حاطب بن ابیبلتعه لخمی در تراجم و رجال
آشنایی اجمالی
حاطب بن أبیبلتعه[۱]، در سند چند روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از أنوار التنزیل، مجمع البیان وتفسیر علی بن ابراهیم قمی واقع شده است:
«نَزَلَتْ فِي حَاطِبِ بْنِ أَبِي بَلْتَعَةَ، وَ لَفْظُ الْآيَةِ عَامٌّ وَ مَعْنَاهُ خَاصٌّ، وَ كَانَ سَبَبُ ذَلِكَ أَنَّ حَاطِبَ بْنَ أَبِي بَلْتَعَةَ كَانَ قَدْ أَسْلَمَ- وَ هَاجَرَ إِلَى الْمَدِينَةِ وَ كَانَ عِيَالُهُ بِمَكَّةَ وَ كَانَتْ قُرَيْشٌ تَخَافُ أَنْ يَغْزُوَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ(ص)، فَصَارُوا إِلَى عِيَالِ حَاطِبٍ وَ سَأَلُوهُمْ أَنْ يَكْتُبُوا إِلَى حَاطِبٍ يَسْأَلُوهُ عَنْ خَبَرِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صوَ هَلْ يُرِيدُ أَنْ يَغْزُوَ مَكَّةَ فَكَتَبُوا إِلَى حَاطِبٍ يَسْأَلُونَ عَنْ ذَلِكَ- فَكَتَبَ إِلَيْهِمْ حَاطِبٌ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يُرِيدُ ذَلِكَ، وَ دَفَعَ الْكِتَابَ إِلَى امْرَأَةٍ تُسَمَّى صَفِيَّةَ، فَوَضَعَتْهُ فِي قَرْنِهَا وَ مَرَّتْ، فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ(ع) عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَأَخْبَرَهُ بِذَلِكَ فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ الزُّبَيْرَ بْنَ الْعَوَّامِ فِي طَلَبِهَا فَلَحِقُوهَا، فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع): أَيْنَ الْكِتَابُ فَقَالَتْ: مَا مَعِي، فَفَتَّشُوهَا فَلَمْ يَجِدُوا مَعَهَا شَيْئاً، فَقَالَ الزُّبَيْرُ: مَا نَرَى مَعَهَا شَيْئاً- فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: وَ اللَّهِ مَا كَذَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ لَا كَذَبَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلَى جَبْرَئِيلَ(ع) وَ لَا كَذَبَ جَبْرَئِيلُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ- وَ اللَّهِ لَتُظْهِرِنَّ لِيَ الْكِتَابَ- أَوْ لَأُورِدَنَّ رَأْسَكِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص، فَقَالَتْ تَنَحَّيَا حَتَّى أُخْرِجَهُ- فَأَخْرَجَتِ الْكِتَابَ مِنْ قَرْنِهَا- فَأَخَذَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ جَاءَ بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص)، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): يَا حَاطِبُ! مَا هَذَا فَقَالَ حَاطِبٌ وَ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا نَافَقْتُ- وَ لَا غَيَّرْتُ وَ لَا بَدَّلْتُ وَ إِنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ صحَقّاً- وَ لَكِنْ أَهْلِي وَ عِيَالِي كَتَبُوا إِلَيَّ بِحُسْنِ صَنِيعِ قُرَيْشٍ إِلَيْهِمْ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُجَازِيَ قُرَيْشاً بِحُسْنِ مُعَاشَرَتِهِمْ فَأَنْزَلَ اللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ﴾[۲] إِلَى قَوْلِهِ ﴿لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾[۳]»[۴].[۵]
شرح حال راوی
ابو محمد حاطب بن أبی بلتعة[۶] صحابی پیامبر اکرم(ص) و از مهاجران نخستین بوده که در جنگ بدر نیز حضور داشته است[۷]. دو قضیه معروف در مورد او در منابع تاریخی و رجالی ثبت شده است:
- وی در سال ششم هجری، سفیر و حامل نامه رسول خدا(ص)[۸] به سوی مقوقس[۹] فرمانروای مصر بود[۱۰].
- قضیهای که در حدیث یاد شده به آن اشاره شده و سبب نزول آیه شریف ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ﴾ گردید[۱۱].[۱۲]
طبقه راوی
وی از صحابه رسول خدا(ص) است که در سال ۳۰ هجری قمری و در ۶۵ یا ۷۰ سالگی از دنیا رفته است[۱۳].[۱۴]
استادان و شاگردان راوی
حاطب بن أبی بلتعه از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است[۱۵] و عبدالرحمن بن حاطب، عبید بن رفیع الهذلی و أنس از او[۱۶].[۱۷]
مذهب و جایگاه حدیثی راوی
در منابع اهل سنت به جهت صحابی بودن راوی، وثاقتش قطعی است، از این رو به ذکر آن بسنده کردند.
ذهبی: من مشاهیر المهاجرین؛ شهد بدرا و المشاهد[۱۸].
زرکلی: صحابی، شهد الوقائع کلها مع رسول الله(ص) و کان من أشد الرماة، فی الصحابة[۱۹].
از رجالیان شیعه، علامه مامقانی او را مجهول دانسته[۲۰]؛ ولی چون در منابع رجالی و تاریخی به جز قضیهای که در متن روایت مورد بحث به آن اشاره شده است، مطلب دیگری درباره حاطب بن أبی بلتعه نرسیده و در آیه قرآن هم از مؤمنان شمرده شده[۲۱] و از شرکت کنندگان در جنگ بدر بوده و پیامبر(ص) عذر او را پذیرفت، حسن حال وی استظهار میشود.[۲۲]
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: أ. منابع شیعی: أعیان الشیعه، ج۱، ص۲۴۴، ۲۷۵ و ۴۰۸؛ تنقیح المقال، ج۱۷، ص۲۸۷، ش۴۵۵۷؛ أضبط المقال، ص۵۶؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۲۸۸، ش۳۱۱۰؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۶۴، ش۱۷۳۰. ب. منابع سنی: الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۴؛ ج۳، ص۱۱۴؛ طبقات خلیفه، ص۴۰۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۴، ص۲۸۰؛ الجرح و التعدیل، ج۳، ص۳۰۳، ش۱۳۵۲؛ الثقات (ابن حبان)، ج۲، ص۴۱؛ ج۳، ص۸۳؛ مشاهیر علماء الأمصار، ص۴۲، ش۸۲؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۴۷، ش۳۰۳؛ إکمال الکمال، ج۲، ص۶۰؛ ج۴، ص۳۰۶؛ أسد الغابه، ج۱، ص۳۶۰؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۴۳، ش۹؛ الإصابه، ج۲، ص۴، ش۱۵۴۳؛ الأعلام، ج۲، ص۱۵۹.
- ↑ ای مؤمنان! اگر برای جهاد در راه من و به دست آوردن خرسندی من (از شهر خود) بیرون میآیید، دشمن من و دشمن خود را دوست مگیرید که به آنان مهربانی ورزید در حالی که آنان به آنچه از سوی حق برای شما آمده است کفر ورزیدهاند سوره ممتحنه، آیه ۱.
- ↑ خویشان و فرزندانتان در روز رستخیز سودی برایتان نخواهند داشت، (خداوند در آن روز) میان شما جدایی میافکند و خداوند بدانچه میکنید بیناست سوره ممتحنه، آیه ۳.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۱۳، ص۱۹۷-۱۹۸ به گزارش از تفسیر القمی، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۲.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج6، ص 115-116.
- ↑ بفتح الموحدة و سکون اللام بعدها مثناة ثم مهملة. (الإصابه، ج۲، ص۴، ش۱۵۴۳).
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۴۳، ش۹.
- ↑ ر.ک: أسد الغابه، ج۱، ص۳۶۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۴، ص۲۸۰.
- ↑ مقوقس (به ضم میم و فتح هر دو قاف) زمامدار مصر از طرف هرقل پادشاه روم بود.
- ↑ بسم الله الرحمن الرحیم من محمد بن عبدالله إلی المقوقس عظیم القبط: سلام علی من اتبع الهدی، أما بعد، فإنی أدعوک بدعایة الإسلام، أسلم تسلم و أسلم یؤتک الله أجرک مرتین، فإن تولیت فإنما علیک إثم القبط و ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ﴾. (ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۳۴، ص۲۸۰؛ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۲۹۵-۲۹۶؛ الإصابه، ج۶، ص۲۹۶؛ فتوح مصر و أخبارها، ص۱۱۶-۱۱۷؛ بحار الأنوار، ج۲۰، ص۳۸۳؛ أعیان الشیعه، ج۱، ص۲۴۴؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ص)، ج۱۷، ص۷؛ مکاتیب الرسول(ص)، ج۲، ص۴۱۶-۴۱۷؛ و...). وقتی حاطب خودش را به کاخ مقوقس رسانید و نامه را به او داد، مقوقس نامه را باز کرد، خواند و مقداری فکر کرد سپس گفت: اگر راستی محمد فرستاده خداست چرا مخالفان او توانستند وی را از زادگاه خود بیرون کنند، و ناچار شد در مدینه سکونت گزیند، چرا به آنها نفرین نکرد تا نابود شوند؟ حاطب در جواب گفت: عیسی رسول خدا بود و شما نیز به حقانیت او گواهی میدهید، هنگامی که بنی اسرائیل نقشه قتل او را کشیدند، چرا وی درباره آنها نفرین نکرد تا خدا آنها را هلاک کند؟! مقوقس در برابر این منطق شروع به تحسین نمود و گفت: آفرین بر تو، مرد فهمیدهای هستی که از طرف شخص فهمیدهای آمدهای. حاطب سپس چنین اضافه کرد: پیش از شما کسی (یعنی فرعون) در این کشور حکومت میکرد که مدتها به مردم خدایی میفروخت، خدا او را نابود ساخت تا زندگی وی برای شما مایه عبرت گردد؛ ولی شما کوشش کنید که زندگیتان برای دیگران موجب عبرت نگردد! پیامبر اسلام(ص) ما را به آیین پاکی دعوت نمود و قریش با او سرسختانه مبارزه کردند، جمعیت یهود با کینهتوزی خاص با او به مقابله برخاستند، و نزدیکترین افراد به اسلام مسیحیان هستند، به جانم سوگند! همانطور که موسی نبوت حضرت مسیح را بشارت داد، حضرت مسیح نیز، مبشر محمد(ص) بود، ما شما را به سوی اسلام دعوت میکنیم، همانطور که شما پیروان تورات را به انجیل دعوت نمودید، هر ملتی که دعوت پیامبر حقی را بشنود باید از او پیروی کند، من ندای محمد(ص) را به سرزمین شما رسانیدم، شایسته است که شما و ملت مصر به این دعوت پاسخ گویید؛ حاطب بن ابی بلتعه مدتی توقف کرد تا پاسخ نامه رسول الله(ص) را دریافت دارد. چند روز گذشت، روزی مقوقس، حاطب را به کاخ خود فراخواند، از او خواست تا توضیح بیشتری درباره اسلام در اختیار او بگذارد. حاطب در پاسخ او گفت: محمد(ص) ما را به پرستش خدای یگانه دعوت میکند، و دستور میدهد مردم شبانه روز، پنج بار با پروردگار خود از نزدیک ارتباط پیدا کنند، نماز بگزارند، و یک ماه را در سال روزه بدارند و خانه خدا (مرکز توحید) را زیارت کنند، به پیمان خود وفادار باشند، و از خوردن خون و مردار دوری کنند، و مقداری از خصوصیات زندگی پیامبر اسلام را نیز برای او شرح داد. مقوقس گفت: اینها نشانههای خوبی است، من تصور میکردم که خاتم پیامبران از سرزمین شام که سرزمین پیامبران است ظهور خواهد کرد؛ اکنون بر من روشن شد که او از سرزمین حجاز برانگیخته شده است؛ سپس به نویسنده خود دستور داد تا نامهای به عربی به این مضمون برای پیامبر بنویسد: به محمد فرزند عبدالله از مقوقس بزرگ قبطیان، درود بر تو، من نامه تو را خواندم و از مقصدت آگاه گردیدم، و حقیقت دعوت تو را دریافتم، من میدانستم که پیامبری ظهور خواهد کرد؛ ولی تصور مینمودم او از منطقه شام برانگیخته میشود، من مقدم فرستاده تو را گرامی داشتم، سپس در نامه به هدایایی که برای پیامبر(ص) فرستاده بود اشاره کرد و نامه را با جمله سلام بر تو ختم نمود. در تواریخ آمده که مقوقس حدود یازده نوع هدیه برای پیامبر(ص) فرستاد که خصوصیات آن در تاریخ اسلام ثبت است؛ از جمله یک طبیب هم خدمت پیامبر(ص) فرستاد تا بیماران مسلمانان را معالجه کند. پیامبر هدایا را قبول کرد؛ ولی طبیب را نپذیرفت و فرمود: ما مردمی هستیم که تا گرسنه نشویم غذا نمیخوریم، و پیش از سیر شدن، دست از طعام برمیداریم، و این امر برای سلامت و بهداشت ما کافی است. (و شاید علاوه بر این دستور بزرگ بهداشتی، پیامبر(ص) از شخص طبیب که قاعدتاً مسیحی متعصبی بود ایمن نبود و نخواست جان خود و مسلمانان را به دست او بسپارد).
- ↑ ر.ک: تفسیر القمی، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۲؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۴۷۹، ح۶۲۵؛ الإرشاد، ج۱، ص۵۳؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۴۴-۴۵؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۲۳-۳۲۴.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 117-118.
- ↑ الثقات (ابن حبان)، ج۳، ص۸۳؛ إکمال الکمال، ج۴، ص۳۰۷؛ أسد الغابه، ج۱، ص۳۶۲: و توفی حاطب سنة ثلاثین و صلی علیه عثمان و کان عمره خمسا و ستین سنة؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۴، ص۲۸۱: قال هارون توفی حاطب بن أبی بلتعة فی خلافة عمر بن الخطاب؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۴۷، ش۳۰۳: و روی ابن أبی خیثمة عن المدائنی قال: مات حاطب سنة (۳۰) و له (٧٠) سنة.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص 119.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۳۹: عن حاطب بن أبی بلتعة سمعت رسول الله(ص) یقول: یزوج المؤمن فی الجنة ثنتین و سبعین زوجة سبعین من نساء الآخرة و ثنتین من نساء الدنیا؛ نیل الأوطار، ج۴، ص۳۲۵: عن حاطب قال: قال(ص): من زارنی بعد موتی فکأنما زارنی فی حیاتی.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۴۷، ش۳۰۳؛ إکمال الکمال، ج۴، ص۳۰۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص119.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۴۳، ش۹.
- ↑ الأعلام، ج۲، ص۱۵۹.
- ↑ تنقیح المقال، ج۱۷، ص۲۸۸، ش۴۵۵۷.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ﴾.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۶، ص119-120.