علم‌آموزی اهل بیت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث اهل بیت است. "علم‌آموزی اهل بیت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

روایات وارده از معصومان(ع) در این موضوع

روایات پیامبر اکرم(ص) و امیر المؤمنین(ع)

شواهد روایی نشان می‌دهند که رسول خدا(ص) اهتمام ویژه‌ای به آموزش امیر المؤمنین(ع)، علی بن ابی طالب، برادر، وصی و جانشین خود داشتند. روایات متعددی از این دو معصوم دلالت بر آن دارند که امیر المؤمنین(ع)، علوم ویژه و بسیاری را از پیامبر آموخت. تعابیر این روایات، به خوبی رابطه تعلیم و تعلم بین آن دو را نشان می‌دهد. بنا بر روایتی، امیر المؤمنین(ع) این گونه درباره رابطه علمی خود با رسول خدا(ص) سخن گفته‌اند: تمام اصحاب رسول خدا(ص) این گونه نبودند که از او درباره چیزی بپرسند تا بفهمند. برخی از آنان می‌پرسیدند؛ اما قصد فهمیدن (دقیق) نداشتند. تا جایی که دوست داشتند بادیه نشین یا فردی از راه برسد و از رسول خدا(ص) بپرسد تا آنان بشنوند؛ در حالی که من هر روز بر رسول خدا(ص) وارد می‌شدم؛ یک بار هنگام روز و یک بار در شب. در آن اوقات، [پیامبر(ص)] با من خلوت می‌کرد. [در مباحث] می‌گردیدم، هر جا که ایشان می‌گشت. اصحاب پیامبر(ص) می‌دانند که ایشان این کار را با هیچ کسی غیر از من انجام نمی‌داد. گاهی در خانه بودم و ایشان به خانه‌ام می‌آمد. بیشتر [این جلسات] در خانه من بود. گاهی که من در برخی از خانه‌های ایشان بر ایشان وارد می‌شدم، با من خلوت می‌کرد و زنانش را خارج می‌ساخت. پس نزد او غیر از من کسی نمی‌ماند. و زمانی که برای خلوت با من به منزلم می‌آمد، فاطمه و نه هیچ کدام از فرزندانم، از نزد من برنمی‌خاستند. هنگامی که از او می‌پرسیدم، پاسخم را می‌داد و هنگامی که ساکت می‌شدم و پرسش‌هایم تمام می‌شد، خود شروع به سخن گفتن برایم می‌کرد.

آن حضرت، در ادامه به نتایج این آموزش اشاره فرمودند: بنابراین هیچ آیه‌ای از قرآن بر ایشان نازل نشد، مگر آنکه آن را برایم قرائت فرمود و بر من أملا کرد و من با خط خود آن را نوشتم. و به من تأویل و تفسیر آن، ناسخ و منسوخش، محکم و متشابه، و خاص و عام آن را آموخت و از خداوند خواست که فهم و حفظ آن را به من عطا کند. به همین جهت پس از آن دعای هیچ آیه‌ای از کتاب خدا یا علمی را که به من املا کرد و من نوشتم، فراموش نکردم. هیچ چیز را که خداوند به او آموخته بود، از حلال و حرام، امر و نهی، خبرهای گذشته و آینده، تعالیم نازل شده بر پیشینیانش (اعم از) اطاعت یا معصیت، فروگذار نکرد و همه آنها را به من آموخت. پس من یک حرف (از آنها) را فراموش نکرده‌ام. سپس دستش را بر سینه‌ام نهاد و از خداوند خواست که قلبم را از علم و فهم و حکمت و نور پر سازد[۱].

حتی پیامبر اکرم(ص) تأکید داشتند آیاتی را که در نبود علی(ع) بر آن حضرت نازل شده بود، بر ایشان بخوانند و ظاهر و تأویل آن را به او بیاموزند[۲]. چنین روایاتی به روشنی رابطه آموزشی ویژه بین پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) را نشان می‌دهند. در روایات با تعابیر مختلفی این محتوا نقل شده است که رسول خدا(ص) به آن حضرت، هزار باب (حرف، کلمه یا حدیث)[۳] آموخت که از هر باب، هزار باب دیگر باز می‌شد[۴]. این دانش آموخته شده، حوزه گسترده‌ای دارد که تعبیر «هزار باب علم، به روشنی بر آن دلالت دارد.[۵]

روایات امام حسن، امام حسین و امام سجاد(ع)

امام حسن مجتبی(ع) سال سوم هجرت به دنیا آمدند. بنابراین اندکی بیش از هفت سال دوره پیامبر اکرم(ص) را درک کردند[۶]. اگر چه ایشان در زمان رحلت آن حضرت، در سن کودکی به سر می‌بردند، اما روایاتی را از جلد گرامی خود نقل، و علومی را از آن حضرت دریافت کرده‌اند[۷]. برای نمونه، آن حضرت در مواردی به سرانجام عایشه[۸]، ثواب زیارت پیامبر(ص)[۹]، نام امامان پس از رسول خدا(ص)[۱۰]، تعداد ائمه و چگونگی شهادت آنان[۱۱] و انحرافی که توسط بنی امیه در دین ایجاد خواهد شد[۱۲]، از قول رسول خدا(ص) خبر داده‌اند. در نقلی آمده است که امام حسن مجتبی(ع) در حالی که هفت سال داشت، به محضر پیامبر اکرم(ص) می‌شتافت و وحی نازل شده بر آن حضرت را حفظ، و آن را برای مادر گرامیشان نقل می‌کرد[۱۳].

امام مجتبی(ع) حدود ۳۷ سال، محضر مبارک امیر المؤمنین را درک کردند و از چشمه‌های علوم آن حضرت نیز بهره مند شدند. در وصیت امیرالمؤمنین(ع) به امام حسن(ع)، اهتمام و عنایت ویژه آن حضرت به آموزش و تعلیم ایشان کاملا مشهود است. در این وصیت آمده که آن حضرت، قرآن و حلال و حرام را به امام حسن(ع) آموخته است[۱۴]. افزون بر آن، از آنجا که آن حضرت، امام بعد از امیر المؤمنین(ع) و وصی و جانشین ایشان بودند، مسلم است که علوم مرتبط با مقام امامت را از پدر بزرگوارشان دریافت کرده‌اند. در روایتی آمده است که امیرالمؤمنین(ع) هنگام شهادت، به امام مجتبی(ع) فرمود: نزدیک بیا تا به تو اسراری را بگویم که رسول خدا(ص) به من گفت و اموری را بر عهده تو بگذارم که بر عهده من گذاشت[۱۵].

امام حسین(ع) نیز کمتر از هفت سال دوره نبوت پیامبر اکرم(ص) را درک کردند[۱۶]. بنابراین به طور طبیعی - همانند برادر بزرگوارشان امام حسن مجتبی(ع) - معارفی را از جد بزرگوارشان آموختند. این مطلب با شواهد روایی تأیید می‌شود. آن حضرت، صلح برادرش امام مجتبی(ع) و قیام خویش را به دستور خداوند متعال و پیامبر(ص) معرفی کردند[۱۷]. بنا بر برخی روایات، ایشان حرکت به سوی عراق و شهادت خویش را به دستور پیامبر(ص) در عالم رویا دانستند[۱۸] و سرزمین کربلا را محل شهادت خود، اصحاب و فرزندانش و اسارت خانواده‌اش معرفی کردند و این آگاهی را به خبر پیامبر(ص) به آن حضرت نسبت دادند[۱۹].

آن حضرت نیز همچون امام مجتبی(ع) در محضر پدر بزرگوارشان رشد و تربیت یافتند. بنابراین طبیعی است که معارفی ویژه را از امیر المؤمنین(ع) آموخته باشند. امام حسین(ع) از پدر گرامی خود، امیر المؤمنین(ع) نیز نقل کرده که رسول خدا از شهادت آن دو و نزدیکی محل شهادتشان خبر داده است[۲۰]. طبیعی است که هر امامی، علوم و اسراری را به امام و حجت پس از خود منتقل کند. چنان که رسول خدا(ص) علومش را به امیر المؤمنین(ع) و ایشان نیز به امام مجتبی(ع) منتقل کردند. در روایتی آمده است که امام مجتبی(ع) نیز پیش از شهادت، وصایای خود را به امام حسین(ع) بیان کرد و اسم اعظم و میراث پیامبران گذشته و وصایایی را که امیر المؤمنین(ع) به او داده بود، به سیدالشهدا(ع) تحویل داد[۲۱].

امام زین العابدین(ع) نیز حدود دو سال دوره جد بزرگوارش امیرالمؤمنین(ع) و پس از آن دوره امامت عموی گرامی‌اش امام مجتبی(ع) به و سپس دورۀ امامت پدر بزرگوار خود امام حسین(ع) را درک کرده بود[۲۲]. بنابراین طبیعی است که آن حضرت نیز همانند امامان پیشین، علوم و معارف الهی را از امامان پیشین خود آموخته باشد. آن حضرت در روایتی، ائمه(ع) را وارثان علوم پیامبر اکرم(ص) معرفی کرده است[۲۳]. این گونه روایات نیز می‌توانند مؤیدی بر علم‌آموزی ائمه(ع) باشند[۲۴].[۲۵]

روایات امام باقر و امام صادق(ع)

روایات متعددی از امام باقر و امام صادق(ع) بر این نکته تأکید دارند که ائمه(ع) از رسول خدا(ص) و امامان پیشین، علوم الهی و ویژه‌ای را دریافت کرده بودند. این روایات، تواتر معنوی دارند و افزون بر اثبات محتوای خود، ضعف سندی برخی روایات دیگر را نیز جبران می‌کنند.

از امام باقر(ع) نقل شده است که به خدا قسم! رسول خدا، حرفی از علومی را که خداوند عزوجل به او آموخته بود نگذاشت، مگر آنکه آن را به علی(ع) آموخت؛ سپس آن علوم به ما رسید[۲۶]. در روایتی، به صراحت بیان شده است که علم أمیرالمؤمنین(ع)، از علم رسول خدا(ص) سرچشمه گرفته است و سپس دیگر ائمه، یکایک این علوم را آموخته‌اند[۲۷]. از آن حضرت نقل شده است: خداوند اسرارش را به جبرئیل بیان کرد و جبرئیل آن را به محمد(ص) و ایشان به علی(ع) و آن حضرت به هر کس بخواهد، یکی پس از دیگری[۲۸]. روایات دیگری نیز این مضمون را تأیید می‌کنند[۲۹].

در گفتار دیگری که از ایشان نقل شده، آمده است: «اگر از خودمان سخن بگوییم، گمراه می‌شویم؛ چنان که کسانی که پیش از ما بودند، گمراه شدند؛ ولی ما با دلیل روشن از جانب خداوند سخن می‌گوییم که خداوند آن را برای پیامبرش و او (پیامبر(ص)) برای ما بیان کرده است»[۳۰]. سندهای دیگری از این روایت، با تغییرات اندکی در عبارات، همین مطلب را گزارش کرده‌اند[۳۱].

در روایات امام صادق(ع) نیز نقل شده است همه علومی را که خداوند به پیامبر آموخته بود، آن حضرت به امیرالمؤمنین(ع) آموزش داد[۳۲]. به کار رفتن تعبیر «تعلیم» در این روایات، به خوبی بر آموزشی بودن این علوم تصریح دارند. در روایات متعددی از آن حضرت، این مضمون نقل شده است که علوم پیامبران به پیامبر اکرم(ص) و از آن حضرت به امیرالمؤمنین(ع) و نسل به نسل به امامان پس از ایشان منتقل شده است[۳۳]. بنا بر این روایات، هیچ چیز نیست که خداوند به پیامبران داده باشد، ولی به پیامبر اعظم(ص) نداده باشد[۳۴] و هیچ چیز نیست که به پیامبر داده شده باشد، مگر آنکه ایشان آن را به امیرالمؤمنین(ع) آموخته است[۳۵]. در روایات متعددی، آن حضرت وراثت از رسول خدا(ص) را یکی از شیوه‌های دریافت دانش توسط ائمه معرفی کرده‌اند که می‌تواند مؤید روایات پیشین باشد[۳۶].

آن حضرت بر این نکته تأکید کرده‌اند که هر پاسخ ایشان به پرسش‌های دیگران، دانشی است که از رسول خدا(ص) فراگرفته‌اند و نظرات شخصی خود نیست[۳۷]. همچنین از ایشان نقل شده است که امامی از دنیا نمی‌رود، مگر آنکه علم خود را به جانشینش منتقل می‌کند. البته امام بعدی در آن حال ساکت است و آن علوم را اظهار نمی‌کند تا اینکه به مقام امامت برسد[۳۸]. این گونه تعابیر، ظهور روشنی در علم‌آموزی هر امام از حجت پیشین دارند.[۳۹]

روایات امام کاظم و امام رضاع(ع)

در روایات امام کاظم(ع) نیز بر این نکته تأکید شده است که دانش ائمه(ع) ریشه در معارفی دارد که از پیامبر اکرم(ص) نسل به نسل به ایشان رسیده است[۴۰]. آن حضرت آگاهی‌های خود را از حوادث پنهان، نتیجه خبرهایی دانسته‌اند که از رسول خدا(ص) به ایشان رسیده است[۴۱]. امام کاظم(ع) در روایتی دانش خود را از زمان مرگ افراد، به بابی از ابواب علومی منسوب دانست که پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) آموخت[۴۲]. گویا مقصود از این ابواب، همان هزار باب علم است که در روایات امیرالمؤمنین(ع) به آن اشاره شد. از این روایت می‌توان دریافت که ائمه آن ابواب را نسل به نسل از امیرالمؤمنین(ع) آموخته بودند. روایات امام رضا(ع) نیز به طور غیر صریح علم‌آموزی ائمه(ع) را تأیید می‌کند. بنا بر روایتی، آن حضرت بیان کرده‌اند که خداوند اسرارش را به جبرئیل(ع) بیان کرد و جبرئیل(ع) آن اسرار را به پیامبر اکرم(ص) و ایشان به کسانی که خداوند می‌خواهد، منتقل کرده است[۴۳]. این گونه تعابیر، همانند تعبیر وراثت، صراحت در علم‌آموزی ندارند؛ اما می‌توانند شامل آن نیز باشند؛ بنابراین می‌توانند مؤید روایات صریح یادشده پیشین باشند. بنا بر نقل دیگر از آن حضرت، پیامبر اکرم(ص) امین خداوند بر بندگانش بودند و زمانی که از دنیا رفتند، اهل بیت(ع) علوم او را به ارث بردند[۴۴]. در روایتی دیگر، آن حضرت با اشاره به امامت امام جواد(ع) در سن کودکی فرمودند: کودکان ما اهل بیت، تمام علوم بزرگانشان را ارث می‌برند[۴۵]. مجموعه این روایات، محتوای یکدیگر را تأیید، و ضعف سندی برخی روایات را جبران می‌کنند. افزون بر روایات کلی یادشده، در مواردی نیز مطالبی جزئی به تعلیم رسول خدا(ص) یا امامان پیشین نسبت داده شده است. بنا بر روایتی، امام رضا(ع) خبر دادند که به وسیله سم، شهید خواهند شد. ایشان این آگاهی را به علمی که از طریق پدران بزرگوارشان از رسول خدا(ص) دریافت کرده‌اند، منسوب دانستند[۴۶]. در برخی روایات، سفارش‌هایی از امام رضا(ع) به امام جواد(ع) نقل شده است که بر تعالیم جزئی آن حضرت به امام جواد(ع) دلالت دارند[۴۷].[۴۸]

روایات امام جواد امام هادی، امام عسکری و امام زمان(ع)

در روایات این ائمه بلندمرتبه(ع)، روایت صریحی در این زمینه بافت نشد. افزون بر شرایط سخت دوره امامت این بزرگواران، به نظر می‌رسد این مطلب، دیگر در جامعه شیعه روشن شده بود که ائمه(ع) علوم خود را از رسول خدا(ص) و امامان پیشین می‌آموزند. از همین روی، در این دوره تأکید جدیدی بر این مطلب نیامده و بر مطالب دیگر، مانند علم امام به غیب تأکید شده است.[۴۹]

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۱؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۹۸. سند این روایت، موثق است و روایات دیگری نیز آن را تأیید می‌کنند. ر.ک: محمد محمدی ری شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع) فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج۱۰، ص۱۱-۴۷.
  2. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص۵۲۳؛ محمد طبری آملی، بشارة المصطفی الشیعة المرتضی، ج۲، ص۲۱۹.
  3. در برخی نقل‌ها، به جای هزار باب، هزار حرف، هزار کلمه با هزار حدیث آمده است. ر.ک: محمد محمدی ری شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج۱۰، ص۱۷-۲۰.
  4. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۹۳؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۵۱، ح۳ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۲۸۲. محتوای این روایات، مستفیض، بلکه متواتر است. در بصائر الدرجات، چهل روایت، و در خصال شیخ صدوق، ۳۲ حدیث با سندها و عبارات مختلف، این محتوا را نقل کرده‌اند. رک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۰۲-۳۱۵؛ محمد بن علی صدوق، الخصال، ج۲، ص۶۴۲-۶۵۲؛ نورالله شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۷، ص۵۹۷.
  5. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۱۶۳.
  6. ر.ک: محمد بن محمد مفید، الارشاد، تصحیح مؤسسه آل البیت، ج۲، ص۵؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری أعلام الهدی، ج۱، ص۴۰۲.
  7. ر.ک: لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم، موسوعة کلمات الامام الحسن، فصل اول، ص۱۵-۳۴.
  8. ر.ک: سیدهاشم بحرانی، مدینه معاجز الأئمة الاثنی عشر، ج۳، ص۴۱۴-۴۱۰.
  9. جعفر بن محمد بن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۹: «يَا بُنَيَّ مَنْ زَارَنِي حَيّاً وَ مَيِّتاً وَ مَنْ زَارَ أَبَاكَ...»؛ همچنین ر.ک: محمد بن علی صدوق، علل الشرایع، ج۲، ص۴۶۰؛ محمد طبری آملی، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ج۲، ص۲۶۵. محمد بن جعفر بن مشهدی، المزار الکبیر، ص۳۲.
  10. ر.ک: علی بن محمد خزاز، کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، ص۱۶۳-۱۶۴؛ علی بن محمد عاملی نباطی، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، ج۲، ص۱۵۴.
  11. ر.ک: علی بن محمد خزاز، کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، ص۱۶۲ و ۲۲۷؛ علی بن محمد عاملی نباطی، الصراط المستقیم إلی مستحفی التقدیم، ج۲، ص۱۲۸؛ محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۱، ص۳۴۴.
  12. ر.ک: قطب الدین راوندی، الخرائج والجرائح، ج۲، ص۵۷۴؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۴۳؛ علی احمدی میانجی مکاتیب الأئمة، ج۳، ص۳۰-۳۱؛ علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب، ص۱۵۸.
  13. ر.ک: محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۸-۷؛ و محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۳، ص۳۳۸.
  14. محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغه، نامه ۳۱، ص۳۹۱: الگو:متن روایت.
  15. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۵؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۰۶؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، ج۱، ص۵۳۲؛ محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۴، ص۵.
  16. ر.ک: محمد بن محمد مفید، الارشاد، تصحیح موسسة آل البیت، ج۲، ص۲۷؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲۰.
  17. ر.ک: محمد بن علی بن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص۳۲۲؛ سیدهاشم بحرانی، مدینة معاجز الأئمة الاثنی عشر، ج۳، ص۷۴ و ۳۸۲.
  18. ر.ک: علی بن موسی بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه احمد فهری، ص۶۴-۶۵؛ محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب(ع)، ج۴، ص۹۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۶۷؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴، ص۳۶۴. بنابراین روایات آگاهی ایشان از شهادتشان، مستفیض و قابل اعتمادند.
  19. ر.ک: علی بن موسی بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه احمد فهری، ص۸۱؛ «هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِي جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ(ص)». همچنین ر.ک: محمد بن حسن حر عاملی، اثبات النهداة بالنصوص و المعجزات، ج۴، ص۵۲؛ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۴، ص۲۲۱.
  20. ر.ک: علی بن موسی بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه احمد فهری، ص۲۷: «حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَخْبَرَهُ بِقَتْلِهِ وَ قَتْلِي وَ أَنَّ تُرْبَتِي تَكُونُ بِقُرْبِ تُرْبَتِهِ‌».
  21. ر.ک: علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیة للإمام علی بن ابی طالب، ص۱۶۲؛ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۶۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۴، ص۳۴؛ سیدهاشم بحرانی، مدینة معاجز الأئمة الاثنی عشر، ج۳، ص۳۷۲.
  22. ر.ک: محمد بن محمد مفید، الارشاد، تصحیح موسسة آل البیت، ج۲، ص۱۳۷؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری أعلام الهدی، ج۱، ص۴۸۰.
  23. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۰؛ فرات بن ابراهیم فرات کوفی، تفسیر فرات الکوفی) ص۲۸۳؛ حسن بن محمد دیلمی، غرر الأخبار، ص۳۰۰.
  24. وراثت علمی، اعم از علم‌آموزی است و می‌تواند افزون بر آن، از طریق به ارث گذاشتن کتاب‌های ویژه یا کنایه از رسیدن به مقام امامت و جانشینی باشد که در فرض سوم، امام با رسیدن به آن مقام می‌تواند علوم الهی را به شیوه‌های مختلف، مانند الهام دریافت کند. بنابراین روایاتی که بر وراثت به عنوان یک شیوه انتقال و دریافت علوم ائمه(ع) دلالت دارند، می‌توانند به این شیوه‌ها - به طور مانعة الخلو۔ دلالت داشته باشند. طبیعی است در صورتی که در یک روایت شاهدی بر یکی از این سه مورد باشد، دلالت آن معین خواهد شد؛ اما در فرض نبودن قرینه، این گونه روایات می‌توانند مؤید - نه دلیل - بر علم‌آموزی، با دو شیوه دیگر یاد شده باشند.
  25. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۱۶۵.
  26. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۵؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۹۵؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۲۷۹؛ سند این روایت، موثق است.
  27. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۹۵؛ محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص۲۷۹: الگو:متن روایت.
  28. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۷۷. سند این روایت، موثق است.
  29. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۷۷. سند این روایت، موثق است.
  30. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۹۹؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۰۸. سند این روایت، صحیح است.
  31. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۹۹.
  32. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۹۰-۲۹۳. روایات این باب، مستفیض‌اند. همچنین ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۴- ۶۵۵.
  33. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۵۹، روایات ۴، ۵ و ۶. سند این روایات، صحیح است.
  34. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۵۹: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُعْطِ الْأَنْبِيَاءَ شَيْئاً إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَاهُ مُحَمَّداً(ص)».
  35. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۹۲: «کان علی علم کل ما یعلم رسول الله ولم یعلم الله رسوله شیئا إلا وقد علمه رسول الله أمیرالمؤمنین».
  36. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۷. سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲۶-۳۲۷. در این منبع، روایات متعددی با همین محتوا از آن حضرت نقل شده است که تعدادی از روایات آن، مانند روایت ۱، ۲ و ۵ صحیح السندند.
  37. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۴۸، سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۰۰-۳۰۱.
  38. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۶۶. سند این روایت، صحیح است.
  39. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۱۶۹.
  40. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۹۳. سند این روایت، صحیح است.
  41. ر.ک: محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، تحقیق حسن مصطفوی، ص۲۹۸؛ محمد بن محمد مفید، الأمالی، ص۲۳. سند این روایت، صحیح است.
  42. ر.ک: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۲۲-۳۲۳؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۲۶۸.
  43. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۷۷. سند این روایت، صحیح است.
  44. ر.ک: محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۹-۱۲۰؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۵۵.
  45. ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۹۸-۹۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۹۶. این روایت، سند صحیح دارد.
  46. ر.ک: محمد بن علی صدوق، عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۲۰۲.
  47. ر.ک: محمد بن علی صدوق، عیون أخبار الرضا، ص۸؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۱۱-۳۱۲. سند این روایت، صحیح است. همچنین ر.ک: محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، ج۱، ص۱۳۲.
  48. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۱۷۱.
  49. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی، ص ۱۷۳.