سلیط بن عمرو

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۳۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

یکی از مناطقی که پیامبر خاتم(ص) برای آنجا سفیری فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد یمامه بود. در سال هفتم هجری دو نفر در آنجا حکومت می‌کردند. یکی از این دو نفر "هوذة بن علی حنفی" و دیگری "ثمامة بن اثال حنفی" بوده است. پیامبر(ص) "سلیط بن عمرو" را به سوی آنها فرستاد. هوذة بن علی حنفی برای اسلام آوردن خود شرطی قرار داد و در آخر هم مسلمان نشد. اما "ثمامة بن اثال" بعد از اسارت مسلمان شد.

مقدمه

یمامه، ناحیه‌ای است میان نجد و بحرین[۱] که سال هفتم هجری دو نفر در آنجا حکومت می‌کردند. یکی از این دو نفر و شاید مهم‌ترین آنها "هوذة بن علی حنفی" و دیگری "ثمامة بن اثال حنفی" بوده است. در اینکه چگونه این دو نفر، منطقه یمامه را اداره می‌کرده‌اند اطلاع چندانی در منابع یافت نمی‌شود و فقط، بیشتر منابع به ریاست این دو نفر بر یمامه اشاره کرده‌اند[۲]؛ هر چند نام هوذة بن علی در این میان بیشتر به چشم می‌خورد.

زرکلی می‌نویسد: "هوذة بن علی بن ثمانیة بن عمر حنفی از بنی‌حنیفه و از قبیله بکر بن وائل و در نجد، حاکمیت داشته است"[۳]. منابع به همکاری هوذة بن علی حنفی با پادشاه ایران برای تأمین امنیت کاروان‌های ایرانی ـ که از یمن به ایران می‌رفتند ـ اشاره دارند[۴].

به نظر می‌رسد این همکاری بیشتر جنبه اقتصادی داشته است؛ چرا که هوذة بن علی حنفی از نظر مذهبی پیرو آیین نصرانی بوده است[۵]؛ در حالی که در ایران، دین رسمی، دین زرتشتی بوده است. در واقع، انگیزه‌های اقتصادی (در قبال تأمین امنیت کاروان‌ها) هوذه را به همکاری، ترغیب می‌کرده است.

سلیط بن عمرو سفیر پیامبر یمامه

فرستاده پیامبر(ص) نزد "هوذة بن علی حنفی" و "ثمامة بن اثال حنفی"، "سلیط بن عمرو" بوده است[۶]. سلیط بن عمرو برادر "سهیل بن عمرو" و از مهاجران اولیه بوده است. عده‌ای او را جزء حاضران در بدر می‌دانند[۷].[۸]

نامه پیامبر اکرم(ص)

در اینکه آیا حضرت رسول(ص) به "هوذة بن علی حنفی" و "ثمامة بن اثال" جداگانه نامه‌هایی نوشته یا اینکه تنها یک نامه بوده و خطاب به هر دو بوده است، نمی‌توان نتیجه‌گیری درستی داشت. در بیشتر منابع، تنها نام هوذة بن علی حنفی ذکر شده است و او مورد خطاب پیامبر اکرم(ص) است. متن نامه رسول خدا(ص) در برخی از منابع به صورت بسیار مختصر و در برخی دیگر، کمی طولانی‌تر ذکر شده است. یعقوبی قائل است: "نامه‌ای که پیامبر(ص) برای هوذة بن علی حنفی و امرای دیگری مانند شجاع بن وهب و ذی‌الکلاع حمیری و دیگران نوشت مانند: "آن چیزی بود که به کسری و قیصر نوشت"[۹].

زرکلی می‌نویسد: "رسول الهی(ص) به او نوشت: اسلام بیاور تا سالم بمانی و آنچه تحت قدرت تو است، باقی بماند"[۱۰].

صالحی شامی که قضایا را به صورت نسبتاً مفصل‌تر نوشته، می‌نویسد: "پیامبر(ص) سلیط بن عمر را به سوی هوذة بن علی حنفی فرستاد. وقتی سلیط بن عمر نزد هوذة بن علی حنفی رفت، او سفیر را گرامی داشت. سپس نامه حضرت را خواند. در این نامه آمده بود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ از محمد رسول خدا(ص) به هوذة بن علی حنفی؛ سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند؛ بدان که دین من به زودی به نقاط دور دست نیز خواهد رسید. پس اسلام بیاور تا سلامت بمانی و آنچه تحت قدرت توست باقی بماند"[۱۱]. وقتی هوذة بن علی حنفی، نامه را خواند، جواب صریحی نداد. او به فرستاده حضرت، هدیه داد و در نامه‌ای به ایشان نوشت: "دعوت شما (آنچه شما به سوی آن فرا می‌خوانی) چقدر زیباست! من شاعر قومم و خطیب آنها هستم. عرب‌ها از من حساب می‌برند. مرا در امر خویش شریک کن تا از تو تبعیت کنم"[۱۲].

بسیاری از مؤرخان قائل‌اند این جمله اخیر در واقع، شرطی بود که هوذة بن علی حنفی برای اسلام آوردن خویش قرار داد. بلاذری می‌نویسد: "هوذة بن علی حنفی به رسول خدا(ص) نامه‌ای نوشته و از او خواسته بود که پس از خود، وی را جانشین خویش سازد. در آن صورت، مسلمان خواهد شد و نزد او خواهد آمد و وی را یاری خواهد داد"[۱۳].

پیامبر اکرم(ص) با این شرط هوذة بن علی حنفی مخالفت کرد و طبق نقلی فرمود: "اگر یک خوشه خرمای سرزمینی را بخواهد، این کار را (بدون اذن الهی) انجام نخواهم داد، خودش و هر چه در دست اوست، نابود شد"[۱۴] و در نقلی دیگر و در جواب شرط هوذة بن علی حنفی فرمود: "خداوندا! مرا از شر وی دور بدار". او پس از مدت اندکی درگذشت[۱۵].

صالحی شامی می‌نویسد: "پیامبر اکرم(ص) از فتح مکه برمی‌گشت که جبرئیل خبر آورد، او از دنیا رفت"[۱۶]. در یکی از نقل‌ها آمده است: "پس از اینکه سلیط بن عمرو نامه رسول خدا(ص) را برای هوذة بن علی حنفی برد او وفد[۱۷] خویش را نزد حضرت فرستاد. در این وفد، افرادی چون مجاعة بن مراره، رجال بن عنفوه، مسیلمه کذاب و دیگران بودند که عده‌ای از آنها مسلمان شدند"[۱۸].

به هر حال، اتفاقی که در اینجا وجود دارد، آن است که هوذة بن علی حنفی اسلام نیاورد. ابن سید الناس به نقل از واقدی می‌نویسد: "ارکون دمشق یکی از بزرگان نصارا نزد هوذة بن علی حنفی بود. ارکون دمشق از هوذة بن علی حنفی درباره پیامبر اکرم(ص) سؤال کرد. هوذة بن علی حنفی گفت: نامه او نزد من آمد و مرا به اسلام دعوت کرده بود. ترسیدم فرمانروایی‌ام از دست برود. ارکون گفت: همین‌گونه است...؛ اما به هر حال برای تو بهتر این بود که از وی پیروی می‌کردی؛ چرا که او پیامبر عربی است که عیسی بن مریم(ص) به آمدنش بشارت داده است و در انجیل، نزد ما مکتوب است که محمد رسول خداست"[۱۹].

درباره "ثمامة بن اثال" و سرانجام او اکثر مؤرخان قائل‌اند که وی در سفری که به سمت مدینه می‌آمد، به دست مسلمانان اسیر شد. او را نزد پیامبر(ص) آوردند. حضرت به او بسیار محبت کرد و از وی خواست که اسلام آورد. (ثمامة بن اثال هنوز جواب صریحی به پیامبر نداده بود که) سرانجام خاتم انبیا(ص) دستور آزادی او را صادر کرد و در همین زمان، ثمامة بن اثال، اسلام آورد[۲۰].[۲۱]

منابع

پانویس

  1. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۶۱.
  2. ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۲۴؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۸۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۷.
  3. خیر الدین زرکلی، ج۸، ص۱۰۲؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۶۱.
  4. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۱۰.
  5. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۱۲۷.
  6. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۷؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۸۸؛ ابن‌سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۲۴؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۳۰۴.
  7. عزالدین ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۸۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۴۵.
  8. حاجی‌زاده، یدالله، سفیر پیامبر اکرم به یمامه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۵۸-۵۵۹.
  9. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷۸.
  10. خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۰۲؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سپل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۷.
  11. محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۷.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۸-۳۵۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۹۰.
  13. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۹۴؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۰۵.
  14. « لو سألني سيابة من الأرض ما فعلت، باد و باد ما في يديه‏»؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۱.
  15. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۲۶.
  16. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۸.
  17. گروه‌هایی که خدمت پیامبر می‌رسیدند و اسلام می‌آوردند.
  18. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۹۳.
  19. ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۸.
  20. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۳۸-۶۳۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۹۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۲۶.
  21. حاجی‌زاده، یدالله، سفیر پیامبر اکرم به یمامه، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۵۵۹-۵۶۱.