نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Amini(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۱۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۱۵ توسط Amini(بحث | مشارکتها)
«حجاج بن یوسف به عبدالملک بن مروان نوشت: اگر میخواهی بنیان حکومت خودت را استوار سازی لازم است علی بن حسین را به قتل رسانی. عبدالملک در جوابش نوشت: از ریختن خون بنی هاشم خودداری کن، زیرا سلطنت آل ابوسفیان با کشتن بنی هاشم چندان پایدار نماند، عبدالملک نامه را مخفیانه برای حجاج فرستاد. چند روز بعد نامهای از جانب علی بن الحسین(ع) به دست عبدالملک رسید که نوشته بود: از آن نامهای که درباره حفظ خون بنی هاشم به حجاج نوشته بودی اطلاع یافتم، خدا از تو راضی شود ... وقتی عبدالملک نامه را خواند دید تاریخ آن، با تاریخ نامهای که برای حجاج نوشته است مطابقت دارد. بدین جهت، به صدق گفتار حضرت علی بن حسین اطمینان پیدا کرد و خشنود گشت. قدری پول برایش فرستاد و تقاضا کرد که حوایج خودت را برای من بنویس»[۱][۲].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
« به نقل از ابو خالد کابلی: بر سرورم، علی بن الحسین زین العابدین(ع) وارد شدم و به ایشان گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! مرا از کسانی باخبر کن که خداوند اطاعت و محبت آنان را واجب و اقتدا به آنان را پس از پیامبر خدا(ص) بر بندگانش لازم کرده است. به من فرمود: پدرم از پدرش از پیامبر خدا(ص) چنین نقل نمود: هنگامی که پسرم جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب متولد میشود، او را صادق بنامید که پنجمین نفر از نسل او نیز نامش جعفر است و با جسارت و دروغ بستن بر خدا، ادعای امامت میکند. او نزد خدا جعفر کذاب و افترا زننده به خدای است و ادعای چیزی را میکند که شایسته آن نیست. با پدرش مخالفت میکند و بر برادرش حسد میورزد. او کسی است که میخواهد پرده را از آنچه خداوند هنگام غیبت ولیش پوشانده، بردارد. سپس امام زین العابدین(ع) به شدت گریست و آنگاه فرمود: گویی جعفر کذاب را میبینم که طاغوت زمانش را وا داشته تا از کار ولی خدا که در پرده غیب او محفوظ است تفتیش کند و از سر ناآگاهی به ولادتش، بر حرم پدرش، کسی را بگمارد تا هرگاه بر او دست یافت، وی را بکشد و میراثش را طمعکارانه و به ناحق برگیرد. گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! آیا این گونه میشود؟. فرمود: به خدایم سوگند، آری. این نزد ما در صحیفهای نوشته شده است که به ذکر گرفتاریهایی پرداخته که پس از پیامبر خدا(ص) دامنگیر ما میشود. گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! سپس چه میشود؟. فرمود سپس غیبت ولی خدای که دوازدهمین نفر از اوصیای پیامبر خدا(ص) و امامان(ع) پس از اوست، استمرار می یابد. ای ابو خالد! باورمندان به امامت و منتظران ظهورش در روزگار غیبت او، از مردم هر زمان دیگری، برترند؛ زیرا خدای تبارک و تعالی چنان عقل و فهم و شناختی به آنان داده که غیب نزد آنان همچون شهود است، و آنان را در آن روزگار، به سان مجاهدان با شمشیر در پیش روی پیامبر خدا(ص) قرار داده است. آنان، مخلصان حقیقی و شیعیان راستین ما و دعوتگران پیدا و نهان به دین خدای هستند. و امام زین العابدین(ع) فرمود: انتظار فرج را کشیدن، از بزرگ ترین گشایش هاست[۳][۴]
«امام سجاد(ع) به فرزندش امام باقر(ع) فرمود: پس از من، برادرت عبدالله، ادعای امامت میکند و مردم را به سوی خود دعوت مینماید؛ اما عمر او کوتاه و زود ازدنیا میرود." امام باقر(ع) میفرماید: پس از رحلت پدرم، برادرم عبدالله ادعای امامت و جانشینی پدرم را نمود؛ ولی طولی نکشید که از دنیا رفت؛ همانطور که پدرم خبر داده بود"[۵]»[۶].
«امام صادق(ع) از امام باقر(ع) نقل کرده است که نزد پدرم امام سجاد(ع) آمدم، ایشان فرمود: "این شبی است که من از دنیا میروم و در همین شب پیامبر(ص) رحلت فرمود".[۷] دلالت این حدیث بر آگاهی امام از شب وفات خویش روشن است»[۸].
نسبی: که به اذن الهی در اختیار انبیا و امامان قرار دارد، علمی که محدود، وابسته به علم الهی، و بالقوه است، برخلاف علم غیب مطلق خدا که نامحدود، مستقل و فعلی است و در هیچ شرایطی، چیزی از او پنهان نمیماند. بر این اساس راوی میگوید: امام زین العابدین(ع) میفرمود: اگر یک آیه در قرآن نبود، شمارا به آنچه بود و خواهد بود تا روز قیامت، خبر میدادم. راوی می گوید: به او گفتم: ای پسر رسول خدا! آن کدام آیه است؟ فرمود: سخن خداوند تعالی که فرمود: هر چه را خدا بخواهد محو و تثبیت میکند و ام الکتاب نزد اوست. آن حضرت زمانی هم که شخصی بر سر مسئلهای فقهی با وی به جدل پرداخت فرمود: اگر به خانه ما درآیی، ردپای جبرئیل را به تو نشان خواهیم داد. آیا کسی هست که از ما به سنت آگاهتر باشد.
نمونهای از علم غیب آن حضرت را میتوان در برخوردش با عبدالملک بن مروان یافت. حجاج بن یوسف به عبدالملک نوشت: اگر میخواهی بنیان حکومت خودت را استوار سازی، لازم است علی بن الحسین را به قتل برسانی. عبدالملک هم در جواب او نوشت: از ریختن خون بنی هاشم خودداری کن؛ زیرا سلطنت آل ابوسفیان به واسطه کشتن بنی هاشم چندان پایدار نماند. عبدالملک نامه را مخفیانه به حجاج فرستاد، ولی چند روز بعد نامهای از امام سجاد دریافت کرد که در آن نوشته بود: از آن نامهای که درباره حفظ خون بنی هاشم به حجاج نوشته بودی اطلاع یافتم …. وقتی عبدالملک نامه را خواند، دید تاریخ آن با تاریخ نامهای که برای حجاج نوشته است مطابقت دارد»[۹].