عبدالله بن زید ازدی

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

عبدالله بن زید ازدی به کنیه‌اش مشهور است و یکی از تابعیان پارسا و عابِد بصری است، اما در اصل، وابسته به قبیله یمنی الاصلِ (بنی جَرْم) است.

شرح حال ابو قلابه و خاندان‌اش به درستی معلوم نیست جز آنکه وی اهل بصره بود و در شام به کسب دانش و حدیث پرداخت. شاید چنین خاستگاه علمی بود که وی را مانند برخی از عالمان و محدثان شامی، در شمار ناصبیان و کسانی که از امام علی(ع)بد می‌‌گفته‌اند، قرار داد[۱]، اما برخی قرائن بر خلاف این دیدگاه دلالت دارند. ابن سعد می‌‌گوید: وی در برابر درخواست غیلان بن جریر برای هم سفر شدن تا مکه، گفت: اگر حروری نباشی مانعی ندارد.[۲]

نیز در روایتی از وی آمده است که درباره شیعه علی(ع) از امّ سلمه پرسیدم و او پاسخ داد: از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌‌فرمود: شیعیان علی در روز قیامت رستگارانند.[۳] همچنین یکی از راویان و شاگردانِ امینِ وی، ایوب بن ابی تمیمه سختیانی است که نوشته‌هایش را تنها به او سفارش کرد. ایوب مولای عمار بن یاسر و از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به شمار می‌‌رود و همو تصریح می‌‌کند که: ابو قلابه یکی از فقیهان خردمندی است که در بصره کسی را چون او آگاه به قضا و داوری میان مردم ندیده‌ام.

ابوقلابه از کسانی است که از دربار سلاطین سخت گریزان بود و دیگران را نیز به دوری از آنان فرا می‌‌خواند. از این رو تن به پذیرش منصب قضا نداد و پس از دریافت پیش نهاد آن منصب، پا به فرار نهاد و پنهان شد. بدعت گذاران و کسانی را که تنها به قرآن مراجعه کرده و سنّت را رها می‌‌کنند، نکوهش می‌‌کرد و می‌‌گفت: هوا پرستان و نوآوران همان‌هایی هستند که فرجام کارشان به خون ریزی و شمشیر منتهی می‌‌شود[۴].

از سخنان اوست که می‌‌گفت: هرگاه خداوند دانشی به تو داد بر عبادت‌اش بیفزای و در این فکر مباش که آن را به مردم بازگو کنی. ازدرگاه صاحبان قدرت دوری کن. کاری را حرفه خود بساز؛ زیرا عافیت در بی‌نیازی است. از قَدَر و تفسیر به رأی دور باش. یاران پیامبر را یاد کن اما درباره شان چیزی مگو[۵]. بدان، هر کس که حدیثی از سنّت برایش گفتی و او اعتنا نکرد و تنها به کتاب خدا فرا خواند، گم راه است [۶].

یکی از ویژگی‌های ابوقلابه، اهتمام و احتیاط در اخذ و نقل حدیث است؛ او برای آموختن یک حدیث به مدینه رفت و در مدت زندگانی علمی‌اش هزاران برگ نوشته، تهیه و تدوین کرد، لکن سفارش کرد که همه آنها را به ایوب بن ابی تمیمه بدهند یا بسوزانند.

او از راویان طبقه سوم است که به گفته ابو نعیم، احادیث مسند و فراوانی از اصحاب پیامبر(ص) نقل کرده است. روایات او در جوامع حدیثی اهل سنت و شیعه نقل شده است. او در این روایات از کسانی چون: ابوهریره، ام سلمه، عایشه، سمرة بن جندب، عبدالرحمن بن ابی لیلی، انس بن مالک و نعمان بن بشیر روایت کرده است و کسانی چون: ایوب بن ابی تمیمه سختیانی، قَتاده، عاصم احول، یحیی بن ابی کثیر و حسان بن عطیه از او روایت کرده‌اند[۷].

شماری از رجالیون اهل سنت، مانند: ابن سیرین، عجلی، ابن خراش، ابن حبّان ذهبی و ابن حجر او را توثیق نموده‌اند، اما ذهبی به تدلیس او و ابن حجر به کثرت ارسال او در حدیث نیز اشاره کرده‌اند.

ابوقلابه از انس بن مالک روایت می‌‌کند که پیامبر(ص) فرمود: (سه چیز در هر کس باشد شیرینی ایمان را می‌‌یابد؛ کسی را دوست بدار که جز خدا دوستی ندارد، خدا و رسول‌اش نزد او محبوب‌تر از دیگران باشند و پس از آنکه ازکفر و نا باوری نجات یافت، چنان از بازگشت به آن بهراسد که از افتادن در آتشِ بر افروخته می‌‌ترسد[۸].

ابوقلابه سال‌های پایانی عمر خود را در شرایط دشواری سپری کرد. او پس از آنکه نابینا، کر و فلج شد در بیابانی در کنار ساحل دریای مدیترانه خیمه نشین شد و تحت سرپرستی تنها پسرش قرار گرفت. او با این حال همواره سپاس گزار و ستایش گر نعمت‌های الهی بود تا آنکه به او خبر دادند فرزندش، طعمه جانوران شده واز بین رفته است در این هنگام فریادی کشید و بدرود حیات گفت[۹].

این حدثه بنا بر قول مشهور در یکی از مناطق مرزی مصر به طرف شام به نام (عریش) در سال ۱۰۴ ﻫ.ق اتفاق افتاد[۱۰].[۱۱]

منابع

پانویس

  1. تاریخ الثقات ۲۵۷.
  2. الطبقات الکبری ۷/ ۱۸۵. حروریّه، نام دیگر خوارج است که به اعتبار درگیری آنان با علی بن ابی طالب(ع)در روستای (حروراء) به این نام خوانده شدند (فرق الشیعه ۶).
  3. بشارة المصطفی ۱۶۱.
  4. الطبقات الکبری ۷/ ۱۸۴.
  5. این نیز یکی از شواهدی است بر نادرستی قول عجلی مبنی بر بدگویی ابوقلابه از امام علی(ع)
  6. نک: طبقات ۷/ ۱۸۴؛ تاریخ الاسلام ۷/ ۲۹۷ و تهذیب تاریخ دمشق ۷/ ۴۲۹.
  7. نک: تهذیب الاحکام ۴/ ۱۵۳(ح ۴۲۲)؛ امالی طوسی ۱/ ۱۸۵و تهذیب الاحکام ۱۴/ ۵۴۵،۵۴۳.
  8. مسند احمد بن حنبل ۴/ ۱۴۰۰۲.
  9. کتاب الثقات ۵/ ۲.
  10. الطبقات الکبری ۷/ ۱۸۵؛ کتاب الثقات ۵/ ۳ و تهذیب الکمال ۱۴/ ۵۴۷.
  11. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 56.