نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Bahmani(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۸ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۵۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۸ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۵۰ توسط Bahmani(بحث | مشارکتها)
"فمینیسم"، از ریشۀ "femin"، به معنای "زنانه"، لغتی است فرانسوی و به معنای زن و جنس مؤنث و حالات و کیفیات زنانه است. این لغت، بر جنبش زنان در امریکا و اروپا اطلاق شده و فرانسوی بودن آن، به خاطر آغاز انقلابآزادیزنان، از کشور فرانسه است[۱].
فمینیسم، مفهوم غربی است که تعریف اصطلاحی واحدی ندارد؛ اما رفع ظلم و تبعیض نسبت به زنان را میتوان وجه مشترک همۀ رویکردهای آن دانست. فمینیسم معتقد است زنان باید به فرصتها و امکانات مساوی با مردان در تمام جنبههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دست پیدا کنند. معادل آن در فارسی، زنگرایی، زنباوری و زنانهنگری و به عنوان جنبش اجتماعی، "نهضتزنان" یا "نهضتآزادیزنان" است[۲].
امواج فمینیسم
فمینیسم، در طول دو قرن به لحاظ تاریخی از نظر جامعهشناسان به امواج سهگانه تقسیم میشود که هر موج شامل گرایشها و نظریات متعدد فمینیستی است[۳].
موج اول: جنبش حقرأی (۱۹۲۰م ـ ۱۸۰۰م): این موج در اثر نگاه سختگیرانه و تحقیرآمیز جوامعمسیحی به حقوقزنان برخاست و بر لیبرالیسم مبتنی بود که زنان باید از حقوق و آزادیهای مردان، به خصوص امتیازات سیاسی برخوردار باشند. آنها در عین باور به تساوی زن و مرد، به نقشهای مادری و همسری اعتقاد داشتند. از نتایج موج اول، دست یافتن زنان به حقرأی در برخی از کشورهای غربی بود[۴].
موج دوم: تساوی شغلی (۱۹۷۰م ـ ۱۹۶۰م): این موج که در فضای افراطی فمینیسم سربرآورد، با شعارزنان بدون مردان، تحسین تجرد و تقبیح ازدواج و برابری کامل زن و مرد در تمام زمینههای فرهنگی و اجتماعی بود که عملًا اخلاق فردی و اجتماعی را به چالش کشاند و کار تا جایی پیش رفت که فمینیستها، به نوعی برترانگاری زناناعتقاد یافتند. در این مرحله، زنان به برخی اهداف در حوزۀ استقلالمالی و کاری خود دست یافتند[۵].
موج سوم: مخالفت با مدرنیته (۱۹۹۰م ـ ۱۹۷۰م): پیدایش این موج در فضای پستمدرن و در مخالفت با نظریهپردازی عامگرایانۀ مدرنیسم و با مبنای نسبیگرایی اخلاقی و معرفتی به وجود آمد که معتقد بودند راه جنگیدن با فرهنگ مردسالاری، قطع وابستگیزن از شوهر، پدر و برادر است و زنان باید خویشتن را از زیر بار معانی ستمگرانۀ تحمیلی مردان رها سازند. جهت فهم درست موج سوم لازم است از فمینیسم پستمدرن تبیین صحیح و منطقی صورت گیرد[۶].
گرایشهای فمینیسم
"پستمدرن" با ارائۀ هرگونه دیدگاههای مطلقانگاری و عام مدرنیته دربارۀ زنان مخالف است؛ معتقد است به تعداد زنانجهان، فمینیسم وجود دارد و اساس ستمهای وارد شده بر زنان از فرهنگ مردسالاری است و برای نجات از این فرهنگ، باید با نگاه زنان به جهان نگریسته و تفسیری زنانه از آن ارائه گردد، ازاینرو گرایشهای خاص فمینیسمی مانند فمینیسم سیاه، فمینیسم صلحطلب، اکوفمینیسم، و فمینیسم اسلامی به وجود آمد[۷].
فمینیسم پستمدرن، باعث افول فمینیسم در اواخر قرن بیستم شد؛ چون فروکاستن این نظریه به گسترۀ وسیعی از نگرشهای زنانه، بدون یک محور بنیادی و اساسی به شکست تدریجی تفکر فراگیر فمینیسم انجامید[۸].
"فمینیسم" نوعی جریان و رویکرد است؛ اما با توجه به زمان، جغرافیا و فرهنگ پیدایش و تفاوت در مبانی فکری، دارای تشتت و تکثر آشکاری است تا جایی که برخی به جای واژه "فمینیسم"، از عبارت "فمینیسمها" استفاده کردند و تا امروز *پنج گرایش فمینیسمی سر برآورده است[۹]:
فمینیسم لیبرال: این تفکر بر این اساس پدید آمد که زنان به علت جنسیت گرفتار تبعیضاند.
فمینیسم مارکسیستی: ترکیبی از تفکرات فمینیسم و مارکسیست با نگاه نفی سرمایهداری؛ جامعۀ طبقاتی را موجب ستم بر زنان میدانست.
فمینیسم رادیکال: این نظریه، براساس نفی جنسیتی و مردسالاری شکل گرفته و معتقد است هیچ انسانی زن یا مرد متولد نشده؛ بلکه هویت زنانه و مردانه را در طول تاریخ کسب میکنند. ازاینرو، تقسیم وظایف به زنانه و مردانه معنا ندارد. آرمان بنیانگذاران آن، تحقق جامعۀ فاقد جنسیت است.
سوسیال فمینیسم: این گرایش مرکب از دو دیدگاه مارکسیسم و رادیکال فمینیسم به وجود آمد و سردمداران آن بر این عقیده بودند که هم نظام اقتصادیسرمایهداری و هم جنسیتی پدرسالارانه علتستم و سرکوبزنان است. از نظر آنها، تا زمانی که زنانبرابریاجتماعی به دست نیاورند، کسب حقوق برابر بیمعناست.
فمینیسم اسلامی: این گرایش در کشورهای اسلامی به ویژه در میان دگراندیشان ایران بر مبنای تفکرات سکولاریستی پدید آمد که اسلام فقاهتی را با توجه به مرد بودن همۀ مراجع، "اسلام مردسالارانه" میداند و باید پیرایههای مردسالارانه را از شیوههای اجتهادی بزداییم[۱۰].
نسبیگرایی اخلاقی: در این نگرش، هیچ اصل و قانوناخلاقی مطلق و ثابتی وجود ندارد که نتیجه آن بیاعتنایی به اخلاق الهی، اصل بودن روابط آزاد زن و مرد و ناسازگاری عفاف و حیا میان زن و مرد با روح فمینیسم است[۱۱].
بنابر آموزههای دین اسلام، زن و مرد در آفرینش و حیثیت انسانی از یک گوهرند و ملاک برتری تنها پرهیزگاری است[۱۲]، اما از نظر طبیعت و خلقت تفاوتهایی باهم دارند و این تفاوتها موجب میشود تکالیف، حقوق و برخی مسائل مربوط به آنها متفاوت گردد. خداوند از گذر این تفاوت ها، مرد و زن را برای زندگی با یکدیگر آماده ساخته است ولی فمنیستها بر خلاف جریان فطرت و طبیعت، خواهان برقراری تشابه و یکنواختی حقوق و مسائل زن و مردند و از این رو نتوانستند ستمی را از زنان دفع کنند، بلکه خواسته یا ناخواسته باری را بر دوش زنان نهادهاند که آنان از نظر طبیعی توانایی برداشتن آن را ندارند[۱۳].