سبب نزول در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

اهمیت اسباب نزول

اینکه آگاهی از اسباب نزول تا چه اندازه می‌تواند در فهم و تفسیر قرآن یا فهم بهتر و کامل‌تر آیات نقش داشته باشد، همواره یکی از نخستین پرسش‌های پیش روی مؤلفان کتب اسباب نزول بوده است. شاید هیچ یک از مفسران پیشین درباره نقش ممتاز اسباب نزول در این باره تردید نکرده باشند. واحدی بر آن است که شناخت تفسیر قرآن بدون آگاهی از قصه‌های آن و سبب نزول آیاتِ آن ممکن نیست.[۱]. شاطبی گفته است: شناخت اسباب تنزیل برای همه طالبان دانش قرآن لازم است. وی در این باره به دو دلیل استناد می‌کند: نخست آن‌که محور اعجاز در نظم قرآن شناخت مقتضای حال است و چه بسا که از کلام واحد برحسب احوال، یا مخاطب‌های متفاوت برداشت‌های گوناگون حاصل شود؛ مثلاً استفهام یا صیغه امر دارای معانی مختلفی است که از قراین خارجی فهمیده می‌شود و اسباب نزول بیان‌کننده قرائن خارجی کلام است و شناخت سبب نزول در واقع همان شناخت مقتضای حال است که در تفسیر آیات به آن نیاز جدی است. دوم آن‌که عدم آشنایی به اسباب نزول سبب اجمال در آیات قرآن شده، در نتیجه موجب برداشت‌های مختلف از نصوص آیات می‌شود و چه بسا نزاع‌هایی را نیز در پی داشته باشد؛ بنابراین، شناخت اسباب نزول برای پیش‌گیری از اجمال آیات و پیامدهای آن لازم است.[۲]. ابن‌تیمیه نیز بر این نقش اسباب نزول تأکید کرده، بر آن است که شناخت اسباب نزول به فهم آیه کمک می‌کند؛ زیرا علم به‌سبب موجب علم به مسبب می‌شود.[۳]. توجّه مفسران به روایات اسباب نزول در تفسیر قرآن نشان می‌دهد که آنان برای این روایات جای‌گاهی بس مهم در نظر گرفته‌اند، تا آنجا که حجم فراوانی از تفسیر صحابه و تابعان را بیان اسباب نزول آیات تشکیل می‌داده است. حتی در زمان صحابه علم به تنزیل قرآن و اینکه آیات آن در چه زمان و مکانی و درباره چه کسانی یا چیزهایی نازل شده است ارزش و افتخار به‌شمار می‌آمد و معیار فضل و تقدم صحابه بر دیگران یا برخی از صحابه بر دیگر صحابیان بوده است. در روایتی از امیرمؤمنان(ع) آمده است که در خطبه‌ای فرمود: هرچه می‌خواهید از من بپرسید که به خدا سوگند از هر‌چه بپرسید به شما گزارش می‌دهم، و درباره کتاب خدا هرچه می‌خواهید از من بپرسید. به خدا سوگند که هیچ آیه‌ای نیست مگر آنکه می‌دانم در شب نازل شده یا در روز، در دشت نازل شده یا در کوه، و به خدا سوگند می‌دانم هر آیه‌ای از قرآن کجا و درباره چه کسی نازل شده است؛ زیرا پروردگارم به من قلبی بسیار خردمند و سنجش‌گر و زبانی بسیار پرسش‌گر بخشیده است.[۴]. ابن‌مسعود نیز گفته است: به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست سوگند که هیچ آیه‌ای از کتاب خدا نازل نشده است مگر آنکه می‌دانم کجا و درباره چه کسی نازل شده است.[۵]. ابن عباس نیز از دانایان به اسباب نزول بوده و موارد فراوانی از تفسیر نقل شده از وی در بیان سبب نزول آیات‌است.

توجه به اسباب نزول در میان تابعان نیز به همان اندازه یا بیشتر بوده است؛ گرچه بسیاری از روایاتی که از آنها به ما رسیده مورد تردید یا انکار حدیث‌شناسان و مفسران تحلیل‌گر بعدی قرار گرفت، آن را صرفاً حوادثی دانستند که آیات قرآن بر آن تطبیق داده شده است.

دهلوی درباره نقش و ارزش روایات اسباب نزول با نگاهی واقع‌بینانه‌تر نظر داده است. وی این روایات را به دو بخش تقسیم کرده است: یک‌بخشِ آن، حوادثی است که واقع شده است و در آن ایمان مؤمنان و نفاق منافقان آشکار می‌شود؛ مانند واقعه احد و احزاب و خداوند در مدح گروهی و مذمت گروه دیگر، آیاتی را نازل کرده است، تا جدا کننده آن دو گروه از یک‌دیگر باشد و بر مفسر لازم است آن حادثه را به اختصار شرح دهد، تا سیاق آیات برای قاری روشن شود. اما بخش دوم از روایات، به آیاتی ناظر است که معنای آنها روشن است و به آگاهی از حادثه سبب نزول نیازی نیست و حکم، به عموم آیه تعلق دارد نه خصوص سبب و مفسران، آن حادثه را تنها برای آگاهی از آثار متناسب با آیه و به قصد بیان مصداق آیه ذکر کرده‌اند؛ بدون آن‌که بیان آن حادثه نقشی در فهم آیه داشته باشد. وی ذکر این قسم از حوادث و اسباب نزول‌ها را برای فهم آیه اصلاً ضروری نمی‌داند.[۶].[۷].

اعتبار روایات اسباب نزول

دانش اسباب نزول از دانش‌های نقلی است که تنها راه دست‌یابی به آن نقل است و نمی‌توان برای رسیدن به آن اجتهاد کرد و اسباب نزول موجود روایاتی منقول از امامان معصوم(ع) صحابه، تابعان و پیروان آنها است، که از ارزشی یکسان برخوردار نیست؛ افزون بر اینکه در میان آنها روایات مجعول و محرَّف نیز دیده می‌شود. همین مسأله واحدی را بر آن داشت تا به گزینش روایات اسباب نزول روی آورد و آن‌چه را صحیح می‌پنداشت در مجموعه‌ای گرد آورد.[۸]. وی با استناد به حدیثی از رسول خدا(ص) که می‌فرماید: هرکس بدون دانش، بر قرآن دروغ ببندد، باید جای‌گاه خود را در آتش مهیا ببیند، نقل روایات غیر صحیح درباره اسباب نزول را با دروغ بستن بر قرآن برابر می‌دانست و بر این باور بود که جایز نیست درباره اسباب نزول آیات کریمه قرآن سخنی گفته شود؛ مگر از طریق نقل و شنیدن از کسانی‌که شاهد نزول وحی بودند و نسبت به اسباب نزول آگاهی داشتند و درباره این دانش بحث و پژوهش کردند؛[۹]. مفسران اهل سنت سخن صحابیان شاهد نزول وحی را در حد سخنان پیامبر بالا بردند و در حکم حدیث مسند و مرفوع قرار دادند.[۱۰]. البته این حکم، روایات سایر صحابیان را شامل نمی‌شود؛ مانند ابن‌عباس که از صحابیان خردسال بوده یا ابوهریره که در سه سال پایان حیات پیامبر، اسلام آورده است و روایات آنها حدیث موقوف به‌شمار می‌آید؛[۱۱]. هم‌چنین سیوطی روایات منقول از تابعان را حدیث مرفوعِ مرسل شمرده است که در‌صورت برخورداری از دو شرط قابل پذیرش است: نخست اینکه سند آن تا فرد تابعی صحیح باشد و دوم آنکه آن تابعی از پیشوایان در تفسیر باشد که تفسیر * خود را از صحابیان گرفته‌اند؛ مانند مجاهد، عکرمه و سعید بن جبیر، یا آنکه آن روایت با روایت مرسل دیگری تقویت شود.[۱۲]. در مقابل این نظر، برخی نیز نگاه خوش بینانه‌ای به روایات اسباب نزول نداشته، اعتبار آنهارا رد کرده‌اند؛ علاّمه طباطبایی با اینکه معتقد است دانستن اسباب نزول تا اندازه‌ای انسان را از مورد نزول و مضمون آیات آگاه و روشن می‌کند؛[۱۳]. اما روایات موجود اسباب نزول را فاقد اعتبار کافی می‌داند. وی می‌گوید: تتبع این روایات و تأمل کافی در اطراف آنها انسان را نسبت به آنها بدبین می‌کند؛ زیرا اولاً از سیاق بسیاری از آنها پیدا است که راوی ارتباط نزول آیه با حادثه را به‌صورت مشافهه و دریافت و حفظ به‌دست نیاورده، بلکه قصه را حکایت می‌کند؛ سپس آیاتی را که از جهت معنا با قصه مناسب است به قصه ارتباط می‌دهد؛ بنابراین، سبب نزول موجود در روایات، نظری و اجتهادی است، نه سبب نزول که از راه مشاهده و ضبط به‌دست آمده باشد. شاهد آن هم وجود روایات متناقض و متفاوت در ذیل یک آیه است که نمی‌توان همه را به عنوان سبب نزول پذیرفت. ثانیاً منع کتابت حدیث از‌طرف مقام خلافت در صدر اسلام که تا پایان قرن اول هجری ادامه داشت راه نقل به معنا را بیش از حد ضرورت برای راویان باز‌کرد و تغییرات ناچیز که در هر مرتبه نقل روایت پیش می‌آمد کم کم روی هم تراکم نموده گاهی اصل حادثه را کاملاً دگرگون می‌کرد؛ بنابراین، با تحقق چنین احتمالاتی روایات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ به‌طوری که حتی صحیح بودن خبر از جهت سند نیز سودی نمی‌بخشد.[۱۴]. ایشان هم‌چنین بر آن است که روایات سبب نزولی که متواتر یا قطعی نباشد تنها در‌صورتی اعتبار خواهد داشت که به تأیید آیه برسد؛ یعنی آنکه بر آیه * عرضه شود و در‌صورتی که مضمون آیه و قراین موجود در آن با روایت سازگار بود به آن اعتماد شود و در هر صورت مقاصد عالیه قرآن مجید در استفاده خود از آیات کریمه قرآن نیازی قابل توجه یا هیچ نیازی به روایات اسباب نزول ندارد.[۱۵]. برخی دیگر از محققان روشی میانه اتخاذ کرده، با تأکید بر نقش روایات اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیح‌تر آیات معتقدند که راه اثبات درستی و اعتبار روایات اسباب نزول تنها موثق بودن رجال سند آنها نیست؛ بلکه افزون بر آن، از راه‌هایی دیگر مانند تواتر تاریخی یا همراهی با قراین معتبر مانند تناسب و هماهنگی با مفاد آیات کریمه نیز می‌توان به درستی آنها پی برد. از نظر این گروه مجموع روایات اسباب نزول در سه دسته جای می‌گیرد: یک دسته روایاتی که درستی و اعتبار آنها قطعی است و با دلیل معتبر ثابت شده است. دسته دیگر روایاتی که نادرستی و عدم اعتبار آنها قطعی و مسلم است و دسته سوم روایاتی است که بر نادرستی یا درستی آنها دلیلی وجود ندارد. در تفسیر آیات کریمه، دسته اول از روایات مورد استناد قرار می‌گیرد و دسته دوم باید نادیده گرفته شود و در مورد دسته سوم از روایات، مفسر می‌تواند هم با در نظر گرفتن روایات سبب نزول مفاد آیات را تبیین کند و هم با قطع نظر از آن؛ ولی از اسناد هر یک از این دو به خدای متعال باید خودداری کند و مفهوم مشترک میان آن دو را به عنوان مفاد قطعی آیه مطرح سازد.[۱۶]. این نظر با نظر اول ـ که از سیوطی نقل شد ـ تفاوت روشنی ندارد؛ اما در مقام برخورد با روایات اسباب نزول کاملا با آن متفاوت است و هرگز در پذیرش روایات، صحت سند را ملاک حقیقی و اصلی قرار‌نمی‌دهد و به نقد متن روایات و سازگاری با متن آیات نیز توجه جدی دارد.[۱۷].

شمار روایات اسباب نزول

جعبری در یک تقسیم‌بندی آیات قرآن را دو دسته دانسته است: یک دسته که بیشتر آیات قرآن را تشکیل می‌دهد، بی‌آنکه سبب خاصی داشته باشد، نازل شده است، و دسته دیگر سبب خاص دارد؛ یعنی به دنبال رویداد یا در پاسخ پرسشی نازل شده است.[۱۸]. این نظریه را برخی پژوهش‌گران پذیرفته و از دسته اول به «آیات دارای سبب نزول عام» و از دسته دوم به «آیات دارای سبب نزول خاص» تعبیر کرده‌اند. به اعتقاد این پژوهش گران همه آیات قرآن دارای سبب نزول اصلی و حقیقی است و آن هدایت انسان به‌سوی کمال، تعالی و ایمان به خداوند است، که از آن به «سبب نزول عام» تعبیر می‌شود؛[۱۹] اما نظریه جعبری می‌تواند ناظر به روایات موجود اسباب نزول باشد و ما نمی‌توانیم به عنوان یک واقعیت مربوط به دوران ۲۰ ساله نزول قرآن بپذیریم؛ زیرا این احتمال جدی و قوی است که همه واحدهای نزول ـ ونه هریک از آیات ـ افزون بر سبب نزول عام، دارای سبب نزول خاص نیز بوده است؛ گرچه همه آنها به‌ویژه سبب نزول آیات و سور مکی برای ما نقل نشده است. سخن امام علی(ع): هیچ آیه‌ای نازل نشد مگر آنکه می‌دانم درباره چه کسی نازل شده است،[۲۰] هم‌چنین مضمون آیات قرآن که ناظر به حوادث خارجی و چالش‌های موجود میان رسول‌خدا(ص) و مسلمانان از یک سو و مشرکان از سوی دیگر است این احتمال را تأیید می‌کند.

مجموع روایات اسباب نزول به حدود ۹۰۰ روایت می‌رسد که در ذیل حدود ۶۰۰ آیه نقل شده است و بیش از نصف آن از صحابه است که از میان آنها بیش از ۳۰۰ روایت از ابن‌عباس نقل‌شده و پس از وی بیشترین روایات به جابر بن عبدالله، انس بن مالک، عایشه، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر و ابوهریره تعلق دارد.[۲۱]. مفسرانی چون سیوطی از یک سو ساحت صحابه را از اجتهاد در بیان سبب نزول منزه دانستند و هر آن‌چه را که از صحابیان نقل شده صحیح پنداشتند، و از دیگر سو از کنار روایات صحابیان و تابعان بدون نقد دلالی و توجه به سازگاری یا ناسازگاری متن این روایات با آیات، و حتی بدون نقد جدی سندی، گذشته و غالب این روایات را پذیرفتند. این امر گاه سبب اظهار نظرهای نادرست در این موضوع شده است. تا آنجا که مثلاً آیه‌ ۸۵ اسراء ﴿وَيَسْـَٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًۭا[۲۲] را که در سوره‌ای مکی است، به‌دلیل وجود روایتی از ابن‌مسعود، مدنی دانستند، و روایت صحیحی را که ترمذی به نقل از ابن‌عباس آورده مبنی بر اینکه این آیه در مکه و در پاسخ به مشرکان آنجا نازل شده است را نادیده گرفتند؛ به‌این دلیل که ابن‌مسعود شاهد نزول وحی بوده‌است[۲۳]. در‌حالی‌که این دو روایت صحیح به‌گونه‌ای دیگر قابل جمع بود.[۲۴].

منابع

پانویس

  1. اسباب النزول، واحدی، ص‌۸‌.
  2. الموافقات، ج ۳، ص‌۲۰۱ ـ ۲۰۲.
  3. علم اسباب النزول، ص‌۷۵؛ الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۲‌.
  4. تاریخ دمشق، ج‌۲۷، ص‌۱۰۰؛ کنزالعمال، ج‌۲، ص‌۵۶۵؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۵۷.
  5. التفسیر والمفسرون، ج‌۱، ص‌۹۰.
  6. الفوز الکبیر، ص‌۹۵‌ـ‌۹۶؛ تفسیر قاسمی، ج‌۱، ص‌۳۰.
  7. دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۲.
  8. اسباب النزول، واحدی، ص‌۷ ـ ۹.
  9. اسباب‌النزول، واحدی، ص۸‌؛ الاتقان، ج۱، ص‌۶۶‌.
  10. معرفة علوم الحدیث، ص‌۳۷؛ مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌۴۶‌ـ‌۴۷؛ تدریب‌الراوی، ج۱، ص‌۱۹۲‌ـ‌۱۹۳.
  11. مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌۴۷.
  12. الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۷‌.
  13. قرآن در اسلام، ص‌۱۱۸.
  14. قرآن در اسلام، ص‌۱۱۸‌ـ‌۱۱۹.
  15. قرآن در اسلام، ص‌۱۱۹‌ـ‌۱۲۰.
  16. روش‌شناسی تفسیر، ص‌۱۶۲‌ـ‌۱۶۳.
  17. دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۴.
  18. الاتقان، ج‌۱، ص‌۶۱‌؛ مناهل‌العرفان، ج‌۱، ص۸۳‌.
  19. اسباب النزول، حجتی، ص‌۱۹‌ـ‌۲۰.
  20. الطبقات، ج‌۲، ص‌۲۵۷.
  21. درآمدی بر تاریخ‌گذاری قرآن، ص‌۱۴۸.
  22. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  23. الاتقان، ج‌۱، ص‌۷۰.
  24. دشتی، سید محمود، مقاله «اسباب نزول»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۶۴۶.