شمعون بن یعقوب

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

شَمْعون یا شِمعون از واژگان عبری به معنای "شنید" یا "شنونده"[۱] و نام دومین [۲] یا سومین پسر حضرت یعقوب(ع) از همسرش لِیَه [۳] است. براساس گزارش کتاب مقدس، شمعون نیای نخست سبط (قبیله) شمعون، از سران بنی‌اسرائیل[۴] و از شخصیت‌های کتاب مقدس است.[۵] چون خداوند دعای لیه را شنید و شمعون را به او عطا کرد، این نام را بر وی نهادند.[۶] کتاب مقدس، شمعون را مردی نترس و پرخاشگر معرفی می‌کند. او در پی کشتار وسیعی که با برادرش لاوی در منطقه شکیم به راه انداخت محبوبیتش را نزد پدر از دست داد.[۷] بر اساس روایت‌های یهودی (هاگادا)[۸] شمعون نیز مانند برادران دیگر نسبت به یوسف(ع) حسادت می‌کرد. آنان تصمیم گرفتند یوسف(ع)را بکشند و سرانجام با پیشنهاد یهودا وی را به اسماعیلیان فروختند.[۹] در سفر نخست پسران یعقوب(ع) به مصر، یوسف(ع) شمعون را گروگان گرفت تا مطمئن شود که برادرانش برگشته و بنیامین را همراه خود خواهند آورد[۱۰].

قرآن کریم به صراحت از شمعون یاد نکرده است؛ اما مفسران در تفسیر آیات﴿لَّقَدْ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آيَاتٌ لِّلسَّائِلِينَ إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ قَالُواْ يَا أَبَانَا مَا لَكَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ قَالُواْ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ وَجَاؤُواْ أَبَاهُمْ عِشَاء يَبْكُونَ قَالُواْ يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ وَجَاؤُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ[۱۱]، ﴿وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ[۱۲]، ﴿فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ[۱۳] به ویژه به عنوان مصداق ﴿قَائِلٌ مِّنْهُمْ و ﴿كَبِيرُهُمْ از وی سخن گفته‌اند؛[۱۴] همچنین در تفسیر آیات ﴿قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ[۱۵]، ﴿قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ[۱۶]، ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا[۱۷] و در ارتباط با ﴿الْأَسْبَاطِ از شمعون به عنوان جد یکی از اسباط (قبایل) دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل یاد شده است.[۱۸][۱۹]

نقش شمعون در قصه یوسف(ع)

از آنجا که قرآن کریم درباره شخصیت و نقش شمعون در ماجرای حضرت یوسف(ع) به صراحت سخنی نگفته است، مفسران در این باره دیدگاه‌های متفاوتی به دست داده‌اند[۲۰]:

پیشنهاد قتل یوسف(ع)

برخی با توجه به آیه ﴿اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ[۲۱] ضمن سخن گفتن از حسادت و دشمنی سرسختانه شمعون با حضرت یوسف(ع)، او را نخستین کسی دانسته‌اند که پیشنهاد داد تا آن حضرت را به یکی از دو شیوه قتل یا تبعید به سرزمینی دوردست از میان بردارند[۲۲]. بر خلاف دیدگاه یاد شده، کتاب مقدس و قرآن کریم درباره هویت کسی که نخستین بار پیشنهاد کشتن یا تبعید یوسف(ع)را داد سخنی نگفته و آن را به همه آنان نسبت داده‌اند.[۲۳] مفسران در تفسیر این آیه از نیرومندی و سنگدلی شمعون نیز یاد کرده‌اند. بر اساس برخی گزارش‌ها، وقتی حضرت یعقوب(ع) با اشاره به خطر گرگ از همراه ساختن یوسف(ع) با برادران وی امتناع کرد ﴿قَالَ إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ[۲۴]، آنان برای متقاعد کردن پدر، از توانمندی شمعونسخن گفته و دریده شدن یوسف(ع)به وسیله گرگ با وجود او را ناممکن دانستند.[۲۵] برخی در بیان سنگدلی شمعون گفته‌اند: هنگامی که حضرت یوسف(ع)در راه صحرا تشنگی خود را اظهار کرد، شمعون کوزه‌ای را که در آن آمیخته‌ای از شیر و آب بود، بر زمین زد و شکست. وی آن کوزه را به درخواست حضرت یعقوب(ع)و برای رفع تشنگی یوسف(ع)همراه آورده بود؛[۲۶] همچنین برخی گفته‌اند: هنگامی که برادران خواستند یوسف(ع) را با ریسمانی به آرامی درون چاه نهند، شمعون ریسمان را برید تا یوسف(ع) بیفتد و آسیب ببیند؛ نیز هنگامی که یوسف(ع)را به فردی به نام مالک فروختند ﴿وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ[۲۷] شمعون از وی تعهد گرفت تا پیش از رسیدن به مصر، از دست و پای یوسف بند نگشاید.[۲۸] گزارش‌های بیانگر سنگدلی شمعون در رفتار با یوسف(ع) در کتاب مقدس به چشم نمی‌خورند.[۲۹][۳۰]

پیشنهاد به چاه افکندن یوسف(ع)

براساس گزارش قرآن کریم، هنگام دسیسه برادران برای کشتن یا تبعید یوسف(ع) یکی از برادران با نهی از کشتن یوسف(ع) پیشنهاد داد که وی را درون چاه افکنند تا کاروانی رهگذر او را از چاه در آورد و همراه خود ببرد: ﴿قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ[۳۱] برخی مفسران در دیدگاهی متفاوت، شمعون را فرزند ارشد و خردمند یعقوب(ع) و دارای سمت ریاست و برتری نسبت به دیگر برادران معرفی کرده‌اند،[۳۲] از این رو مراد از ﴿قَائِلٌ در آیه را شمعون،[۳۳] او را نسبت به یوسف(ع)مهربان‌تر و نظر او را درباره وی نیکوتر دانسته‌اند.[۳۴] به گفته برخی مفسران، شمعون کشتن یوسف(ع) را گناه دانست.[۳۵] پیشنهاد افکندن در چاه را برادران پذیرفتند [۳۶] و به نجات جان حضرت یوسف(ع) انجامید. ﴿فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ[۳۷]، ﴿وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ[۳۸] برخی با توجه به جمله ﴿إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ گفته‌اند که شمعون از به چاه افکندن یوسف(ع) نیز ناخشنود بود؛[۳۹] اما برای نجات جان وی آن را پیشنهاد کرد.[۴۰] البته براساس گزارش کتاب مقدس، پیشنهاد به چاه افکندن یوسف(ع) از یکی از برادران به نام رَؤبین بود. وی می‌خواست با این کار یوسف را از کشته شدن نجات دهد و در فرصتی مناسب وی را به پدرش برساند.[۴۱][۴۲]

به گروگان گرفته شدن

هنگامی که حضرت یوسف(ع) در نخستین سفر برادران به مصر، آذوقه مورد نیاز آنان را داد، از آنها خواست در سفر بعدی، بنیامین را همراه خود بیاورند وگرنه آذوقه‌ای به آنان نخواهد داد: ﴿وَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ[۴۳]، ﴿فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَلَا تَقْرَبُونِ[۴۴] براساس برخی گزارش‌های تاریخی[۴۵] و تفسیری،[۴۶] حضرت یوسف(ع)برای اطمینان از آوردن بنیامین، شمعون را گروگان نزد خود نگاه داشت و با مهربانی با او رفتار کرد [۴۷] و برادران یوسف(ع) در بازگشت به نزد پدر و در پاسخ پرسش وی، از گروگان شدن شمعون خبر دادند.[۴۸] برخی گفته‌اند: گروگان شدن شمعون به قید قرعه بود؛[۴۹] اما بنا به برخی گفته‌های دیگر، وی را به زور گروگان گرفتند و در جریان آن شمعون با نعره خود همگان را به رعب و وحشت انداخت تا اینکه فرزند یوسف با راهنمایی پدر با لمس بدن وی او را آرام کرد و در مرحله‌ای دیگر با ضربه‌ای که یوسف(ع)به پای او زد، بر زمین افتاد.[۵۰] برخی متأثر از منابع یهودی، در توانمندی شمعون اغراق‌گویی کرده و او را دارای چنان هیبتی دانسته‌اند که اگر صیحه می‌زد هر صاحب حملی جنین خود را سقط می‌کرد.[۵۱] قرآن کریم درباره گروگان گرفته شدن شمعون سخنی نگفته است. ﴿وَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَأَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ[۵۲]، ﴿فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلَا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَلَا تَقْرَبُونِ[۵۳]، ﴿فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۵۴] این موضوع برگرفته از تورات است. تورات در گزارش مربوط به سفر اول برادران یوسف(ع)به مصر از شناسایی آنان از سوی یوسف(ع)، اتهام صوری جاسوسی وی به برادرانش، زندانی کردن آنان به مدت سه روز و در نهایت آزاد کردن آنها و به گروگان گرفتن شمعونسخن گفته است. براساس این گزارش، گروگان گرفتن شمعون در ظاهر برای این بود که برادران یوسف دوباره همراه بنیامین بازگشته و بی‌گناهی خود را در ارتباط با اتهام جاسوسیثابت کنند. تورات درباره درگیری شمعون با مصریان و در نهایت دستگیری وی به وسیله فرزند حضرت یوسف سخنی نگفته است[۵۵].[۵۶]

ماندن در مصر

در سفر دومِ برادران یوسف به مصر، بنیامین با نقشه قبلی و آگاهی خود او به دزدی متهم شد و وی براساس قانون خود بنی‌اسرائیل نزد یوسف(ع) ماند. ﴿ فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ قَالُواْ وَأَقْبَلُواْ عَلَيْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَاْ بِهِ زَعِيمٌ قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ قَالُواْ فَمَا جَزَاؤُهُ إِن كُنتُمْ كَاذِبِينَ قَالُواْ جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ [۵۷] هنگامی که کوشش برادران برای رهایی بنیامین حتی با جایگزینی یکی از آنان نافرجام ماند ﴿ قَالُواْ يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلاَّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذًا لَّظَالِمُونَ فَلَمَّا اسْتَيْأَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِيًّا قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُواْ أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُم مَّوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّىَ يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ [۵۸]، برادر بزرگ با اشاره به تعهدی (سالم بازگرداندن بنیامین) که به پدر داده بودند، بازگشت به کنعان را به اجازه پدر یا داوری خداوند مشروط کرد:[۵۹]. برخی مفسران، مراد از برادر بزرگ را شمعون [۶۰] و عدم بازگشت وی به کنعان را مربوط به این سفر دانسته‌اند. برخی دیگر شمعون را از نظر سنّ دومین فرزند یعقوب، ﴿كَبِيرُهُمْ را اشاره به وی و ناظر به برتری عقلی او نسبت به همه فرزندان یعقوب و سخنان گزارش شده را مؤید آن دانسته‌اند.[۶۱] اگر تعبیر ﴿كَبِيرُهُمْ به شمعون اشاره داشته باشد، داستان به گروگان گرفته شدن وی در سفر نخست نمی‌تواند درست باشد، زیرا وی بازگشت خود به کنعان را به اذن پدر مشروط می‌کند و این نشان می‌دهد که خود او نیز به احتمال زیاد در تعهد دادن به پدر مبنی بر بازگرداندن بنیامین مشارکت داشته است و این نشان می‌دهد که وی از سفر اول بازگشته بود.[۶۲]

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. قاموس کتاب مقدس، ص۵۳۳؛ نیز نک: تفسیر ثعلبی، ج۲، ص۲۰۸.
  2. دائرة المعارف الکتابیه، ج۴، ص۵۵۸؛ دائره‌المعارف بستانی، ج۱۰، ص۵۷۳.
  3. کتاب مقدس، پیدایش ۲۹: ۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج۱۸، ص ۹۱.
  4. تاریخ اورشلیم، ص۴۷.
  5. نک: کتاب مقدس، پیدایش ۲۹: ۳۳، ۳۴، ۴۹: ۵ - ۷؛ نیز نک: یوشع: ۱۹.
  6. کتاب مقدس، پیدایش ۲۹: ۳۳ - ۳۴؛ دائرة المعارف بستانی، ج۱۰، ص۵۷۳.
  7. کتاب مقدس، پیدایش ۳۴: ۲۴ - ۳۱؛ قاموس کتاب مقدس، ص۵۲۱.
  8. نقد و نگرشی بر تلمود، ص۳۳، ۱۱۶.
  9. التفسیر التطبیقی للکتاب المقدس، ص۹۶ - ۹۷.
  10. کتاب مقدس، پیدایش ۳۲: ۳۴؛ نیز نک: عهد عتیق سخن می‌گوید، ص۳۱.
  11. «یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است. یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید. گوینده‌ای از آنان گفت: اگر می‌خواهید کاری بکنید یوسف را نکشید، او را در ژرفگاه چاه بیندازید تا کاروانی وی را بردارد. گفتند: ای پدر! چرا ما را بر یوسف امین نمی‌داری با آنکه ما خیرخواه او هستیم؟ فردا او را با ما بفرست تا (در دشت) بگردد و بازی کند و ما نیک نگهدار او خواهیم بود. گفت: بردن او مرا سخت اندوهگین می‌کند و می‌ترسم شما از او غافل گردید و گرگ او را بخورد. گفتند: اگر گرگ او را بخورد با آنکه ما گروهی توانمندیم در آن صورت ما (ناسودمند و) زیانکاریم. پس چون او را بردند و همدل شدند که وی را در نهانگاه چاه نهند (چنین کردند) و ما به او وحی کردیم که (روزی) آنان را از این کارشان آگاه می‌کنی، در حالی که آنان درنیابند. و شبانگاه گریان نزد پدرشان آمدند. گفتند: ای پدر! ما رفته بودیم مسابقه بدهیم و یوسف را کنار بار خود وانهاده بودیم که گرگ او را خورد و (می‌دانیم) اگر (هم) راستگو می‌بودیم (سخن) ما را باور نمی‌کردی. و خونی دروغین را بر پیراهن او آوردند؛ (یعقوب) گفت: (نه چنین است که می‌گویید) بلکه (هوای) نفستان کاری را در چشمتان آراست، اکنون (کار من) شکیبی نیکوست و بر آنچه وصف می‌کنید از خداوند باید یاری جست» سوره یوسف، آیه ۷-۱۸.
  12. «و او را به بهایی ناچیز- درهمی چند- فروختند و به او رغبتی نداشتند» سوره یوسف، آیه ۲۰.
  13. «چون از او ناامید شدند رازگویان به گوشه‌ای رفتند : بزرگ ایشان گفت آیا نمی‌دانید پدرتان در پیشگاه خداوند از شما پیمان گرفته است و پیش از این با یوسف چه کوتاهی کرده‌اید؟ من از این سرزمین پا بیرون نمی‌نهم تا پدرم اجازه دهد یا خداوند درباره من داوری فرماید و او بهترین داوران است» سوره یوسف، آیه ۸۰.
  14. کشف الاسرار، ج۵، ص۱۶؛ التفسیر الکبیر، ج۱۸، ص ۹۵.
  15. «بگویید: ما به خداوند و به آنچه به سوی ما و به سوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نبیرگان فرو فرستاده شده و به آنچه به موسی و عیسی و آنچه به (دیگر) پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده است ایمان آورده‌ایم؛ میان هیچ‌یک از آنان فرق نمی‌نهیم و ما فرمانبردار اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۶.
  16. «بگو به خداوند و به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نبیرگان فرو فرستاده شده و به آنچه به موسی و عیسی و پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده است ایمان داریم، میان هیچ‌یک از ایشان فرق نمی‌گذاریم و ما فرمانبردار اوییم» سوره آل عمران، آیه ۸۴.
  17. «ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  18. التبیان، ج۱، ص۴۸۲؛ مجمع البیان، ج۱، ص۴۰۵.
  19. یوسف‌زاده، حسین علی، مقاله «شمعون بن یعقوب»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۶.
  20. یوسف‌زاده، حسین علی، مقاله «شمعون بن یعقوب»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۶.
  21. «یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.
  22. تفسیر بغوی، ج۲، ص۴۱۱؛ کشف الاسرار، ج۵، ص۱۶؛ التفسیر الکبیر، ج۱۸، ص۹۵.
  23. کتاب مقدس، پیدایش، ۳۷: ۱۷ - ۲۰.
  24. «گفت: بردن او مرا سخت اندوهگین می‌کند و می‌ترسم شما از او غافل گردید و گرگ او را بخورد» سوره یوسف، آیه ۱۳.
  25. روض الجنان، ج۱۱، ص۲۱.
  26. کشف الاسرار، ج۵، ص۱۹؛ روضة الصفا، ج۱، ص۱۹۴.
  27. «و او را به بهایی ناچیز- درهمی چند- فروختند و به او رغبتی نداشتند» سوره یوسف، آیه ۲۰.
  28. روضة االصفا، ج۱، ص۲۰۴.
  29. نک: کتاب مقدس، پیدایش ۳۷: ۱ - ۳۶.
  30. یوسف‌زاده، حسین علی، مقاله «شمعون بن یعقوب»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۶.
  31. «گوینده‌ای از آنان گفت: اگر می‌خواهید کاری بکنید یوسف را نکشید، او را در ژرفگاه چاه بیندازید تا کاروانی وی را بردارد» سوره یوسف، آیه ۱۰.
  32. جامع البیان، ج۱۳، ص۴۵؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۴۰؛ عرائس المجالس، ص۱۱۸.
  33. جامع البیان، ج۱۲، ص۲۰۳؛ روح المعانی، ج۱۲، ص ۱۹۲.
  34. نک: فتح القدیر، ج۳، ص۸؛ تیسیر الکریم الرحمن، ص۳۹۴.
  35. جامع البیان، ج۱۲، ص۲۰۳؛ نک: تیسیر الکریم الرحمن، ص۳۹۴؛ نمونه، ج۹، ص۳۲۴.
  36. جامع البیان، ج۱۲، ص۲۰۳؛ روح المعانی، ج۱۲، ص ۲۸۸.
  37. «پس چون او را بردند و همدل شدند که وی را در نهانگاه چاه نهند (چنین کردند) و ما به او وحی کردیم که (روزی) آنان را از این کارشان آگاه می‌کنی، در حالی که آنان درنیابند» سوره یوسف، آیه ۱۵.
  38. «و کاروانی از راه رسید و آبکش خود را (سر چاه) فرستادند، او دلو خود را افکند (و چون یوسف را بالا کشید) گفت: مژده! این یک پسر بچّه است و او را چون سرمایه‌ای پنهان داشتند و خداوند به آنچه انجام می‌دادند دانا بود» سوره یوسف، آیه ۱۹.
  39. التفسیر الکبیر، ج۱۸، ص۹۵ - ۹۶.
  40. تفسیر سمعانی، ج۳، ص۱۱؛ التفسیر الکبیر، ج۱۸، ص۹۵ - ۹۶؛ نمونه، ج۹، ص۳۲۴.
  41. کتاب مقدس، پیدایش ۳۷: ۲۱ - ۲۲.
  42. یوسف‌زاده، حسین علی، مقاله «شمعون بن یعقوب»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۶.
  43. «و چون ساز و برگ آنان را آماده کرد گفت: برادر پدری خود را نزد من آورید آیا نمی‌بینید که من پیمانه را تمام می‌پیمایم و بهترین میزبانم؟» سوره یوسف، آیه ۵۹.
  44. «و اگر او را نزد من نیاورید پیمانه ای نزد من نخواهید داشت و نزدیک من نیایید» سوره یوسف، آیه ۶۰.
  45. نک: تاریخ طبری، ج۱، ص۲۴۴؛ الکامل، ج۱، ص۱۴۸؛ تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۷۰.
  46. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۷، ص۲۱۶۴؛ جامع البیان، ج۱۳، ص۱۳؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۲۶.
  47. نک: تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۷۰.
  48. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۷، ص۲۱۶؛ جامع البیان، ج۱۳، ص۱۳؛ نک: مجمع البیان، ج۵، ص۴۲۶.
  49. الامالی، ص۳۲۰؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۲۵۷.
  50. تفسیر بغوی، ج۲، ص۴۴۱ - ۴۴۲؛ نک: تفسیر قرطبی، ج۹، ص۱۵۹؛ الدر المنثور، ج۴، ص۲۹.
  51. تفسیر سمعانی، ج۳، ص۵۴؛ روض الجنان، ج۱۱، ص۲۱.
  52. «و چون ساز و برگ آنان را آماده کرد گفت: برادر پدری خود را نزد من آورید آیا نمی‌بینید که من پیمانه را تمام می‌پیمایم و بهترین میزبانم؟» سوره یوسف، آیه ۵۹.
  53. «و اگر او را نزد من نیاورید پیمانه ای نزد من نخواهید داشت و نزدیک من نیایید» سوره یوسف، آیه ۶۰.
  54. «پس چون نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدر پیمانه را از ما بازداشتند؛ برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه گیری کنیم و ما نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۶۳.
  55. کتاب مقدس، پیدایش ۴۲: ۵ - ۲۶.
  56. یوسف‌زاده، حسین علی، مقاله «شمعون بن یعقوب»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۶.
  57. «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید! برادران یوسف) رو به آنان آوردند و گفتند: مگر چه گم کرده‌اید؟ گفتند: پیمانه (زرّین) شاه را گم کرده‌ایم و (یوسف گفت) هر که آن را بیاورد یک بار شتر (جایزه) خواهد داشت و من بدین (وعده) ضامنم. گفتند: سوگند به خداوند که شما می‌دانید ما نیامده‌ایم تا در این سرزمین تبهکاری کنیم و ما دزد نیستیم. گفتند اگر دروغ گفته باشید کیفر آن چیست؟ گفتند: کیفر آن، (برده شدن) همان کسی است که (جام) در باربند وی یافته شود او خود کیفر آن است؛ ما ستمگران را بدین‌گونه کیفر می‌دهیم. آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنی‌اش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدین‌گونه برای یوسف چاره‌گری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمی‌توانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند می‌خواست- هر کس را که بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم و ز هر داننده‌ای داناتری هست» سوره یوسف، آیه ۷۰-۷۶.
  58. «گفتند: ای عزیز (مصر)! او پدر پیر کهنسالی دارد، یکی از ما را به جای او بگیر، ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم گفت: پناه بر خداوند که جز آن کس را بگیریم که کالای خویش را نزد او یافته‌ایم زیرا آنگاه ستمگر خواهیم بود. چون از او ناامید شدند رازگویان به گوشه‌ای رفتند : بزرگ ایشان گفت آیا نمی‌دانید پدرتان در پیشگاه خداوند از شما پیمان گرفته است و پیش از این با یوسف چه کوتاهی کرده‌اید؟ من از این سرزمین پا بیرون نمی‌نهم تا پدرم اجازه دهد یا خداوند درباره من داوری فرماید و او بهترین داوران است» سوره یوسف، آیه ۷۸-۸۰.
  59. جوامع الجامع، ج۲، ص۲۳۵.
  60. مجمع البیان، ج۵، ص۴۴۰؛ روح المعانی، ج۱۳، ص۵۱.
  61. تفسیر ثعلبی، ج۵، ص۲۴۵؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۴۰؛ تفسیر قرطبی، ج۹، ص۱۵۸.
  62. یوسف‌زاده، حسین علی، مقاله «شمعون بن یعقوب»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۶.