ابوحتوف بن حارث انصاری

مقدمه

ابو حتوف بن حارث انصاری[۱] و برادرش سعد، از خوارج و در سپاه عمر بن سعد بودند. آن دو با شنیدن صدای زنان و فرزندان خاندان پیامبر (ص) شعار خوارج را سر دادند، سپس با شمشیر حمله کردند و همراه امام حسین (ع) جنگیدند و پس از آنکه سه تن از نیروهای عمر سعد را از پای درآوردند خود به شهادت رسیدند[۲].

منابع متأخر نام وی را ابوالحتوف و نام پدرش را حرث بن سلمه انصاری عجلانی ضبط کرده و آورده‌اند که وی و برادرش سعد در کوفه بودند و ایده خوارج داشتند و همراه عمر سعد به جنگ امام حسین (ع) آمدند. روز دهم محرم هنگامی که از یاران امام (ع) به جز «سوید بن عمرو بن ابی‌مطاع» و «بشیر بن عمرو حضرمی» کسی باقی نمانده بود، حضرت (ع) ندای یاری‌طلبی سر داد و زنان و کودکان آغاز به ناله و شیون کردند. ابوالحتوف و برادرش سعد در حالی که بعد از نماز ظهر بود و در وسط آوردگاه جنگ بودند با شنیدن ندای یاری‌طلبی امام (ع) و صدای گریه و ناله زنان و کودکان خاندان پیامبر گفتند ما می‌گوییم: "لا حُکْمَ الاّ للّهِ ولا طاعَةَ لِمَنْ عَصاه" و این حسین (ع) فرزند دختر پیامبر ما محمد (ص) می‌باشد. در حالی که ما آرزوی شفاعت از جدّ او در روز قیامت داریم، چگونه با این وضعی که هیچ یار و یاوری ندارد با وی بجنگیم؟ سپس شمشیر کشیدند و در کنار امام حسین (ع) با دشمنان وی به جنگ پرداختند و پس از کشتن شماری زیاد و مجروح کردن شماری دیگر، هر دو با هم در یک مکان به شهادت رسیدند. رِضْوانُ اللّهِ علیهما[۳]![۴]

ابوحتوف بن حارث انصاری در اصحاب امام حسین

ابوالحتوف فرزند حرث انصاری عجلانی و برادرش سعد اگرچه این دو برادر از نیروهای شجاع و جنگ و جو از یاران امیرالمؤمنین (ع) بودند و در جنگ صفین امام (ع) را یاری کردند اما در روزهای آخر جنگ صفین هنگامی که معاویه برای نجات خود از هلاکت و نابودی، قرآن‌ها بر سر نیزه کرد عده‌ای کج فهم و ظاهر بین گول این امر را خوردند و با امیرالمؤمنین (ع) که قرآن ناطق و مظهر حق و عدالت بود مخالفت ورزیدند و هرچه امام (ع) اصرار بر حقانیت خود و توطئه معاویه و یارانش راا گوشزد کرد برای این گروه ظاهر بین موثر واقع نشد و با علی (ع) از سر مخالفت برخاستند و تقاضای توقف جنگ کردند و حکمیت قرآن را تنها نجات هر دو سپاه اعلام کردند.

متاسفانه این توطئه معاویه که با نقشه عمرو عاص صورت گرفت کارساز شد و جنگی که نزدیک به پیروزی سپاه امیرالمؤمنین (ع) و شکست قطعی سپاه معاویه بود با این طرح به پایان رسید و در نتیجه، حکمیت هم با توطئه معاویه به ضرر حضرت علی (ع) خاتمه یافت و نتیجه این موضوع جبهه جدیدی از گروه خوارج که همگی از یاران علی (ع) بودند را تشکیل داد و در مقابل حضرت قرار گرفتند و نتیجتاً جنگ سومی را بر آن حضرت تحمیل نمودند.

ابوالحتوف و برادرش سعد هر دو از همین گروه ظاهر بین و کج‌فهم بودند که در زمره مخالفین امام (ع) قرار گرفتند و پس از شهادت امام علی (ع) از خاندان پیامبر بریدند و لذا در جریان لشکر کشی عمر سعد از کوفه به کربلا، این دو برادر در سپاه عمر سعد درآمدند تا با امام حسین (ع) بجنگند[۵].

اما از آن جائی که گاهی بخت، انسان را یاری می‌کند و به عللی که بر دیگران مخفی است خداوند توسط افراد هدایتگر دست انسان را می‌‌گیرد و از گمراهی نجات می‌‌دهد. در واقعه جانگداز کربلا پیام دلسوزانه و غریبانه امام حسین (ع) ابوالحتوف و برادرش را نجات داد و پس از آنکه ندای «هَلْ مِنْ نٰاصرٍ يَنْصُرُنِى»، امام حسین (ع) در روز عاشورا بلند شد و صدای ضجه و ناله زنان و کودکان حرم حسینی در فضای کربلا طنین انداز شد، این دو برادر به خود آمدند و با همان شعار خوارج که در مقابل حضرت علی (ع) سر می‌‌دادند در این جا هم سردادند و گفتند: «لَا حُكْمَ‏ إِلَّا لِلَّهِ‏ وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ‏ عَصَاهُ‏»؛ حکمی نیست برای کسی جز خدا، و کسی که گناه کرده اطاعت ندارد.

پس از این شعار، به ندای مظلومانه امام حسین (ع) پاسخ مثبت دادند و گفتند: «و این حسین فرزند دختر پیامبر ما محمد می‌‌باشد در حالی که ما آرزوی شفاعت جد او را در روز قیامت داریم، چگونه با این وضعی که هیچ یار و یاوری ندارد با وی بجنگیم»[۶].

سپس شمشیر کشیدند و خود را به کاروان امام (ع) رساندند و در کنار امام (ع) با دشمنان وی به جنگ پرداختند و پس از کشتن شماری از سپاه عمرسعد و مجروح کردن شماری دیگر، هر دو با هم در یک مکان به شهادت رسیدند، و به ندای حق طلبانه سیدالشهدا (ع) با جان خود لبیک گفتند[۷].

سماوی در «ابصار العین» و مقرم در «مقتل الحسین» شهادت سعد و برادرش ابوالحتوف را با کمی اختلاف و اختصار از «صاحب الحدائق الوردیة» نقل کرده‌اند[۸].

آری، با این که انحراف این دو برادر چنان بالا بود که امام علی (ع) آن مظهر عدل و پرهیزکاری را گنه‌کار و گاه کافر تلقی می‌‌کردند. اما دعوت بیدار کننده حسینی و مظلومیت آن بزرگوار و خاندان مظلومش چنین منحرفانی را به راه راست باز آورد تا افراد هدایتگر در ارشاد و هدایت بندگان خدا هرگز یأس و ناامیدی به خود راه ندهند و در راه حق و عدالت همواره کوشا و جدی باشند.[۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. وی را، ابوحتوف سلمة بن حرث انصاری نیز گفته‎‌اند. (وسیلة الدارین، ص۱۰۵).
  2. تسمیة من قتل، ص۱۵۴؛ حدائق الوردیه، ص۱۰۴.
  3. تنقیح المقال، ج۲، ص۱۲، ابصار العین فی انصار الحسین، مرکز الدراسات الاسلامیة لحرس الثورة، ص۱۵۹؛ وسیلة الدارین، ص۱۰۵؛ فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۷ و ۲۸؛ عنصر شجاعت، ج۳، ص۱۶۹-۱۷۰.
  4. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص:۸۴-۸۵.
  5. ر. ک: تنقیح المقال، ج۲، ص۱۲، ترجمه سعد بن حرث.
  6. وهذا الحسین ابن بنت نبینا محمد، و نحن نرجو شفاعة جده یوم القیامة، فکیف نقاتله و هو بهذا الحال نراه لا ناصر له و لا معیندرباره ملحق شدن ابوالحتوف و برادرش سعد به قافله کربلا و شهادتشان در روز عاشورا اختلاف است، برخی از مورخان منکر شهادت آنان شده‌اند و گفته‌اند: ابو الحتوف تا آخر واقعه عاشورا در میان سپاهیان عمر سعد بود و با شمر همکاری می‌‌کرد و سنگ بر پیشانی امام (ع) زد! و برادرش سعد هم در صفین در رکاب علی (ع) به شهادت رسید، بنابراین او زنده نبوده تا در کربلا حاضر شود! به نظر مؤلف: اولا شخصی که در سپاه عمر سعد بوده و با شمر همکاری می‌‌کرده و سنگ به پیشانی امام (ع) زده به نام ابوالخنوق بوده نه أبوالحتوف، ر. ک: الملهوف، و ثانیاً طبق مدارکی که در ذیل آوردیم به نظر می‌‌رسد ابوالحتوف از عقیده خوارجی خود دست برداشته و در زمره سپاهیان امام (ع) آمده و بعد هم به شهادت رسیده است، العهدة علی الراوی، و اما راجع به برادرش سعد، نیز در ترجمه او توضیح خواهیم داد که او زنده بود و در کربلا در رکاب امام حسین (ع) به شهادت رسید.
  7. تنقیح المقال، ج۲، ص۱۲؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۴۳؛ عنصر شجاعت، ج۳، ص۱۶۹ - ۱۷۰ و ابصارالعین، ص۱۴۰.
  8. ابصارالعین، ص۱۴۰ و ص۱۹۳ و مقتل مقرم، ص۲۴۰.
  9. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۳۰۲-۳۰۴.