تاریخ
واژه شناسی
واژه تاریخ درباره ریشه این واژه میان محققان و لغتشناسان اختلاف است. بیشتر بر این باورند که واژه مزبور در دوران اسلامی رایج شده و پیش از اسلام سابقه نداشته است. بنا به روایتی در دوران خلیفه دوم با بهرهگیری از نظر کارشناسی هرمزان، مسلمان ایرانی، از ترکیب دو واژه فارسی "ماه" و "روز" که ایرانیان برای حساب گذر زمان به کار میبرند، کلمه معرب "مورخ" ساخته شده است و مصدر آن را "تاریخ" قرار دادند[۱].
معنای لغوی تاریخ: تاریخ از ریشه "أرخ" بهمعنی وقت و تاریخ به معنای توقیت است. همچنین گفتهاند که این کلمه، مغلوب "تأخیر" است و آن را به معنای "غایت"دانستهاند. چنانکه گویند آن چیز، تاریخ مردم خود است، یعنی شرف آن مردم بدو منتهی میشود. و این که گویند این عمل در آن تاریخ انجام شده است، یعنی در وقتی انجام شده که بدان منتهی شده است. برای معنای تاریخ، اصطلاح "گاهشماری" را نیز وضع کردهاند[۲].
معنای اصطلاحی تاریخ: "تاریخ" مدت معینی است که از آغاز سالی شروع میشود که در آن سال، پیغمبری مبعوث شده یا پادشاه بزرگی قیام کرده یا امتی با توفان و زلزلهها هلاک شده یا مملکتی خسف (محو و نابود) شده و یا بیماری وبا و قحط شدیدی اتفاق افتاده، یا انتقال دولتی و تبدیل ملتی یا حادثه عظیمی از آیات سماوی و علامات مشهور ارضی که جز در زمانهای طولانی حاصل نمیشود، روی داده است. به یاری تواریخ، اوقات محدود و معین شناخته میشود. به تعبیر دیگر، حوادث مهم مذهبی، سیاسی و تغییر و تحول یا بنا و نابودی تمدنها و بلایای بزرگ طبیعی در زمانهای معین، تاریخ را پدید میآورد[۳].
تاریخ
تاریخ سرگذشت اجتماعی اقوام و ملل است[۴]. تاریخ عبارت است از یک جریان[۵].
تاریخ، یعنی مجموعه حوادثی که سرگذشت بشر را تشکیل میدهد. سرگذشت بشر جریانی طی میکند و نیروهایی در کار است که آن را میگرداند و اداره مینماید. همچنانکه یک چرخدستی یا یک کارخانه با نیروی دست یا نجار میگردد، تاریخ نیز با عوامل و نیروهایی میگردد و دور میزند و الا میرود[۶]. تاریخ یعنی سرگذشت؛ وقتی که یک شئ حالت متغیّری داشته باشد و از حالی به حالی و از وضعی به وضعی تغییر وضع و تغییر حالت بدهد این همان سرگذشت داشتن و تاریخ داشتن است[۷].
تاریخ یک جریان دائم و یک ارتباط متقابل میان انسان و طبیعت و انسان و اجتماع، و یک صفآرائی و حدال دائم میان گروههای در حال رشد انسانی و گروههای در حال زوال انسانی است که در نهایت امر در یک جریان تند و انقلابی به سود نیروهای در حال رشد پایان مییابد و بالاخره یک تکاپوی اضداد است که همواره هر حادثه به ضد خودش و او به ضد ضد تبدیل میگردد و تکامل رخ میدهد[۸]. "تاریخ" را آگاهی به معنی اعم میگویند، یعنی سرگذشت. اگر تاریخ به معنی سرگذشت باشد همه چیز تاریخ دارد، زمین هم تاریخ دارد، حیوانات هم تاریخ دارند، گیاهان هم تاریخ دارند. به این معناست که ما "تاریخ طبیعی" اطلاق میکنیم میگوییم "تاریخ طبیعی زمین"، "تاریخ طبیعی معدنها"، "تاریخ طبیعی گیاهان" و "تاریخ طبیعی حیوانات"[۹].
تاریخ الهی
بعد الهی تاریخ معنایش این است که جامعه انسانی باید خود را به منزله عضوی از کلّ جهان هستی بداند. (کل هم که میگوید مقصودش منظومه شمسی نیست). در این صورت است که بینش ما درباره تاریخ بینش سازنده است، یعنی آنچه که اینها میگویند، درست عکس قضیه است، و سازندهترین بینشها همین است[۱۰].
تاریخ علمی
تاریخ علمی، مانند تاریخ نقلی به گذشته تعلق دارد نه به حال، و عالم به "بودنها" است نه علم به "شدنها". اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلّی است نه جزئی، و عقلی است نه نقلی محض. تاریخ علمی در حقیقت بخشی از جامعهشناسی جامعههای گذشته است[۱۱]. به عبارت دیگر علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگیهای گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست میآید. آنچه محتوا و مسائل تاریخ نقلی را تشکیل میدهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله "مبادی" و مقدّمات این علم به شمار میروند؛ و در حقیقت آن حوادث وقایع برای تاریخ به معنی دوم، در حکم موادّی است که دانشمند علوم طبیعی در لابراتور خودگرد میآورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار میدهد که خاصیّت و طبیعت آنها را کشف نماید و به روابط علّی و معلولی آنها پی ببرد و قوانین کلّی استنباط نماید. مورّخ به معنی دوم در پی کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علی و معلولی آنهاست تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. ما تاریخ به این معنی را "تاریخ علمی" اصطلاح میکنیم[۱۲].
تاریخ نقلی
علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد. علم تاریخ در این معنی؛
اولاً جزئی یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است نه، علم به کلیّات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط
ثانیاً یک علم "نقلی" است نه عقلی،
ثالثاً علم به "بودن"ها است نه علم به شدنها،
رابعاً به گذشته تعلق دارد نه به حاضرها این نوع تاریخ را "تاریخ نقلی" اصطلاح میکنیم[۱۳].
به تعبیر دیگر تاریخ نقلی، یعنی علم به احوال و سیره زندگی اشخاص[۱۴].
تاریخی که به گذشته تعلق دارد نه به حاضر را تاریخ نقلی میگوییم[۱۵].
تاریخ و ماقبل تاریخ
در اصطلاح متعارف وقتی میگویند "دوره تاریخ و دوره ماقبل تاریخ" مقصودشان دورهای است که ما از آن دوره اثری مکتوب یا هنری از زندگی انسان داریم یا نداریم. آن دورهای که هیچ اثر تاریخی از انسان در آن نیست- اثری که بتواند از زندگی انسان حکایت کند- دوره ماقبل تاریخ خوانده میشود. مثلاً ماقبل پیدایش خط را میگویند "ماقبل تاریخ" و ما بعد آن را میگویند "تاریخ"[۱۶][۱۷]
جستارهای وابسته
- حضرت آدم
- حضرت نوح
- حضرت ایوب
- حضرت یونس
- حضرت موسی
- حضرت هارون
- حضرت زکریا
- حضرت یحیی
- حضرت داوود
- حضرت سلیمان
- حضرت یعقوب
- حضرت یوسف
- حضرت ابراهیم
- حضرت اسماعیل
- عموم انبیاء
- اقوام انبیاء
- تاریخ اهل بیت
- عموم اهل بیت
- حضرت زهرا
- امام حسن
- امام حسین
- تاریخ کربلا
- اصحاب امام حسین
- عبیدالله بن زیاد
- عمر بن سعد
- لشکر عمر بن سعد
- تاریخ صحابه
- خلفا
- عموم صحابه
- تاریخ بنی امیه
- ابوسفیان
- معاویه
- یزید
- مروان
- عموم بنی امیه
منابع
پانویس
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۹۴.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۹۴.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۱۹۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳۰.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۷۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۱۸۰.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۱.
- ↑ قیام و انقلاب مهدی S، ص۱۸.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۸.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۳۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۹.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۸.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۷۲.
- ↑ مجموعه آثار، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۱۵.