جنگ‌های پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

حضرت رسول(ص) و اصحاب ایشان در تمام دوره اقامت در مکه، به شدت تحت شکنجه کفار قریش بودند. مسلمین همواره از پیامبراکرم(ص) اجازه می‌خواستند که از خود دفاع کنند و پیامبر اکرم(ص) اجازه نداد، تا اینکه به مدینه هجرت کردند. سال اول هم اجازه دفاع داده نشد. در سال دوم هجرت بود که برای اولین بار آیات جهاد نازل شد.

بدر

جنگ بدر، اگرچه از نظر حجم، جنگ بسیار کوچکی است که سیصد و سیزده تن از یک طرف و هزار نفر از طرف دیگر بودند، ولی این جنگ مسیر تاریخ را عوض کرده است. جنگ بدر برای کفار، غیر قابل پیش‌بینی بود. اگرچه پیامبر اکرم(ص) این تعبیر را در یک جای دیگر فرموده ولی در اینجا هم صادق است؛ فرمود: مکه پاره‌های جگر خودش را بیرون فرستاده است، یعنی عزیزهای مکه بیرون آمدند. مکه به دو طبقه بردگان و زیردستان و طبقه‌ای که ملأ قریش بودند تقسیم می‌شد که اینها در اعالی مکه بودند و آنها در ادانی مکه. جاهایشان هم با یکدیگر فرق می‌کرد. در جنگ بدر، عزیزان مکه و پاره‌های جگر آن بیرون آمده بودند با تجهیزاتی که باورشان نمی‌آمد که چنین سرنوشتی پیدا کنند. همه مورخان نوشته‌اند که سیصد و سیزده نفری که در جنگ بدر شرکت کردند به قدر کافی زره نداشتند و حتی زره‌شان خیلی کم بود. یعنی اگر جمعیت یک جا با همدیگر روبه‌رو می‌شدند اینها مجبور بودند که بی‌زره به جنگ بروند. ولی آنها که با هزار نفر آمده بودند، چنان مسلح و مجهز بودند که غیرقابل توصیف بود. به تعبیر قرآن، دماغشان دیگر دماغ نبود، خرطوم فیل بود و همین بود که پشت کفار قریش را شکست. ابوجهل، عتبة بن ربیعه، شیبة بن ربیعه و ولید بن عتبه در همین جنگ کشته شدند. خرطوم قریش در اینجا داغ زده شد. در بدر هفتاد نفر از سران قریش به دست مسلمین کشته شدند و بقیه فرار کردند. قرآن این را از نظر عوامل معنوی، حتی قبل از جنگ بدر مکرر خبر می‌دهد؛ مردمی که با پیامبرشان آن چنان رفتار کنند، چنین سرنوشتی خواهند داشت[۱].[۲].

خندق

در خندق، ده هزار مسلح از کفار قریش و قبایل همدست آنها مسلمانان را احاطه کردند. مسلمین در شرایط بسیار سختی قرار گرفتند و به حسب ظاهر دیگر راه امیدی برای آنها باقی نمانده بود. کار به جایی می‌رسید که عمرو بن عبدود، خندقی را که مسلمین کنده بودند، شکافت و با صدای بلند مبارز می‌طلبید. احدی از مسلمین جرئت بیرون آمدن نداشت. علی(ع) از جا بلند شد و از رسول الله(ص) اجازه خواست، اما پیامبر(ص) اجازه نداد؛ چون می‌خواست اتمام حجت با همه اصحاب کامل شود. عمرو بن عبدود بارها مبارز‌طلبید و سرانجام با درخواست مکرر علی(ع)، پیامبر به او اجازه میدان داد و فرمود: «امروز تمام اسلام با تمام کفر روبه‌رو شده است». اینجا است که علی(ع)، عمرو بن عبدود را از پا در می‌آورد و اسلام را نجات می‌دهد؛ پس از مقاومت مسلمین، به امداد الهی محاصره شکسته می‌شود و جنگ به نفع مسلمانان پایان می‌پذیرد[۳].[۴].

احد

ماجرای احد، پایان غم‌انگیزی داشت. هفتاد تن از مسلمانان، از جمله جناب حمزه، عموی پیامبر در این جنگ، شهید شدند. مسلمین ابتدا پیروز شدند و بعد در اثر بی‌انضباطی گروهی که از طرف رسول خدا(ص) بر روی یک تل گماشته شدند، مورد شبیخون دشمن قرار گرفتند. گروهی کشته و گروهی پراکنده شدند و عده کمی دور رسول اکرم(ص) باقی ماندند. آخر کار همان عده اندک بار دیگر نیروها را جمع کردند و مانع پیشروی بیشتر دشمن شدند. به خصوص شایعه اینکه رسول اکرم(ص) کشته شد، بیشتر سبب پراکنده شدن مسلمین شد، اما همین که فهمیدند رسول اکرم(ص) زنده است، نیروی روحی خویش را بازیافتند[۵].[۶].

حدیبیه

رسول اکرم(ص) در سال ششم هجری برای زیارت مکه، از مدینه خارج شدند. ماه حرام بود و در ماه حرام نیز رسم جاهلیت بود که متعرض یکدیگر نمی‌شدند؛ قریش هم این رسم را درباره دیگران عمل می‌کردند. رسول اکرم(ص) به استناد این سنت، که بعد در خود اسلام هم محترم شد، با همراهی حدود ۱۲۰۰ یا ۱۴۰۰ نفر برای انجام عمل حج در مکه، روانه شدند[۷]. وقتی مسلمانان به نزدیک مکه رسیدند، در محل حدیبیه، کفار قریش مانع شدند و آماده جنگ گردیدند؛ مسلمانان اصرار داشتند که به زور وارد مکه می‌شویم، ولی رسول اکرم(ص) با اصرار مسلمین موافقت نکردند[۸]. وقتی که کار سخت شد و احتمال وقوع درگیری قوت گرفت، مسلمانان به جز یک نفر، همه در زیر درخت با پیامبر اکرم(ص) بیعت کردند. قرآن می‌فرماید: آنها که با تو بیعت کردند در واقع با خدا بیعت کردند. پیامبر اکرم(ص) در این بیعت دستشان را بالا می‌گرفتند و مسلمانان دستشان را پایین می‌گرفتند، همیشه دست آنها پایین بود و دست پیامبر بالا. در اینجا مقصود این است که آن دست خدا که بود روی دست شما بود[۹]، یعنی دست پیامبر، دست خدا است[۱۰].

در حدیبیه، قرارداد صلحی امضا شد که در ظاهر پیامبر امتیاز بسیاری به کفار داد؛ یعنی قرارداد طوری تنظیم شد که مسلمین اغلب ناراضی بودند و می‌گفتند این بیشتر به نفع کفار است تا به نفع ما. جزء اصول قرارداد این بود که پس از این اگر کسی از مردم مکه مسلمان شد و به مدینه فرار کرد، قریش حق دارند او را برگردانند، ولی اگر مسلمانی مرتد شد و به مکه فرار کرد، مسلمین حق ندارند او را پس بگیرند. این ماده مسلمانان را بسیار ناراحت کرد، ولی رسول الله(ص) فرمود: اگر کسی از ما مرتد شود و برود، ما دنبالش نمی‌رویم که به زور او را بیاوریم و اما از مسلمانانی که در آنجا هستند، می‌خواهیم که فعلاً تحمل کنند (چون بر اساس قرارداد، کفار قریش حق آزار آنها را نداشتند و آنها می‌توانستند اعمال خود را آزادانه انجام دهند) و آنجا باشند و وجودشان در آنجا نافع است. این سیاست بسیار مفید واقع شد. رسول اکرم(ص) از این آزادی برای ایجاد یک زمینه تبلیغی در استفاده فراوان کرد[۱۱]. نتیجه این صلح، از همه جنگ‌های گذشته بیشتر شد؛ چون صلحی بود که درست و دقیق در جای خودش صورت گرفت. در فاصله دو سال صلح حدیبیه تا فتح مکه، عده بسیاری مسلمان شدند. مسلمانان آزادانه در مکه تبلیغ می‌کردند. اساساً رمقی از نظر روحی برای کفار باقی نمانده بود. دروغ بودن تبلیغات کفار معلوم شد و این آرزو در دل توده مردم مکه پیدا شد که مسلمان شوند[۱۲].[۱۳].

فتح مکه

پیامبر اکرم(ص) مکه را بدون خون‌ریزی فتح کرد. جز شلوغ کاری مختصری که خالد بن ولید کرد و پیامبر اکرم هم از آن کار تبری جست، خواه ناخواه حتی همان دشمنان سرسخت، اسلام آوردند. گروه گروه مرد و زن اسلام می‌آوردند و با پیامبر بیعت می‌کردند. وقتی زن‌ها برای بیعت با پیامبر آمدند، فرمود: من با زنان دست نمی‌دهم. یک ظرف آب بیاورید. دستشان را در آن ظرف آب زدند و در آوردند، بعد گفتند هر کس می‌خواهد با من بیعت کند دستش را در این ظرف آب بگذارد، این در حکم همان بیعت است[۱۴].[۱۵].

منابع

پانویس

  1. آشنایی با قرآن، ج۸، صص ۲۱۸، ۲۱۹ و ۲۷۷.
  2. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۳۹.
  3. ر.ک: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۸۲.
  4. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۰.
  5. آشنایی با قرآن، ج۳، صص ۲۸-۷۴.
  6. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۰.
  7. آشنایی با قرآن، ج۶، صص ۲۴۴ و ۲۴۵. ر.ک: فتح، آیه ۱۱ و ۱۲.
  8. آشنایی با قرآن، ج۶، صص ۲۴۴ و ۲۴۵.
  9. فتح، آیه ۱۰.
  10. آشنایی با قرآن، ج۵، صص ۲۰۴-۲۰۹.
  11. آشنایی با قرآن، ج۶، صص ۲۴۴-۲۴۵.
  12. آشنایی با قرآن، ج۵، ص۲۵۴.
  13. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۱.
  14. آشنایی با قرآن، ج۵، ص۲۵۵-۲۵۷.
  15. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۳.