امامت در فرق و مذاهب
امامت از دیدگاه مذاهب شيعی
امامت از دیدگاه امامیه
امامت از دیدگاه اسماعیلیه
امامت از دیدگاه زیدیه
زیدیه از تحولات و دگرگونیهای فکری و مذهبی گوناگونی در طول تاریخ برخوردار بودهاند که هر کدام دارای عقاید ویژه در باب امامت بودند.
مهمترین رکن دینی و اعتقادی زیدیه مسأله امر به معروف و نهی از منکر بوده و امامت به عنوان تابعی از این مسأله مطرح بوده است، لذا نظریه امامت نزد آنان بیش از آنکه یک ضرورت باشد، یک ضرورت اجتماعی و سیاسی است. البته مسأله مرجعیت دینی اهل بیت(ع) که ضرورتاً مرتبط با نظریه سیاسی آنان در باب امامت نیست، چیزی است که زیدیه بدان معتقدند. زیدیه به "حق" در امامت باور داشتند، یعنی معتقد بودند تنها اشخاص معینی میتوانند به زعامت سیاسی و حکومت دست یابند و چنین نیست که هر کس بتواند مقام امامت را از آنِ خود کند.
زیدیه برخلاف امامیه به "انتخاب" و نه "نص" معتقد بودند و از این رو، در باور ایشان امام شخصی نبود که از پیش تعیین شده باشد و تنها امت مکلف باشند که امامت او را پذیرا شوند، بلکه پذیرش امت در تعیین امام نقش اساسی داشت.
زیدیه همچنین شرایطی را برای امام در نظر میگرفتند که مهمترین آنها فاطمی بودن و نیز مشروعیت یافتن شخص امام به دلیل اقدام به "دعوت" بود. دعوت همانا اقدام برای امر به معروف و نهی از منکر و دست بردن به شمشیر در هنگام ضرورت بود[۱].
امامت از دیدگاه غلات
اندیشه غلات در ارتباط مستقیم با موضوع امامت قرار دارد و موضوع امامت، محوریترین جایگاه را از آن خود کرده است. از نخستین نشانههای ظهور غلات در صحنه سیاسی و اجتماعی و دینی کوفه، این مطلب را میتوان استنباط کرد که غلات از همان آغاز گروههایی سیاسی بودند که تحت تأثیر انگارهای دینی، درصدد دستیابی به قدرت بودند، از این رو، اندیشه امامت در میان غلات انقلابی قرنهای ۱ و ۲ق، بستری کاملاً سیاسی داشت.
برخی از دیدگاههای غلات درباره امامت عبارت بود از: اندیشه نفی مرگ امام و ادعای غیبت و طبعاً وقف درباره او؛ همراه اندیشه غیبت امام، طبعاً مسأله نقش او در "آخر الزمان" و پیروزمندی وی بر ظلمها و بیدادها مطرح میشد: رجعت و مهدویت. اندیشه دیگر مسأله خداانگاری امامان است که از ویژگیهای غلات بوده است.
حلول روح یا نور خداوند در جسم امام و تناسخ نیز از مفاهیم اساسی نزد غلات به شمار میرفت. در تفسیری که غلات از چگونگی مرجعیت دینی امام و نحوه ارتباط او با خداوند داشتند، سخن از الهام و وحی الهی بر وی و علم لدنی امام میگفتند[۲].
امامت از دیدگاه اهل سنت
امامت از دیدگاه اهل حدیث
امامت از دیدگاه ظاهریه
امامت از دیدگاه اشاعره
امامت از دیدگاه ماتریدیه
امامت از دیدگاه معتزله
امامت از دیدگاه اباضیه
امامت از دیدگاه خوارج
امامت نزد گروههای گوناگون خوارج (اهل تحکیم)، از نظر مفهومی، کاملاً پیوسته با حکومت بوده، اما آنچه امامت خوارج (مُحَکِّمه) را از اهل سنت متمایز میساخته، نوع آرمانهایی بوده است که هر یک در سایه امامت دنبال میکردهاند. مبنای آرمان امامت در میان محکمه این است که تا با حساسیت، عملکرد امام در جامعه اسلامی را پیگیری کنند و در صورت مشاهده تخلفی از جانب او، واکنشی مناسب از خود نشان دهند.
این برداشت محکمۀ نخستین که فرمان و فرمانروایی جز از آنِ خدا نیست و هرگاه فرمانروایی از فرمان خداوند سرپیچی کرد، خلع او واجب میگردد و پیروی از فرمانروای "ظالم" و "فاسق" و "کافر" امری برخلاف دیانت است، در سراسر تاریخ سیاسی محکمه، بر جوامع آنان سایه افکنده است. در حقیقت، همین باور است که ستیز با قدرتهای مرکزی در جهان اسلام را به عنوان یکی از ویژگیهای عمومی فِرَق محکمه رقم زده و گروههای گوناگون ایشان را در این مسیر سوق داده است
از شرایطی که خوارج برای امام میشمارند این است که: الف) همگی به امامت فاضل قائل بوده و امامت مفضول را انکار میکردهاند. در نگاه آنان، افضل برای امامت کسی است که خود را برای خروج آماده سازد و مردم را به جهاد فراخواند و چنین کسی احق به امامت است. ب) در دید محکمه، امامت منحصر به خاندان و قوم ویژهای نیست و مردم از این نظر برابرند. ج) اصل در گزینش امام نزد محکمه، شوراست، اما درباره اینکه شورا با حضور چه کسانی و چندین تن محقق میگردد، اختلاف است، گاه حتی عدد دو مطرح شده است.
محکمه امام را در صورت تخطی از حدود شریعت مستوجب خلع و گاه قتل دانستهاند، بلکه در عمل نیز امامتهای تاریخی ایشان همواره با نمونههایی از خلع مواجه بوده است[۳].
منابع
پانویس
- ↑ انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۷۴.
- ↑ انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص۳۹۱۰؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص۲۷۶.
- ↑ انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص۲۸۵ ـ ۲۸۶.