حجت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۲۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

معناشناسی

حجّت در لغت به‌معنای دلیل و برهان و دلیلی است که با آن مدّعا اثبات شده و حریف را قانع یا دفع می‌کنند[۱] و در اصطلاح اصول فقه، دلیلی است که واسطه اثبات احکام شرعی باشد[۲] و در اصطلاح قرآنی هر آن چیزی است که از سوی خداوند، معیار و میزان درستی حرف‌ها و عمل‌ها قرار داده شده تا مردم به آن رجوع کنند و از آن تبعیت نمایند[۳].

در ادبیات گفتاری و نوشتاری شیعه، حجت دو مفهوم وصفی‏ هم‏سنگ دارد:

  1. مفهومی وصفی عام که درباره هر دلیل و برهان الهی چون پیامبران و امامان (ع) یا عقل به کار برده می‌‏شود و این دلیل همواره در زمین بر انسان آشکار است؛ ازاین ‏رو در روایت امام کاظم (ع) آمده است که فرمود: خداوند سبحانه و تعالی را بر مردم دو حجّت است: یکی ظاهر که آن عبارت است از پیامبران و رهبران دینی و دیگری باطن که آن عقول مردم است[۴].
  2. مفهوم وصفی خاصی که از نگاه شیعه، حضرت مهدی (ع)‏ آخرین حجّت الهی است؛ ازاین ‏رو به حجة بن الحسن العسکری (ع) شهرت دارد[۵].[۶]

حجت در قرآن

در شش آیۀ قرآن به موضوع حجت پرداخته شده است:

  1. ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ[۷]؛
  2. ﴿رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۸]؛
  3. ﴿وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاء إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ[۹]؛
  4. ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ[۱۰]؛
  5. ﴿فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ[۱۱]؛
  6. ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[۱۲].[۱۳]

حجت در روایات

در روایات "حجّت" جایگاه خاصی دارد، تا آنجا که مرحوم کلینی در کتاب کافی، بخشی با عنوان "کتاب الحجّة" آورده که در آن با بیان ده‌ها روایت، ابعاد مختلف این موضوع روشن گردیده است. برخی از این روایات عبارت‌اند از:

  1. امام کاظم (ع) فرمودند: "خداوند بر مردم دارای دو حجت است: یکی حجت ظاهری که عبارت است از پیامبران و رهبران دینی و دیگری حجت باطن که عقول مردم است"[۱۴].
  2. حضرت علی]] (ع) در بیان ضرورت وجود حجّت‌های الهی می‌فرماید: "زمین، از کسی که حجّت خداست خالی نمی‌ماند"[۱۵].
  3. امام هادی (ع) نیز می‌فرماید: "زمین هرگز از حجت خالی نمی‌ماند و به خدا قسم من آن حجّت هستم"[۱۶].
  4. در دعاهایی که از ائمه (ع) وارد شده نیز به دفعات از واژه حجّت استفاده شده است: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي‏»[۱۷].[۱۸]

حقیقت حجت

کلمه حجّت در قرآن، در همه موارد درباره اثبات حقّ به‌کار رفته است؛ ازاین‌رو حجت در برخی آیات به "بالغه" وصف شده که به‌معنای دلیل روشنی است که در اثبات مدّعا به نهایت متانت و قوّت[۱۹] و صحّت[۲۰] رسیده است؛ چنان‌که در سوره انعام[۲۱]، پس از نقل ادّعای مشرکان مبنی بر اینکه اگر خداوند می‌خواست ما مشرک نمی‌شدیم، می‌فرماید: این جز پیروی از گمان نیست؛ یعنی در واقع حجّت ندارید؛ به قرینه آیه‌ ۱۴۹ سوره انعام که می‌فرماید: خداوند حجّت بالغه دارد؛ زیرا اگر می‌خواست ـ از روی اجبار‌ ـ هدایت‌ می‌شدید؛ در‌ حالی‌ که سنّت الهی این است که هر کس با اختیار خود پس از اقامه حجت از‌ طرف خداوند ایمان بیاورد: ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ[۲۲].

بررسی کاربردهای قرآنی، مفید این نکته است که هر جا از روی خصومت در برابر دلیل حقّ، مقاومتی صورت گرفته، به محاجه به‌معنای اقامه حجت در برابر حجّت دیگر است[۲۳] تعبیر شده است. بنابراین، چنانچه در قرآن، کلمه حجّت در مورد مدّعای باطل به‌کار رفته، به اعتبار عقیده صاحب ادّعا و طرف مقابل و از باب مماشات با وی بوده است و در واقع حجّت نیست؛ ازاین‌رو بی‌درنگ پس از آن، قیدی ذکر شده که مبین این مطلب است؛ چنان‌که در مورد کسانی که درباره خداوند محاجّه می‌کنند، گفته شده: حجّت آنان باطل است: ﴿وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ[۲۴].[۲۵]

اقسام احتجاج

احتجاج اختصاصی به شیوه قولی و اقامه دلیل لفظی در قالب کلمات و جملات ندارد؛ بلکه می‌توان متناسب با موقعیت‌های خاص و به مقتضای آن، گاه با استدلال لفظی و دلیل قولی مطلبی را ثابت کرد و گاه نیز با عمل خاصّی حقّانیت مسأله‌ای را روشن‌ ساخت.

احتجاج قولی

  1. ارجاع به فطرت: احتجاجات ابراهیم با آزر و قوم خود درباره عبادت بت‌ها و ستارگان، از احتجاجات قولی قرآن به‌شمار می‌آید که در آنها متناسب با زبان و فهم آنان سخن رفته است[۲۶]: ﴿قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ[۲۷]؛ ولی وقتی با نمرود روبه‌رو می‌شود، از طلوع و غروب خورشید سخن به‌میان می‌آورد: ﴿قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ[۲۸].
  2. موعظه (خطابه): برخی از احتجاجات قولی قرآن به روش موعظه یا خطابه است. در آیه ‌۴۶ سوره سبأ برای ترغیب به قیام در راه خدا، به روش مذکور تصریح شده است: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى[۲۹].
  3. جدل: از دیگر احتجاجات قولی قرآن، استفاده از جدل برای اثبات حقّ است، چنان‌که در احتجاجات خدای سبحان با یهود و دیگران آمده است: اگر تصوّر شما این است که اولیای خداوند هستید، آرزوی مرگ کنید؛ در‌ حالی‌ که این کار را انجام نمی‌دهید: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[۳۰].
  4. تمثیل: در بسیاری از احتجاجات قرآن، از مَثَل استفاده شده است؛ زیرا نوع مردم، از محسوسات، بیش‌تر متأثّر می‌شوند تا از برهان و استدلالات دیگر. بر این اساس، قرآن کریم از روش یاد‌ شده برای اثبات مطلب و تفهیم به دیگران بیش‌ترین استفاده را برده و مطالب عالی و بلند را به‌ویژه در مسائل توحید با یک مَثَل بیان کرده است؛ برای مثال درباره پرستش بت‌ها و معبودان باطل، می‌فرماید: آن معبودها نمی‌توانند مگسی را بیافرینند و اگر مگسی چیزی را از آن‌ها بگیرد نمی‌توانند آن را از او بازستانند: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ[۳۱].[۳۲]

احتجاج عملی

  1. معجزه: یکی از راه‌های اثبات حقّ، ظهور معجزه به‌دست پیامبران بوده است که نوع مردم، نبوّت پیامبران را از این طریق می‌شناختند. همه پیامبران در اینکه از طریق اعجاز رسالت خود را اثبات می‌کردند، مشترک بودند؛ امّا معجزه هر پیغمبری متناسب با موقعیت و علوم رایج زمان خود بوده است. در زمان حضرت موسی (ع) سحر رواج داشت[۳۳]. در زمان حضرت عیسی (ع) علم پزشکی[۳۴] رونق داشت؛ بر این اساس، معجزه حضرت، شفا دادن امراض صعب‌العلاج و بینا کردن کور مادرزاد و زنده کردن مردگان بود و در زمان پیامبر اکرم (ص) در جزیره العرب مسأله فصاحت و بلاغت رونق بیش‌تری داشت؛ بدین‌سبب معجزه اصلی و جاوید پیامبر اکرم (ص) قرآن کریم است که در فصاحت و بلاغت در تمام زمان‌ها سرآمد است[۳۵].
  2. تحدی: یکی از احتجاجاتی که در قرآن آمده، تحدّی[۳۶] پیامبران است. ایشان ابتدا برای اثبات رسالت خود، معجزه ارائه می‌کردند؛ آنگاه اگر با مخالفت و انکار روبه‌رو می‌شدند، تحدّی می‌کردند به اینکه اگر معجزه ما امری بشری است، شما هم مثل آن را ارائه دهید. درباره معجزه اصلی پیامبر اسلام که جنبه قولی داشته، در آیات بسیاری پیامبر (ص) برای اثبات اینکه قرآن از ناحیه خداوند است، به تحدّی مأمور شده است تا مشرکان را به مبارزه بطلبد. خدا در این باره می‌فرماید: اگر در الهی بودن آنچه ما بر بنده خود نازل کردیم، شک دارید، یک سوره مثل قرآن بیاورید: ﴿وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ[۳۷].
  3. مباهله: دعوت به مباهله از راه‌های اثبات حقّانیت و نبوّت پیامبران بوده که در آیه‌ ۶۱ سوره آل‌ عمران به آن اشاره شده است[۳۸]: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۳۹]. وقتی در برابر استدلال‌ها و معجزات پیامبران یا هر مدّعی حقّی در مسائل مربوط به اعتقادات دینی به جای تسلیم شدن، لجاجت صورت می‌گیرد، آخرین راه‌حلّ برای اثبات مدعا، مباهله یعنی نفرین کردن یکدیگر است تا هرکس که بر حقّ نیست، عذابی مهلک از‌ طرف خداوند بر او نازل شود[۴۰].

اهداف احتجاج

هر حجّتی هدف خاصّی را تعقیب می‌کند، اهداف اصلی و کلّی احتجاجات در قرآن چند مطلب اساسی و عمده است که به آنها اشاره می‌شود؛ گرچه ممکن است اهداف جنبی و فرعی نیز وجود داشته باشد:

اثبات ربوبیت خداوند

یکی از اصلی‌ترین مباحث مورد اختلاف پیامبران با مخالفان خود، بحث توحید در عبادت و پرستش خداوند بوده است. در این احتجاجات چه آنجا که خداوند به‌طور مستقیم خود احتجاج کرده است و چه آنجا که احتجاجات پیامبران را نقل می‌کند، بر این مطلب تأکید شده است که دیگران شأنیت معبود بودن را ندارند و باید فقط خداوند را عبادت کرد. عبادت اصنام یا موجودات دیگر از سوی مشرکان، ناشی از این توهّم آنان بوده که تدبیر امر جهان و تنظیم روابط بندگان با خداوند به اصنام و امثال آنها واگذار شده است؛ ازاین‌رو برای تقرّب به خداوند آنها را می‌پرستیده‌اند.

اثبات جهان آخرت و نفی استبعاد منکران معاد

بیش‌ترین درگیری پیامبران با مخالفان، در زمینه اعتقاد به معاد و روز جزا و رسیدگی به حساب انسان‌ها بوده است و مخالفان پیامبران کسانی بودند که بر مقدّرات جامعه خود تسلّط داشتند و بر آنها به دل‌خواه، حکومت می‌کردند و با این اعتقاد که جهان دیگری باشد و همه انسان‌ها در آن جهان زنده شوند و به نیک و بد اعمال آنان رسیدگی شود و هرکس جزای عمل خوب و بد خود را ببیند، به شدّت مخالفت می‌کردند و چون عقیده به جهان آخرت با اعمال و رفتار آنها با افراد جامعه خود منافات داشت، وجود جهان دیگر و زنده شدن دوباره را امری محال می‌پنداشتند و پیامبران که منادیان ایمان به عالم آخرت بودند، با استبعاد و مخالفت منکران معاد روبه‌رو می‌شدند[۴۱]: ﴿أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا[۴۲].

اثبات رسالت پیامبران

برخی از احتجاجات پیامبران در جهت اثبات رسالت آنان بوده است. هر کدام از انبیا معجزاتی خاص داشته که هدف اصلی از آن معجزات، اثبات این مطلب بوده است که آنان از ‌طرف خداوند رسالت دارند تا فرمان‌های الهی را به انسان‌ها برسانند و ایشان را هدایت کنند. معجزه اصلی و ابدی پیامبر اسلام (ص) یعنی قرآن کریم از سنخ کلام بوده و همیشه مورد اعتراض مشرکان قرار می‌گرفته است و آنان با انواع و اقسام ترفندها، معجزه بودن قرآن و رسالت پیامبر را انکار، و گاهی او را مجنون: ﴿وَقَالُواْ يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ[۴۳]، گاهی ساحر: ﴿فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ[۴۴] و گاهی افترا زننده به خدا معرّفی می‌کرده‌اند: ﴿أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةٌ[۴۵]

خداوند با فرمان تحدّی[۴۶] پیامبر اسلام، رسالت وی را ثابت کرده است: ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ[۴۷]. همین مضمون در آیات دیگری از‌ جمله ﴿وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ[۴۸]، ﴿قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ[۴۹]. نیز آمده و در آنها از مشرکان خواسته شده است تا مانند قرآن یا مانند یک سوره از قرآن یا ۱۰ سوره از آن را بیاورند. با این تحدّی، بهانه مشرکان را برای ایمان آوردن به پیامبر و قرآن از بین برده است[۵۰].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. لسان‌العرب، ج‌۳، ص‌۵۲، تاج‌العروس، ج‌۳، ص‌۳۱۴، حجج.
  2. فرائدالاصول، ج‌۱، ص‌۵۱؛ اصول‌الفقه، ج‌۲، ص‌۱۲.
  3. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ ـ ۲۱۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۸۲؛ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ص۲۲۱-۲۲۳؛ تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص ۲۶۸.
  4. " إِنَ‏ لِلَّهِ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ حُجَّتَيْنِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ‏ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ (ع) وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ ‏‏‏‏‏‏‏‏"، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۱۵
  5. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۵، ح ۶ و ج ۹۷، ص ۳۴۳
  6. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۶۳ - ۱۶۵.
  7. و از هرجا بیرون رفتی رویت را به سوی مسجد الحرام بگردان و هرجا که باشید رویتان را به سوی آن بگردانید تا مردم را بر شما حجّتی نباشد مگر (از سوی) کسانی از ایشان که ستم می‌ورزند پس، از آنان مهراسید و از من بهراسید و (چنین فرمان دادم) تا نعمتم را بر شما تمام کنم و باشد که شما راه یابید؛ سوره بقره، آیه ۱۵۰.
  8. پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است؛ سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  9. و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم؛ بی‌گمان پروردگار تو، فرزانه‌ای داناست؛ سوره انعام، آیه ۸۳.
  10. بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد؛ سوره انعام، آیه ۱۴۹.
  11. پس به همین (یگانگی مردم را) فرا خوان و چنان که فرمان یافته‌ای پایداری کن و از هوس‌های آنان پیروی مکن و بگو: به هر کتابی که خداوند فرو فرستاده است ایمان دارم و فرمان یافته‌ام که میان شما دادگری کنم، خداوند پروردگار ما و شماست، کردارهای ما از آن ما و کردارهای شما از آن شما، هیچ چالشی میان ما و شما نیست، خداوند میان ما را جمع می‌گرداند و بازگشت (هر چیز) به سوی اوست و حجّت آنان که درباره خداوند پس از پذیرفته شدن دعوت وی چالش می‌ورزند نزد پروردگارشان تباه است و بر آنان خشمی (از سوی خداوند) و برای آنان عذابی سخت خواهد بود؛ سوره شوری، آیه ۱۵ -۱۶.
  12. و چون بر آنان آیات روشن ما خوانده شود برهان آنان جز این نیست که می‌گویند: اگر راست می‌گویید پدران ما را (نزد ما) باز آورید؛ سوره جاثیه، آیه ۲۵.
  13. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ ـ ۲۱۵؛ سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص۱۶۳ ـ ۱۶۵.
  14. «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى اَلنَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا اَلظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ اَلْأَنْبِيَاءُ وَ اَلْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ أَمَّا اَلْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»؛ کافی، ج ۱، ص ۱۵.
  15. « لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّة»؛ نهج البلاغه، کلمات قصار، ص ۱۴۷.
  16. «إِنَّ الْأَرْضَ لَاتَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ وَ أَنَا وَ اللَّهِ ذلِكَ الْحُجَّة»؛ کافی، ج ۱، ص ۱۷۹.
  17. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۵۱۲.
  18. سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ص۲۲۱-۲۲۳؛ تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص ۲۶۸.
  19. روح‌المعانی، مج‌۵، ج‌۸۸، ص‌۷۶.
  20. مجمع‌البیان، ج‌۴، ص‌۵۸۷.
  21. سوره انعام، آیه ۱۴۸.
  22. بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد؛ سوره انعام، آیه ۱۴۹.
  23. المیزان، ج‌۲، ص‌۳۴۸.
  24. سوره شوری، آیه ۱۵ -۱۶.
  25. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵.
  26. المیزان، ج‌۱۴، ص‌۳۰۱; مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۸۶.
  27. گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ای؟ گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن می‌گویند از خود آنان بپرسید! آنگاه (نخست) به خود آمدند و (به خود یا به یکدیگر) گفتند: بی‌گمان شمایید که ستمگرید؛ سوره انبیاء، آیه ۶۲ ـ ۶۴.
  28. ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا می‌آورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ سوره بقره، آیه ۲۵۸.
  29. بگو: تنها شما را به (سخن) یگانه‌ای اندرز می‌دهم و آن اینکه: دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید؛ سوره سبأ، آیه ۴۶.
  30. بگو: ای یهودیان! اگر می‌پندارید که از میان مردم، تنها شما دوستان خداوندید اگر راست می‌گویید آرزوی مرگ کنید؛ سوره جمعه، آیه ۶.
  31. ای مردم! مثلی زده شده است بدان گوش فرا دارید: بی‌گمان کسانی را که به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید هرگز نمی‌توانند مگسی بیافرینند هر چند برای آن فراهم آیند و اگر مگس چیزی از آنان در رباید نمی‌توانند از او باز گیرند، خواهان و خواسته، (هر دو) ناتوانند!؛ سوره حج، آیه ۷۳.
  32. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵.
  33. روح‌المعانی، ج‌۳، ص‌۲۶۹.
  34. روح‌المعانی، ج‌۳، ص‌۲۶۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۲ ص‌۷۵۳.
  35. روح‌المعانی، مج‌، ج‌۳، ص‌۲۶۹.
  36. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۱۶۷؛ المیزان، ج‌۱۰، ص‌۶۴.
  37. و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستاده‌ایم تردیدی دارید، چنانچه راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید؛ سوره بقره، آیه ۲۳.
  38. التحریروالتنویر، ج‌۳، ص‌۲۶۵.
  39. بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌هوای خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه "به درگاه خداوند" زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم؛ سوره آل عمران، آیه۶۱.
  40. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵.
  41. مجمع‌البیان، ج‌۶، ص‌۶۴۸؛ المیزان، ج‌۱۳، ص‌۱۱۵.
  42. آیا هنگامی که استخوان‌هایی شویم و خاکستری با آفرینشی تازه برانگیخته می‌شویم؟؛ سوره اسراء، آیه ۴۹.
  43. و گفتند: ای آنکه بر تو این قرآن را فرو فرستاده‌اند، بی‌گمان تو دیوانه‌ای!؛ سوره حجر، آیه ۶.
  44. آنگاه (فرعون) خود با سپاهش روی گرداند و گفت: او جادوگر یا دیوانه است؛ سوره ذاریات، آیه ۳۹.
  45. پس آیا بر خداوند دروغی بسته یا دیوانه است؟ (هیچ یک)؛ بلکه کسانی که به جهان واپسین ایمان ندارند؛ سوره سبأ، آیه ۸.
  46. مجمع‌البیان، ج‌۵، ص‌۱۶۷؛ المیزان، ج‌۱۰، ص‌۶۴
  47. یا می‌گویند (پیامبر) آن را بربافته است، بگو: اگر راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را می‌توانید فرا خوانید؛ سوره یونس، آیه ۳۸.
  48. و اگر در آنچه بر بنده خود فرو فرستاده‌ایم تردیدی دارید، چنانچه راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و (در این کار) گواهان خود را (نیز) در برابر خداوند، فرا خوانید؛ سوره بقره، آیه ۲۳.
  49. گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند؛ سوره بقره، آیه ۳۸.
  50. آقازاده، فتاح، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۲۰۴ - ۲۱۵.