین پراکنده شدند و افتخار امام صادق (ع) باو از این نظر است که او فرزند شریف و گرامی جناب ابراهیم است.
- ↑ مناقب آل أبی طالب (ع)، ج ۴، ص ۲۳۴، فصل فی خرق العادات له (ع)...
- ↑ امالی طوسی، ص ۴۰۷ و بحار الأنوار، ج ۴۷، ص ۶۴.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، جلد ۲ ص ۵۵.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۹، ۲۷۴، ۳۹۴، ۵۳۳.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۲۳۹.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۴۲۳.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۴۲۵.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۵۱۵.
- ↑ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷ - ۶۹ و ۳۱۳.
- ↑ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۲۶۴.