اسم اعظم در قرآن
اسم اعظم برترین نام خداوند است که پیامبران و اولیای الهی به وسیلۀ آن، دست به تصرفات غیر طبیعی و خوارق عادات میزنند و از امور غیبی آگاهی پیدا میکنند.[۱]
اسم اعظم در قرآن
تعبیر اسم اعظم در قرآن به کار نرفته؛ ولی برخی از آیات قرآن، مشتمل بر آن دانسته شده است؛ مانند: حروف مقطعه،[۲].
- ﴿﴿ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾﴾[۳].
- ﴿﴿ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾﴾[۴][۵].
- ﴿﴿ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾﴾[۶][۷].
- ﴿﴿ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ﴾﴾[۸][۹].
- ﴿﴿ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ﴾﴾[۱۰][۱۱].
- ﴿﴿ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا﴾﴾[۱۲][۱۳].
- ﴿﴿ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى﴾﴾[۱۴][۱۵].
- ﴿﴿ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾﴾[۱۶][۱۷].
- ﴿﴿ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾﴾[۱۸][۱۹].
- ﴿﴿ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لّا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ﴾﴾[۲۰][۲۱].
- در تفاسیر، ذیل آیات دیگری نیز از اسم اعظم بحث شده است؛ مانند:
- ﴿﴿ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾﴾[۲۲][۲۳].
- ﴿﴿ وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ﴾﴾[۲۴][۲۵].
- ﴿﴿ وَلِلَّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴾﴾[۲۶][۲۷].
- ﴿﴿ وَلِلَّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴾﴾ [۲۸][۲۹].
- ﴿﴿ قُلِ ادْعُواْ اللَّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً ﴾﴾ [۳۰][۳۱].
- ﴿﴿ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾﴾ [۳۲][۳۳].
- در جوامع روایی، بابی با عنوان «اسم اللّه الأعظم» منعقد و روایات متعددی را در آن نقل کردهاند. در برخی از دعاها نیز به آن تصریح یا اشاره شده است؛ مانند دعای سمات: «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظیمِ الاَْعْظَمِ»، دعای شب مبعث: «بِاسْمِكَ الْعَظیمِ الاَْعْظَمِ الاَْجَلِّ الاَْكْرَمِ»، و دعای سحر: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ أَسْمَائِكَ بِأَكْبَرِهَا» تعبیر اسم اعظم گویا در کتابهای تورات و انجیل به کار نرفته است[۳۴].
حاملان اسم اعظم
از آیات و روایات استفاده میشود که برخی از انسانها اسم اعظم را میدانستند؛ ولی مقدار بهرهمندی آنان از این اسم شریف یکسان نبود و هرکس مقدار بیشتری از اسم اعظم نزد او بود، به همان اندازه، قدرت بیشتری برای تصرّف در جهان در اختیار داشت. هر انسان کاملی چون مظهر اسم اعظم است، آن را میداند [۳۵]؛ ولی پیامبر اسلام(ص) و اهلبیت(ع) ایشان بیشترین بهرهمندی را از اسم اعظم دارند و از ۷۳ حرف اسم اعظم، ۷۲ حرف آن نزد آنان وجوددارد. [۳۶][۳۷]. در قرآن به برخی از کسانی که اسم اعظم را میدانستند، اشاره شده است[۳۸].:
اهل بیت پیامبر(ع)[۳۹]
در آیه ۴۳ سوره رعد از کسی یاد شده که همه علم کتاب نزد اوست: ﴿﴿ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾﴾[۴۰] براساس روایات، مقصود این آیه امیرمؤمنان(ع) و پس از او بقیه اهلبیت(ع) هستند[۴۱] کسی که علم کتاب نزد او باشد، اسم اعظم را نیز دارد، زیرا امام صادق(ع) در روایتی فرموده است: نزد سلیمان(ع) فقط یک حرف از اسم اعظم بود؛ ولی نزد علی(ع) تمام علم کتاب وجود داشت [۴۲] نیز در آیه ۴۰ سوره نمل آمده است که نزد آصف بن برخیا بخشی از علم کتاب بود که آن بخش در احادیثی به یک حرف از اسم اعظم تفسیر شده است[۴۳] در روایات دیگری، علم آصف بن برخیا در مقایسه با علم امامان(ع) که دارای همه علم کتاب بودند، مانند قطرهای در برابر دریا دانسته شده است[۴۴] از مقایسهای که در اینگونه روایات بین علم کتاب و حرفی از اسم اعظم شده، به دست میآید که علم کتاب شامل اسم اعظم نیز میشود[۴۵].
آدم(ع)[۴۶]
خداوند همه اسمای الهی را به آدم(ع) آموخت و او مظهر اسم اعظم خدا بود[۴۷]﴿﴿ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ﴾﴾ [۴۸][۴۹].
آصف بن برخیا(ع)
به وی یک حرف از اسم اعظم داده شده بود که با آن یک حرف توانست کمتر از چشم برهم زدنی، تخت ملکه یمن را از یمن به شام، نزد سلیمان(ع)آورد[۵۰]:﴿﴿ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ﴾﴾[۵۱]. از ابن عباس نقل شده که آصف بن برخیا تخت بلقیس را با ذکر «یا حی یا قیوم» احضار کرد[۵۲][۵۳].
عیسی(ع)
او میتوانست مردگان را زنده کند و کورمادرزاد و شخص مبتلا به بیماری پیسی را شفا دهد. ﴿﴿ قَالَ رَبِّ أَنَّىَ يَكُونُ لِي غُلامٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاء ﴾﴾[۵۴]؛ ﴿﴿ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ﴾﴾[۵۵] براساس برخی روایات، عیسی(ع)به سبب برخورداری از اسم اعظم میتوانست این اعمال را انجام دهد[۵۶][۵۷].
بلعم بن باعورا
در قرآن، داستان شخصی بیان شده که خداوند آیات خویش را به او داد؛ ولی وی خود را از آنها تهی ساخت. ﴿﴿ وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ ﴾﴾[۵۸]. طبق برخی روایات این شخص، بلعم بن باعورا مردی از بنی اسرائیل بود که اسم اعظم به او عطا شده بود و هرگاه با آن دعا میکرد دعایش مستجاب میشد؛ ولی بر اثر پیروی از فرعون و دشمنی با موسی(ع)اسم اعظم را ازدست داد[۵۹]در روایات به افراد دیگری نیز اشاره شده که اسم اعظم را میدانستند؛ مانند: نوح، ابراهیم،موسی[۶۰]، یعقوب[۶۱]، خضر[۶۲]، یوشع بن نون[۶۳]: و غالب قطّان یکی از اجداد رسول خدا(ص)[۶۴][۶۵].
علم الکتاب و اسم اعظم
رابطهٔ علم الکتاب با اسم اعظم با توجه به داستان وصی سلیمان و توصیف قرآن دربارهٔ او، به علاوهٔ تبیین روایات از چگونگی امکان حاضر نمودن تخت، روشن میگردد.
قرآن کریم در آیهٔ چهلم سورهٔ نمل پس از ذکر داستانِ هدهد و سلیمان و آگاه شدن وی از گروهی از انسانها که به عبادت خورشید میپرداختند، به تدابیر سلیمان برای نشان دادن حقایق به آنها و رها نمودنشان از شرک نیز اشاره مینماید، از جمله سلیمان درخواست حاضر نمودن تخت سرپرست این قوم را از نزدیکان و خواص خود نمود تا قبل از حضور ملکهٔ بلقیس، با این کار اسباب اندیشه و هدایت وی را ایجاد نماید[۶۶].
قرآن کریم فردی که اینگونه توصیف نموده، ﴿﴿ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ﴾﴾[۶۷] را تحقق بخش این درخواست سلیمان آن هم در زمانی بسیار کوتاه و به شکلی خیره کننده معرفی مینماید[۶۸].
قرآن منشأ چنین کار و قدرتی را آگاهی داشتن او از بخشی از علم کتاب دانسته است[۶۹].
از جانب دیگر روایات با ارتباط دادن دانایی نسبت به علم کتاب و اسم اعظم و تطابق این دو، تصریح دارند که بهرهٔ چنین شخصی از اسم اعظم الهی آن هم یکی از هفتاد و سه حرف آن زمینهٔ قدرت تحقق چنین عملی را برای وی فراهم نمود[۷۰].
حضرت امام جعفر صادق (ع) برای بیان عظمت علم الکتاب با استنادِ به آیهٔ ﴿﴿ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ﴾﴾[۷۱] به سَدیر میفرماید: آیا میدانی چه مقدار از علم الکتاب در اختیار وی بود که چنین کاری را توانست انجام بدهد؟. سدیر از حضرت(ع) درخواست پاسخ این مطلب را مینماید و ایشان میفرماید: به مقدار قطرهای از آب دریا «دریای اخضر»، سپس حضرت برای تذکر به کوچک نشمردن این علم از او سؤال مینماید این قطره آب در برابر علم الکتاب چقدر است؟ سدیر آن را بسیار ناچیز میداند امّا حضرت به او توجّه میدهد که این علم الهی در برابر علوم عادی بسیار پرعظمت است، «فَقَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسُبَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى الْعِلْمِ الَّذِي أُخْبِرُكَ بِه» [۷۲] در این روایت به مقدار و ثمرهٔ علم الکتاب اشاره و تصریح شده است که آصف با توجه به آگاهی از بخش کوچکی از علم الکتاب توانست چه توانایی را از خود نشان دهد. در روایات دیگر این توانایی آصف صراحتاً به بهره مندی او از یک حرف از اسم اعظم نسبت داده شده است[۷۳].
جابر از امام باقر (ع) نقل میکند: ایشان پس از اشاره به اسم اعظم و تشکیل آن از هفتاد و سه حرف فرمودند: «وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْن»[۷۴][۷۵].
تلفیق و جمع بندی میان آیات و روایات در این زمینه، نشان میدهد میان اسم اعظم و علم الکتاب یک رابطهٔ عمیقی وجود دارد و به تعبیری آنچه در قرآن از آن تعبیر شده به ﴿﴿ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ﴾﴾ در روایات از آن به بخشی از اسم اعظم الهی تعبیر شده است[۷۶].
اسم اعظم، قرآن، کتاب مبین
با توجه به ویژگیهای برجسته و گستردهای که برای اسم اعظم در کلمات معصومین(ع) نقل شد و با ملاحظهٔ ارتباط علم الکتاب با اسم اعظم که از تلفیق و ارتباط روایات بدست آمد، این ادعا که کتابی که در آیات قرآن با ﴿﴿ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ﴾﴾ و یا علم الکتاب معرفی شده است، علم ما کان و ما یکون را در برداشته باشد ادعای گزافی نخواهد بود بلکه پشتوانهای از آیات قرآن بر عظمت و گستردگی فوقالعادهٔ علم الکتاب دلالت مینماید[۷۷].
امام باقر (ع) با توجه به همین حقایق قرآنی، و پیوند علم الکتاب با کتاب مبین که در آیاتی دیگر بیان شده، پاسخ سؤال هشام بن عبدالملک را بیان مینماید[۷۸].
وقتی هشام با کنایه به حضرت عرض میکند: علی(ع) ادعای علم غیب مینمود در حالی که خداوند احدی را بر آن آگاه نشناخته؟ به چه دلیل او چنین ادعائی داشت؟ حضرت با استشهاد به چند آیهٔ قرآن و کنار هم قرار دادن آن وجود چنین آگاهی را برای پیامبر(ص) اثبات و سپس علم امام علی(ع) را مستند به علم پیامبر مینماید. واضح است که مراد از فراگیری این علم گسترده، ظاهر قرآن نمیباشد لذا در ادامه حدیث حضرت امام باقر (ع) اشاره به بحث تأویل قرآن و بهرهمندی کامل و تمام امیرالمؤمنین (ع) از آن مینماید [۷۹][۸۰].
و همچنان که در بخش قرآن بیان شده است، از روایات وخود آیات قرآن ارتباط قرآن کریم با کتاب مبین دانسته میشود و به تعبیری باید کتاب مبین را تأویل وحقیقتِ آسمانی و ملکوتی قرآن کریم دانست که حضرت رسول و امیرالمؤمنین (ع) با توجه به آگاهی از آن، از علم غیب و پنهان مطلع بوده اند، و این خود موجب پیوند میان کتاب مبین و یا تأویل قرآن با علم الکتاب میباشد، یعنی مراد از کتاب در آیهٔ علم الکتاب با توجه به ویژگیهای عظیم آن و کتاب مبین که خداوند آن را دربرگیرندهٔ کلُّ شیءٍ میداند یک امر است و هر دو تعبیر اشاره به یک حقیقت دارند[۸۱].
و پیوند کتاب مبین و اسم اعظم با توجه به کمیت متفاوت بهرهمندی انبیاء از اسم اعظم، مورد تایید قرار میگیرد، همچنان که روایات با کنار هم گزاردن توصیفات مطرح شده در قرآن، از تورات و انجیل و آیات قرآن به کامل بودن قرآن اشاره و آنرا از جهت علم و معرفت بسیار برتر از دیگر کتب آسمانی دانسته تا حدی که قرآن را به فراگیری همه چیز توصیف نمودهاند، در حالی توصیف خداوند از سایر کتب به بهره داشتن از بخش و برخی از علم میباشد[۸۲].
« قَالَ اللَّهُ لِمُوسَى(ع) ﴿﴿وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الأَلْوَاحِ مِن كُلِّ شَيْءٍ﴾﴾ فَعَلِمْنَا أَنَّهُ لَمْ يَكْتُبْهُ لِمُوسَى(ع) الشَّيْءَ كُلَّهُ وَ قَالَ اللَّهُ لِعِيسَى(ع) ﴿﴿لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ﴾﴾ وَ قَالَ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ(ص)﴿﴿وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ﴾﴾»[۸۳][۸۴].
از جانب دیگر دربارهٔ اسم اعظم و بهرهٔ انبیاء از آن از امام صادق (ع) روایت شده:ُ«إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ (ع) أُعْطِيَ حَرْفَيْنِ كَانَ يَعْمَلُ بِهِمَا وَ أُعْطِيَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ إِبْرَاهِيمُ ثَمَانِيَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَرَ حَرْفاً وَ أُعْطِيَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ(ص) وَ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِيَ مُحَمَّدٌ(ص) اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِد» [۸۵][۸۶].
میزان هم پوشی آگاهی و معرفت بخشی میان اسم اعظم و کتاب مبین بیان شد، اما در وجه تمایز این دو طبق روایات میتوان گفت اسم اعظم آگاهی داشتنِ بر روابط موجودات و حوادث میباشد که به مرحلهای بالاتر از آکاهی از اشیاء به آگاهی از روابط وعلل و اسباب آن نیز اشاره دارد، که علم به آن به معنای تسط بر تغییر و یا ایجاد امر و چیزی میباشد لذاست که در روایات این آگاهی را سبب اجابت حتمی خواستهٔ عارف به آن دانستهاند، اما کتاب مبین آگاهی یافتن از جریانها وحوادث بدون اشاره به امکان تصرف و تحول درآن میباشد، به تعبییر دیگر برخورداری از کتاب مبین صرف آگاهی است بدون اختیار و تسلطی بر دگرگونی و جابجایی آنها، البته این آگاهی بسیار پر عظمت و خاص میباشد. شاید علت جدا بیان شدن این دو نیز همین باشد[۸۷].
اسم اعظم لفظ نیست!
علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه معتقد است اسم اعظم از قبیل الفاظ و یا مفاهیمی که الفاظ بر آنها دلالت میکنند نیست. و اعتقاد به اینکه اسم اعظم ترکیبی از حروف لفظی باشد سخن صحیحی نیست. وی معتقد است که تعبیر «حرف» و «حروف» در روایاتی که به تبیین اسم اعظم الهی پرداختهاند، از باب سخن گفتن با زبان مردم است، مردمی که معهود در ذهنشان از اسم، اسم لفظی و مرکب از حروف ملفوظ میباشد. و در صورت پذیرفتن وجود چنین اسمی باید گفت: اگر واقعا چنین اسمی باشد و چنین آثاری در آن باشد «که در هر چیز تصرف دارد» لابد، حقیقت اسم خارجی است، که مفهوم لفظ به نوعی با آن منطبق میشود وی رابطه میان اسم و آن حقیقت را اینگونه بیان مینماید: آن اسم حقیقتی است که اسم لفظی اسم آن اسم است [۸۸][۸۹].
اسم و حقیقت آن
علامه طباطبایی پس از بیان اینکه الفاظ کاری جز دلالت بر معنا و انکشاف آن را ندارند، معتقد است در مورد رابطهٔ میان اسم و همچنین صفت و حقیقت آن باید گفت: حقیقت صفت و اسم آن چیزی است که لفظ صفت و اسم، آن حقیقت را کشف میکند. به عنوان نمونه، حقیقت حیات در خدای تعالی و آن چیزی که لفظ حیات دلالت بر آن دارد، صفتی است الهی که عین ذات او است، و حقیقت ذاتی که حیات عین او است اسم الهی است، و به این نظر حی و حیات هر دو اسم برای اسم و صفت میشوند[۹۰][۹۱].
مرحوم علامه طباطبایی برای تبیین مبانی این دیدگاه و بیان روشن تر از اسم اعظم مینویسد:« انتساب ما به خدای تعالی بواسطهٔ اسماء او است، و انتساب ما به اسمای او بواسطهٔ آثاری است که از اسمای او در سراسر عالمِ خود مشاهده میکنیم. و بصورت کلی وسیلهٔ ارتباط جهات خلقت و خصوصیات موجود در اشیاء با ذات متعالی پروردگار همانا صفات کریمهٔ او است». سپس وی به سعه وضیق بودن اسماء اشاره مینماید و آن را در ازای عمومیت و خصوصیت مفاهیم آن اسماء میداند، مثلا وقتی علم، قدرت، حیات، عفو و مغفرت و امثال آنها را در مجموع ملاحظه کنیم همه در تحت یک اسم اعم که همان رحمت شامله است قرار میگیرد. به عبارتی این عام و خاص بودن آثار نیز از ناحیه عام و خاص بودن حقایقی است که آثار مذکور کشف از آن میکند[۹۲].
اسماء حسنی و اسم اعظم
پس از این مقدمات که بصورت بسیار فشرده ذکر شد، مرحوم علامه طباطبایی به تبیین اسم اعظم میپردازند و با تشبیه اسماء حسنی الهی از جهتی به هرمی که در پایین آن چند اسمی است که دربالای هر اسمی اسم دیگری است که از آن وسیعتر و عمومیتر است تا اینکه به برترین و بزرگترین اسمهای خداوند که که به تنهایی تمامی حقائق اسماء را شامل است، و حقایق مختلف همگی در تحت آن قرار دارد منتهی میشود، مینویسد: «این اسم همان اسمی است که آنرا اسم اعظم مینامیم»[۹۳].
و در بیان رابطهٔ مقدمات مذکور و اسم اعظم میگوید:«معلوم است که اسم هر قدر عمومیتر باشد آثارش در عالم وسیعتر و برکات نازله از ناحیهٔ آن بزرگتر و تمام است، برای اینکه گفتیم آثار، همه از اسماء است، پس عمومیت و خصوصیتی که در اسماء است بعینه در مقابلش در آثارش میباشد، بنابراین، اسم اعظم آن اسمی خواهد بود که تمامی آثار منتهی به آن میشود، و هر امری در برابرش خاضع میگردد»[۹۴][۹۵].
با بیانی که مرحوم علامه طباطبایی از اسم اعظم داشتند میتوان نتیجه گرفت که: «اشاره به بهرهمندی از هفتاد و دو حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم در واقع بیانی عمومی و جامع از برخوداریهای الهی و معنوی و به تعبیر دیگر میزان ولایت الهی پیامبر و امام میباشد که مجاری این علم و دارایها، توسط روایات دیگر بیان شده است به عنوان نمونه هدایت الهی که پیامبر دریافت کننده آن بوده و امام حامل معنی هدایت و نشان دهندهٔ لفظ هادی پروردگار سبحان است از مجرای پیامبر و توسط شخص حضرت نه بی واسطه و یا وسائط دیگر در اختیار امام قرار گرفته است، البته اسم هادی معنا و مفهوم عامی دارد که مقصود از هدایت دریافتی از طریق پیامبر همان هدایت تشریعی و قوانین و حلال و حرام خداوندی است؛ و همچنین درهر یک از حروفِ اسم اعظم همین برنامه، و مصادر و مجاری تحقق آن اسماء در امام وجود دارد[۹۶].
لذا است که مرحوم علامه طباطبایی در ذیل روایتِ معاویه بن عمار از امام صادق (ع) در ذیل جملهٔ«وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» که امام(ع) میفرماید: «مائیم به خدا سوگند آن اسماء حسنی که خداوند عمل بندگان را جز با معرفت ما قبول نمیکند». و این روایت دلالت بر رابطهٔ امام(ع) با اسم اعظم مینماید، مینویسد: در این روایت،" اسم" به معنای چیزی که دلالت بر چیزی کند گرفته شده، چه اینکه لفظ باشد و چه نباشد، و بنابراین معنا، انبیاء و اوصیاء (ع) اسماء خدا خواهند بود چون دلالت بر خدا میکنند و وسائطی هستند بین او و بین خلقش، و چون آن حضرات در عبودیت به پایهای هستند که جز خدا چیز دیگری ندارند، پس نشان دهنده اسماء خدا و صفات او هم ایشانند[۹۷].
امام(ع) نماینگر اسماء الهی
نشانگر بودن امام از اسماء الله الحسنی که در روایات دیگر به برخورداری از حروف اسم اعظم تعبیر شده بیانی کلی و تبیینی جامع از مقام امام است که برخی از این نشانها و تحقق اسماء طبق روایات با ابزار و وسائط خاص خود تجلی مییابند[۹۸].
و اینکه ائمه اطهار خود را باب الله میدانند و جریان فیض الهی در جنبههای مختلف آنرا به خود منتسب میکنند با توجه به این روایات قابل ملاحظه هستند که خداوند، پیامبر(ص) و ائمه(ع) را تجلیگاه اسماء خود دانسته است، اسمائی که واسطههایی برای ظهور اعیان موجودات و حدوث حوادث بیشمار در آنها هستند[۹۹].
اسماء الهی که تاثیرشان بخاطر حقایقشان است، نه به الفاظشان، و معنای این تاثیر آن است که خدای تعالی که پدیدآورندهٔ هر چیزی است، هر چیزی را به یکی از صفات کریمهاش که مناسب آن چیز است و در قالب اسمی است، ایجاد میکند، نه اینکه لفظ خشک و خالی اسم و یا معنای مفهوم از آن و یا حقیقت دیگری غیر از ذات متعالی خدا چنین تاثیری داشته باشد. پس وقتی پیامبر(ص) و امام تجلّی اسمهای الهی شدند الفاظ و دعای ایشان برای تحقق امری در عالم، بیانگر جلوهٔ تحقق آن اسماء برای خود یعنی عبودیت و سرسپردگی کامل به خدا میباشد، چرا که اتصال به حقیقت اسم که گفته شد اساس امر میباشد در روح و ضمیر معصوم توسط خود خداوند تجلی یافته است، و این تجلی و انعکاس طبق بیان روایات در پیامبر اکرم(ص) و در ائمه اطهار (ع) در نهایت حد و درجه خود بیان شده است[۱۰۰].
علامه طباطبایی دراین زمینه معتقد است: اینکه در روایت دارد "خداوند اسمی از اسماء خود و یا چیزی از اسم اعظم خود را به پیغمبری از پیغمبران آموخته" معنایش این است که راه انقطاع وی را بسوی خود به وی آموخته، و اینطور یاد داده که اسمی از اسماء خود را در دعا و مسئلت او به زبانش جاری ساخته است. پس اگر واقعا آن پیغمبر دعا و الفاظی داشته و الفاظش معنایی را میرسانده، باز هم تاثیر آن دعا از این باب است که الفاظ و معانی وسائل و اسبابی هستند که حقایق را به نحوی حفظ میکنند[۱۰۱].
ذکر این نکته نیز لازم است که از نظر علامه طباطبائی، تجلی بودن ائمه از اسماء الهی به آگاهی و علم ایشان وابسته است چرا که ایشان شناخت رابطهٔ میان اسم و آثار آن را از سویی و معرفت به انقطاع از غیر خدا را ازسوی دیگر سبب عدم مردود شدن خواستهٔ فرد آگاهِ از اسم اعظم میداند. وی در ذیل آیهٔ چهلم سورهٔ نمل که به داستان وصی سلیمان میپردازد و روایات و برخی مفسرین کار فوق العاده آصف را به علت آگاهی از اسم اعظم دانستهاند مینویسد: آن شخص علم و ارتباطی با خدا داشته، که هر وقت از پروردگارش چیزی میخواسته و حاجتش را به درگاه او میبرده خدا از اجابتش تخلف نمیکرده است. و به عبارت دیگر، هر وقت چیزی را میخواسته خدا هم آن را میخواسته است. البته ایشان توضیح میدهند که علم مذکور از سنخ علوم فکری و اکتسابی و تعلم بردار نبوده است [۱۰۲][۱۰۳].
پس از منظر علامه آنچه باعث میشود شخصیتی مثل آصف تخت ملکهٔ بلقیس را در کمتر از چشم بهم زدنی در محضر سلیمان حاضر کند علم اوست، علمی که از نوعِ علوم اکتسابی و تعلیمی و آکادمیک نیست، بلکه شناختی است که از ناحیهٔ علام الغیوب بهرهٔ خواص از انسانها میشود ﴿﴿ وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا﴾﴾[۱۰۴] از این رو جاری ساختن اسم اعظم از هر زبانی تاثیری همانند عمل آصف را نخواهد داشت چرا که تحقق چنین امری بشرط نوعی از معرفت و شناخت ویژه به خدا است[۱۰۵].
به فرمایش صاحب المیزان، صرف اسم لفظی از نظر خصوص لفظ آن، چیزی جز مجموعهای از صوتهای شنیدنی نیست، و شنیدنیها از کیفیات عرضیهای هستند که اگر از جهت معنای متصورش اعتبار شود، صورتی است ذهنی که فی نفسه هیچ اثری در هیچ موجودی ندارند. و اینکه در روایت دارد " خداوند اسمی از اسماء خود و یا چیزی از اسم اعظم خود را به پیغمبری از پیغمبران آموخته" معنایش این است که راه انقطاع وی را بسوی خود به وی آموخته، و اینطور یاد داده که اسمی از اسماء خود را در دعا و مسئلت او به زبانش جاری ساخته است. پس اگر واقعا آن پیغمبر دعا و الفاظی داشته و الفاظش معنایی را میرسانده، باز هم تاثیر آن دعا از این باب است که الفاظ و معانی وسائل و اسبابی هستند که حقایق را به نحوی حفظ میکنند[۱۰۶].
بی شک علم عالم به "الکتاب" که قرآن او را در عصر پیامبر معرفی میکند و مصداق آنرا روایات نبوی و سایر روایات و کلمات، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) بیان میکنند اقیانوسی از حقایق و تواناییها است که تعبیر هفتاد و دو حرف از هفتاد و سه حرف عظمت و وسعت آن دانش را و قرب چنین شخصیتی را به پروردگارِ معلّم این دانش، به نمایش میگذارد. به تعبیر دیگر روح و قلب امیرالمؤمنین(ع) مملو از دانایی و شناخت نسبت به صفات الهی است صفاتی که هر کدام ایجادگر امور و اشیاء مرتبط با آن اسم و صفت هستند[۱۰۷].
تعبیر به «أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ عَرَفُوا الْأَشْيَاء» در رابطه با روح القدس که شناخت بوسیلهٔ آن محقق میشود، نشانگر آن است که این ارتباط ارتباط روحی و شناخت و معرفت نسبت به اشیاء و ارتباط آن با خداوند است. ملا صالح مازندرانی در ذیل این جمله «لَمْ يَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَيْرِ مُحَمَّد» از روایت روح القدس مینویسد: «لان کل من کان معه هذا الخلق کان عالما بجمیع الاشیاء و لم یکن غیر محمد(ص) من الانبیاء السابقین عالما بجمیعها» [۱۰۸][۱۰۹].
مرحوم علامه طباطبایی روایت علی بن ابی حمزه از ابراهیم بن عمر در کتاب شریف کافی را دلیل بر دیدگاه خود نسبت به اسم اعظم میداند [۱۱۰] و در موردِ روایات هفتاد و سه حرف بودن اسم اعظم معتقد است خود این روایات دلالت بر این دارند که مراد از اسم اعظم الفاظ نیست زیرا این روایات اسم را در عین اینکه یکی معرفی کرده میگوید خداوند حروف آن را تجزیه کرده و به هر پیغمبری چند حرف داده است، و اگر از قبیل اسماء لفظیه بود و مجموع حروفش یک معنا را میرساند دیگر معنا نداشت که چند حرف آن نافع و مفید به حال پیغمبری باشد. [۱۱۱] اگر یکی از ما از علم اسماء و علم روابطی که بین آنها و موجودات عالم است و اقتضائاتی که مفردات آن اسما و مؤلفات آنها دارد بهرهای داشته باشد سر از نظام خلقت و آنچه جاری شده و میشود، در خواهد آورد، و به قوانین کلیای اطلاع پیدا خواهد کرد که بر جزئیاتی که یکی پس از دیگری واقع میشوند منطبق میگردد [۱۱۲][۱۱۳].
در دعای سمات که به مسئله اسماء الهی پرداخته در فقرات ابتدائی آن می خوانیم:«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ الَّذِي إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى مَغَالِقِ أَبْوَابِ السَّمَاءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ انْفَتَحَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى مَضَايِقِ أَبْوَابِ الْأَرْضِ لِلْفَرَجِ انْفَرَجَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى الْعُسْرِ لِلْيُسْرِ تَيَسَّرَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى الْأَمْوَاتِ لِلنُّشُورِ انْتَشَرَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى كَشْفِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ انْكَشَفَت» [۱۱۴][۱۱۵].
موضوع ارتباط اسم اعظم و تاثیر آن در حوادث عالم، آن هم در سطحی فراتر از امور جزئی دراین روایت به نمایش در آمده است، و با توجه به اینکه تمام این امور به امر الهی است مشخص میشود که مقصود اسامی تجلیگر این امورند که همهٔ آنها را با اسم اعظم میخوانیم[۱۱۶].
پانویس
- ↑ ر.ک. موسوی، سیدامین، گسترۀ علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص 273
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ آنچه در آسمانها و زمین است خداوند را به پاکی میستاید و او پیروزمند فرزانه است. فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن اوست، زنده میگرداند و میمیراند و او بر هر کاری تواناست. او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست اوست که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ آنچه به زمین درون میرود یا از آن برون میآید و آنچه از آسمان فرود میآید یا به آن فرا میرود میداند و هر جا باشید او با شماست و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست. فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن اوست و کارها به سوی او باز گردانده میشود. از شب میکاهد و به روز میافزاید و از روز میکاهد و به شب میافزاید و او به اندیشهها داناست؛ سوره حدید، آیه ۱ - ۶.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است. اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بیعیب، ایمنیبخش، گواه راستین ، پیروز کامشکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک میورزند. اوست خداوند آفریننده پدیدآور نگارگر، نامهای نکوتر او راست؛ هر چه در آسمانها و زمین است او را به پاکی میستایند و او پیروزمند فرزانه است؛ سوره حشر، آیه ۲۲ - ۲۴.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست که او را چرت و خواب فرا نمیگیرد، همه آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست، کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد؛ به آشکار و پنهان آنان داناست و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند؛ اریکه او گستره آسمانها و زمین است و نگاهداشت آنها بر وی دشوار نیست و او فرازمند سترگ است؛ سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ این کتاب را که کتابهای آسمانی پیش از خود را راست میشمارد، به حق بر تو به تدریج فرو فرستاد و تورات و انجیل را یکجا فرو فرستاد؛ سوره آل عمران، آیه ۳.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ خداوند است که جز او هیچ خدایی نیست؛ بیگمان او شما را به هنگام رستخیز که در برپایی آن تردیدی نیست فراهم میآورد و از خداوند راستگوتر کیست؟؛ سوره نساء، آیه ۸۷.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست؛ نامهای نیکوتر از آن اوست؛ سوره طه، آیه ۸.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ خداوند است که خدایی جز او نیست، پروردگار اورنگ سترگ فرمانفرمایی جهان؛ سوره نمل، آیه ۲۶.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند؛ سوره تغابن، آیه ۱۳.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ این است خداوند پروردگار شما، آفریننده هر چیز که هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) بازگردانده میشوید؟؛ سوره غافر، آیه ۶۲.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگویید نامهای اینان را به من بگویید؛ سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که دانش آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد؛ سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ و خداوند را نامهای نیکوتر است، او را بدانها بخوانید! و آنان را که در نامهای خداوند کژاندیشی میکنند وانهید، به زودی بدانچه میکردهاند کیفر میبینند؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۰.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس میگزارم یا ناسپاسی میکنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بیگمان پروردگار من بینیازی ارجمند است؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ بگو: چه «الله» را بخوانید و چه «رحمان» را؛ هر چه بخوانید، نامهای نیکوتر او راست و به نمازت نه بانگ بردار و نه آن را بیآوا بخوان و میان آن (دو)، راهی (میانه) بگزین!؛ سوره اسراء، آیه ۱۱۰.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی؛ سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۱.
- ↑ تفسير موضوعى، ج۶، ص۲۲۸ ـ۲۳۰.
- ↑ الكافى، ج۱، ص۲۳۰؛ المصباح، ص۳۱۲؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۱۳ ـ ۱۱۵.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ الكافى، ج۱، ص۲۳۰؛ بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۱۳ ـ ۱۱۵.
- ↑ کسی که دانش کتاب نزد اوست؛ سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ نورالثقلين، ج۲، ص۵۲۱ ـ۵۲۴.
- ↑ نورالثقلين، ج۲، ص ۵۲۴.
- ↑ الكافى، ج۱، ص۲۳۰.
- ↑ نورالثقلين، ج۲، ص۵۲۲.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ المصباح، ص۳۱۲.
- ↑ تفسير موضوعى، ج۶، ص۲۳۱ ـ۲۳۳.
- ↑ و همه نامها را به آدم آموخت؛ سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۸.
- ↑ الكافى، ج۱، ص۲۳۰؛ نورالثقلين، ج۴، ص۸۸ ـ۹۰.
- ↑ آن که دانشی از کتاب آسمانی با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ مجمع البيان، ج۲، ص۶۹۶؛ ج۷، ص۳۴۹.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۸.
- ↑ گفت: پروردگارا! در حالی که سالمندی در من پیش رفته و همسرم نازا است، چگونه مرا فرزندی میتواند بود؟ فرمود: چنین است، خداوند هرچه را بخواهد به انجام میرساند؛ سوره آل عمران، آیه ۴۰.
- ↑ یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن میگفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده میساختی و در آن میدمیدی و به اذن من پرنده میشد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا میدادی و هنگامی که با اذن من مرده را از گور برمیخیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از آزار تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهانها ی روشن آوردی و کافران از ایشان گفتند: این کارها جز جادویی آشکار نیست؛ سوره مائده، آیه ۱۱۰.
- ↑ الكافى، ج۱، ص۲۳۰؛ بحارالانوار، ج۴، ص۲۱۱؛ ميزان الحكمه، ج۲، ص۱۳۶۷.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۸.
- ↑ و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد؛ سوره اعراف، آیه ۱۷۵.
- ↑ مجمع البيان، ج۴، ص۷۶۸؛ بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۷۷.
- ↑ الكافى، ج۱، ص۲۳۰؛ المصباح، ص۳۱۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۹۰، ص۲۲۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۹۰، ص۲۳۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۹۰، ص۲۲۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۹۰، ص۲۲۶.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم؛ ج۳، ص۲۶۸.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۵
- ↑ آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۶
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۶
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۶
- ↑ آن که دانشی از کتاب آسمانی با خویش داشت؛ سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ کافی ج۱ ص۲۵۷ ح۳.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۶
- ↑ همانا نزد آصف از اسم اعظم تنها یک حرف بود پس زبان به آن گشود و زمین ما بین خود و تخت بلقیس را شکافت تا با سدیر خود تخت را به چنگ کشید سپس زمین بسته شد و این در کمتر از یک چشم بهم زدن بود؛ کافی ج۱ ص۲۳۰ ح۱؛ بصائر ص۲۰۸ ح۱.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۶
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۶
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۷
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۷
- ↑ الامان ص۶۸.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۷
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۷
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۷
- ↑ خداوند دربارهٔ موسی(ع) گفت: و در الواح [تورات] برای او در هر موردی پندی، و برای هر چیزی تفصیلی نگاشتیم، پس فهمیدیم که برای موسی(ع) همه چیز را ننگاشته است، و برای عیسی گفت: تا خدا آنچه را در مورد آن اختلاف دارند، برای آنان توضیح دهد، ودربارهٔ محمد(ص) فرمود: و تو را گواه بر آنان قرار میدهیم! و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است؛ تفسیرالعیاشی ج: ۲ ص: ۲۶۶ ح ۵۸؛ بحار ج۸۹ ص۱۰۲ ح۷۸.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۷
- ↑ همانا عیسی(ع) به دو حرف عطا شده بود که با آن دو عمل می کرد، و به موسی(ع) چهار حرف و به ابراهیم(ع) هشت حرف و به نوح(ع) ۲۵ حرف و همانا خداوند متعال برای محمد(ص) تمام آن حروف را جمع کرد و اسم اعظم ۷۳ حرف است که به محمد(ص) ۷۲ حرفش عطا شده و تنها یک حرف از او پوشانده شده است؛ بصائر ص۲۰۸ ح۲؛ کافی ج۱ ص۲۳۰ ح۲
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۷
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۷
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص: ۳۶۳.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۸
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص: ۳۵۳
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۹
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۹
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۸
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص: ۳۵۵.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۸
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۸
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۲۸
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص: ۳۶۴.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه ۶۵.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ شرح اصول الکافی، ج ۶ ص۶۷.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ الکافی ج: ۱ ص: ۱۱۲ ح ۱.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص: ۳۶۷.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص: ۲۵۴ و ۲۵۵.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ مصباح المتهجد ص۴۱۶، المصباح للکفعمی ص ۴۲۳، جمال الأسبوع ص ۵۳۳،البلدالأمین ص ۸۹.
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
- ↑ منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰