نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Msadeq(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۰۰ توسط Msadeq(بحث | مشارکتها)
شهوت، صفت چهارپایان است و انسان را به پیرویفرج و شکم است میخواند. پرخوری، پرگویی و مباشرت جنسی کنترل نشده از آثار این نیروست. فایده شهوت این است که منافعبدن را تأمین میکند و به این وسیلهبدن را حفس و بقای نسلانسان را تضمین میکند. بدون شهوت، انسان نه چیزی میخوردی نه چیزی مینوشد و نه به فعالیت جنسی روی میآورد.
خشم، صفت درندگان است و انسان را بیباک میکند و به کارهایی چون ضرب و شتم و آزار دیگران وامی دارد. این نیرو در وجود انسان دو فایده دارد. نخست آنکه نیرو در انسان مقابل تهدیدهای خارجی از جسمدفاع و آفات و زیانها را از آن دوری میکند، بدون فعالیت این نیرو انسان حتی یک مگس را از خود دور نمیکند، از هیچ خطری نمیگریزد و با هیچ نهدید مقابله نمیکند. فایده دیگر غضب آن است که در مقابل طغیان نیروی شهوت و واهمه ایستادگی میکند تا وجود انسان را تسخیر نکنند.
واهمه، صفت شیطانی است که کارش ترتیب دادن مکر، حيله، خدعه و نیرنگ است؛ ولی علاوه بر این قادر است معانی جزئی را درک کند و برای دستیابی به مقاصد خوب، طرح و نقشه تهیه میکند.
نیروی واهمه راههای تأمین منافع و پرهیز از خطر و ضرر را در اختیارقوهغضب و شهوت قرار میدهد. نیروی شهوتغذا میخواهد، نیروی واهمه به او یاد میدهد از چه راهی غذا بهدست آورد.انسان وقتی گرسنه میشود برای رفع گرسنگی اقدامی صحیح یا نادرست میکند یا به کار و فعالیت روی میآورد یا به سرقت و دریوزگی. تمامی این راهها را، واهمه طراحی و در اختیارشهوت قرار میدهد.
دانشمنداناخلاق، اجتماع قوای چهارگانه نفس را در این مثل نمایش میدهند که در، خانهای مردی حکیم با یک سگ، یک خوک و یک محبوس باشد و هر یک از این چهار، تلاش میکند دیگران را تحت فرمان خود بگیرد و برای تأمین مقاصد خود از آنها استفاده کند. مرد حکیمقوه عاقله، سگ نیروی غضب، خوک قوهشهوت و شیطانقوه واهمه انسان است. نیروی غضب همانند سگی که پیوسته به این و آن حمله میبرد و به هرکس چنگ و دندان نشان میدهد، انسان را به آزار دیگران وا میدارد و فعالیت خود را با کتککاری، فریاد، فحش و ناسزا و در نهایت قتل و خونریزی نشان میدهد و با این همه تلاش میکند نیروهای دیگر را نیز با خود هماهنگ کند. نیروی شهوت مثل خوکی که جز خوردن و شهوترانی هیچ نمیفهمد و نمیخواهد، انسان را به اشباع این دو میل وا میدارد و میخواهد تمامی نیروهای نفس را به خدمت خود بگمارد. قوه واهمه نیز نیروی غضب و شهوت را تهییج میکند و کارهایشان را زیبا جلوه میدهد. کار عقل در این گیر ودار این است که قوهغضب را با شهوت رام و شهوت را با غضبسرکوب کند و خدعههای قوه واهمه را با نورانیت خویش شناسایی و به سرانگشت تدبیر خنثی کند.[۱]
در تمثیلی دیگر عقل به مردی شکارچی دانسته شده که سوار بر اسب و با سگی به دنبال شکار آمده و جاسوسی از راهزنان در پی اوست تا به دست ایشان گرفتارش کند. مرد شکارچی، عقل آدمیزاد است که برای کسب کمال به دنیا آمده، اسب او شهوت و سگ او قوهغضب است و جاسوس همان قوة واهمه است که خدمتشیطان میگزارد و انسان را به سمت او میکشاند. اسب سواری و سگ شکاری در صورتی کار آمد خواهند بود و در شکار، پاور شکارچی، که تربیت شده باشند. سگ تعلیم ندیده هرچه بگیرد، میخورد و از تلاش او بهرهای به شکارچی نمیرسد و بساکه با دریدن و خوردن اموالمردم، موجب زیان و شرمساری صاحبش شود یا در فرصتی از غفلت صاحب خود استفاده کرده، او را نیز بدرد. اسب چموش نیز به جای اینکه در پی شکار بتازد، بیهوده به هر فراز ونشیبی میرود تا در نهایت، سوار خود را به پرتگاهی در افکند و خود، لجام گسیخته به هرسو که خواهد دوندگی کند. سخن جاسوس شنیدن و در پی او رفتن نیز جز هلاک همگی پیامدی ندارد؛ پس تنها چاره نجات این است که همه از عقلفرمان برند تا همگی بسان نیرویی واحد به جستوجوی هدف بپردازند و راه کمال را طی کنند[۲][۳].