خلافت پیامبر خاتم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۳۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل خلافت پیامبر خاتم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

خلافت پیامبر خاتم: خلافت: به معنای جانشینی. در فرهنگ اسلامی به کسی که جانشین پیامبر اکرم(ص) باشد "خلیفه" گویند. کلام پیامبر خدا(ص) به حضرت علی(ع) که أنت خلیفتی گویای این سمت است.[۱]

مقدمه

  • خلافت بر حق و حکومت بر مردم، از آن امامان معصوم است که از سوی خداوند تعیین شده‌اند و پیامبر، مأمور ابلاغ آن به مردم بوده است و امری الهی است[۲]، نه انتخابی و آنان که ائمه(ع) را کنار زدند و خود به جای پیامبر نشستند، هرچند با رأی گروهی از مردم، غاصب‌اند و ظلمی بزرگ به خاندان پیامبر و امت محمّدی روا داشتند. وصایت و امامت، طرحی برای نظام سیاسی در اسلام است که از سوی خدا و رسول تعیین می‌شود و از اهمیت خاصّی برخوردار است. حاکمان اسلامی در عصور مختلف، به تناسب شرایط زمانی یا مناطق گوناگون لقب‌های خاصّی برای خود به کار می‌گرفتند. دایرۀ این الفاظ و القاب بسیار گسترده است و می‌توان از واژه‌هایی چون: خلیفه، امیر، حاکم، والی، ولیّ، سلطان، امام، زعیم، ملک، خدیو، شاه، پاشا، خان، خاقان، زعیم و. . . یاد کرد و عنوان حاکمیت آنان را با تعابیری چون: امارت، خلافت، سلطنت، حکومت، امامت، دولت، ولایت، ملک و. . . برشمرد. آنان معمولا می‌کوشیدند که به حکومت خود رنگ قداست و مشروعیت ببخشند. خلافت منصبی الهی است و خلیفۀ پیامبر باید در علم و ایمان و تقوا و فضایل دیگر همچون پیامبر باشد و مقام عصمت داشته باشد. رسول خدا بارها در طول حیات خویش، امیر المؤمنین را به امر خداوند، خلیفۀ خود خواند و معرفی کرد. از جمله فرمود: یا علیّ! أنت خلیفتی، إستخلفتک بأمر ربّی[۳]، و فرمود "أیّها النّاس إنّ علیّا إمامکم من بعدی و خلیفتی علیکم"[۴] احادیث فراوانی با این تعبیر و مضمون نقل شده است.[۵] این منصب والا و مقدس، جامه‌ای است که بر اندام ولیّ خدا برازنده است، همانگونه که علی(ع) در خطبه شقشقیه فرمود: پسر ابو قحافه جامۀ خلافت را به‌بر کرده است، در حالی که می‌داند من شایسته‌ترین فرد برای آنم أما و اللّه لقد تقمّصها ابن أبی قحافة...[۶] امامان شیعه، همواره مدّعی آن بوده‌اند و تصدّی خلافت از سوی دیگران را غصب و ناروا می‌دانستند. حتی امام حسین(ع) در مدینه پس از مرگ معاویه، در پاسخ مروان که از آن حضرت می‌خواست با یزید بیعت کند، به سخن پیامبر استناد فرمود که شنیدم جدّم رسول خدا(ص) می‌فرمود: "ألخلافة محرّمة علی آل أبی سفیان"[۷] خلافت بر دودمان ابو سفیان حرام است. از جرائم معاویه نیز این بود که در حال حیات خویش، می‌کوشید مردم را به پذیرش خلافت یزید پس از خودش وادارد و از بزرگان و چهره‌های سرشناس بیعت می‌گرفت و همین کار مورد نقد برخی از صحابۀ پیامبر، از جمله خود امام حسین(ع) قرار گرفت.[۸] با توجّه به بار محتوایی و اهمیت سیاسی این واژه، بی‌جهت نیست که در طول تاریخ، قدرت‌طلبان درپی تصدّی و غصب آن بوده‌اند و آن را در عمل به حکومت و سلطنت تبدیل کرده‌اند. خلیفه، از بزرگ‌ترین لقب‌های حکّام در تاریخ اسلام بوده و حاکم مطلق جهان اسلام از آن فهمیده می‌شد و خلفای راشدین و خلفای اموی و عباسی و دیگر سلسله‌ها پیوسته عنوان خلیفه را (گاهی خلیفۀ رسول اللّه و گاهی خلیفة اللّه) برخود می‌نهادند و بر سکّه‌ها و در اسناد رسمی می‌آوردند تا از این طریق، قداست و وجهه کسب کنند. جایگاه عنوان خلافت و خلیفه، فراز و نشیبهایی داشته و بتدریج از قدرت آن کاسته شده است. سلاطین عثمانی سلطۀ خود را با عنوان دورۀ خلافت عثمانی به ثبت رسانده‌اند. «آنچه ارزش مضاعفی به استفادۀ عثمانی‌ها از این عناوین می‌داد، قدرت نظامی و دریایی امپراتوری عثمانی و نیز موقعیت آنها به عنوان مدافعان اسلام در برابر اروپای مسیحی از یک‌سو و ایران شیعی از سوی دیگر بود. به نظر می‌رسد به جهت چنین موقعیّتی بارها رهبری (و نه حاکمیّت) عثمانی بر جهان اسلامی سنّی در دیگر دولت‌های اسلام پذیرفته شد... دیگر عصر خلافت جهانی به سر رسیده بود و هیچ حاکم اسلامی نیز چنین ادعایی نداشت. چنین روندی ادامه یافت تا آنکه این ایده در اواخر قرن هیجدهم میلادی مجدّدا از سوی سلاطین عثمانی مطرح شد.[۹] خلافت، از موضوعات بحث‌انگیز در تاریخ اسلام بوده و اهل سنت کوشیده‌اند به نوعی خلافت سه تن را پیش از امام علی(ع) مشروعیت بخشند. خلافت رفته‌رفته از مسیر خود خارج شد و همانگونه که پیامبر خدا(ص) پیش‌بینی کرده بود که خلافت پس از من است، بعد از آن امارت خواهد شد، سپس به ملوکیّت و پادشاهی تبدیل شده و نهایتا به جبابره و دیکتاتوری خواهد رسید،[۱۰] روند حاکمیّت، مشروعیت خود را از دست داد و خلفای اموی و عباسی با ظلم و عیاشی و غارت بیت‌المال و... به حکومت پرداختند. ابتدا خلفا خود را خلیفة النبی می‌گفتند، امّا در دوره‌های بعد، خود را خلیفة اللّه نامیدند و آغاز این حرکت از زمان معتصم عباسی بود.[۱۱] در زمان ائمه، تقابل روشنی میان "خطّ خلافت" و "خط امامت" پدید آمد،[۱۲] چراکه از زمان امیر المؤمنین(ع) به بعد، امامان معصوم را از صحنۀ سیاسی کنار زدند و بلکه سیاست حذفی با امامان پیش گرفتند و معمولا طرفداران خطّ امامت، خلفا را به رسمیت نمی‌شناختند. در روایات شیعه، اغلب با عنوان "الأمر" به مسألۀ حکومت و خلافت اشاره می‌شود. خلافت مفهوم دیگری هم دارد که در انسان‌شناسی قرآنی مطرح است و مقام خلیفة اللّهی انسان که در قرآن به آن اشاره شده و خارج از موضوع این کتاب است.[۱۳] نیز در اصطلاح تصوّف، خلافت مقامی است که سالک بعد از قطع مسافت و رفع بعد میان خود و حق، بر اثر تصفیه و تجلیه و نفی خاطر و خلع لباس صفات بشری از خود و تعدیل و تسویۀ اخلاق و اعمال و جمیع آن منازل که ارباب تصفیه معلوم کرده‌اند و طیّ منازل سائرین و وصول به مبدأ حاصل کرده به اصل و حقیقت واصل گشته، سیر الی اللّه و فی اللّه تمام شده و از خودی محو و فانی و به بقای احدیّت باقی گشته، آنگاه سزاوار خلافت است.[۱۴].[۱۵]

خلافت بی‌دلیل

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص:۲۴۹.
  2. به بحث الهی بودن خلافت در «الغدیر» مراجعه شود، ج ۷ ص ۱۳۱ تا ۱۳۶
  3. « یا علی تو جانشین منی و من تو را به فرمان پروردگارم جانشین خود ساختم.»من لا یحضره الفقیه، ج ۴ ص ۱۷۹
  4. «ای مردم، پس از من پیشوای شما علی است و او جانشین من بر شماست.» معانی الأخبار، ص ۳۷۲
  5. از جمله ر. ک: «موسوعة الامام علی بن ابی طالب» ، ج ۲ ص ۱۳۷
  6. نهج البلاغه، خطبۀ ۳
  7. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۲۸۵
  8. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۲۵۶
  9. زبان سیاسی اسلام، برنارد لوئیس، ترجمه غلامرضا بهروز لک، ص ۹۸
  10. بحار الأنوار، ج ۵۱ ص ۸۴ و ۹۶
  11. دائرة المعارف تشیّع، ج ۷ ص ۲۰۱
  12. کتاب «معالم المدرستین» ۳ جلد از علامه سیّد مرتضی عسکری به تبیین دیدگاه مکتب خلافت و مکتب اهل بیت در زمینه‌های مختلف اعتقادی، سیاسی و اخلاقی پرداخته است
  13. از جمله ر. ک: «خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت» ، محمّد تقی شریعتی، «حماسۀ غدیر» ، محمّد رضا حکیمی، «معالم المدرستین» علامه مرتضی عسکری
  14. گلشن راز، شبستری، ص ۳۸۸
  15. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص:۲۴۹.
  16. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص:۲۵۲.