خیر در لغت
مقدمه
«خیر» در مقابل شر، عبارت است از آنچه که همه به آن تمایل دارند و آن را خوب میدانند. به عبارت دیگر، آنچه که عقل یا شرع حکم به برتری و افضلیت آن نسبت به سایر امور میدهد، خیر است[۱]. بنابراین، خیر امری نسبی است که در نسبتسنجی چیزی با سایر امور، آن را به عنوان مختار و امر راجح بر بقیّه تفصیل میدهیم. بدین ترتیب، در تحلیل هر امر خیری، همیشه دو قید وجود دارد؛ اوّلی برگزیدن و انتخاب و دومی تفضیل مختاربر سایر امور[۲].
در کتابهای لغت معمولاً خیر را با ضد آن یعنی شر ترجمه میکنند. هرچند شر به معنای امر زشت و قبیح و مرجوح است، ولی اصل در موارد استعمال آن به پراکندگی، قطعه قطعه شدن و تکثّر بازمیگردد. مثلاً به قطعات پراکنده آتش «شراره» آتش گفته میشود.
﴿إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ﴾[۳].
تشرير اللحم یعنی تقطیع و خرد کردن گوشت و تشرير الشيء به معنای پراکندن آن است[۴]. بنابراین، اگر خیر ما را به سوی وحدت و یکپارچگی بر محور توحید هدایت میکند، شر به سوی پراکندگی، سردرگمی و زشتیها سوق میدهد.[۵]
نکاتی پیرامون واژه «خیر»
- اشاره شد که خیر و شر اموری نسبی هستند. هر امر نسبی، در نسبتسنجی باید به امر مطلق بازگردد تا بتوان با ملاک قرار دادن آن امر ثابت، سایر امور نسبی را نسبت سنجی کرد. بنابراین، در فرهنگهای غیردینی، ملاک سنجش خیر و شر را استحسانات عقلی میشمارند و هر آنچه را که عقلای قوم خوب بدانند، خیر و آنچه را که بد بدانند، شر و قبیح میشمارند.
- در فرهنگ قرآن، اصل و منشأ همه خیرات و ملاک سنجش آنها کلمه توحید است. به این ترتیب، در امور نظری و اعتقادی چیزی صحیح و مطابق با واقع است که در جهت یا منطبق با توحید باشد. در امور عملی و کارهای صالح، آن عملی صحیح است که شارع آن را تأیید نموده باشد. از این رو، هر خیری در میزان خیر بودن، به مقدار تقرّب با حق سنجیده میشود و متقابلاً هر شری به میزان دوری و ضدیت با حق سنجیده میشود[۶].
- خداوند در صفات وجودی، خود را به صفاتی مثل ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾[۷]، ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[۸]، ﴿خَيْرُ الْحَاكِمِينَ﴾[۹] میستاید. در صفات ارزشی و اخلاقی نیز خود را به ﴿خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾[۱۰]، ﴿خَيْرُ الْغَافِرِينَ﴾[۱۱] و یا ﴿خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ﴾[۱۲] میستاید و در یک معنای جامع میفرماید: ﴿وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى﴾[۱۳]. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که خداوند خیر محضی است که سایر خیرات، به میزان هماهنگی و تقرب به او، رنگ خیر میگیرند و هر آنچه خیر است، از او و به اواست؛ چنان که در دعای جوشن کبیر در وصف هشتاد و ششم از اسماء الهی میخوانیم: «يَا خَيْرَ مَعْرُوفٍ عُرِفَ يَا أَفْضَلَ مَعْبُودٍ عُبِدَ»[۱۴].
- در طی برهان اول (آیه ولایت) و توضیح واژه ولایت اشاره شد که چون «ولیّ» اقرب اسماء به مولای خود است، در رابطه میان پروردگار و مقام ولایت اولیای الهی(ع)، هر وصف کمالی را که خداوند دارد، آنان نیز در میان مخلوقات در اعلا مرتبه واجد آن هستند. بنابراین، اگر خداوند مبدأ همه خیرات است، اولین و کاملترین مظهر خیر در میان مخلوقات، رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) هستند. این مطلب هرچند به لحاظ واژهای روشن است، ولی به لحاظ برهانی در مباحث عقلی و بنا بر دلایل نقلی نیز در طیّ براهین قرآنی به انحاء گوناگون و در بیانات ائمه(ع) و زیارتنامههای آنان اشاره شده است. برای نمونه به یک فقره از زیارت جامعه کبیره اشاره میکنیم: «كَلَامُكُمْ نُورٌ وَ أَمْرُكُمْ رُشْدٌ وَ وَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَى وَ فِعْلُكُمُ الْخَيْرُ وَ عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ وَ شَأْنُكُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ وَ قَوْلُكُمْ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ وَ رَأْيُكُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي»[۱۵].[۱۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ مفردات ألفاظ القرآن (ط. دارالقلم - الدارالشامیة، ۱۴۱۲ه.ق.)، ص۳۰۱.
- ↑ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم (ط. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ ه.ش.)، ج۳، ص۱۵۹.
- ↑ «شرارههایی (بلند) چون کاخ، میافکند» سوره مرسلات، آیه ۳۲.
- ↑ لسان العرب (ط. دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع دارصادر، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ج۴، ص۴۰۱.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۲۹۱.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ه.ق.)، ج۳، ص۱۳۲؛ ج۱۱، ص۱۷۴.
- ↑ «بهترین روزیدهندگان» سوره مائده، آیه ۱۱۴.
- ↑ «نیکوترین آفریدگاران» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.
- ↑ «بهترین داوران» سوره یوسف، آیه ۸۰.
- ↑ «بهترین یاریکنندگان» سوره آل عمران، آیه ۱۵۰.
- ↑ «بهترین آمرزندگان» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ «بهترین میزبان» سوره یوسف، آیه ۵۹.
- ↑ «و خداوند بهتر و پایندهتر است» سوره طه، آیه ۷۳.
- ↑ المصباح (للکفعمی) (جنة الأمان الواقیة) (ط. دارالرضی، ۱۴۰۵ه.ق.)، ص۲۵۸.
- ↑ من لا یحضره الفقیه (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ه.ق.)، ج۲، ص۶۰۹: زیارة جامعة لجمیع الأئمّة(ع).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۶ ص ۲۹۲.