ولایت باطنی امام
ادعای ناسازگاری الهام و ولایت باطنی امام با خاتمیت
شیعیان معتقدند حضرت فاطمه زهرا (س) و دوازده امام با عالم غیب و فرشتگان مرتبط بوده و فرشتگان الهی بر آنان فرود میآیند. چنین توصیفی از ائمه اطهار - که در لسان روایات به "محدَّث"، "مُفهَّمون"، "مُلهَمون" تعبیر میشود[۱]. با اصل خاتمیت نبوت تهافت دارد.
شاه ولی دهلوی در این زمینه میگوید: شیعیان ... وحی باطنی در حق امام تجویز مینمایند. پس در حقیقت، ختم نبوت را منکرند... و این با پیامبری تفاوت چندانی ندارد [۲]. یکی از نویسندگان نیز با اشاره به نزول جبرئیل برای حضرت زهرا (س) هنگام نماز، آن را منافی نبوت و خاتمیت وصف میکند. آیا جبرئیل برای غیر پیامبر وحی میآورد؟ [۳]. یکی از به اصطلاح روشنفکران مسلمان میگوید: امامت را شرط کمال دین شمردن و امامان را برخوردار از وحی باطنی و معصوم و مفترضالطاعه دانستن "چنانکه شیعیان میدانند" چگونه باید فهمیده شود که با خاتمیت ناسازگار نیفتد؟ [۴]
نقد و بررسی
در نقد این شبهه نکات ذیل قابل توجه است:
۱. وقوع الهام و ارتباط غیبی در غیر پیامبران: اولین نکته قابل تأمّل اینکه طرفداران شبهه فوق به مؤلفهٔ اساسی نبوت و پیغمبری توجّه نکردهاند، در صفحات پیشین ذکر شد که نبوت ارتباط مدّعی نبوت با عالم غیب و به صورت مشخص فرشته وحی و ادعای دریافت وحی و شریعت و یا حداقل ادعای مواجهه با فرشته وحی در ابلاغ پیام الهی مبنی بر تبلیغ و حمایت از شریعت پیشین است که برای پیامبران تبلیغی اتفاق میافتد. اما صرف ارتباط با عالم غیب و فرشتگان الهی از جمله جبرئیل نه به منظور دریافت وحی و شریعت جدید، بلکه از باب دریافت علم الهامی یا صرف مکالمه و نزول فضل و نعمت الهی مصداق نبوت نبوده و اصل خاتمیت نیز آن را نفی نمیکند. دلیل این مدعا آیات قرآن کریم است که ارتباط غیبی را بر غیر پیامبران تعمیم و از وقوع آن نیز خبر داده است که در ذیل اشاره میشود:
- الهام بر مادر موسی: قرآن کریم از مادر حضرت موسی خبر میدهد که هنگام تولید فرزندش موسی - که ترس قتل آن توسط دستگاه طاغوت را داشت - خداوند به او وحی نمود،[۵] که موسی را شیر داده و به دریا بیندازد﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[۶]؛ ﴿ إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى﴾[۷]. روشن است که یک نوع وحی و ارتباط غیبی با مادر موسی انجام گرفته و وی نیز بر حسب آن فرزند خود را به دریا انداخته است، پس وحی و الهام به پیامبران اختصاص ندارد.
- لقمان: شخص دیگری که از عنایت خاص الهی متنعم بوده، حضرت لقمان است که قرآن کریم از اعطای حکمت توسّط خداوند بر وی خبر میدهد﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ﴾[۸]
- خضر: حضرت خضر بنابر قول پیامبر نبودن - که محل خلاف است[۹] - خداوند او را با اوصاف بلندی نظیر عبد خدا، اتیان رحمت من عندنا، و علم لدنی توصیف میکند: ﴿فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا﴾[۱۰]. آیه شریفه کیفیّت عنایات ویژه فوق را از جمله چگونگی علم لدنی را تبیین نکرده، امّا از اینکه خداوند تعلیم علم بر خضر را بر خودش نسبت میدهد، برمیآید که یک نوع ارتباط غیبی بین خضر و عالم غیب برقرار بود که رهآورد آن "علم لدنی" حضرت خضر شد.
- فرود آمدن فرشتگان بر مریم: مورد دیگر که فرشتگان آسمانی فرود آمده و به مکالمه و بشارت پرداختند حضرت مریم مادر عیسی بود که از حاملگی وی با معجزه خداوند بدون وجود پدر خبر میدهد: ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ...ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ ... إِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ... قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاء... ﴾[۱۱]. در این آیات شریفه نه تنها از نزول ملائکه بر حضرت مریم بلکه از مکالمه فرشتگان با مریم و همچنین پاسخ مریم به فرشتگان و خطاب وی به خداوند "قالت یا ربّ" خبر میدهد و از آن برمیآید که نزول فرشته و مکالمه با انسان غیر پیامبر واقع شده است و در آن هیچ تعجبّی نیست. نکته دوم اینکه فرشتگان مکالمه خود با مریم را وحی و بعض اخبار گزارش شده به مریم را اخبار غیبی توصیف و تلقّی میکنند که آن نیز بر امکان خبر غیبی و آسمانی بر غیر پیامبر دلالت میکند. نکته سوم اینکه آیات فوق بر امکان وجود شخصیّت برگزیده و پاک غیر پیامبر یعنی مریم دلالت میکند. ﴿يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ ﴾. حال این سؤال مطرح است آیا دختر پیامبر اسلام (ص) حضرت فاطمه (س) که مربی چون حضرت محمد (ص) و همسری چون امام علی (ع) داشته مقامی بالاتر از حضرت مریم ندارد؟ یا حداقل باید به تساوی آن دو شخصیّت معتقد باشیم و در این صورت شبهه نزول فرشته بر وی و تعلیم دعای خاص نیز عملاً از دور خارج میشود.
- وحی بر حواریون: مورد دیگر که قرآن کریم از وحی بر غیر پیامبران خبر میدهد یاران باوفا و خالص حضرت عیسی "حواریون" است: ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾[۱۲]. این قسم از وحی مطابق تفاسیر اهل سنت و شیعه از سنخ الهام و القا در قلب بوده است [۱۳]
- نزول فرشتگان بر اولیاء الله: موارد پیش گفته به صورت خاص و مشخص در قرآن کریم مورد تأکید و تأیید قرار گرفته است، قرآن کریم به صورت کلّی و با ذکر اوصافی امکان وحی "الهام" و فرود فرشتگان بر انسانهای خاص را نیز مورد اهتمام قرار داده است، مانند: ﴿ يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ ﴾[۱۴]. آیه فوق انزال فرشتگان را به مطلق انسانها - البته از جنس بندگان خاص الهی - تعمیم داده و از اختصاص آن به پیامبران ذکری به میان نیاورده است: ﴿ إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ﴾[۱۵] آیه فوق نیز از تنزّل فرشتگان برای انسانهایی که در راه خدا استقامت به خرج دهند خبر میدهد و آیه ذیل یادآور میشود که فرشتگان الهی در دنیا و آخرت اولیاء و یاران انسانهای دارای استقامت خواهند بود. فخر رازی در توضیح اولیاء بودن فرشتگان برای انسانها در دنیا آن را از باب الهام، مکاشفه و مقامات حقیقیه تفسیر میکند که پذیرش ارتباط انسان غیر پیامبر با عالم غیب میباشد[۱۶]
- محاوره فرشتگان با برگزیدگان بنیاسرائیل: موارد پیشین در قرآن کریم مورد تصریح قرار گرفته است، علاوه بر قرآن در روایات پیامبر اسلام (ص) به این مسئله تأکید شده است، چنانکه آن حضرت فرمود:" لقد کان فیمن کان قبلکم من بنیاسرائیل یکلّمون من غیر اَن یکون انبیاء"[۱۷] در این حدیث به سخن گفتن ملائکه با برخی از بنیاسرائیل تأکید شده و ذیل روایت نیز به پیامبر نبودن آنان تصریح میکند. به دلیل وضوح اصل مطالب یعنی ارتباط غیبی انسانهای غیر پیامبر با عالم غیب ما به همین مختصر بسنده نمودیم و لکن آیات و روایات دیگر بر ارتباط غیبی انسانهای دیگر مثل ذوالقرنین، صاحب سلیمان (آصف) و صاحب داوود و غیره وجود دارد که روایات به تفصیل به توضیح آنها و چگونگی ارتباط غیبی امامان پرداخته است که خواننده فاضل را به آن منابع حواله میدهیم[۱۸]
- مشاهده عالم برزخ برای برخی: ارتباط با عالم غیب و مشاهده عالم برزخ و حالات جهنم و بهشت برای انسانهای کامل در این دنیا ممکن بلکه تحقق نیز یافته است. جریان حارثهبن مالک در تاریخ معروف است، وقتی پیامبر اسلام (ص) بعد از نماز صبح صورت سفید خوفناک وی "البته خوف از خداوند و جهنّم" را مشاهده فرمود، از چگونگی سپری کردن شب از او سؤال کرد: "کیف اصبحتَ". وی نیز حالات یقین و مشاهده بهشت و جهنّم را وصف نمود [۱۹]. مولانا بلخی جریان فوق را به صورت زیبا در مثنوی خود آورده است[۲۰]. امام علی (ع) از وجود انسانهای کاملی خبر میدهد که در دنیا حجاب مادّی از چشمانشان مرتفع شده و توانستند عالم غیب و برزخ را مشاهده کنند.
- تصریح امام علی (ع) به الهام خویش: آن حضرت در جاهای مختلف بر علم غیب و لدنی خویش تأکید میکند؛ چنانکه علم خویش را از جنس الهام وصف میکند: " أَلْهَمَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ عِلْمَ مَا فِيهِ"[۲۱].
۲. مقام امامت و ولایت فراتر از نبوت "نگاه عرفانی": "نبی" با نفس قدسی خویش و عنایت الهی میتواند با عالم غیب مرتبط شده و از طریق وحی شریعت آسمانی دریافت و به ابلاغ و تبلیغ آن بپردازد و یا حداقل با دریافت مأموریت آسمانی به تبلّغ و زدودن آفات شریعت پیشین دست زند که در اصطلاح از قسم اوّل به پیامبران تشریعی و از قسم دوم به پیامبران تبلیغی تعبیر میشود. امّا در میان پیامبران برخی پیدا شدند که علاوه بر ارتباط غیبی و دریافت شریعت به ارتباط خاص با مقام قدسی الهی مفتخر شدند که آن مقام اعلی و کامل از کشف و مواجهه با تجلیّات الهی است. مصداق روشن آن اعطای مقام امامت توسّط خداوند به حضرت ابراهیم بعد از گذشت سالها از مقام امامت وی میباشد. از آن کاملاً برمیآید که مقام امامت مافوق مقام امامت می باشد. از این رو عارفان مسلمان نظریّه اصالت و گوهرانگاری مقام ولایت بر مقام امامت را مطرح کردند، به این صورت که انسانهای دارای مقام ولایت و امامت با اتصال و مواجهه با فرشتگان به تعبیر دینی و یا عقل مجرّده به تعبیر فلسفی و عرفانی میتوانند از طریق آنان اسرار و اخبار غیبی را دریافت کنند که آن شامل معارف دینی نیز میشود، این نوع مواجهه با امر قدسی مرهون داشتن نفس زکیه و تکاملیافته است که با عنایت الهی میسور میشود. این نوع مواجهه انسانهای کامل با امر قدسی از طریق وحی اصطلاحی و دریافت شریعت نیست تا بر آن نبوت خصوصاً نبوت تشریعی صدق کند و با اصل خاتمیت ناهمخوان باشد.
ابن عربی عارف نامور جهان اسلام در اینباره میگوید:" ان الولایة هی الفلک الحیط العالم و لهذا لم تنقطع و لها الأنباء العالم و امّا نبوة التشریع و الرسالة فمنقطعة و فی محمد (ص) قد انقطعت فلا نبی بعده، یعنی مشرّعاً او مشرّعاً له و لارسول و هو المشرع الا ان الله لطیف بعباده فأبقی لهم النبوة العامة التی لا تشریع فیها" [۲۲] وی در جای دیگر:"فالخلیفة عن الرسول من یأخذ الحکم بانقل عنه (ص) او بالأجتهاد الّذی اصله ایضاً منقول عنه (ص) و فینا من یأخذ عن الله فیکون خلیفة عن الله بعین ذلک فتکون المادة له من حیث کانت المادة لرسوله" [۲۳]. همو اشاره میکند که حضرت محمد (ص) در هر دو مقام یعنی مقام امامت و ولایت به نقطه کمال و اوج نائل آمده و دیگران تابع او هستند. بر این اساس ممکن است بعد از دورهٔ خاتمیت پیامبر اسلام بعض انسانها پیدا شوند که به نقطه تکامل معنویّت و مقام ولایت نائل آمده و مورد توجّه و عنایت الهی قرار گیرند و در پرتو آن با عالم غیب و درجات مختلف آن ارتباط برقرار نموده و اخبار غیبی را از آن ناحیه دریافت کنند، که وجود چنین انسان هایی و پذیرش آن با اصل خاتمیت منافات ندارد؛ چراکه آنان مدّعی مقام نبوت و دریافت شریعت جدید یا ابلاغ وحی نیستند و اصل خاتمیت تنها به این ادّعا مهر پایان زده است. پس اصل ادّعای ارتباط با عالم غیبی و فرود فرشتگان امر ممکن و مطابق آیات نیز بر غیر پیامبران واقع هم شده است، امّا بحث دیگر تطبیق آن مقام بر مصادیق خود است که در نکته بعدی میآید.
۳. اعتراف اهل سنت به اصل الهام و مکاشفه: اکثر عالمان اهل سنت اعمّ از متکلّم، محدّث و مفسّر به اصل وجود الهام و مکاشفه بر غیر پیامبران اعتراف نمودهاند؛ چراکه وقتی مسئلهای مورد نص آیات قرآن باشد، مخالفت با آن جایز نیست، لذا مفسران اهل سنت مانند مفسران شیعی در تفسیر آیات الهام و وحی بر غیر پیامبران - که در صفحات گذشته اشاره شد - وحی به غیر پیامبر را بر معنای الهام و القا در قلب و نوعی مکاشفه اخذ و تفسیر نمودند. ابن تیمه[۲۴] الهام را برای آحاد مؤمنان ممکن میداند [۲۵]، لکن با مشرب سنیگرایاش این نکته را هم میافزاید که الهام و مکاشفه هیچکس به پای مکاشفه الهام عمر خلیفه دوم نمیرسد[۲۶].
فخر رازی در ذیل آیه ۳۱ سوره فصّلت به تأثیر ملائکه در ارواح بشری از طریق الهام، مکاشفه و مقامات معنویّه تأکید داشته است [۲۷].
عبدالوهاب شعرانی تصریح میکند فرشته بر "ولی" اخبار شریعت محمّد (ص) را چنان مستقیماً گزارش میکند که گویا "ولی" این اخبار و معارف را از پیامبر (ص) اخذ نموده است:" القول فی الولی غایتة الالهام الموافق لشریعة محمد (ص) بعد الفتح فلایعمل به مستقّلاً لانّ نبوّة التشریع قد انقطعت بموت رسول الله (ص) فیصیر ملک الألهام ینبئهم ذلک الولی شریعة محمد (ص) و یطلعه اسرارها حتّی کانّه اخذها عن رسول الله (ص) بلا واسطة" [۲۸].
علاوه بر آنکه در منابع روایی اهل سنت برخی از شخصیّتهای خودشان مانند عمر "محدّث" توصیف شده است[۲۹] که لازمهٔ محدّث بودن الهام و فرود فرشته است. غزالی از پیامبر (ص) روایت نقل میکند که از امت اسلام "محدّثهایی" هست که عمر از شمار آنهاست [۳۰]
حال سؤال این است آیا الهام و فرود فرشتگان و مقام "محدّث" برای امثال عمر که عمری را در کفر گذراندند، با نبوت و خاتمیت منافات ندارد؟، امّا وقتی از الهام شخصیتی چون علی (ع) - که بر زلال وجودش غبار کفر ننشسته و از کودکی در دامن پیامبر (ص) تربیت شده - سخن به میان میآید، آیا آن با اصل خاتمیت در تعارض افتاده و امثال دهلوی و سروش نگران اصل خاتمیت میشوند؟!
۴. تصریح به روح باطنی امامان در روایات نبوی: پیامبر اسلام (ص) خود و اهل بیتش را در روایات مختلف به " مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْم" توصیف میکرد که بر عنایت خاص خداوند بر اهل بیت دلالت میکند که محل رسالت الهی و محل فرود آمدن فرشتگان و معدن علم است: " نَحْنُ أَهْلُ بَيْتٍ طَهَّرَهُمُ اللَّهُ، مِنْ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلَائِكَةِ وَ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ"[۳۱]. علاوه بر آنکه حضرت علی (ع) که از دوران کودکی قرین و همراه پیامبر (ص) در غار حرا و غیره بوده، هنگام نزول وحی نور وحی را دیده و رایحه نبوت را استشمام نموده و جبرئیل را نیز مشاهده و صدایش را میشنید[۳۲]، پیامبر (ص) ضمن تأیید این مسئله به این نکته متذکّر میشد که علی (ع) مانند پیامبر است و فرق آن دو در خاتمیت نبوت یا رحلت پیامبر (ص) است: " إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ"[۳۳]. ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه مشابه روایت اول نبوی را از امام علی (ع) نقل میکند که فرمود:" نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ عُنصرُ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ الْحِكْمَةِ.... "[۳۴]. از طریق اسناد شیعی روایات بسیاری در برخورداری امامان از روح باطنی والقای الهام توسط ملائکه بر آنان گزارش شده است که شیخ کلینی در کافی[۳۵] و علامه مجلسی در بحار[۳۶] به تفصیل به آن پرداختهاند.
۵. پاسخ نقضی به دهلوی و سروش: شاه ولی الله دهلوی کوشید با مستمسکها و حیل مختلف الهام و وحی باطنی ائمه اطهار را نقد و جرح کند که کلامش پیشتر گزارش شد. وی سنگبنای استدلال خود را بر یک رؤیای خود گذاشته است که در آن موفّق شده است که روح پیامبر را مشاهده کند، وی میگوید:در عالم رؤیا از روح پیامبر دربارهٔ مذهب تشيع سؤال کردم و حضرت فرمود مذهب ایشان باطل است [۳۷].
سؤال این است آیا رؤیای وی یک رؤیای صادق است که واقعاً وی به ارتباط با روح پیامبر اسلام (ص) مفتخر شده، به گونهای که موفّق شده از روح پیامبر سؤال نموده و پاسخ شنود؟ یا اینکه رؤیای وی کاذب است و دهلوی صرفاً دچار خیال شده که با روح پیامبر (ص) ارتباط برقرار نموده است؟
پاسخ این سؤال از دو فرض بیرون نیست. اگر پاسخ مثبت باشد، معلوم میشود که ارتباط غیبی با عالم ملکوت آنهم ارتباط با روح پیامبر اسلام ولو از طریق یک رؤیای صادق امری ممکن است که بر شخصیتی مثل دهلوی اتّفاق میافتد و این را هم میدانیم که وحی بعضی پیامبران از طریق رؤیاهای صادق صورت میگرفت.
در این فرض این سؤال را مطرح میکنیم، چرا آقای دهلوی خود با ادعای الهام برای خویش وقوع الهام و مکاشفه برای امامان شیعه - که اهل سنت نیز قطعاً اعتقاد دارند مقام امام (ع) و دیگر امامان از دهلوی بالاتر است - را برنمی تابد؟ آیا واقعاً فکر میکنید وی به مقامی از عرفان و ولایت باطنی دست پیدا کرده است که - العیاذ بالله - امثال امام علی (ع) از آن بهرهای ندارند؟! علاوه بر اینکه در این فرض "ادعای مکاشفه خود و رد الهام امامان" ادّعای وی نیز با رؤیا و استدلال خویس ناسازگار میافتد، آنجا که میگوید: چون از آن حالت افاقت دست داد در لفظ امام تأیل کردم شیعه... وحی باطنی در حق امام تجویز مینمایند؛ پس در حقیقت ختم نبوت را منکرند[۳۸].
در این استدلال دهلوی میکوشد هر نوع وحی باطنی را مخالفت نبوت و ختم آن معرّفی کند، امّا خود ادّعای وحی باطنی نموده است؟
فرض دوّم رؤیای دهلوی پاسخ منفی است، به این معنی که رؤیای وی اصل و حقیقت ندارد و وی با روح پیامبر اعظم (ص) ارتباط برقرار نکرده است. ما هم این فرض را میپذیریم، در این صورت خواب وی واقعاً خواب خواهد بود و هیچ نوع حجت و ارزش معرفتی بر آن مترتّب نمیشود و دیگر به پاسخ استدلال خواب وی نیازی نیست.
امّا آقای دکتر سروش که در جاهای مختلف به بسط تجربهٔ نبوی قائل شده و آن را برای امثال شمس تبریزی تجویز میکند؛ به عبارت وی بنگرید: تجربه پیامبرگونه البتّه جریان دارد، برای اینکه تجلیّات خداوند تمامی ندارد، ما نمیتوانیم بگوییم خدا بر پیامبر اسلام تجلّی کرد و پس از آن باب تجلّی بسته شد، این تجلّی دوام دارد و برای هر کسی متناسب با ظرفیتش ادامه خواهد یافت [۳۹]. وی نه تنها به بسط تجربه پیامبرگونه معتقد است، بلکه از آن بالاتر امکان نبوت را نیز میپذیرد آنجا که میگوید: آیا هر کسی میتواند رسولی بشود، باید اذعان داشت که کسی ممکن است برای خودش نبی شود و احوال خاصی پیدا کند و واجد اذواق و مواجیدی شود... احساس من این است که بعضی از بزرگان مثل شمس تبریزی، تقریباً چنین احوالی داشتند[۴۰]. جداً جای این سؤال است چرا دکتر سروش از یکطرف به امکان بسط تجربهٔ پیامبرگونه بلکه ارتباط باطنی با عالم غیب در شکل نبوت را برای امثال شمس میپذیرد، امّا وقتی به امامان معصوم چون علی (ع) نوبت میرسد، خوی بخل ورزی آنان شعلهور شده ارتباط باطنی و الهام آنان را برنمی تابد؟ آیا این تناقض نیست؟ یا اینکه خدای نکرده از قشر آنانی شده که در روایتها آمده که برخی بر ائمه حسد میورزند؟. به هر حال دکتر سروش از یکطرف منکر ولایت باطنی ائمه میشود و از طرف دیگر امکان نبوت بعد از دورهٔ خاتمیت را تجویز میکند. اگر این امکان تجویز نبوت همان حرف عرفا باشد - که پیشتر گزارش شد - معلوم میشود گوهر نبوت همان ولایت و امامت است و در این صورت نباید از تجویز الهام و ولایت باطنی به ائمه اطهار حسد و بخل ورزید. امّا اگر امکان نبوت مطلب دیگری باشد، آن خود با اصل خاتمیت تهافت پیدا میکند. نکته دیگری که در این باب باقی میماند این است که ممکن است دکتر سروش معتقد به الهام و روح باطنی ائمّهٔ اطهار باشد - هرچند ظاهر کلام وی آن را نشان نمیدهد که اوّل شبهه نقل شد - امّا آن را "لازم" و نه "متعدّی" تلقّی کند، به این معنی که آن تنها بر خود صاحب تجربه یعنی امام حجت است و بس [۴۱]. در این صورت باید گفت اوّلاً: چنانکه اشاره شد ظاهر کلام وی منافات داشتن تفسیر امامت به برخورداری از وحی باطنی با اصل خاتمیتاست. ثانیاً: این اشکال به شبهه حجّتانگاری امامان برمی گردد که در صفحات پیشین به تفصیل به ادلّه و مبانی آن اشاره کردیم، اگر وی روح باطنی امام را بپذیرد حجیت قول امام (ع) با ادلّهٔ حجیت ثابت میشود که پیشتر گذشت. ثالثاً: آقای سروش دربارهٔ تجربه های دینی عارفان به تعدّی قائل است و آنها را مکمّل تجربه دینی پیامبر توصیف میکند[۴۲]، حال این پرسش است آیا این ادّعای شما با اصل خاتمیت منافات ندارد، اگر تجربه دینی عارفان مکمّل تجربهٔ پیامب رباشند؟! چرا تجربه دینی امامان و الهاماتشان مکمّل تجربه دینی پیامبر و به تعبیری امامت خود مکمّل اصل خاتمیت نباشد؟ آیا این تناقضگویی نیست؟![۴۳].
پرسشهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ کافی، ج ۱، کتاب الحجة، باب ان الأئمة محدثون، صص ۲۷۰، ۲۶۴، ۲۷۳ و نیز: بحارالأنوار، ج ۲۶، ص ۶۶، باب دوم، انهم محدثون....
- ↑ التفهیمات الألهیه، ج ۲، صص ۲۹۴ و ۳۰۱.
- ↑ برقعی، تضاد مفاتیح الجنان با قرآن، ص ۱۲.
- ↑ پاسخ اول سروش به بهمن پور، مورخه اول شهریور ۱۳۸۴، سایت بازتاب و سروش و نیز ر. ک: سخنرانی سروش در دانشگاه سوربن فرانسه، سایت سروش، با عنوان، «تشیّع و چالش مردمسالاری» ۳/۵/۱۳۸۴. وی در این سخنرانی محدّت و مفهّم بودن امامان را ناسازگار با خاتمیّت ذکر میکند.
- ↑ دقت شود، آیه کلمه وحی را بهکار برده است و مفسران آن را بر الهام تفسیر نمودند.
- ↑ و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز میگردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه:۷.
- ↑ آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی میشد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه:۳۸.
- ↑ و به راستی ما به لقمان فرزانگی دادهایم؛ سوره لقمان، آیه:۱۲.
- ↑ ر. ک: المیزان، ج ۱۶، ص ۲۲۶.
- ↑ و بندهای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه:۶۵.
- ↑ سوره آل عمران، آیه: ۴۲، ۴۴، ۴۵، ۴۷.
- ↑ و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهادهایم؛ سوره مائده، آیه: ۱۱۱.
- ↑ ر. ک: فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۶، ص ۱۳۶؛ المیزان، ج ۶، ص ۲۲۲، ذیل آیه فوق.
- ↑ فرشتگان را با روح از (مبدأ) امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو میفرستد که بیم دهید: هیچ خدایی جز من نیست بنابراین از من پروا کنید؛ سوره نحل، آیه:۲.
- ↑ فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود میآیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده میدادند مژده باد! ما دوستان شما در این جهان و در جهان واپسینیم و در آنجا هر چه دلتان بخواهد هست و هر چه درخواست کنید دارید؛ سوره فصلت، آیه: ۳۰ - ۳۱.
- ↑ «معنی کونهم اولیاء للمومنین ان للملائکة تأثیرات فی الأرواح البشریة بالالهمات و المکاشفات الیقینیة و المقامات الحقیقیة»، (تفسیر کبیر، ج ۱۴، ص ۱۲۴، ذیل آیه ۳۹ سوره فصلت).
- ↑ صحیح بخاری، ج ۳، ص ۱۳۴۹، در بعض روایات اهل سنت عمر یکی از مصادیق آن ذکر شده است.
- ↑ ر. ک: بحار، ج ۲۶، باب دوم و دیگر ابواب.
- ↑ السیرة الحلبیة، ج ۲، ص ۲۰۵؛ احیاء علوم الدین، ج ۴، ص ۸۴، باب بیان حد الشکر؛ حادی الأرواح، ج ۱، ص ۱۸۰، باب ۵۹؛ بحار، ج ۶۷، ص ۷۴.
- ↑ مثنوی معنوی، دفتر اول، فصل پرسیدن پیامبر، ج ۱، ص ۱۵۵، بیت: ۳۵۰۶.
- ↑ «هر چه در او هست خداى تعالى به من الهام نموده است» بحار، ج ۲۶، ص۴.
- ↑ فصول الحکم، فص عزیزی، صص ۱۳۴ و ۱۳۵ با تعلیقات عفیفی.
- ↑ فص داودیه، صص ۱۶۲ و ۱۶۳ و نیز: الفتوحات، ج ۲، صص ۱۴۳ و ۲۵۴؛ ج ۲، صص ۲۷۲ و ۴۲۹.
- ↑ از علمای به نام اهل سنت که سلفیگری و مشرب ظاهرگرایی او معروف است
- ↑ «الألهام یکون لآحاد المؤمنین»، (کتب و رسایل و فتاوی ابن تیمه، ج ۱۲، ص ۱۲۸).
- ↑ «فکل من کان اهل الألهام و المکاشفة لم یکن افضل من عمر»؛ کتب و رسایل و فتاوی ابن تیمه، ج ۱۳، ص ۷۴.
- ↑ ر. ک: تفسیر کبیر، ج ۱۴، ص ۱۲۴؛ ج ۶، صص ۱۳۶ و ۲۲۲.
- ↑ الیواقیت و الجواهر، ج ۲، ص ۳۴۲.
- ↑ صحیح بخاری، ج ۲، ص ۱۷۱؛ صحیح مسلم، باب مناقب عمر بن خطّاب.
- ↑ المستصفی فی علم الأصول، ج ۱، ص۲۷۰.
- ↑ «ما خاندانى هستيم كه خداوند، پاكشان گردانيده است اين خاندان، از شجره نبوت و جايگاه رسالت و محلّ آمد و شدِ فرشتگان و خانه رحمت و معدن دانشاند» ر. ک: سیوطی، الدر المنثور، ج ۵، ص ۳۷۸، ذیل آیه ۳۳ احزاب؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۴۴. باب دّوم؛ اسد الغابة، ج ۳، ص ۱۹۳؛ ینابیع المودّة، ج ۲، ص ۳۰۲؛ نقل از موسوعة الامامة فی نصوص اهل السنّة، ج ۳، باب، ص ۴۵۰؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج ۹، ص ۳۱۳۳.
- ↑ «أَرَى نور الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْه ص ...» «نور وحى و رسالت را مىديدم، و بوى نبوت را استشمام مىكردم، به هنگام نزول وحى بر ايشان - صلّى اللّه عليه و آله - صداى ناله شيطان را شنيدم» (نهج البلاغه فیض، خطبه ۲۳۴ و نهج البلاغه ابن الحدید، خطبه ۲۳۸، ج ۱۳، ص ۱۹۷).
- ↑ «تو آنچه را مىشنوم مىشنوى، و آنچه را مىبينم مىبينى، جز اينكه پيامبر نيستى» (نهج البلاغه فیض، خطبه ۲۳۴ و نهج البلاغه ابن الحدید، خطبه ۲۳۸، ج ۱۳، ص ۱۹۷).
- ↑ «ما خاندان نبوت و جايگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و خميرمايۀ رحمت و معدن علم و حكمت هستیم» شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۲، ص۲۸۳، آخر خطبه ۳.
- ↑ ر. ک: الکافی، ج ۱، ص ۲۷۰.
- ↑ ر. ک: بحار، ج ۲۶، ابواب علومهم، باب ۱ و ۲ صص ۶۶ و ۸۵.
- ↑ دهلوی، التفهیمات الالهیة، ج۲، صص ۲۹۴ و ۳۰۱.
- ↑ دهلوی، التفهیمات الالهیة، ج۲، صص ۲۹۴ و ۳۰۱.
- ↑ سروش، مقاله «اسلام، وحی و نبوّت»، مجلّهٔ آفتاب، شمارهٔ ۱۵، اردیبهشت ۱۳۸۱، ص ۷۳.
- ↑ سروش، مقاله «اسلام، وحی و نبوّت»، مجلّهٔ آفتاب، شمارهٔ ۱۵، اردیبهشت ۱۳۸۱، ص ۷۳.
- ↑ بسط تجربه نبوی، صص ۱۳۲ و ۱۳۳.
- ↑ «چون وحی تجربة دینی است و تجربه دینی دربارهٔ دیگر انسانها نیز روی میدهد، پس تجارب دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دین میافزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش مییابد، از اینرو تجربه های دینی عارفان، مکمّل و بسطدهندهٔ تجربه دینی پیامبر است». (بسط تجربه دینی نبوی، ص ۲۸).
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۷۴ - ۱۸۸.