یاری‌خواهی امام علی

مقدمه

امیر المؤمنین(ع) که صاحب حق ولایت و خلافت بر امّت بود، برای اتمام حجّت از مردم می‌خواست تا حقّ او را بپذیرند و گردن نهند. روز سقیفه که علی(ع) و اهل بیت(ع) مشغول کفن و دفن پیامبر(ص) بودند و دیگران دیگری را به کرسی خلافت نشاندند، شب علی و فاطمه(ع) دست حسنین(ع) را گرفته و در خانۀ یکایک مهاجران و انصار رفتند، حق علی(ع) را یاد کرده و آنان را به یاری امام حق فراخواندند. عدّۀ معدودی قول یاری دادند، امّا باز کوتاهی کردند. علی خانه‌نشین شد و به جمع‌آوری قرآن پرداخت. پس از چند روز به مسجد رفت و پیش ابو بکر و حاضران با صدای بلند اعلام کرد: من پس از رحلت پیامبر(ص) مشغول غسل و دفن او و سپس جمع‌آوری قرآن بودم. آن قرآن را بر آنان عرضه کرد، سپس فرمود: روز قیامت نگویید که من شما را به یاری خویش فرانخواندم و حق خود را به شما یادآوری نکردم و شما را به کتاب خدا فرانخواندم!... چند روز گذشت و بازهم نسبت به درخواست ابوبکر و عمر که از او می‌خواستند بیعت کند اعتنا نکرد و فرمود: چه زود عهد پیامبر(ص) را فراموش کردید! بازهم شب شد و همراه همسر و فرزندانش به در خانۀ اصحاب پیامبر رفت و با یادآوری حق خود و یاری‌خواهی از آنان، استنصار کرد، تنها چهار نفر پاسخ مثبت دادند. آن حضرت، حجت را تمام کرد، امّا چون یاری‌خواهی او را جواب ندادند، خانه‌نشین شد، حوادث بعدی و حمله به خانۀ فاطمه و بردن علی به مسجد برای بیعت و... پیش آمد[۱]. سال‌ها بعد نیز وقتی گزارش آن وقایع را می‌داد، فرمود: چون درنگریستم، دیدم جز خانواده‌ام یاوری ندارم. جام زهر نوشیدم و پلک بر خار فروبستم و به تلخی روزگار گذراندم: «فنظرت فاذا لیس لی معین إلاّ أهل بیتی»[۲].[۳]

منابع

پانویس

  1. منابع تاریخی، از جمله بحار الأنوار، ج ۲۸ ص۲۶۴ به بعد
  2. نهج البلاغه، خطبه ۲۶
  3. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۶۹.