یوسف بن عمر ثقفی
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
مقدمه
هشام بن عبدالملک، پس از عزل خالد بن عبدالله، یوسف بن عمر را که والی یمن بود به حکومت عراق (بصره و کوفه) و مشرق عالم اسلام گمارد[۱]. در زمان وی بود که زید بن علی بن الحسین(ع) قیام کرد.[۲]
فرمانروای مستبد و سفاک و سنگدل عصر اموی. وی از سال ۱۰۶ از سوی هشام بن عبدالملک به حکومت یمن منصوب شد، سپس در سال ۱۲۱ حکومت عراق و خراسان نیز به او واگذار گردید و او پسرش صلت را به جانشینی خود در یمن باقی گذارد و خود به کوفه که مقر حکومت عراق بود، رفت. وی خالد بن عبدالله قسری حاکم پیشین عراق و خراسان را بگرفت و با شکنجه بسیار کشت و در اداره امور قلمرو خود شیوه حجاج بن یوسف را در پیش گرفت. یوسف بیش از پنج سال در مقام حاکم خراسان و عراق باقی بود تا آنکه یزید بن ولید در سال ۱۲۶ او را عزل کرد و در دمشق به زندان افکند و یزید بن خالد قسری کسانی را مأمور کرد تا یوسف را به قصاص خون پدرش در داخل زندان کشتند، وی با وجود مقامات بالایی که داشت به حماقت و ابلهی شهره و ضربالمثل بود و او را احمق میخواندند[۳].[۴]
حکومت یوسف بن عمر ثقفی
او یوسف بن عمر بن محمد بن حکم بن ابی عقیل بن مسعود بن عامر بن معتب ثقفی پسر عموی حجاج بن یوسف بن حکم است و کنیه او را ابوعبدالله ذکر کردهاند. مورخان بر این باورند که او در بین سالهای ۶۰ تا ۶۵ هجری قمر، متولد شده باشد و از آن جهت که خواستگاه قوم ثقیف طائف بوده است و پدر او نیز در طائف زندگی میکرده است، احتمالاً او نیز در طائف چشم به جهان گشوده باشد[۵]. او در سال ۱۲۷ هجری، در دمشق گردن زده شد[۶]. در سال ۹۶ هجری، همزمان با حکومت سلیمان بن عبدالملک و به دستور او، یزید بن مهلب یاران حجاج را دستگیر کرد و شکنجه کرد که از جمله آن افراد، یوسف بن عمر بود[۷]. او از ۲۷ رمضان سال ۱۰۶ هجری تا سال ۱۲۰ هجری به فرمان هشام حاکم یمن بود و از سال ۱۲۰ هجری تا ۱۲۵ هجری بر تمام عراق و مشرق، و تا سال ۱۲۶ بر عراق و مشرق جز خراسان حکومت کرد. در سال ۱۲۰ هجری، هشام بن عبدالملک حاکم عراق که خالد بن عبدالله قسری بود را عزل کرد. علت این اقدام را گزارش خلاف واقع خالد به هشام عنوان کردهاند؛ خالد سود خالص از فروش غلات خود را ۲۰ هزار درهم بیان کرده بود، درحالیکه این مبلغ ۱۳ هزار هزار (سیزده میلیون) درهم بوده است[۸]. این امر سبب ناراحتی هشام شد. پس پنهانی نامهای به یوسف بن عمر ثقفی که عامل او در یمن بود، نوشت و او را بر عراق حاکم کرد و به او گفت همراه با سی نفر از یارانش بهسویِ کوفه حرکت کنند[۹] و به او تأکید کرد تا فرزند زن نصرانی یعنی خالد را بازداشت کند، عَمّال و یاران او را دستگیر کند، شکنجه دهد و مبلغ ۳۶ میلیون درهم از او بگیرد[۱۰]. یوسف بن عمر همان روز که نامه رسید، به همراه یک راهنما بهسوی عراق حرکت کرد و فرزندش صلت را به جانشینی خود در یمن قرار داد. او در جمادیالآخر سال ۱۲۰ هجری، وارد کوفه شد و در نجف اقامت گزید؛ سپس به محله ثقفیان کوفه رفت و بعد به کمک آنان و سایر مُضَریان وارد مسجد کوفه شد و بهعنوان فرمانروای جدید عراق، نماز صبح خواند[۱۱] و بعد از اقامه نماز دستور داد تا خالد و عُمّالش را دستگیر کنند و به پیش او بیاورند[۱۲]. به دستور یوسف بن عمر، خالد و عُمّال او دستگیر شدند و برای مطالبه مالها آنها را بهسختی شکنجه دادند. فرد دیگر از عُمّال او، بلال بن ابی بردة بن ابوموسی اشعری عامل خالد در بصره بود که به دستور یوسف او را دستگیر کردند و شکنجه کردند؛ اما از زندان یوسف گریخت و نزد هشام رفت. یوسف درباره بلال به هشام نامه نوشت و هشام او را دوباره نزد یوسف فرستاد؛ پس یوسف، بلال را شکنجه داد تا اینکه او را کشت. بلال در کوفه و بصره خانه داشت. یوسف خانه او در کوفه را به زندان تبدیل کرد و خانه بصره او را مصادره کرد.[۱۳] مهمترین حادثه سیاسی عصر حکومت یوسف بن عمر در عراق، قیام زید بن علی بود. هشام که تحرکات زید را زیر نظر داشت و وجود او را در برای امنیت حکومت خطرناک میدید به کارگزار خود یوسف بن عمر دستور داد تا او را از کوفه براند. یوسف نیز زید را خبر کرد و دستور خلیفه را به او ابلاغ کرد و همراه فرستادگانی او را از شهر بیرون کرد. فرستادگان تا عذیب، زید را مشایعت کرد؛ سپس بازگشتند. اما زید به کوفه بازگشت و شیعیانی که در کوفه بودند، گرد او جمع شدند. یوسف بن عمر که از این خبر آگاه شد، سپاهی فراهم کرد و با زید به نبرد پرداخت. در این جنگ زید بن علی کشته شد. یارانش او را مخفیانه به خاک سپردند؛ ولی یکی از آنها محل دفن را نشان داد. یوسف بن عمر دستور داد او را از قبر خارج کردند؛ سپس سر از تنش جدا کردند. سر زید را به شام نزد هشام فرستادند او نیز سر را بر در مسجد دمشق آویخت[۱۴].
در ششم ربیعالآخر سال ۱۲۵ هجری، هشام بن عبدالملک در ۵۵ سالگی و پس از نوزده سال و چند ماه خلافت در محله رُصافه[۱۵] درگذشت و او را در همان مکان به خاک سپردند[۱۶]. به نقل یعقوبی ده روز پس از مرگ هشام، در دمشق با ولید بن یزید بن عبدالملک برای خلافت بیعت شد[۱۷]. هنگامی که ولید بن یزید بن عبدالملک به خلافت رسید، به عیشونوش، خوشگذرانی، شکار و همنشینی با تبهکاران و اهل فسق و فجور پرداخت و از حال مردم و حکومت بیخبر ماند و بیمحابا به کشتن و قتل مسلمانان دست زد. مردم و سپاهیانش هم به سبب اعمال و رفتار ناپسندش ملول شدند و به ستوه آمدند. او یوسف بن عمر را از عراق احضار کرد و سپس دوباره به عراق بازگرداند و یوسف، خالد بن عبدالله قسری را به مبلغ ۵۰ هزار درهم از ولید خرید و او را بر چهارپای بدون پالان سوار کرد و به عراق برد[۱۸]. این اعمال ولید سبب شد که یزید بن ولید بن عبدالملک بر ضد او شورش کند و به دمشق لشکرکشی کرد و سپاهی را به فرماندهی عبدالعزیز بن حجاج بن عبدالملک برای نبرد با ولید دوم فراهم کرد و در جنگی که با ولید در بخرا در مرزهای تدمر انجام داد، او را شکست داد[۱۹] و مردم با شمشیرهای خود بر او تاختند تا سر از تنش جدا کردند و در دمشق آویختند. ولید در ۲۵ جمادیالآخر سال ۱۲۶ هجری به قتل رسید و مدت خلافت او به گفته یعقوبی یک سال و پنچ ماه بوده است[۲۰]. ابن اثیر مرگ او را دو روز مانده به پایان جمادیالآخر بیان میدارد و مینویسد: مدت خلافت او یک سال و دو ماه و بیستودو روز بوده است و در سن ۳۸ یا ۴۲ سالگی به قتل رسیده است[۲۱]. یزید بن ولید بن عبدالملک در رجب سال ۱۲۶ هجری و پنچ روز بعد از کشته شدن ولید به خلافت رسید. به او «ناقص» گفته میشد؛ زیرا مستمریهای مردم را کم کرد. همچنین آوردهاند: چون عطایای سپاهیان را که ولید اضافه کرده بود، از آنان کسر کرد به ناقص معروف شد؛ زیرا بر این باور بود، آن عطایا بسیار زیاد است و بیتالمال توان پرداخت آن را ندارد. یزید سوم در دوران حکومتش از خود پرهیزگاری نشان داد و از رویه عمر بن عبدالعزیز تقلید کرد[۲۲].
یزید، حاکمان و والیان ولید را برکنار کرد و کارگزاران معتمد خود را جایگزین آنها کرد: از جمله یوسف بن عمر را از حکومت عراق عزل کرد و منصور بن جمهور را در این منصب قرار داد. طبری نقل میکند: ابتدا یزید برای حکومت عراق عبدالعزیز نواده دحیه کلبی را در نظر گرفت. اما عبدالعزیز نپذیرفت. بنابراین منصور بن جمهور را برای ولایتداری عراق برگزید. یزید به منصور بن جمهور گفت: «سوی عراق روان شو. از خدا بترس و بدان که من ولید را کشتم؛ زیرا او فاسق بود و ستمگری مینمود؛ پس جایز نیست تو مرتکب کارهایی شوی که به سبب آن ولید کشته شد[۲۳]». طبری از قول ابومخنف نقل میکند که منصور بن جمهور همان روز که ولید بن یزید کشته شد با شش نفر از بخرا سوی عراق حرکت کرد و هنگامی که خبر کشته شدن ولید به یوسف بن عمر رسید، از عراق گریخت. منصور بن جمهور در ماه رجب به حیره رسید و بر بیتالمال دست یافت. پس مقرری مردم را پرداخت کرد و عُمّال خود را تعیین کرد و به مناطق خود روان کرد. منصور در رجب سال ۱۲۶ هجری وارد کوفه شد. حریث بن ابی جهم را بر واسط و جریر بن یزید را بر بصره گماشت و از مردم عراق و ولایتهای آن برای یزید بن ولید بیعت گرفت[۲۴]. منصور هنگامی که در عین التمر به سرداران شام که در حیره بودند، نامه نوشت و آنان را از کشته شدن ولید آگاه کرد، نامهای نیز برای سلیمان بن سلیم فرستاد. سلیمان نامهها را بگرفت و پیش یوسف برد و نامه منصور را که برای وی نوشته بود به یوسف داد که بخواند. پس از آنکه یوسف از محتوای نامه باخبر شد، سه روز در منزل سلیمان بن سلیم ماند؛ سپس به بلقا میان اقوام خود رفت[۲۵]. وقتی یزید از حضور یوسف بن عمر در بلقا آگاه شد، افرادی را برای دستگیری یوسف فرستاد. طبری آورده است: چون برای تفتیش به خانه او وارد شدند، در ابتدا چیزی نیافتند. برای بار دوم که تفتیش کردند دیدند یوسف لباس زنان پوشیده بود و با زنان و دختران خویش نشسته است. پس او و دو پسر ولید را دستگیر کردند و زندانی کردند. آنها تمام مدت خلافت یزید و دو ماه از خلافت ابراهیم را در زندان سپری کردند و در حبس بودند که مروان بن محمد به شام رسید. مروان، یزید بن خالد بن عبدالله قسری را مأمور کشتن آنها کرد. یزید هم ابوالاسد را که کینه یوسف را در دل داشت، به زندان فرستاد تا آنها را بکشد. او پسران ولید را با گرز کشت و یوسف بن عمر را در خارج از زندان گردن زد[۲۶].
پس از دو ماه، یزید سوم، منصور بن جمهور را از کار برکنار کرد و عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز بن مروان را جایگزین او در حکومت عراق کرد و به او گفت: به سویِ مردم عراق برو که مردم عراق پدرت را دوست دارند و به او گرایش دارند[۲۷]. عبدالله بن عمر مردی خداپرست و بیمار بود و بیم داشت منصور بن جمهور کار را به او تسلیم کند؛ اما همه سرداران مطیع او شدند و از او فرمانبرداری کردند و منصور بن جمهور نیز کار را به او تسلیم کرد و به سویِ شام بازگشت. عبدالله عاملان خود بر مناطق مختلف را برگزید سپس به تقسیم مقرریها پرداخت[۲۸]. حکومت یزید بن ولید پنج ماه به طول انجامید و او در ذوالقعده سال ۱۲۶ درگذشت و در دمشق او را دفن کردند. یزید، برادرش ابراهیم بن ولید را به ولیعهدی خود برگزیده بود و او را به اردن فرستاده بود. در همان روزی که یزید سوم درگذشت، با ابراهیم بیعت انجام گرفت و چهار ماه حکومت کرد. مروان بن محمد بن مروان او را از حکومت خلع و بر ضد ابراهیم شورش کرد و در جنگی که در ماه صفر سال ۱۲۷ هجری، بین مروان و ابراهیم رخ داد، مروان پیروز شد و ابراهیم مجبور شد با او بیعت کند. وی در رکاب مروان بود تا اینکه در زاب غرق شد و درگذشت[۲۹]. به نقل از طبری، ابواسحاق ابراهیم بن ولید چهار ماه حکومت کرد و در ربیعالآخر سال ۱۲۶ هجری توسط مروان بن محمد از خلافت خلع شد[۳۰]. مروان بن محمد بن مروان بن حکم، آخرین خلیفه بنیامیه بود که در نیمه صفر سال ۱۲۷ هجری در دمشق برای خلافت با او بیعت انجام گرفت. او به مروان «جعدی» معروف بود؛ زیرا مربی او جعد بن درهم مانوی مذهب بود و مروان هم تحتِ تربیت او به مذهب مانوی درآمده بود. همچنین در تاریخ اسلام به مروان «حمار» معروف است. این لقب بهدلیل پایداری او در نبرد مقابل دشمنان به او داده شد[۳۱]. با به حکومت رسیدن مروان، آشوب همهجا را فراگرفت و ناآرامی در بلاد مسلمین افزایش یافت. در این زمان، عباسیان موقعیت را مناسب دیدند و خود را برای از میان برداشتن حکومت امویان آماده میکردند. مروان تلاش زیادی را انجام داد تا نارساییها را جبران کند و حکومت را در خاندان اموی باقی نگه دارد؛ اما درگیری در خاندان اموی برای تصاحب قدرت از یک طرف و شورش شهرها بر ضد حکومت مرکزی از طرف دیگر سبب شد تا شیرازه حکومت امویان از هم بپاشد و دولت آنها در سراشیبی سقوط قرار گیرد.
در ابتدای کار، مروان والیان شهرها را تغییر داد و انتخاب آنها را به مردم و م واگذار کرد. برای مثال مروان نضر بن سعید الحرشی را بهعنوان حاکم عراق برگزید؛ اما در سال ۱۲۹ هجری، او را از امارت عراق عزل کرد و یزید بن عمر بن هبیره را جانشین او کرد[۳۲]. اما هنگامی که شام، پرچم عصیان را بر ضد مروان دوم برافراشت، پر واضح بود که حرکتها در مناطق دیگر متشنجتر و خطرناکتر خواهد بود. در این اثنا، خوارج فرصتی یافتند تا بر حکومت امویان شورش کنند و ضربات خردکنندهای بر پیکر آن وارد کنند. آنها حرکت خود را از عراق و جزیرةالعرب آغاز کردند و بر بصره و حضرالموت تسلط یافتند. مروان چارهای نداشت جز اینکه با آنها به نبرد بپردازد. در چندین نبرد آنها را شکست داد و آنها را از شهرهای ماردین، عینالتمر، جیرفت و وادیالقرا خارج کرد و در کل از عراق راند و قدرتش را در حجاز و یمن و عراق گسترش داد[۳۳]. مروان پس از آنکه در نبرد زاب شکست خورد به شام و سپس به مصر گریخت؛ اما صالح بن علی به تعقیب او پرداخت و به او در بوصیر از توابع صعید دست یافت و او را کشت و سر از تنش جدا کرد. به نقل از یعقوبی، مدت حکومت مروان پنج سال بود و در ذوالحجّه سال ۱۳۲ هجری در ۶۴ سالگی یا ۶۸ سالگی کشته شد[۳۴][۳۵]
منابع
پانویس
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۹.
- ↑ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۴۰۸.
- ↑ اعلام، ج ۸، ص۲۴۳؛ المنجد، ص۷۵۵.
- ↑ تهامی، سید غلام رضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج۲، ص ۲۱۵۳.
- ↑ المعارف، ج۱، ص۴۲۵۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.
- ↑ العبر، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۴۲۳۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۴۲۳۱.
- ↑ کامل، ج۱۳، ص۱۲۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۵.
- ↑ رُصافه مکانی است در غرب رقه در چهار فرسخی به سمت بیابان که هشام در زمانی که طاعون در شام فراگیر شده بود آن را ساخت و همچنین به گفته برخی هشام در تابستان در آنجا میرفت. (معجم البلدان، ج۳، ص۴۷)
- ↑ کامل، ج۱۴، ص۱۶۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۵.
- ↑ کامل، ج۱۴، ص۱۹۰-۱۸۹.
- ↑ دولت امویان، ص۲۱۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۹.
- ↑ کامل، ج۱۴، ص۲۰۰.
- ↑ دولت امویان، ص۲۱۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۴۳۹۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۴۳۹۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۴۴۰۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۴۴۰۱-۴۴۰۴.
- ↑ العبر، ج۲، ص۱۷۸.
- ↑ العبر، ج۲، ص۴۴۱۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۱-۳۱۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱۰، ص۴۴۳۹.
- ↑ دولت امویان، ص۲۱۶.
- ↑ العبر، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ دولت امویان، ص۲۲۰-۲۱۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۲۵.
- ↑ حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۲۸۶.