نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Shafipour(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۷ فوریهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۰۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۷ فوریهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۰۴ توسط Shafipour(بحث | مشارکتها)
دلیل عقلی علم غیب پیامبران چیست؟ یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان «دلایل علم غیب معصوم چیست؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسشهای مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
آیا بواسطه عقل میتوان بهرهمندی پیامبران از غیب را اثبات کرد؟
«مخاطب دلایل، دو گروه میتوانند باشند: دستهای که شریعت خاتم را نپذیرفتهاند، و یا بهطور کلی تسلیم آیین الهی نشدهاند، و دسته دوم کسانی که شریعت پیامبر(ص) را پذیرفتهاند. اینان نیز دو گروهاند: گروهی که بهطور کلی مسئله امامت و وصایت بلافصل بعد از پیامبر(ص) را نمیپذیرند، و گروهی که همآیین با شیعیاناند، لیکن اختصاصات ویژه امامان، نظیر نص، عصمت و علم غیب را برنمیتابند. پیداست که دسته نخست اگر به عنوان موردی از نقد مکتب تشیع بر علم امام(ع) اشکال کنند، پاسخ آنان فارغ از پذیرفتن آیین، این است که دانش تجربی جدید و استدلال عقلی به روشنی توانایی آگاهی بر امور پنهان را برای افراد عالی تأیید میکند و اگر کس یا کسانی ادعایی غیر از این دارند، آنان باید ناکارآمدی تجربههای علمی و استدلالهای عقلی را بیان کنند. درباره دسته دوم، دو دلیل عقلی، افزون بر عمومات پیشین، میتوان ارائه نمود.
الف) بعثت پیامبر خاتم(ص) و شریعت او اختصاص به زمانی خاص ندارد؛ شریعت او کاملترین شریعت و در هر عصر و زمانی دارای اعتبار است. پیداست که آورنده این چنین شریعتی باید آگاه بر امور گذشته و آینده باشد. در غیر این صورت رسالت او کامل، و شریعت او فراگیر نخواهد بود. بنابراین، پیامبر(ص) نه تنها باید به احکام و موضوعات احاطه غیبی داشته باشد؛ بلکه از موضوعات خارجی آنها نیز باید مطلع باشد؛ چه اینکه مورد نزاع در علم غیب موضوعات خارجی است، نه احکام کلی؛ به اتفاق همه مسلمانان، حتی وهابیون جهل به آنها سبب کاستی در رتبه آنان و موجب نقض غرض میشود [۱] استدلال یادشده با این افزوده که پیش از این در دلایل عقلی نص آمد، که وصایت و جانشینی بلافصل امامان(ع) همان استمرار رسالت در شکل امامت است، علم غیبامام(ع) را نیز اثبات میکند.
ب) شیعیان بر این باورند که همه موقعیتها بهطور کامل برای پیامبر(ص) فراهم نشد تا شریعت اسلامی را بهطور کامل تبیین کند، و عمر پیامبر(ص) نیز همانند دیگر افراد بشر محدود است، بنابراین، باید بعد از پیامبر(ص) خلیفه و جانشینی باشد تا راه او را ادامه دهد و وظایف و مسئولیتهای او را در امر هدایت بشر دنبال کند. بر این اساس، استدلالی که علم غیبپیامبر(ص) را اثبات میکند، علم غیب جانشینان بلافصل وی را نیز اثبات میکند»[۲]
پاسخهای دیگر
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
«عقلاً محال نیست؛ از آیات هم چیزی که این موضوع را نفی کند، بر نمیآید؛ زیرا هنگامی که دانستیم علم غیبی که مخصوص خداست علم غیب ذاتی است حال، اگر خودش بخواهد که بندهای از بندگان شایستهاش علم به مغیبات پیدا کند، چه کسی یارایی دارد که جلوی آن را بگیرد؟ اینکه در برخی از روایات آمده است که بعضی از اولیا خدا، جمیع ماکان و مایکون را میدانستهاند؛ به چه معناست؟ در برخی روایات به چنین مطالبی، اشاره شده است که آنها را ائمه اطهار(ع)؛ به خواصّ و نزدیکان خود میفرمودهاند و سفارش میکردهاند که به دیگران از آن جهت که ظرفیّت آن را نداشتهاند، نگویند زیرا ممکن میبود آنان توهّم کنند که چنین کسانی که چنان مقامی دارند؛ خدا هستند. از جمله روایتی میگوید: پیامبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین علی(ع) اشاره کرده و فرمودهاند اگر ترس ازاین مطلب وجود نداشت که درباره او همان چیزی را بگویید که نصاری درباره حضرت مسیح گفتهاند؛ مقامات او را برایتان شرح میدادم. چنانکه برخی، سرانجام قائل به خدایی امام شدند. همگان ظرفیّت درک همه مطالب را ندارند تنها برخی که خدا دلهایشان را برای ایمان آزموده است، صلاحیّت آنرا یافتند که ائمه(ع)، معانی دقیق را به آنها القاء فرمایند. برخی از اینگونه روایات که درز کرده و به برخی از خواصّ منتقل و سپس در کتابها نگاشته شده است، اشاراتی دارد که چیزهایی از آنها بر میآید؛ گرچه همانها نیز، در حدّ فهم ما نیست امّا در مورد آنها میتوانیم بیاناتی در حدّ تقریب داشته باشیم تا هنگام برخورد با آنها استیحاش نکنیم و گمان نورزیم که مخالف کتاب و سنّت است و باید آنها را طرد کرد»[۳].
«ادله عقلی: غایت قوه نبوت و امامت این است که به مرتبهای برسند که "عقل بالفعل" از برای آنها حاصل شود و "عقل بالفعل" آن است که صاحب آن به همه حقایق اشیاء بالفعل علم داشته باشند، به نحوی که گویا آنها را مشاهده میکند و هیچ یک از آنها از ذهن آنان زایل نشوند. این معنی از کلام حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) نیز آشکار میشود که فرمود "لَو کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ یَقِیناً"[۴] اگر پرده از میان برداشته شود، به یقین من هیچ زیادتی حاصل نمیشود. یعنی اشیاء را به نحوی که هستند مشاهده میکنم و علم به آنها دارم. اگر از کتاب و سنت بینات و شواهدی بر آگاهی بالفعل انبیا و ائمه(ع) به دست ما نرسیده بود، دلایل عقلی بر آن کافی و واضح بود و آن دلایل عبارتاند از:
۱. قاعده لطف: همانطور که با استناد به قاعده لطف، نصب نبوت و امامت بر حق تعالی لازم است، مزین و متّصف بودن آنها به اکمل صفت، یعنی علم تام نیز عقلاً بر حکیم واجب است. اگر انبیا و ائمه(ع) متصف به علم تام نباشند، ناقص خواهند بود و این مخالف با مقتضای لطفی است که برای خداوند واجب است؛[۵] زیرا ترک لطف موجب اخلال به غرض است، غرض خداوند از نبوت و امامت رساندن انسانها به کمال است و رساندن به کمال با علم تام است و اگر لطف انجام نگیرد این غرض به دست نخواهد آمد و نقص غرض از حکیم قبیح است.
۲. قاعده وجود مقتضی و عدم مانع: اعطای علم فعلی، داخل در عموم قدرت فعل خداوند میباشد و از اصول مسلّم علم الهی هم این است که مقتضای کمال در افاضه آن است، پس مقتضی موجود بوده، از طرفی هم مانعی از جانب انبیا و ائمه(ع) بر اخذ علم فعلی نیست، چون آنها اشرف ممکنات و اتم مخلوقات هستند، پس بالاترین مرتبه قابلیت درک این اعطا و فیوضات الهی هستند. از اینرو با وجود مقتضی و عدم مانع، عقلاً درست نیست که خداوند قدرتش را درباره برگزیدگانش اظهار نکند و آنان را بر نحو علم کاملتر قرار ندهد.
۳. قاعده افضلیت: عقل چنین مییابد که بر خداوند سبحان لازم است حجّتی بین خود و بندگانش قرار دهد که مبلّغ احکام او و بیانگر نظام الهی باشد. آن حجت هم باید دارای تمام اوصاف کمال و مبرّا از همه خصلتهای موجب نقصان باشد و نباید به گونهای باشد که معرض توهین و انتقاد و خردهگیری قرار گیرد، بلکه باید صورت و سیرتش از همه نقصها به دور باشد، تا صلاحیت حجت بودن را داشته باشد و کسی را یارای احتجاج بر او و برتری در فضل و علم نسبت به او نباشد. حال اگر پیامبر(ص) و امام(ع)، به چیزی از موضوعات و احکام جاهل باشد و افراد دیگری عالم به آن باشند، لازم میآید، که آنها افضل و اعلم از پیامبر(ص) و امام(ع) باشند و تقدیم مفضول جاهل بر فاضل عالم عقلاً باطل است. بنابراین اصلاً شایسته نیست که جاهل غافل ولو در بعضی از موضوعات و احکام از جانب خداوند منصوب بر ارشاد مردم باشد.[۶]»[۷].
۳. حجت الاسلام و المسلمین دیاری بیدگلی، آقای قاسمی و خانم نیری؛
«میدانیم که همه موقعیتها به طور کلی برای پیامبر(ص) فراهم نشد تا شریعت اسلامی را به طور کامل تبیین کند. عمر پیامبر اکرم(ص) محدود بود و لذا باید برای بعد از خود خلیفه و امامان(ع) و جانشینانی قرار میداد تا ادامه دهنده راه او باشند؛ و به همان دلیل که پیامبر(ص) احتیاج به علم غیب دارد، امام(ع) و جانشین او نیز باید از این علم بهرهمند شود. ابن سینا میگوید: تجربه و قیاس میپذیرند که نفس انسانی میتواند در عالم خواب به غیب نائل شود و مانعی نیز ندارد که همین علم غیب در حال بیداری به او افاضه شود. و از طرفی امامان(ع) باید آنچه را در راه هدایت بندگان لازم است، بدانند و به علومی که از راه عادی برای افراد مشهود نیست مثل علم به احکام جزئی، آگاه باشند؛ زیرا با احکام کلی شریعت یا با کلیات عقلی به تنهایی نمیتوان به همه پرسشها مردم پاسخ داد. بنابراین، کسی که از طرف خداوند مأمور هدایت بندگان شده است، باید مجهز به علم غیب باشد چنان که خداوند میفرماید: ﴿﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾﴾[۸] تا معلوم شود پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کردهاند»[۹]
«از آنجا که حکمت خداوند اقتضا میکند که بندگان خود را مکلف کند و از طرفی بندگان محتاج هدایت هستند و هدایت متوقف بر وجود شریعت و ترغیب و ارهاب بندگان به سوی آن شریعت است و شریعت هم چیزی نیست جز احکامی که خداوند برای اصلاح شئون دینی و دنیایی بندگان قرار داده پس همان حکمت بالغه خداوند اقتضا میکند که ایشان رسولان خود را از بعضی از علوم غیبی که انجام درخواست خداوند از رسولان مانند اقامه قسط و عدل و انذار و تبشیر و تعلیم و اصلاح متوقف بر علم به آنهاست آگاه کند. مضافاً اینکه مطلع کردن رسولان از علوم غیبی فضل و کرم خداوند است و خداوند کریم و فاضل است و هرجا که مستحق فضل و کرم خود را یافت آن را به او عطا میکند»[۱۰].
«بر اساس حکم عقل و منطق، فردی که برای مأموریتی از جانب خداوند منصبی را پذیرفته است، باید ملزومات آن منصب را در اختیار داشته باشد. در تعریف امامت که بنا به فرمایش حضرت رضا(ع) نگهداری دین و حفظ نظام مسلمانان است [۱۱]، وظیفه امام(ع) نه تنها تبیین دین و تفسیر قرآن، بلکه تدبیر امور امت و رفع مشکلات ایشان به مقتضای زمان و ارائه الگوی حیات طیبه است. با این اوصاف همانگونه که رسول خدا(ص) در امر رسالت به امداد و عنایات خاص الهی نیازمند است، جانشین او و امام(ع) امت به مراتب نیازمندتر است. تدابیر حق تعالی از طریق امر به رسول برای تعلیم امام(ع) و ارتباط ملائکه با امام(ع)، پاسخگوی این نیاز بوده است»[۱۲]
«اولیای الهی اگر در زمان حیاتشان علم غیب داشتهاند؛ خصوصاً پیامبر (ص) که به نص آیات قرآن کریم از علم غیب به اذن الهی آگاه است، این علم غیب را از طریق نفس داشتهاند نه بدن، نفسی که مجرد بوده و بعد از عروض مرگ بر بدن و جدا شدن از آن باقی است و آثار زمان حیاتش را در افقی وسیعتر دارد. لذا میتوان گفت که اولیای الهی به حکم عقل بعد از مرگ نیز علم غیب داشته و از اموری که در دنیا اتفاق میافتد نیز آگاه میباشند»[۱۳].