حارث بن عبدالله بن ابی‌ربیعه مخزومی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

آشنایی اجمالی

وی از بنومخزوم، تیره‌ای از قریش است و چون نسب مادربزرگش به نهشل بن دارم می‌رسد[۱] گاهی به خاندان او نسبت «نهشلی» نیز داده‌اند[۲]. برخی وی را حرث بن ابی‌ربیعه گفته‌اند[۳] که ناشی از تصحیف در اسم و افتادگی در نسب است. حارث خانواده‌ای شناخته شده و دارای اعتبار داشت. پدرش عبدالله بن ابی‌ربیعه، از سرشناسان قریش بود[۴] که همراه عمرو بن عاص، مأمور بازگرداندن مهاجران حبشه به مکه بود و به سال هشتم در فتح مکه، اسلام پذیرفت [۵] و رسول خدا (ص) نام جاهلی او را که بچیر (بجیر) بود به «عبدالله» تغییر داد[۶] و پس از رحلت پیامبر کارگزار خلیفه دوم در یمن شد[۷]. مادرش کنیزی سیاه چهره از حبشه و نصرانی، به نام «سبحاء» یا «سجاح» بود[۸]، از این رو حارث سیاهی چهره‌اش را از مادر به ارث برده بود[۹]. عمویش، عیاش بن ابی ربیعه از مهاجران به حبشه[۱۰] و برادرش عمر بن ابی‌ربیعه شاعری نامدار بود[۱۱].

بیشتر نویسندگان بر صحابی نبودن او تصریح کرده‌اند. ابن سعد[۱۲] و خلیفة بن خیاط[۱۳]، شرح حال وی را در طبقه اول تابعین اهل مدینه آورده‌اند. چنان که ابن حبان[۱۴]، او را در شمار تابعین آورده است. ابن حجر[۱۵]، نیز او را صحابی نمی‌داند و شرح حال او را در قسم چهارم الاصابه (توهمات) آورده، می‌گوید: او پیامبر را ندیده؛ زیرا پدرش در (هجرت به) حبشه متولد شده است. البته این گزارش و استدلال ابن حجر درست نیست، چون که پدر او تا سال فتح مکه در صف دشمنان رسول خدا (ص) بود و نامش در شمار مهاجران حبشه نیست. ابن حجر اطلاعات مربوط به برادر وی «عیاش بن ابی ربیعه» را که از مهاجران به حبشه بود و فرزندش عبدالله در آنجا متولد شد، با وی آمیخته است[۱۶]. ابواسحاق حربی، خود حارث را مولود حبشه دانسته و از این جهت صحابی بودن وی را صحیح ندانسته است[۱۷] مغلطای[۱۸]، نیز او را در شمار کسانی که در صحابی بودنشان اختلاف است آورده است. به رغم این موارد نام وی در برخی کتاب‌های صحابه‌نگاری درج شده است. بغوی[۱۹]، نام وی را در کتاب صحابه خویش آورده، اما تصریح نموده که معتقد به صحابی بودن او نیست. ابونعیم[۲۰]، نیز عنوانی را به وی اختصاص داده و همان مطالب بغوی را بازگو کرده است. ابن اثیر[۲۱]، به تبع ابن منده و ابونعیم، وی را صحابی ندانسته است. ابن فتحون و ابن جریر(؟) او را در شمار صحابه و طبقه اول قراء مدینه یاد کرده‌اند[۲۲].

حدیثی که حارث بن عبدالله نقل می‌کند و شائبه صحابی بودن وی را دامن زده این است که روایت می‌کند، سارقی را نزد رسول خدا (ص) آوردند و ادعا کردند که متعلق به یکی از انصار است که جز او مالی ندارد. پیامبر او را عفو کرد، همچنین پیامبر تا چهار بار که او را به جرم دزدی نزدش آوردند، از او گذشت، اما بار پنجم و بارهای دیگر او را مجازات کرد[۲۳]. این حدیث را حارث بن عبدالله بدون واسطه از پیامبر نقل می‌کند و گویای این است که خود، شاهد ماجرا بوده است. در منابعی نیز که این حدیث نقل گردیده، واسطه وی و رسول خدا (ص) ذکر نشده است. حدیث دیگری که نشان از صحابی بودن وی دارد، این است که نقل می‌کند، پیامبر در یکی از غزوه‌ها بود که برده‌ای بدون کسب رضایت مولایش نزد رسول خدا (ص) آمد و اظهار تمایل به همراهی با رسول خدا (ص) نمود. پیامبر همراهی وی را منوط به اجازه مولایش کرد و از او خواست سلام پیامبر را به مولایش برساند. چون برده چنین کرد، مولا بسیار خشنود شد و اجازه داد[۲۴]. این حدیث نیز بدون واسطه از پیامبر نقل می‌شود و نشان از آن دارد که حارث خود شاهد حکایت بوده است. همچنین مغلطای[۲۵] برخی از اشتباهات درباره وی، مانند قرض گرفتن رسول خدا (ص) از حارث (که می‌تواند مؤید صحابی بودن وی باشد) را یاد کرده است.

منابع، وی را روایتگر روایاتی از عایشه، ام سلمه و معاویة بن ابی سفیان دانسته‌اند[۲۶] و تصریح کرده‌اند که روایت وی از رسول خدا (ص) مرسل است[۲۷]. بنا بر خبری، تولد حارث پس از عصر نبوی و در دوران خلافت عثمان بن عفان بوده است. براساس این خبر، پدر حارث که کارگزار عثمان بر یمن بود، در حمله به حبشه، افرادی که در میان آنان «سبحاء حبشیه» که بعداً مادر حارث شد - را به اسارت درآورد. سبحاء با شرایطی از جمله بقا بر مذهب مسیحی خود با وی ازدواج کرد و حارث از این ازدواج متولد شد[۲۸]. این خبر به روشنی صحابی بودن حارث را رد می‌کند. حارث مردی سخنور و فصیح بود[۲۹] و در سال ۶۶ به کارگزاری ابن زبیر بر بصره گمارده شد[۳۰] و یک سال بر این سمت ماند و مردم وی را قباع می‌نامیدند[۳۱]. او همچنین از سوی مصعب بن زبیر به فرمانداری کوفه فرستاده شد[۳۲]. حارث ۲۳ فرزند از زنان مختلف داشت که ابن سعد[۳۳]، از آنها یاد کرده و مادرانشان را برشمرده است. مغیرة بن عبدالرحمن بن حارث از نوادگان وی، یکی از فقهای مشهور مدینه بود[۳۴]. مرگ وی حدوداً در سال ۸۰ روی داد[۳۵].[۳۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک: مصعب زبیری، نسب قریش، ص۳۱۸.
  2. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۳۲.
  3. ابن خلدون، ج۳، ص۳۵.
  4. ابن حبان، مشاهیر، ص۱۳۷.
  5. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۶، ص۲۴۲ و نیز بنگرید: ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب قد والیمن الکبیر، ج۱، ص۱۲۱.
  6. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۳۲.
  7. مصعب زبیری، نسب قریش، ص۳۱۸.
  8. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۰۵؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۱۴۷.
  9. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۰.
  10. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۸.
  11. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱، ص۱۱۰.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۰.
  13. خلیفه بن خیاط، التاریخ، ص۴۰۹.
  14. ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۱۲۹؛ مشاهیر، ص۱۳۷.
  15. ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۱۶۶.
  16. ر. ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۰.
  17. مغلطای، اکمال، ج۵، ص۲۹۸.
  18. مغلطای، علاء الدین بن قلیج، الإنابه، ج۱، ص۱۴۰.
  19. بغوی، معجم الصحابه، ج۲، ص۸۹.
  20. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۸۱۰.
  21. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۱۹.
  22. مغلطای، اکمال، ج۵، ص۲۹۶.
  23. عبدالرزاق صنعانی، ابن همام، المصنف، ج۱۰، ص۱۸۸ و ۲۳۹؛ ابن ابی شیبه، عبدالله بن احمد، المصنف، ج۶، ص۴۸۵؛ بیهقی، سنن، ج۸، ص۲۷۳.
  24. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۲، ص۱۱۸؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، بغیة الباحث، ص۲۰۹.
  25. اکمال، ج۳، ص۲۹۵.
  26. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۴۳۷
  27. مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۲۳۹.
  28. زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش و أنسابها، ج۲، ص۷۱۱.
  29. جاحظ، عمرو بن بحر، البیان والتبیین، ج۱، ص۱۷۱.
  30. دینوری، ابوحنیفه، الأخبار الطوال، ص۲۷۱.
  31. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۸۷؛ ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل، البدایة والنهایه، ج۸، ص۲۸۷.
  32. طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۱۸؛ ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۶، ص۳۱۴.
  33. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۰.
  34. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۳۰۶.
  35. زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۱۵۶.
  36. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «حارث بن عبدالله بن ابی‌ربیعه مخزومی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۴۷۲-۴۷۳.