شبیب بن یزید شیبانی خارجی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

در سال ۷۶ یکی از خوارج به نام صالح بن مسرح تمیمی که فردی زاهد و عابد با چهره‌ای زرد بود و به کوفه رفت و آمد داشت، در صدد قیام بر آمد. شبیب بن یزید شیبانی که در رأس عده‌ای از خوارج بود، دعوت او را پذیرفت. صالح با صد و ده یا صد و بیست نفر در جزیره(شمال عراق و شام) قیام کرد و توانست لشکر یک‌هزار نفری محمد بن مروان حاکم جزیره را شکست دهد و به سوی عراق حرکت کند. حجاج سه هزار نفر را که هزار جنگجوی قدیم و دو هزار نفر جنگاور جدید بودند به سوی او اعزام کرد. خوارج، بالغ بر نود نفر بودند که در دهکده‌ای به نام مَدبج از توابع موصل با لشکریان حجاج برخورد کردند و طی آن صالح کشته شد و شبیب بقیه خوارج را به قلعه‌ای در آن حدود برد. شبیب موفق شد شبانگاه با آتش زدن درِ قلعه از محاصره لشکر عراق خارج شود و به اردوگاه دشمن حمله برد. در این حمله، لشکر عراق فرار کرد و فرمانده آنها زخمی شد. سپس در منطقه خانقین، لشکر دیگری از حجاج را درهم شکست تا به مدائن رسید و وارد شهر شد و اسب‌های بسیاری را به غنیمت گرفت و هر کس را دید به قتل رساند. آن‌گاه خوارج از مدائن بیرون آمده و به نهروان رفتند. در آنجا پس از نماز بر گور خوارج نهروان از امیرالمؤمنین علی(ع) بیزاری جستند. حجاج، سومین لشکر را به سوی آنها گسیل داشت که شب‌هنگام به نهروان رسیدند و شبیب را غافلگیر کردند و بر او حمله بردند. خوارج که از اعزام این سپاه خبر نداشتند، با وجود غافلگیری، سخت مقاومت کردند و این بار نیز توانستند کوفیان را شکست دهند و متواری سازند.

پس از آن حجاج فرمان داد نواحی چهارگانه کوفه باید هر کدام هزار نفر را برای رویارویی با شبیب آماده سازند. بدین ترتیب چهارهزار نفر آماده شدند و در دیر عبدالرحمن اردو زدند. این لشکر که به فرماندهی شخصی به نام جزل بن سعید بود، شبیب را تعقیب کرد. شبیب که فقط صدوشصت نفر همراه داشت، در حدود حلوان با سپاه جزل برخورد نمود و پس از زد و خوردی مختصر، آنها را رها کرد. سپس وارد برازالروز[۱] شد و دستور داد دروازه را بستند. آن گاه از آنجا خارج شد و به کوفیان حمله برد. این بار هم لشکر کوفه منهزم شد و به سمت کوفه عقب‌نشینی کرد. شبیب پیش آمده و از کنار کوفه گذشت و به حیره رفت. سپس راه قطقطانه را در پیش گرفت و از قصر بنی‌مقاتل و انبار گذشت و به سوی آذربایجان رفت. حجاج نیز او را رها کرد و به بصره رفت. در آنجا به او خبر رسید که شبیب قصد دارد، ماه آینده وارد کوفه شود. بنابراین با شتاب به سوی کوفه حرکت کرد. شبیب نیز به سرعت پیش می‌آمد و سعی داشت زودتر از حجاج به شهر وارد شود. حجاج هنگام ظهر به کوفه آمد و شبیب وقت نماز مغرب به نزدیکی شهر رسید. پس از آن خوارج با در هم شکستن مقاومت قوای حجاج موفق شدند وارد کوفه شوند و به بازار شهر رسیدند. حجاج که نمی‌توانست در برابر آنها ایستادگی کند به دارالاماره گریخت و در آنجا پناه گرفت.

شبیب با شتاب خود را به قصر کوفه رساند و با گرز خود محکم به در قصر کوبید و گفت: «ای پسر ابی‌رغال[۲] از قصر خارج شو و به سوی ما بیا». حجاج در قصر پنهان شده بود و بیرون نمی‌آمد. شبیب در حالی که همسرش غزاله و مادرش جهیزه را همراه داشت به مسجد جامع رفت و پس از کشتن تمام نگهبانان مسجد، وارد آن شد و با مردم نمازگزارد و در نماز خود (برای نمایاندن قدرت خویش و اطمینان بر پیروزی) سوره‌های بقره و آل عمران را قرائت کرد. خوارج به قصد حوشب، رئیس شرطه حجاج به خانه او رفتند، ولی به او دست نیافتند و وابسته وی به نام میمون را به قتل رساندند؛ سپس از شهر خارج شدند و به مَردَمَه[۳] رفتند. حجاج با اطلاع از خروج شبیب از کوفه، درحالی که به بالای قصر رفته و کنار چراغی ایستاده بود، گفت ندا دهند تا مردم جمع شوند. آن‌گاه شش‌هزار نفر را به تعقیب وی فرستاد. شبیب در چند درگیری، لشکریان کوفه را برای چندمین بار منهدم و منهزم ساخت و تعدادی از سرداران آنها را کشت و به طرف مدائن حرکت کرد. حجاج، لشکر دیگری را به آن حدود فرستاد که این لشکر نیز با کشته شدن فرمانده و بسیاری از سران آن تارومار گردید و بقیه به کوفه عقب نشستند. کوفیان با اینکه از طرف فرد جبار و مقتدری چون حجاج به سوی شبیب اعزام می‌شدند، چنان مرعوب خوارج و شخص شبیب شده بودند که تاب مقاومت در برابر آنها را از دست می‌دادند و اگر وحشت کوفیان از انتقام حجاج در صورت کوتاهی در رویارویی با خوارج نبود، شاید شبیب به آسانی بر تمام عراق غلبه می‌یافت.

سرانجام، حجاج طی نامه‌ای به عبدالملک از شکست‌های پی‌درپی لشکر عراق و قتل سرداران آن خبر داد و ضمن اعلام اینکه شبیب از مدائن قصد هجوم مجدد به کوفه را دارد، از وی خواست تا شامیان را به کمک او بفرستد. عبدالملک در سال بعد (۷۷) سفیان بن ابرد کلبی را با چهارهزار نفر به کمک حجاج فرستاد. حجاج نیز پنجاه هزار نفر از کوفیان به فرماندهی زهرة بن حویه سعدی[۴] که از بزرگان سالمند کوفه بود و عتاب بن ورقا از دلاوران شهر را به مقابله شبیب فرستاد. پیش از رسیدن قوای کمکی از شام، میان دو طرف در حدود سوق حکمه[۵] جنگی سخت در گرفت. خوارج که هزار نفر بودند لشکر بزرگ کوفه را قلع و قمع کردند و زهرة بن حویه و عتاب بن ورقا فرماندهان کوفیان را به قتل رساندند و پس از این پیروزی از باقی‌مانده لشکریان حجاج، برای شبیب بیعت گرفتند. سپس دو روز بعد از غارت اردوگاه دشمن شکست خورده، به سمت کوفه حرکت کردند.

سفیان بن ابرد - فرمانده لشکر اعزامی از شام - بر منبر کوفه، ضمن تحقیر کوفیان اعلام داشت که حاضر نیست با چنین مردمی به جنگ شبیب برود، مگر آنها که در سپاه عتاب و زهره نبوده‌اند. شبیب نیز پیش آمد و در حمام اعین مستقر شد. حجاج هزار نفر را شامل دویست تن اهل شام و هشتصد تن از مردم کوفه که در نبرد قبلی حضور نداشتند به مقابله او فرستاد. شبیب بر آنها حمله آورد و فرمانده لشکر حجاج را کشت و بقیه فرار کردند. خوارج به سوی کوفه هجوم آوردند و از پل گذشتند؛ سپس پل را بریدند و مقابل شهر اردو زدند. حجاج خود همراه لشکر شام و مردم کوفه به صحنه جنگ آمد. پس از نبردی سنگین عده‌ای از لشکریان حجاج توانستند از پشت به اردوی شبیب یورش برند و آن را آتش زنند و همسر او غزاله را به قتل رسانند. شبیب با مشاهده این وضع از کوفه عقب نشست و به حدود کرمان رفت[۶]. سرانجام شبیب پس از تجدید قوا از کرمان به اهواز آمد و سفیان بن ابرد کنار پل دجیل[۷] اهواز به مقابله او شتافت. پس از یک درگیری شدید، صبح روز بعد در حالی که شبیب برای ادامه نبرد از پل می‌گذشت، با لغزش اسبش در آب افتاد و غرق شد و یارانش فرار کردند. آن‌گاه جسد او را از آب گرفتند و سرش را بریدند و برای حجاج فرستادند. به روایت دیگری یکی از یاران او که از کشتار عشیره خود توسط شبیب، کینه وی را در دل داشت با بریدن پل، باعث ترس اسب شبیب، و در نتیجه غرق شدن او شد. به قولی سفیان بن ابرد پل را قطع کرد و در نتیجه کشتی‌ها برگشت و شبیب غرق شد[۸] (سال ۷۷ یا ۷۸).[۹]

منابع

پانویس

  1. برازالروز: از روستاهای شرق سواد بغداد است (معجم البلدان، ج۱، ص۳۴۶).
  2. ابورغال: نام مردی از ثمود است که پدر قبیله ثقیف خوانده می‌شود (ترجمه تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۵) و حجاج نیز از آن قبیله بود.
  3. مَردَمَه: کوهستانی متعلق به بنی مالک بن ربیعه و منطقه وسیعی است که در آن دو کوه وجود دارد. آن دو کوه به نام «اَخرَجَین» است (نک: معجم البلدان، ج۵، ص۱۰۴).
  4. زهرة بن حُوّیه سعدی: از قبیله تمیم، وی در جنگ قادسیه از فرماندهان سپاه مسلمانان بود و پس از اینکه چهار هزار تن از سپاه رستم فرحزاد به مسلمانان پیوستند، همه حلیف زهرة بن حوید شدند (نک: فتوح البلدان، ص۳۵۹، ۳۶۲ و۳۹۳).
  5. سوق حَکَمَه: جایی از نواحی اطراف کوفه است که بیشتر به سبب جنگ شبیب خارجی و کشته شدن عتاب بن ورقای ریاحی در آنجا شهرت یافته است (نک: معجم البلدان، ج۳، ص۲۸۳) وی مدت‌ها ساکن بصره بود و در این ایام مقیم کوفه شده بود.
  6. نک: تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۴؛ و به تفصیل: تاریخ طبری، ج۵، ص۵۰-۱۰۲.
  7. دُجَیل: (همان رود کارون) نهری در اهواز که اردشیر بابکان از شاهان ایران آن را حفر کرده بود. نام این نهر در زمان ساسانیان «دیلدا کودک» بود که معنایش «دجله کوچک» است. این رود از سرزمین اصفهان سرچشمه گرفته و نزدیکی آبادان به دریای فارس می‌ریزد. این رود وقایعی را از خوارج به خود دیده است؛ از جمله غرق شبیب خارجی (معجم البلدان، ج۲، ص۴۴۳).
  8. نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۵۷۱-۵۷۲.
  9. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص۳۹۸.
  10. اعلام، ج ۳، ص۱۵۶؛ المنجد، ص۳۸۴.
  11. تهامی، سید غلام رضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج۲، ص۱۳۰۵.