نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Msadeq(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۴ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۴ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۱۴ توسط Msadeq(بحث | مشارکتها)
نقش زنان در انقلاب امام مهدی چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
«بدون تردید، نقش زنان در تاریخ اسلام، نقش بسیار مهم و تعیینکنندهای بوده و هست. در صدر اسلام، زنانی چون نسیبه را مشاهده میکنیم که در جنگ احد از رسول خدا (ص) دفاع میکرد و در این راه زخمی گردید. و نیز در جنگ احد، بدن امام علی (ع) پر از زخم شده بود، بهطوری که بدن آن حضرت از شصت جا جراحت سخت برداشت. پیامبر اکرم (ص) دو زن را به نام سلیم و ام عطیه مأمور مداوای حضرت علی (ع) نمود، و آنها طبق مأموریت به زخمبندی مشغول شدند. و همچنین نقش پراهمیت زهرای اطهر(ع) در دفاع از حریم ولایت، و رسوایی غاصبان خلافت، امری است روشن و معلوم که در جای خود بحث شده است. زنان در انقلاب جهانی حضرت مهدی(ع) نیز دارای نقش مهمی هستند.
چنانکه امام صادق (ع) به مفضّل بن عمر میفرماید: با حضرت قائم (ع) سیزده زن همراه است. عرض کرد: آنها چه کار میکنند؟ حضرت فرمود: مجروحین را مداوا و بیماران را پرستاری میکنند، همانطور که در زمان پیامبر (ص) چنین بود[۱]. و نیز امام باقر (ع) فرموده است سوگند به خدا، سیصد و اندی مرد میآیند که در میانشان ۵۰ نفر زن هستند، در مکه اجتماع میکنند بیآنکه قبلا وعده داده باشند، آمدنشان مانند ابرهای پاییزی است[۲]»[۳].
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
« با بررسی روایات درباره نقش زنان پیش وپس از ظهور حضرت مهدی(ع) به نکات قابل توجهی دست مییابیم. هر چند طبق بعضی از روایات، اکثر پیروان دجال را یهود وزنان تشکیل میدهند[۴]، ولی در کنار آنان، زنانی مؤمن وعفیف نیز هستند که در حفظ عقیده خود سخت کوش بوده، از اوضاع پیش از ظهور بسیار متأثرند. برخی از زنان از ثبات قدم وروحیه جهاد گرانهای برخوردارند وهرجا که میروند با جنگ تبلیغاتی علیه دجّال، ماهیت ضد انسانی او را آشکار میسازند. بر پایه برخی از روایات چهارصد زن هنگام قیام مهدی(ع)، آن حضرت را همراهی میکنند واکثر آنها در بخش بهداشت ودرمان مشغول فعالیت میباشند. البته در روایات درباره تعداد زنانی که به هنگام قیام حضرت با او خواهند بود، اختلاف وجود دارد. برخی از روایات از سیزده زن نام میبرند که هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) با حضرتش میباشند وشاید آنان از کسانی هستند که از نیروهای ابتدایی مهدی(ع) میباشند. برخی از روایات نیز عدد زنانی را که به حضرت یاری میرسانند، هفت هزار وهشت صد نفر ذکر کرده است وآنان زنانی هستند که پس از قیام، حضرت را همراهی میکنند ودر کارها به آن حضرت کمک میکنند. در کتاب فتن از ابن حماد آمده است: تعداد مؤمنان به هنگام خروج دجال، دوازده هزار مرد وهفت هزار وهفت صد یا هشت صد زن هستند[۵]رسول خدا(ص) میفرماید: "عیسی بن مریم(ع) در بین هشت صد مرد وچهار صد زن فرود میآید که آنان از بهترین ساکنان روی زمین واز صالحترین مردمان گذشته هستند"[۶]. امام باقر(ع) میفرماید: "به خدا سوگند سی صد واندی نفر خواهند آمد وپنجاه زن نیز در میان آنان است"[۷]مفضل بن عمر میگوید: امام صادق(ع) فرمود: "همراه حضرت قائم، سیزده زن هستند". عرض کردم: آنان چه میکنند وچه نقشی خواهند داشت؟ فرمود: زخمیها را مداوا میکنند و از بیماران پرستاری مینمایند؛ هم چنان که همراه رسول خدا(ص) بودند. گفتم: آن سیزده نفر را نام ببرید؟ فرمود: قنوا دختر رشید، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده، ام خالد أحمسیه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه و ام خالد جهنیه"[۸]. در کتاب منتخب البصائر از دو زن به نام وتیره واحبشیه نام برده شده است که از اصحاب و یاوران حضرت قائم شمرده شدهاند[۹]. برخی از روایات نیز تنها به همراه بودن زنان با حضرت اکتفا کرده، وتعدادشان را ذکر نکردهاند.
بررسی سابقه زنان عصر ظهور در کتابهای تاریخی: در روایات مفضل بن عمر به روشنی تعداد زنانی که با حضرت قائم(ع) خواهند بود، سیزده نفر ذکر شده است؛ ولی از این تعداد تنها نُه نفر به اسم و مشخصات معرّفی شده اند. تأکید امام صادق(ع) بر این نامها ما را بر آن داشت تا درباره زندگی نامه و ویژگیهای آنان بررسی کنیم و پس از تحقیق، به نکاتی دست یافتیم که پاسخ قانع کنندهای بر راز تأکید امام صادق(ع) است. این افراد هر کدام شایستگی هایی دارند، امّا اکثر آنان در جهاد با دشمنان خدا، از خود لیاقت نشان دادهاند. برخی از آنان هم چون صیانه، مادر چند شهید بوده، خود نیز با وضعی جان سوز به شهادت رسید. برخی دیگر چون سمیه، در راه دفاع از عقیده اسلامی خود، سختترین شکنجهها را تحمل کرده، تا پای جان از عقیده خود دفاع کردهاند وگروهی دیگر هم چون ام خالد نعمت تن درستی پیکر را برای حفظ اسلام، بر خود حرام کردند وجانباز شدند. گروهی دیگر همانند زُبَیدَه، زرق وبرق دنیا وتوانگری مادی، هرگز آنان را از اسلام بازنداشت؛ بلکه بر عکس، از آن امکانات در راه عقیده استفاده کرده، به برپایی حج که یکی از مظاهر مهم اسلامی واز ارکان دین میباشد، کمک نمودند. بعضی دیگر، افتخار دایگی رهبر امت اسلامی وتربیت فرزندانی لایق را داشتند وخود نیز از معنویتی برخوردار بودند که زبانزد خاص وعام گردیدند. جمعی دیگر از خانواده شهیدانی هستند که خود پیکر نیمه جان آنان را حمل کرده، وبا آنان سخنها گفتهاند. آری، آنان دل سوختگانی هستند که با انجام آن رشادتها ثابت کردهاند که میتوانند گوشهای از بار سنگین حکومت جهانیاسلام را بر دوش کشند. اکنون به معرفی تعدادی از آنان میپردازیم:
صیانه: در کتاب خصائص فاطمیه آمده است: در دولت مهدی(ع) سیزده زن برای معالجه زخمیان، زنده گشته، به دنیا بازمیگردند که یکی از آنان صیانه است که همسر حزقیل وآرایشگر دختر فرعون بوده است وشوهرش حزقیل پسر عموی فرعون وگنجینه دار وی بوده است وبه گفته او، حزقیل، مؤمن خاندان فرعون است وبه پیامبر زمانش، حضرت موسی(ع)، ایمان آورد[۱۰]پیامبر(ص) فرمود: "در شب معراج، در سیر بین مکه معظمه و مسجد اقصی، ناگهان بوی خوشی به مشامم رسید که هرگز مانند آن را نبوییده ام. از جبرئیل پرسیدم که این بوی خوش چیست؟ گفت:ای رسول خدا(ص) ! همسر حزقیل به حضرت موسی بن عمرانایمان آورده بود و ایمان خود را پنهان میکرد. عمل او آرایشگری در حرمسرای فرعون بود. روزی مشغول آرایش دختر فرعون بود که ناگهان شانه از دست او افتاد وبی اختیار گفت: "بسم الله". دختر فرعون گفت: آیا پدر مرا ستایش میکنی؟ گفت: نه؛ بلکه آن کسی را ستایش میکنم که پدر تو را آفریده است واو را از بین خواهد برد. دختر فرعون شتابان نزد پدرش رفت وگفت: زنی که در خانه ما آرایشگر است، به موسی ایمان دارد. فرعون او را احضار کرد وبه او گفت: مگر به خدایی من اعتراف نداری؟ صیانه گفت: هرگز، من از خدای حقیقی دست نمیکشم وتو را پرستش نمیکنم. فرعون دستور داد، تنور مسی را برافروختند و چون آن تنور سرخ شد، دستور داد همه بچههای آن زن را در حضور او در آتش انداختند. زمانی که خواستند بچه شیرخوارش را که در بغل داشت، بگیرند ودر آتش افکنند، صیانه منقلب شد وخواست که با زبان از دین اظهار برائت وبیزاری کند که ناگاه به امر خدا، آن کودک به سخن آمد وگفت: " اصْبِرِي يَا أُمَّاهْ إِنَّكِ عَلَى الْحَقِ "[۱۱]. فرعونیان آن زن وبچه شیرخوارش را نیز در آتش افکندند و سوزاندند و خاکسترشان را در این زمین ریختند وتا روز قیامت این بوی خوش، از این زمین استشمام میشود"[۱۲] او از زنانی است که زنده میشود وبه دنیا باز میگردد ودر رکاب حضرت مهدی(ع) انجام وظیفه میکند.
ام ایمن: نام او برکه است. وی کنیز پیامبر(ص) بود که از پدر بزرگوارش، عبدالله، به آن حضرت به ارث رسیده بود وپرستاری رسول خدا(ص) را بر عهده داشت[۱۳]. حضرت او را مادر خطاب میکرد و میفرمود: "او باقی مانده از خاندان من است"[۱۴]. وی فرزندی از همسر اوّلش، عبید خزرجی، به نام ایمن داشت. ایمن از مهاجران و مجاهدان بود ودر جنگ حنین به شهادت رسید. امّ ایمن شخصیتی است که وقتی در راه مکه ومدینه تشنگی بر او غلبه کرد ونزدیک بود از پای درآید، دلو آبی از آسمان بر او فرود آمد واز آن نوشید وهرگز پس از آن تشنه نشد[۱۵]. او به هنگام رحلت پیامبر بسیار میگریست؛ چون از او علت گریهاش را پرسیدند، در پاسخ گفت: به خدا سوگند میدانستم که ایشان رحلت خواهد کرد، ولی گریه من برای آن است که وحی قطع شد[۱۶]فاطمه زهرا(س) در مسأله فدک او را به عنوان شاهد وگواه معرفی کرد وسرانجام او در روزگار خلافت عثمان رحلت کرد.
زبیده: وی همسر هارون الرشید و از شیعیان بوده است. هنگامی که هارون از عقیده او آگاه گشت، سوگند یاد کرد که او را طلاق دهد. او به انجام کارهای نیک معروف بود. درزمانی که یک مشک آب در شهر مکه یک دینار طلا ارزش داشت، او، حُجاج وشاید هم مردم مکه را سیراب کرد. او با کندن کوهها واحداث تونل ها، آب را از خارج حرم –از فاصله ده میلی - به حرم آورد. زبیده صد کنیز داشت که همگی حافظ قرآن بودند وهرکدام موظف بودند که یک دهم قرآن را بخوانند؛ به گونهای که از منزل مسکونی او صدای قرائت قرآن، همانند زمزمه زنبورهای عسل بلند بود[۱۷].
سمیه مادر عمار یاسر: او هفتمین نفری بود که به اسلام گروید وبه همین سبب بدترین شکنجهها را بر او رواداشتند. گاهی که گذر پیامبر(ص) به عمار وپدر ومادرش میافتاد ومیدید که آنان در گرمای سوزان مکه روی زمینهای داغ در حال شکنجه هستند، میفرمود:ای خاندان یاسر! صبر کنید؛ بدانید که وعده گاه شما بهشت است. سرانجام سمیه با نیزه دژخیمیخونخوار چون ابوجهل به شهادت رسید واو نخستین زن شهید در اسلام است[۱۸]
ام خالد: هنگامی که استاندار عراق، یوسف بن عمر، زید بن علی را در شهر کوفه به شهادت رسانید، دست ام خالد را نیز به جرم تشیع وتمایل به قیام زید قطع کرد. ابوبصیر میگوید: خدمت امام صادق(ع) بودیم که ام خالد با دست بریده شده آمد، حضرت فرمود: "ای ابابصیر! آیا میل داری سخن امّ خالد را بشنوی؟ عرض کردم: آری وبه آن شادمان میگردم. امّ خالد به نزد حضرت مشرّف شد وسخنانی عرضه داشت. من او را در کمال فصاحت وبلاغت یافتم. حضرت (ع) نیز در مسأله ولایت وبرائت از دشمنان با او سخن گفت"[۱۹]
حبابه والبیه:شیخ طوسی وی را از اصحاب امام حسن(ع) شمرده است وابن داود او را از اصحاب امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر(ع) میداند. برخی دیگر ایشان را از اصحاب هشت امام معصوم - تا امام رضا(ع) - شمردهاند، هم چنین گفته شده است که امام رضا(ع)، ایشان را در پیراهن شخصی خود کفن کرد. سن او به هنگام مرگ بیش از ۲۴۰ سال بود. او دو بار به دوران جوانی بازگشت که یک بار با معجزه امام سجاد وبار دوم با معجزه امام هشتم بود واوست که هشت امام معصوم بر سنگی که به همراه داشت، با خاتم خود، بر آن نقش زدند[۲۰]. حبابه والبیه میگوید:... به امیر مؤمنان عرض کردم: خدا تو را مشمول رحمت خود قرار دهد، دلیل امامت چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: "آن سنگ ریزه را نزد من بیاور". آن را به حضور حضرت آوردم، علی(ع) با انگشتر خود بر آن مُهر زد؛ به گونهای که آن مُهر بر آن سنگ، نقش بست وبه من فرمود: "ای حبابه! هر کس که مدّعی امامت شد وتوانست مانند من این سنگ را مُهر کند، او امامی است که پیروی از او واجب است. امام کسی است که هر چیز را بخواهد، میداند. من پی کار خود رفتم، تا امیر المؤمنین(ع) از دنیا رفت. آن گاه خدمت امام حسن(ع) آمدم که بر جای امام علی(ع) نشسته بود و مردم از او سؤال میکردند؛ چون مرا دید، فرمود: ای حبابه والبیه! عرض کردم: بلی ای سرور من! فرمود: آن چه همراه داری بیاور. من آن سنگ کوچک را به آن حضرت دادم. آن بزرگوار، مانند امام علی(ع) با انگشتر خود بر آن مُهر زد؛ به گونهای که جای مُهر بر آن نقش بست. سپس به حضور امام حسین(ع) که در مسجد رسول خدا(ص) بود، آمدم مرا نزد خود خواند وخوشامد گفت و فرمود: دلیل آن چه تو میخواهی موجود است. آیا نشانه امامت را میخواهی؟ گفتم: آری، ای آقای من! فرمود: آن چه با خود داری بیاور؛ من آن سنگ کوچک را به او دادم؛ انگشترش را بر آن زد ومُهرش بر آن نقش بست. پس از امام حسین(ع)، خدمت امام سجاد(ع) رسیدم و به قدری پیر شده بودم که رعشه بر اندامم مستولی شده بود وصد وسیزده سال داشتم. آن حضرت در رکوع وسجود بود وبه من توجّهی نداشت. از دریافت نشانه امامت ناامید شدم. آن حضرت با انگشت سبابه خود به من اشاره کرد وبه اشاره او جوانی ام برگشت. گفتم:ای آقای من! از دنیا چه اندازه گذشته وچه اندازه مانده است؟ فرمود: نسبت به آن چه گذشته است، آری وآن چه مانده است نه. یعنی ما به گذشته علم داریم؛ امّا آینده از غیب است که غیر خدا آن را نمیداند ویا مصلحت نیست بگویم. آن گاه به من فرمود: آن چه با خود داری بیاور». من آن سنگ را به حضرت دادم وحضرت مُهر بر آن زد. پس از گذشت زمانی، به حضور امام باقر(ع) آمدم، آن حضرت نیز بر آن سنگ مهر زد. بعد از او نزد امام صادق(ع) آمدم وآن جناب نیز آن را مهر کرد. پس از طی شدن سالها به حضور امام کاظم(ع) شرفیاب شدم؛ آن بزرگوار نیز بر آن مُهر زد وبعد از او خدمت حضرت رضا(ع) رسیدم، مُهر آن حضرت نیز بر آن نقش بست. حبابه پس از آن، نُه ماه زنده بود[۲۱]
قنواء دختر رشید هجری: هر چند در خصوص شخصیت این زن در کتابهای شیعه و سنّی، سخنی به میان نیامده است وبه اصطلاح مهمل است[۲۲] ولی از جریانی که در خصوص شیوه اسارت وشهادت پدر بزرگوارش، به دست ابن زیاد به وقوع پیوست او ایشان آن را نقل کرد، میزان صلابت وپایداری در عقیده وپای بندی او به اسلام وتشیع وعلاقه او به امیرالمؤمنین(ع) آشکار میشود. ابوحیان بجلی میگوید: از قنواء دختر رشید هجری پرسیدم: از پدرت چه حدیث وروایتی شنیده ای؟ گفت: پدرم از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرد که آن حضرت فرمود: "ای رشید! صبر تو چگونه است، هنگامی که پسر خوانده بنی امیه (ابن زیاد) تو را به نزد خود بخواند ودو دست ودو پا وزبانت را قطع کند؟ عرض کردم: آیا پایان کارم بهشت است...؟ فرمود: ای رشید! در دنیا و آخرت به همراه من هستی. قنواء میگوید: به خدا سوگند، پس از مدتی ابن زیاد پدرم را احضار کرد واز او خواست تا از امام علی(ع) بیزاری بجوید؛ ولی او هرگز این کار را نکرد. ابن زیاد گفت: امام علی(ع) کیفیت قتل تو را چگونه توصیف کرده است؟ پدرم پاسخ داد: دوست من امام علی(ع) مرا چنین آگاه ساخت که تو مرا به بیزاری از امام علی(ع) میخوانی، ولی من اجابت نمیکنم؛ سپس دو دست ودو پا وزبانم را قطع میکنی. ابن زیاد گفت: به خدا سوگند، خلاف پیشگویی علی را در حق تو اجرا میکنم. آن گاه دستور داد دو دست ودو پایش را قطع کنند وزبانش را سالم باقی گذارند. قنواء میگوید: من پدرم را به دوش کشیدم و در راه به او گفتم:ای پدر! آیا احساس درد وزجر میکنی؟ فرمود: خیر، فقط به مقدار فشاری که جمعیت بر من وارد کند، احساس ناراحتی میکنم. چون پدرم را برداشتم واز کاخ ابن زیاد بیرون بردم، مردم به گرد او جمع شدند. پدرم از فرصت استفاده کرد و گفت: قلم و دوات وکاغذ بیاورید تا برای شما حوادثی را بازگوکنم؛ ولی چون این خبر به ابن زیاد رسید، دستور داد زبانش را نیز قطع کنند و پدرم در همان شب به شهادت رسید[۲۳]
نقش زنان در دوران پیامبر(ص): با توجه به این که زنان در حکومتحضرت مهدی(ع) همان نقشی را دارند که در دوران صدر اسلام داشته اند، به اختصار، نقش زنان را در آن روزگار بررسی میکنیم. هرچند در روایت اشاره شده است که: " يُدَاوِينَ الْجَرْحَى، وَ يَقُمْنَ عَلَى الْمَرْضَى"؛ [۲۴]. ولی شاید این نمونهای از مهمترین خدمات زنان در روزگار پیامبر(ص) باشد؛ زیرا آنان فعّالیتهای دیگری هم داشته اند وهمین نقش را در زمان حضرت مهدی(ع) خواهند داشت. امام صادق(ع) میفرماید: "زنان همان کارهایی را که در زمان پیامبر(ص) انجام میدادند، در زمان [[امام مهدی|حضرت قائم(ع) نیز انجام خواهند داد". زنان در جنگهای پیامبر(ص)، وظایف دیگری هم چون رساندن آب وغذا به رزمندگان، آشپزی، نگه داری وسایل رزمندگان، تهیه دارو، رساندن مهمات، تعمیر تجیهزات، انتقال شهدا، شرکت در جنگهای دفاعی، تشویق رزمندگان برای عزیمت به جبهه، تشویق آنان در صحنه نبرد و... را عهده دار بودند. تشبیه زنان دوران مهدی(ع) به زنان دوران پیامبر(ص) به وسیله امام صادق(ع) ما را بر آن داشت که برخی از فعّالیتهای آنان را در صدر اسلام یادآور شویم. بعضی از زنانی که در این فعّالیتها نقش مهمی داشتند، عبارتند از:
ام عطیه؛ او در هفت غزوه شرکت کرد. مداوای زخمیان از جمله خدمات وی بود[۲۵]. ام عطیه میگوید: یکی از وظایف من نگهبانی از وسایل سربازان بود[۲۶]
ام عماره (نسیبه)؛ رشادتهای او در جنگ اُحُد به قدری بود که مورد ستایش وتقدیر فراوان پیامبر(ص) قرار گرفت[۲۷]
ام ابیه؛ او جزو شش زنی بود که راهی قلعه خیبر شد. پیامبر به آنان فرمود: "به دستور چه کسی به این جا آمده اید؟ ام ابیه میگوید: چون آثار خشم را بر چهره آن حضرت مشاهده کردیم، گفتیم: ما با مقداری دارو به منظور مداوای زخمیان آمدهایم. آن گاه حضرت، با ماندن ما در آن جا موافقت کرد. شغل ما در این جنگ مداوای زخمیان وپختن غذا بود"
حمنه؛ به زخمیان آب میرساند وآنان را مداوا میکرد. او شوهر، برادر ودایی خود را در جبهه نبرد از دست داد[۲۹]
ربیعه دختر معوذ؛ زخمیان را مداوا میکرد[۳۰]. او میگوید: با رسول خدا(ص) عازم نبرد شدیم و شهدا را به مدینه انتقال دادیم.
ام زیاد؛ او از جمله شش زنی بود که به منطقه جنگ خیبر برای مداوای زخمیان رفت [۳۱].
امیه دختر قیس؛ پس از هجرت مسلمان شد. او میگوید: با گروهی از زنان بنی غفار به حضور پیامبر رسیده، عرض کردیم: مایل هستیم در خدمت شما برای معالجه زخمیان وکمک به رزمندگان، به سوی خیبر حرکت کنیم. پیامبر به نشانه خشنودی فرمود: "با عنایات الهی حرکت کن"[۳۲]
لیلای غفاریه؛ میگوید من زنی بودم که با پیامبر(ص) برای مداوای زخمیان به جنگ میرفتم[۳۳].
ام سلیم؛ در جنگ احد به رزمندگان آب میرساند وبا این که حامله بود؛ در جنگ حنین شرکت کرد[۳۴]
ام سنان اسلمیه؛ هنگام عزیمت به جنگ خیبر به پیامبر عرض کرد: دوست دارم با شما حرکت کنم ودر میدان جنگ به معالجه زخمیان ومداوای بیماران ویاری مجاهدان بپردازم واز وسایل ایشان نگه داری وتشنگان را سیراب کنم. حضرت(ص) فرمود: "رواست؛ با همسر من ام سلمه حرکت کن"[۳۶].
فاطمه زهرا(س)؛محمد بن مسلمه میگوید: در جنگ احد زنان به جست وجوی آب پرداختند وایشان چهارده نفر بودند که فاطمه زهرا(س) نیز با ایشان بود[۳۷] زنان، آب وغذا را بر پشت خویش حمل میکردند وبه درمان زخمیان میپرداختند وبه آنان آب میدادند[۳۸].
ام سلیط؛عمر بن خطاب میگوید: ام سلیط در جنگ اُحد، مشکهای آب را برای ما حمل میکرد و به تعمیر وسایل وتجهیزات میپرداخت[۳۹]
نسیبه؛ او همراه شوهر ودو پسرش در جنگ احد شرکت کرد ومشک آبی برداشت وزخمیان را سیراب میکرد. آن گاه که جنگ شدّت گرفت، او نیز به نبرد پرداخت ودوازده زخم شمشیر ونیزه را متحمّل شد[۴۰].
انیسه؛ او در جنگ احد، به حضور پیامبر(ص) رسید و گفت:ای رسول خدا! فرزندم [[عبدالله بن سلمه[[، از رزم آوران بدر، اینک در جنگ احد شهید شده است؛ دوست دارم او را به مدینه انتقال دهم ودر آن جا به خاک بسپارم تا مزارش نزدیک (خانهام) باشد و با وی انس گیرم. پیامبر(ص) به او اجازه داد. انیسه، پیکر پاک فرزند شهید خود را به همراه یکی دیگر از شهدای اسلام به نام مجدر بن زیاد در عبایی پیچیده، آنان را به وسیله شتر به مدینه حمل کرد[۴۱]
این گوشهای از فعّالیت و نقش زنان در جبهه اسلام به فرماندهی رسول خدا(ص) بود. شاید همیاری زنان در امور نظامی و پشتیبانی برای آن بود که از نیروهای رزمنده در نبرد و جنگ رودررو با دشمن، حداکثر استفاده بشود. زنان دوران حکومتحضرت مهدی(ع) نیز با همین هدف، نقش زنان دوران پیامبر(ص) را ایفا میکنند. در آن دوران یا پیش از آن، زنان نقشهای گوناگونی دارند؛ تبلیغات علیه دجال و برحذر داشتن مردم از وی، از جمله نقشها ووظایف آنان است. ابوسعید خدری میگوید: هرجا دجال قصد میکند به آن جا برود زنی به نام لئیبه (طیبه) پیش از او خود را به آن جا میرساند ومیگوید: دجال به سوی شما میآید؛ از او دوری جویید واز عاقبت کارش بر حذر باشید[۴۲]!»[۴۳].
«بدون تردید، نقش زنان در تاریخ اسلام، نقش بسیار مهم و تعیین کننده ای بوده و هست. در صدر اسلام، زنانی چون نسیبه را مشاهده میکنیم که در جنگ احد از رسول خدا(ص) دفاع میکرد و در این راه زخمیشد. نیز در جنگ احد، بدن امام علی(ع) پر از زخم شده بود، به طوری که بدن آن حضرت از شصت جا جراحت سخت برداشت. پیامبر اکرم(ص) دو زن را به نام سلیم و اُمّ عطیه مأمور مداوای حضرت علی(ع) نمود، و آنها طبق مأموریت به زخم بندی مشغول شدند. همچنین نقش پر اهمیت زهرای اطهر(س) در دفاع از حریم ولایت، و رسوایی غاصبان خلافت، امری است روشن و معلوم که در جای خود بحث شده است.
زنان در انقلاب جهانی حضرت مهدی(ع) نیز دارای نقش مهمی هستند. امام صادق(ع) به مفضل بن عمر میفرماید: "با حضرت قائم(ع) سیزده زن همراه است. سؤال شد: آنها چه کار میکنند؟ حضرت فرمود: مجروحان را مداوا و بیماران را پرستاری میکنند؛ همانطور که زمان پیامبر(ص) چنین بود"[۴۴]. نیز امام باقر(ع) فرموده است: "سوگند به خدا! سیصد و اندی مرد میآیند که میانشان پنجاه نفر زن هستند. در مکه اجتماع میکنند بیآن که قبلاً وعده داده باشند. آمدنشان مانند ابرهای پاییزی است.[۴۵]
با توجه به این مقدمه میتوان گفت:
در دیدگاه اسلام، حضور زن در امور اجتماعی یک مسأله پذیرفته شده است و میتوان برای آن، مؤیدهایی را ذکر کرد:
حضور زنان در میان سپاهیان پیامبر(ص) که وظایفی هم چون رساندن آب و غذا به رزمندگان، پرستاری مجروحان، تهیه دارو، رساندن مهمات، انتقال شهدا، تشویق رزمندگان و… داشتند. چنین چیزی را در سیره جنگی حضرت امیر(ع) میتوان دید؛ مثل داستان حضور زنی به نام سُوده حمدانی در جنگ صفین که رزمندگان را علیه معاویه تشویق میکرد.
اگر سیره امام زمان(ع) ادامه سیره پیامبر(ص) و امام علی(ع) است، قطعاً در دولت امام زمان(ع) نیز زنان از یاری حضرت محروم نخواهند بود. در این باره روایات متعدد داریم. امام صادق(ع) فرمود: "زنان همان کارهایی را که در زمان پیامبر(ص) انجام میدادند، در زمان حضرت قائم(ع) نیز انجام خواهند داد".[۴۶]. در برخی روایات فقط به اجمال به حضور زن تاکید شده و نامی از تعداد آنان برده نشده است. در برخی روایات به سیزده زن اشاره دارد که هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) با ایشان خواهند بود.[۴۷] البته این روایت، تعداد زنان رجعت کننده در زمان ظهور حضرت را بیان میکند. همچنین برخی روایات تعداد زنان را در جمع یاوران اصلی حضرت پنجاه نفر بیان کرده اند؛ در دسته دیگری از روایات، تعداد یاران زن تا چند هزار نفر برشمرده شده است.[۴۸] البته این زنان غیر از یاوران اصلی حضرت هستند.
در نتیجه میتوان گفت با توجه به سیره نبوی و علوی، حضور زن در حکومتحضرت ولی عصر(ع) و میان یاران آن حضرت، امری مسلم است؛ ولی باید توجه داشت که یاری رساندن زنان به حضرت "بر خلاف آنچه متبادر به ذهن است" به جبهه جنگ منحصر نیست؛ بلکه عرصههای مختلفی چون حوزه فرهنگ و سیاست، امور اجتماعی و تربیتی را نیز در بر میگیرد. حوزههایی که در آنها میدان یاری برای زنان با حفظ کرامت آنها، باز است و زنان در حکومت حضرت میتوانند در این عرصهها نقش داشته باشند؛[۴۹]»[۵۰].
↑اختیار معرفة الرجال، ص ۷۵، شرح حال رشید؛ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۳۱ وج ۳، ص ۸۲؛ معجم رجال الحدیث، ج ۷، ص ۱۹۰؛ اعیان الشیعه، ج ۳۲، ص ۶؛ سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۲۲؛ ریاحین الشریعه، ج ۵، ص ۴۰
↑زخمیان را مداوا کرده، واز بیماران پرستاری میکنند.