ابوالغادیه جهنی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۳۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

وی قاتل عمار است[۱] و برخی بعد از ذکر نام او گفته‌اند: لعنت خدا و ملائکه و انبیا بر او باد[۲]. نام او به اختلاف، یسار و مسلم، و نام پدرش را سبع، ازهر یا ازیهر آورده‌اند[۳]. شهرت او به کنیه است. برخی، ابوالعادیه نیز گفته‌اند[۴] که تصحیف أبوالغادیه است. وی قحطانی و از تیره جهنی، مزنی[۵] یا فزاری[۶] بود. به همین دلیل، برخی برای او دو یا سه مدخل جداگانه آورده‌اند[۷]. که می‌توان گفت آنان یک نفر هستند.

ابوالغادیه چوپان بوده و رسول خدا(ص) را دیده است[۸]. وی حکایت مسلمان شدنش را چنین گفته است که به همراه مادرش نزد رسول خدا(ص) آمد و مسلمان شد و آن حضرت در پاسخ درخواست مادرش، آنان را نصیحت کرد[۹]. وی مردی سالخورده و سیاه چهره بود و اندامی درشت داشت[۱۰]. در بیعت عقبه[۱۱] و در حدیبیه حاضر بود [۱۲]. سپس در شام و بعدها در واسط ساکن شد[۱۳].

از او پس از رحلت رسول خدا(ص) تا زمان خلفای نخستین، گزارشی در منابع دیده نشده است. فقط گفته‌اند ابوالغادیه، علاقه شدیدی به عثمان داشت[۱۴]. به همین دلیل، وقتی عمار، عثمان را سرزنش می‌کرد، کینه عمار را به دل گرفت و گفت: اگر یارانی داشتم، او را آن قدر می‌زدم تا بمیرد[۱۵]. این گذشت تا آنکه در صفین، عمار را در جلو پیادگان دید و به او حمله کرد و با ضربتی که بر سر او زد، به شهادتش رساند[۱۶]. سپس ابن جون سر او را از بدن جدا کرد[۱۷]. مردم شام می‌گویند: حُوَیّ بن ماتع بن زرعه، عمار را به قتل رساند و ابوالغادیه سر وی را جدا کرد[۱۸]. بنابراین، چند نفر مدعی کشتن عمار بودند[۱۹]. به او گفته شد دشمن تو در روز قیامت نیرومند است، اما او خندید[۲۰]. ابوبردة بن ابی موسی اشعری می‌گوید دست ابوالغادیه را به سبب قتل عمار بوسیدم و به او گفتم: هرگز آتش آن را لمس نخواهد کرد![۲۱]

شهادت عمار به دست ابوالغادیه، مردم را به تعجب واداشت؛ زیرا آنان این حدیث رسول خدا(ص) را از خود ابوالغادیه شنیده بودند که فرمود: «إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَمْوَالَكُمْ وَ أَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ...»[۲۲]؛ و این حدیث که: «أَلاَ لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ »[۲۳]؛ رسول خدا(ص) درباره عمار فرمود: « تَقْتُلُ عَمَّاراً اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ»[۲۴]؛ این روایت را راویان مختلفی در شأن و منزلت عمار نقل کرده‌اند. سخن رسول خدا(ص) درباره عمار، جایگاه بس والای وی و بر حق بودن او و باطل بودن کسانی که در مقابل او قرار گرفته‌اند، را می‌رساند. و عمل أبوالغادیه در کشتن عمار، خود دلیل روشنی بر انحراف معاویه و سپاه شام است.

سبط بن جوزی[۲۵] به نقل از واقدی می‌گوید: ابوالغادیه و یک نفر دیگر نزد معاویه بر سر قتل عمار دعوا داشتند. عمرو عاص گفت: آن دو برای آتش جهنم نزاع دارند. معاویه گفت: ای عمرو! چه می‌گویی؟ آن دو در راه ما جان فشانی کرده‌اند! عمرو (به طعنه) گفت: سوگند به خدا! این چنین است و تو می‌دانی، و ای کاش من بیست سال پیش از این مرده بودم!

محبوبیت ابوالغادیه نزد معاویه به سبب قتل عمار بود و هرگاه او بر معاویه و دیگران وارد می‌شد، با تفاخر می‌گفت: بگویید: قاتل عمار بر در ایستاده است[۲۶]. هنگامی که از چگونگی قتل عمار از او سؤال می‌شد، وی بدون واهمه آن را شرح می‌داد[۲۷]. برخی راویان گفته‌اند: فردی گمراه‌تر از ابوالغادیه دیده نشده است؛ زیرا درباره قتل عمار از رسول خدا(ص) سخنی شنیده بود[۲۸]. پس از کشتن عمار، برای او ظرف شیشه‌ای پر از آب آوردند، ولی ابوالغادیه از نوشیدن آن امتناع کرد و با ظرف سفالی آب نوشید. نگهبان معاویه وقتی احتیاط او را دید، به زبان قوم خود گفت: از نوشیدن آب در شیشه پرهیز کردی، اما از کشتن عمار دوری نکردی[۲۹].

روزی بر حجاج وارد شد. حجاج از او پرسید: آیا تو عمار را کشتی؟ گفت: بله. حجاج گفت: هرکه دوست دارد در روز قیامت، دست گشاده داشته باشد، به ابوالغادیه بنگرد. روزی دیگر، ابوالغادیه درخواستی از حجاج کرد، ولی او نپذیرفت. ابو الغادیه گفت: به دیگران از دنیا می‌بخشی، ولی به ما نمی‌بخشی و گمان می‌کنی من در قیامت گشاده دست هستم. حجاج به کنایه، از بی‌قرارگی شکل ظاهری ابوالغادیه چنین گفت: کسی که دندانش مانند کوه أحد، رانش مثل کوه وزقان[۳۰] و نشیمنگاهش مانند فاصله مدینه تا ربذه باشد، در قیامت گشاده دست است[۳۱] و سپس به ابوالغادیه گفت: سوگند به خدا اگر همه مردم در کشتن عمار شرکت داشتند، به جهنم می‌رفتند[۳۲].

ابوالغادیه، حدود بیست روایت از رسول خدا(ص) نقل کرده است[۳۳]. فرزند ابوالغادیه به نام سعد- نام او را رسول خدا(ص) گذاشت. از راویان است[۳۴]. او تا زمان حجاج[۳۵] زنده بود[۳۶] و در دوره حکومت او درگذشت؛ زیرا حجاج می‌گفت: هرکس در تشییع جنازه او شرکت نکند، منافق است[۳۷].[۳۸]

منابع

پانویس

  1. ذهبی، ج۲، ص۵۴۴.
  2. محمد بن مشهدی، ص۲۷۷؛ شهید اول، ص۸۳.
  3. ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۸۸؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱؛ ابن حجر، ج۶، ص۵۳۳.
  4. منقری، ص۳۴۱؛ محمدبن مشهدی، ص۲۷۷؛ ابن حجر، ج۳، ص۱۹۹.
  5. ابن اثیر، ج۵، ص۴۸۰؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۶۱؛ عمر کحاله، ص۲۱۶.
  6. محمد بن مشهدی، ص۲۷۷؛ شهید اول، ص۸۳.
  7. مقایسه کنید با: ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۸۸؛ ابونعیم، ج۶، ص۲۹۸۲؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱-۲۳۲؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۵۸-۲۶۱.
  8. ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۲.
  9. ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۲.
  10. ابن سعد، ج۳، ص۱۹۸.
  11. ابن حجر، ج۷، ص۲۵۹.
  12. ابن حبیب، ص۲۹۵؛ ذهبی، ج۲، ص۵۴۴.
  13. ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵.
  14. ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱.
  15. ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷.
  16. ابن اثیر، ج۷، ص۲۵۹.
  17. منقری، ص۳۴۱.
  18. ابن حبیب، ص۲۹۶.
  19. ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷؛ ابن حبیب، ص۲۹۶؛ ابن کلبی، ج۱، ص۱۴۱.
  20. ابن سعد، ج۳، ص۱۹۸؛ طبری، ص۱۶.
  21. ثقفی، ج۲، ص۵۶۶.
  22. ابن اثیر، ج۶، ص۱ و ۲۳۲؛ ابن حجر، ج۷، ص۲۵۹، ۵۷۹.
  23. ابن قتیبه، ص۲۵۷؛ بغوی، ج۵، ص۳۱۹.
  24. ابن سعد، ج۴، ص۱۹۲-۱۹۳؛ دینوری، ص۱۴۷؛ طبرانی، ج۵، ص۲۲۱ و ج۲۳، ص۳۶۳.
  25. سبط بن جوزی، ص۹۱.
  26. ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵.
  27. ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۲۵.
  28. ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷.
  29. ابن سعد، ج۳، ص۱۹۷؛ سبط بن جوزی، ص۹۱.
  30. بزرگ‌ترین کوه سیاه رنگ میان عرج و رویشه [اسم دو مکان].
  31. چون شکل و اندام جسمانی ابو الغادیه نامناسب بوده، حجاج او را این چنین تشبیه کرده است.
  32. ابن اثیر، ج۶، ص۲۳۱؛ سیدعلی خان، ص۲۸۲.
  33. ابن عساکر، ج۴۳، ص۳۵۶، برای اطلاع از روایات او بنگرید: احمد بن حنبل، ج۴، ص۷۶ و ج۵، ص۶۸؛ ابن ابی حاتم، ج۹، ص۳۰۶.
  34. ابن عساکر، ج۲۰، ص۴۰۵.
  35. حکومت، ص۷۵-۹۵.
  36. ابن حجر، ج۷، ص۲۶۰.
  37. بلاذری، ج۳، ص۹۱.
  38. مرادی‌نسب، حسین، مقاله «ابوالغادیه جهنی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۴۶۱-۴۶۲.