ارقم بن ابی الارقم
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ارقم بن ابی الارقم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
نام او حبیب بن اسد بن عبدالله بن عمر بن مخزوم بن یقظة بن کعب است[۱]. کنیهاش ابوعبدالله، اسم پدرش عبد مناف[۲] و مادرش امیمه، دختر حارث بن حبالة بن عمیر بن غبشان از خزاعه بود[۳]. وی از صحابه مشهور رسول خدا(ص) [۴] و از نخستین مسلمانان است. او دوازدهمین نفر و بر حسب بعضی از روایات، هفتمین نفر بود که اسلام آورد[۵]. و طبق بعضی روایات، او بعد از ده نفر اسلام آورد[۶]. ارقم، از اولین مهاجرانی بود که به سوی مدینه مهاجرت کردند. او در جنگ بدر شرکت کرد[۷] و پیامبر اسلام(ص) از غنایم جنگی بدر علاوه بر سهمیهاش، شمشیری هم به وی بخشید[۸][۹].
پنهان شدن پیامبر در خانه ارقم
بیشترین شهرت ارقم به خاطر خانه اوست؛ زمانی که هنوز مسلمانان نیرویی نگرفته بودند و پیامبر اکرم(ص) به مدت سه سال پنهانی مردم را به اسلام دعوت میکرد و در موقع نماز به درههای کوه پناه میبردند، خانه ارقم که در دامنه کوه صفا قرار داشت، محل تجمع مسلمانان بود و گفتهاند که گروه بسیاری در همین خانه مسلمان شدند[۱۰]. در روایتی آمده است، در یکی از روزهایی که پیامبر(ص) با یارانش در یکی از درههای اطراف مکه نماز میخواندند، دستهای از کفار ایشان را دیدند و کارشان را شگفت دانسته، آنها را سرزنش کردند تا آنکه کار به زد و خورد کشید. در این هنگام، سعد وقاص با استخوان شتری به سر یکی از ایشان زد که از سر و صورت وی خون جاری گشت و این اولین خونی بود که برای اسلام ریخته شد. با این پیشامد، مسلمانان از اقدامات کفار، هراسان و در خانه ارقم پنهان شدند؛ آنها مدت یک ماه در منزل وی به سر بردند تا آنکه تعدادشان به چهل نفر رسید، آنگاه از خانه بیرون آمدند. آخرین کسی که از این چهل نفر مسلمان شد، عمر بن خطاب بود؛ از این رو اهل سنت نوشتهاند اسلام به خاطر مسلمان شدن عمر تقویت گردید و نیرو گرفت[۱۱][۱۲].
تاریخچه خانه ارقم
پس از این ماجرا خانه ارقم به “دارالاسلام” معروف شد[۱۳]؛ ارقم آن را برای اولادش وقف کرد و در وقف نامه چنین نوشت: “به نام خداوند بخشنده مهربان؛ ارقم، خانهاش را که در صفا واقع شده است، وقف نمود که نه فروخته و نه به ارث برده شود”، و هشام بن عاص و غلامش را شاهد گرفت. این خانه همچنان وقف بود و گاهی فرزندانش در آن سکونت میکردند و گاهی هم آن را اجاره میدادند. تا سالی که منصور دوانقی به حج آمد. او مشغول سعی بین صفا و مروه بود و خاندان ارقم در حجرهای نشسته بودند که کاملاً روبهروی صفا بود و منصور و جمعیت از زیر پای آنان مشغول سعی بودند. منصور از وقتی که در طرف وادی بود تا به کوه صفا برسد به ایشان نگاه میکرد و گویا در همان موقع در فکر این نقشه بود که خانه را از آنان بستاند، اما چیزی نگفت. وقتی که محمد بن عبدالله بن حسن قیام کرد، عبدالله بن عثمان بن ارقم از همراهان او بود. منصور این مسئله را بهانه کرد و به حاکم مدینه دستور داد تا عبدالله را گرفته و زندانی کنند. پس از مدتی منصور، شهاب بن عبدرب کوفی را با نامهای پیش حاکم مدینه فرستاد و به او دستور داد که هر چه شهاب دستور میدهد بپذیرد. شهاب در زندان نزد عبدالله رفت و به او گفت که اگر این خانه را بفروشی تو را آزاد میکنم؛ زیرا امیرالمؤمنین (منصور) به این خانه بسیار علاقهمند است. عبدالله گفت: “این خانه وقف است، به علاوه تمام فرزندان و نوههای ارقم نیز با من شریک هستند، من تنها میتوانم سهم خود را به منصور واگذار کنم”. شهاب گفت: “حق خود را واگذار کن و با دیگران کاری نداشته باش”. عبدالله رضایت داد و سهم خود را دریافت کرد و بقیه برادران و خواهرانش هم فریفته زیادی قیمت شده و سهم خود را فروختند. پس از منصور، مهدی عباسی خانه را به همسرش خیزران (مادر هارون الرشید) بخشید. خیزران آن را خراب و دوباره بنا کرد و به نام او مشهور شد. پس از خیزران به موسی (پسرش) و از وی به جعفر و از او به فرزندانش منتقل شد تا آنکه غسان بن عباد آن را از فرزندان موسی خرید[۱۴][۱۵].
ارقم و مسافرت به بیت المقدس
وقتی که ارقم برای زیارت بیت المقدس آماده شد، برای خداحافظی و کسب اجازه خدمت پیامبر مشرف شد. رسول اکرم(ص) از او پرسید: برای چه به این مسافرت میروی؟ قصد تجارت داری یا احتیاج دیگری باعث شده است؟ ارقم گفت: “پدر و مادرم به قربانت یا رسول الله! هیچ یک از اینها نیست، فقط برای خواندن نماز در مسجد الاقصی میروم”. پیامبر(ص) به او فرمود: “خواندن یک رکعت نماز در مسجد من بهتر از خواندن هزار رکعت نماز در سایر مساجد است، به جز مسجد الحرام”. ارقم پس از شنیدن این سخن، از این سفر خودداری کرد[۱۶][۱۷].
فرزندان ارقم بن ابی الارقم
یک روایت درباره فرزندان ارقم چنین میگوید: ارقم صاحب دو فرزند پسر به نامهای عبیدالله و عثمان بود که مادر هر دو، کنیز بودند و دو فرزند دختر به نامهای امیه و صفیه داشت که مادر امیه هند دختر عبدالله از قبیله بنیاسد بن خزیمه بود و مادر صفیه هم کنیز بود. روایت دیگری میگوید که تعداد فرزندان ارقم به بیست و چند نفر میرسد که همه آنها فرزندان عثمان بن ارقم بودند و فرزندی از عبیدالله بن ارقم به جای نمانده است[۱۸][۱۹].
عبدالله بن ارقم
ارقم فرزندی به نام عبدالله داشت که خزانهدار عثمان بن عفان (خلیفه سوم) بود، تا آنکه عبدالله بن خالد بن اسید با جماعتی از اطرافیانش نزد عثمان رفتند. خلیفه برای عبدالله سیصدهزار درهم و برای هر یک از همراهانش صد هزار درهم حواله صادر کرد. آنها حوالهها را نزد عبدالله بن ارقم آوردند تا پول آن را بگیرند، اما عبدالله بن ارقم با این عقیده که این بخشش بیحساب از بیتالمال مسلمین، صحیح نیست از پرداخت خودداری نمود. خلیفه او را خواست و گفت: “تو خزانهدار ما هستی، پس چرا از پرداخت خودداری کردی؟” عبدالله گفت: “من خزانهدار مسلمین هستم و خزانهدار تو غلام توست”، پس کلیدها را آورد و در مسجد به منبر آویخت و گفت: “هر که میخواهد بردارد”. عثمان سیصد هزار درهم برای او فرستاد تا شاید دوباره به کار خود بازگردد، اما عبدالله پولها را نپذیرفت و گفت: “خدمت نکردم تا عثمان به من پاداش دهد”. پس عثمان دستور داد غلامش (نائل) کلیددار خزانه شود[۲۰][۲۱].
سرانجام ارقم
ارقم در سال ۵۳ هجری در سن هشتاد و سه سالگی و بنابر قولی در سال ۵۵ هجری از دنیا رفت و در بقیع مدفون گردید[۲۲]. با آنکه او وصیت کرده بود تا سعد بن ابی وقاص بر او نماز بگذارد، ولی مروان بن حکم، والی مدینه با توجه به نیآمدن سعد، قصد اقامه نماز بر پیکر او را داشت که با مخالفت عبیدالله بن ارقم و گروهی از بنی مخزوم روبهرو شد و سرانجام سعد از راه رسید و بر پیکر ارقم نماز گزارد و او در بقیع مدفون شد[۲۳]. باید توجه داشت که بعضی از محققین در اصل وجود شخصی به نام ار قم و همچنین وجود خانهای تحت عنوان “دارالاسلام” تردید کردهاند و اشاره میکنند که این مطلب، ساختگی است و برای تضعیف نقش حمزه و نیز کم اهمیّت نشان دادن شعب ابیطالب ایجاد شده است[۲۴][۲۵].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۴۴۹. دیگر منابع، اسم حبیب را ذکر نکردهاند، از جمله: الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ص۱۳۱؛ رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۲۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۷۶.
- ↑ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۳، ص۲۰.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۷۹؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۷۱.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۹۷؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۷۱.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۷۵؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۴۴۹.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۶۷.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۱؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۷۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۷۱.
- ↑ السیرة الحلبیة، حلبی، ج۲، ص۲۱.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۶۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۴؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۷۹؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۴۴۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۴۲-۲۴۳.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۶۸.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۷۶؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۲، ص۴۵۰.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۷۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۳.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۷۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۷۰.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱، ص۷۱۳.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۲؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۵.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ص)، سید جعفر مرتضی، ج۲، ص۳۴۵-۳۴۶.
- ↑ اشراقی، عباس، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۷۱.