ضرورت وحی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۰ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۹:۳۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ضرورت وحی بیان پاسخ به این پرسش است که بر فرض امکان یک نوع رابطه ویژه بین خدا و برگزیدگانی از بشر، حکمت این کار چیست؟ چه ضرورتی ایجاب می‌کند که شیوه خاصی از تعلیم در سرنوشت انسان به وجود آید؟ البته عناصر محوری نبوت دو چیز است: یکی قانون "وحی" و دیگری آورنده "پیامبر" لذا بخشی از دلایل ناظر به ضرورت وحی و بخش دیگر آن ناظر به ضرورت بعثت پیامبران است.

واژه شناسی لغوی

معانی لغوی ضرورت عبارت‌اند از: حاجت و بیچارگی، درماندگی، ناچاری، بایستگی مشقت، الزام و اضطرار بدیهی [۱].

ضرورت وحی در اصطلاح

معنای ضرورت در علوم مختلف، متفاوت از یکدیگر می‌باشد. واژه "ضرورت" در منطق به معنای امتناع انفکاک چیزی از چیز دیگر است؛ بنابراین در قضیه "الانسان حیوان بالضرورة" به‌حکم عقل، انفکاک حیوانیت از انسان محال است. واژه ضرورت در فقه به معنای حالت و زمانی است که انسان در شرایط بسیار سختی قرار گیرد. یعنی شاعر برای درست کردن وزن شعری خود هر کلمه‌ای بیاورد مقصود ما از واژه "ضرورت"، "لزوم" می‌باشد [۲].

رویکردهای موجود درباره ضرورت وحی و نبوت

هر طایفه‌ای از اندیشمندان دینی با رویکرد خاص به تبیین و تحلیل این مسئله پرداخته‌اند. در نتیجه تحلیل‌های متفاوت دستیابی به یک تحلیل جامع و واقع‌بینانه آسان‌تر می‌گردد. برخی از اندیشمندان از زاویه مسائل اجتماعی به مسئله بعثت نگریسته‌اند. دسته‌ای دیگر با نگاه خداگرایانه به این مسئله نگریسته‌اند. زیرا هدف اصلی بعثت را رسیدن به قرب الهی می‌دانند. برخی هدف از بعثت را رستگاری دنیا و آخرت دانسته‌اند:

  1. رویکرد عدالت‌گرایانه: هر اندیشمند دینی که با دید اجتماعی به مسئله بعثت پرداخته رویکرد عدالت‌گرایانه دارد. و حکمیه مقدمات استدلال او ضرورت بعثت انبیا را، به منظور برقراری عدالت اثبات می‌کند [۳].
  2. رویکرد خداگرایانه: عرفا وجود انبیای الهی را، فقط به منظور رسیدن انسان‌ها به قرب الاهی ضرورت می‌دانند و بر ضرورت وجود انبیایی الهی برای دستیابی به مقصد مادی کمتر توجه کرده‌اند.
  3. رویکرد کارکرد گرایانه: برخی از اندیشمندان دینی استدلال کرده‌اند که: چون دین در عرصه‌های مختلف زندگی بشر دارای آثار و فواید فراوانی است، ضرورت دارد. در این رویکرد، شخص فارغ از صدق و کذب واقعی گزاره‌های دینی، فقط به کارکردهای آن توجه دارد.
  4. رویکرد جامع‌نگرانه: هر متفکری که نقش دین را، در امور دنیوی و اخروی بشر برجسته دانسته رویکرد جامع‌نگرانه بر مسئله ضرورت نبوت و وحی الهی و بعثت انبیای الهی دارد. مانند: شهید مطهری، آیت الله مصباح و آیت الله جوادی. علامه طباطبائی در المیزان، بیشتر به موضوع ضرورت وحی و نبوت با رویکرد عدالت‌گرایانه می‌پردازد [۴]. و در جای دیگر عبارتی دارند که از آن چنین به دست می‌آید که ایشان بعثت را برای رشد و کمال انسان لازم می‌دانند، اما کمال را منحصر در کمال جسمانی و مادی نمی‌دانند، چنانکه درجای دیگر می‌نویسد: نبوت را ... می‌توان به ۲ طریق اثبات نمود، یکبار از طریق آثار و برکاتش که همان تأمین سعادت دنیا و آخرت بشر است... .

دیدگاه قائلین بر حسن بعثت

تمام اندیشمندان اسلامی در نیکو بودن بعثت اتفاق‌نظر دارند. برخی از راهکارهای اثبات حسن بعثت بسیاری از متکلمین اسلامی، حسن بعثت را به دلیل داشتن فواید بی‌شمار آن اثبات می‌کند. برخی از متکلمین اسلامی به منظور آشنایی مکلفین با مصالح و مفاسد افعال، بعثت را نیکو و پسندیده دانسته‌اند [۵]. بعضی دیگر وقوع بعثت را دلیل بر حسن آن می‌دانند زیرا انجام دهنده این کار، خداوند متعال است. برخی دیگر حقیقت فطرت پاک انسانی را گویا و گواه بر این مطلب می‌دانند. بر خداوند متعال واجب است. تا راه‌های رسیدن به قرب خودش را بیان نماید. بنابراین بر حسنیت بعثت اتفاق‌نظر وجود دارد، اما اختلاف بر سر وجوب آن می‌باشد.

دیدگاه قائلان به ضرورت بعثت

اندیشمندان اسلامی امامیه و معتزله و همچنین حکما و عرفای اسلامی بر ضرورت بعثت پیامبران اتفاق‌نظر دارند [۶]. هرچند رهیافت‌های آنها تفاوت‌هایی دارد. اشاعره نیز، ضرورت بعثت به معنای نیازمندی‌های بشر به آن را می‌پذیرند اما به معنای وجوب آن بر خدای متعال را نمی‌پذیرند. بسیاری از اندیشمندان عدلیه گفته‌اند: "ان البعثة التی حسنت وجبت"، برخی از آنها گفته‌اند: حسنیت و وجوب بعثت لازم و ملزم یکدیگرند. برخی اندیشمندان عدلیه بر پایه حسن و قبح عقلی و لطف الهی وجوب بعثت را اثبات کرده‌اند. بعضی دیگر به موجب حکمت الهی، بعثت انبیای الهی را ضرورت می‌دانند [۷].

مبانی ادله ضرورت وحی و بعثت پیامبران

قواعد زیر به‌عنوان مبانی اثبات ادله ضرورت بعثت انبیا به شمار می‌آیند:

  1. قاعده حسن و قبح افعال؛
  2. قاعده لطف؛
  3. قاعده تکلیف؛
  4. قاعده "مدنی بالطبع" بودن انسان‌ها ازآنجاکه قاعده دوم و سوم نوع بر اول است، لذا از ذکر و بیان قاعده لطف و قاعده تکلیف صرف‌نظر می‌کنیم.

الف. قاعده حسن و قبح عقلی

این قاعده مبنای اصلی گروه عدلیه در تبیین مسائل اعتقادی می‌باشد.

  • سؤال اول: ۱. حسن و قبح عقلی به چه معناست؟ [۸]. اولاً: آیا عقل بشر می‌تواند حسن و قبح افعال اختیاری انسان را بدون کمک و ورود شرع درک کند؟ ثانیاً: آیا خود افعال اختیاری انسان‌ها، پیش از تعلق امر و نهی شارع به آنها ذاتاً حسنیت و تبعیت دارد؟ یا اینکه حسن و قبح آنها، منوط به امر و نهی شارع است؟ اگر چیزی مثلاً به ذات خود نیکوست، در یک زمانی به خاطر عارض شدن حالتی ناروا می‌گردد، در حقیقت آن چیز بازهم به ذات خود نیکوست، اما بنابر فرض دوم، به سبب عروض یک حالت قبیح می‌گردد.
  • سؤال دوم: محل نزاع بین طرفداران و منکران حسن و قبح عقلی در کجاست؟ در زمان‌های قدیم بر هر دو جهت فوق بوده است، اما در زمان‌های متأخر، بیشتر ناظر بر جهت دوم یعنی حسن و قبح ذاتی افعال و اشیاء می‌باشد.

طرفداران حسن قبح در مورد توانایی عقل دو دسته‌اند:

  1. دسته‌ای معتقدند که عقل مستقلاً توانایی کشف و درک حسن و قبح تمام اشیاء و افعال را دارد [۹].
  2. گروه دیگری معتقدند که عقل حسن و قبح برخی از افعال را مستقلاً و برخی دیگر را تنها با کمک شرع می‌تواند درک کند. این گروه، امامیه می‌باشند.

طرفداران حسن و قبح ذاتی افعال نیز دو دسته‌اند: • دسته‌ای طرفداران حسن و قبح ذاتی افعال می‌باشند. • دسته‌ای حسن و قبح افعال را تابع اعتبارات عارضی بر افعال می‌دانند.

برخی از متکلمین متأخر فرقه اشاعره برای حسن و قبح چند معنا ذکر کرده و سپس برخی از شاخه‌های آن را پذیرفته‌اند. معانی حسن و قبح عقلی:

  1. صفت کمال و نقص: هر فعلی که موجب کمال گردد، حسن و هر فعلی که موجب نقصان گردد، قبیح است.
  2. هر فعلی که حامی اهداف فاعل باشد، حسن و هر چیزی که مخالف... .
  3. هر فعلی که فاعل آن ستایش شده و این کار برای او پاداشی نیز در پی داشته باشد، حسن و غیره [۱۰].

مورد اختلاف بین اندیشمندان اسلامی حسن و قبح به معنای سوم آن می‌باشد؛ استدلال اشاعره در رد حسن و قبح ازنظر اشاعره آنچه ذاتی است، باید تغییرپذیر باشد. حال‌آنکه می‌بینیم یک فعل قبیح، گاهی حسن و نیکو می‌شود. عدلیه در جواب این استدلال گفته‌اند. در حالت اضطرار قبح ذاتی این‌گونه افعال، همچنان باقی است و جواز ارتکاب آن به معنای جواز انجام اقل القبیحین می‌باشد. مثلاً اگر جان یک انسان مؤمن، تنها با یک دروغ گفتن حفظ می‌شود قبح ذاتی دروغ از بین نرفته بلکه قبح دروغگویی از قبح هلاکت مؤمن کمتر است [۱۱].

ب. قاعده "مدنی بالطبع" بودن انسان‌ها

این قاعده بیان‌گر این مسئله است که بشر طبیعتاً نیازمند زندگی به‌صورت جمعی است. پیش از توضیح این قاعده در موضوع موردبحث، لازم است به دیدگاه‌هایی که درباره منشأ این قاعده وجود دارد اشاره‌ای شود.

۱. منشأ "مدنی بالطبع" بودن انسان‌ها
  • دیدگاه اول: طبیعت درونی انسان عامل زندگی اجتماعی اوست.
  • دیدگاه دوم: عوامل خارج از طبیعت انسان، او را مجبور به پذیرش زندگی اجتماعی می‌کند [۱۲].
  • دیدگاه سوم: به دلیل فوایدی که در زندگی جمعی نصیب انسان می‌گردد او اختیاراً بر اساس محاسبات عقلی به‌صورت دسته‌جمعی زندگی می‌کند. علامه طباطبائی: "... اگر اضطرار نبود، هرگز هیچ انسانی حاضر نمی‌شد دامنه اختیار و آزادی خود را محدود کند. بنابراین به این دلیل که هر یک از انسان‌ها درصدد انتقاع از دیگران می‌باشند لذا باید همه انسان‌ها به‌طور عادلانه از یکدیگر نفع ببرند و این امر نیازمند تشکیل یک اجتماع سالم در پرتو قوانین عادلانه‌ای است". شهید مطهری با استناد به آیاتی از قرآن کریم می‌گوید: اجتماعی بودن انسان در متن خلقت او پی‌ریزی شده [۱۳]. ﴿﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ [۱۴]، ﴿﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا [۱۵]، ﴿﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ [۱۶]. بنابراین شهید مطهری منشأ گرایش انسان‌ها را به زندگی اجتماعی در طبیعت و خلقت او می‌داند.
۲. ضرورت وحی مبتنی بر قاعده "مدنی بالطبع" بودن انسان‌ها: اندیشمندان امامیه بشر را مدنی بالطبع و ناگزیر از زندگی به‌صورت جمعی می‌دانند و چون اجتماع انسانی همیشه در مظان درگیری می‌باشد. لذا اجتماع انسانی نیازمند قانونی عادلانه است [۱۷].

ازآنجاکه مصلحت نوع انسانی مطلوب خداوند است، فرستادن شریعت و قوانین برای بشر به‌وسیله بعثت بر خداوند متعال واجب است. زیرا وضع قوانین عادلانه‌ای که تمام جزئیات حقوق در آن ثبت و ضبط باشد برای بشر ممکن نیست، چون جزئیات حقوق، غیر محصور است و امکان ضبط همه آنها وجود ندارد [۱۸]: برخی اندیشمندان امامیه نظام اجتماعی را وسیله‌ای برای رسیدن انسان‌ها به کمال دانسته و می‌گویند باید خداوند با فرستادن شرایع امکان رسیدن به کمال را برای آنان فراهم نماید. دیدگاه علامه طباطبائی: علامه طباطبائی ذیل آیه ۱۳ حجرات ﴿﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ بیان می‌کند: "... و ما شما را به‌صورت شعبه‌ها و قبیله‌های مختلف قرار دادیم نه برای اینکه یکدیگر را بشناسید و امر اجتماعتان و معاملاتتان بهتر انجام گیرد. چون اگر فرض شود که مردم همگی یک‌جور باشند و نتیجةً یکدیگر را نشناسند، رشته اجتماع از هم می‌گسلد". بنابراین، آیه بر ضرورت زندگی اجتماعی اشاره دارد.

  • اولاً: انسان پس از اینکه به سبب داشتن جهاز تناسلی مجبور به تشکیل خانواده شد، تلاش می‌کند تا نیازمندی‌های خود و خانواده‌ای را تأمین کند، طبیعت سودجوی او، او را وادار می‌کند از موجودات دیگر "سنگ و چوب و گیاهان، حیوانات و انسان‌های دیگر" تا جایی که دریافت هر فردی از فرد یا افراد دیگر همان را می‌خواهد که دیگران از او می‌خواهند، ناگزیر پی برد باید اجتماع مدنی و تعاونی تشکیل دهد. بعداً فهمید که دوام اجتماع و زندگی‌اش منوط به این است که هر صاحب حقی به حق خود برسد و این همان عدالت اجتماعی است.
پس هرکسی باید نیازمندی‌های دیگری را برآورده سازد تا احتیاجات خودش با مشارکت اجتماعی برآورده شود. اختلاف خلقت و عادات و اخلاق انسان‌ها عدالت اجتماعی را تهدید می‌کند و هر قدرتمندی می‌خواهد از ضعیف بهره‌کشی کند. و ضعیف هم به‌حکم ضرورت مجبور می‌شود در مقابل ظلم غالب دست بر حیله و خدعه بزند. که این هرج و مرج انسان را به هلاکت می‌کشاند: ﴿﴿وَ ما كانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فيما فيهِ يَخْتَلِفُونَ هرچند وحدت صورت انسان‌ها تا حدی باعث وحدت افکار و افعال می‌شود، اما اختلاف در احساسات و ادراکات و احوال موجب اختلاف هدف‌ها و اختلال در نظام است. ازاین‌رو انسان مجبور است عدالت اجتماعی را بپذیرد [۱۹]. اما این از روی ناچاری و ضرورت است و طبع اولی او چنین اقتضایی ندارد. علامه طباطبائی: "انسان، پیوسته از ته دل در فکر پاره کردن این بند عدالت اجتماعی است. تاریخ این حقیقت را تأیید می‌کند". ازاین‌رو همواره در جامعه‌های انسانی قوانین دایر بوده است.
  • ثانیاً: به این قانون عادلانه که ضامن سعادت دنیا و آخرت باشد. می‌تواند جعل و تبیین کند. شرایط قانون‌گذار:
  1. انسان‌شناس کامل باشد "شناخت جسم و روح"؛
  2. قانون‌گذار ذی‌نفع نباشد؛
  3. عالم به گذشته و آینده و دنیا و آخرت انسان باشد. بین تنها مرجع قانون‌گذاری وحی الهی است.
  • ثالثاً: قوانین موضوعه باید مجری قاطع و ضمانت اجرایی داشته باشد [۲۰].
  • رابعاً: محال است که خداوند حکیم از ارسال وحی و فرستادن انبیا غفلت ورزد.

بنابراین به اعتقاد اندیشمندان امامیه ارسال رسل و پیام الهی از جانب خداوند متعال واجب است.

منکران ضرورت وحی و بعثت پیامبران

  • یک گروه اشاعره که جنسیت و ضرورت بعثت به معنای نیازمندی بشر را قبول دارند، اما ضرورت بعثت به معنای وجوب آن را منکرند. زیرا معتقدند واجب دانستن یک فعل بر خداوند به نوعی حاکمیت مطلقه الهی را محدود می‌کند. و لازم نیست که به‌طور حتم خدای متعال به‌سوی سایر بندگان پیامبری بفرستند [۲۱].
  • دسته‌ای دیگر از منکران ضرورت وحی به بی‌فایده بودن وجود انبیای الهی اعتقاد دارند لذا اصل نبوت را نیز انکار کرده‌اند. عهده استدلال آنها این است که عقل و علم بشری می‌تواند نیازمندی‌های انسان را برآورده سازد.
  • گروه براهمه استدلال می‌کنند بشر می‌تواند بدون کمک انبیا و با تکیه بر عقل و خرد خود همه آنچه را که پیامبران می‌آورند به دست آورد. کسانی که به نام نافیان تکلیف معروفند و کسانی که برای علم و عقل، قلمرو گسترده و کارایی بسیاری قائلند بعثت را انکار می‌کنند. ازاین‌رو بر آن هستیم که به کارکردهای عقل و علم در جامعه بشری بپردازیم [۲۲].

ضرورت وحی و کارکردهای عقل

آیا عقل بشری که در روایات اسلامی در حوزه نظر و عمل بهترین راهنمای انسان و حتی برتر از وحی تلقی گردیده، نمی‌تواند جایگزین دین گردید، و بشر را از وحی و شریعت بی‌نیاز سازد؟ اگر اثبات شود که برد ادراکی عقل چنین گسترده است تز جدایی دین از سیاست تأیید می‌شود. در مشرق زمین برهمانیان مدعی شدند که رهاورد وحی یا مخالف عقل است یا موافق آن. در صورت اول باید آن را رد کرد و در صورت دوم بازهم به آن نیازی نیست. باید ابتدا ارزیابی مختصری از عقل و کارکردهای آن در امور مختلف زندگی بشر داشته باشیم تا بدانیم آیا کارکردهای عقل، به ضرورت وحی لطمه می‌زند؟

کارکردهای عقل

واژه "عقل" در اصل به معنای امساک و منع است [۲۳]. اما در اصطلاح، عقل نیروی تشخیص و فهم و ادراک می‌باشد که مشوق انسان بر عمل صالح است و بازدارنده از عمل سنجیده. در درون آدم‌ها علاوه بر نیروی عقل، نیروهای دیگری نیز وجود دارند که پیوسته در کشمکش با یکدیگرند. بنابراین باید نیروی عقل را بر سایر نیروها حاکم نمود که تنها راه مناسب بنابر فرمایش حضرت علی (ع) به‌واسطه آموزه‌های وحی می‌باشد: "وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ ... وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ". یعنی باید عقل را از زیر آوارهای گردوخاک سلطه سایر نیروهای عزیزی و فطری بشر بیرون آورد. و تقویت کرده تا به بلوغ و کمال خود برسد [۲۴].

شکوفایی عقل در پرتو وحی

هراندازه عقل به‌وسیله آموزه‌های وحیانی صیقل بخورد، به همان اندازه در فهم و کشف حقایق تواناتر می‌گردد. البته این به معنای بی‌نیازی عقل از نیروهای دیگر "حتی وحی" در تمام وادی‌ها نیست. به دلایل زیر عقل، همواره نیازمند وحی خواهد بود.

  1. عقل به اسرار هستی و غیب آگاهی ندارد.
  2. به فرض راه داشتن عقل به عالم غیب، بازهم عقل یک ابزار کافی در تشخیص تمام جزئیات به شمار نمی‌آید. زیرا کار او ادراک یک سلسله مفاهیم کلی است. مثلاً عقل به‌تنهایی تمام جزئیات عالم آخرت را نمی‌تواند درک کند.
  3. عقل به‌تنهایی نمی‌تواند فلسفه بسیاری از دستورات شارع را درک کند.
  4. عقل یا باید با کمک وحی به حکمت کارها پی ببرد یا با کمک تجربه، در فرض بی‌نیازی از وحی، عقل باید مثلاً آخرت را تجربه کند تا به حکمت افعال پی‌ببرد.
  5. تجربه تاریخ ثابت کرده که در هر برهه‌ای که انبیا و وحی در میان بشر نبوده، انسان‌ها با تکیه بر عقل تنها توانسته‌اند حقیقت را تشخیص بدهند و به آن عمل نمایند و مثلاً برای ارضای حس خداجویی‌شان به پرستش سنگ و چوب روی آوردند.

بنابراین، عقل راهنمایی قابل‌اطمینان برای سعادت انسان، به شمار نمی‌آید. نه در امور دنیوی و نه در امر آخرتی [۲۵]. اینکه عقل در اسلام به‌عنوان یکی از منابع اصلی و استنباطی احکام شرعی قرار داده شده، با لحاظ همین شرط است که عقل با تعالیم وحی شکوفا گردد. بنابراین، عقل به‌تنهایی نمی‌تواند در هر وادی گام نهد و درواقع عقل به مثابه چراغ وحی است؛ بدین معنا که فقط عقل می‌تواند آموزه‌های دینی را درست دریابد. البته ما نیز قبول داریم که عقل می‌تواند گاهی بر اثر رسیدن به کمال به حسن و قبح برخی از اشیاء و افعال پی‌ببرد. افعال انسان در صورت اختیاری بودن ارزش دارد و اختیار با وجود عقل معنا می‌یابد. لذا از عقل به‌عنوان پیامبر درونی انسان‌ها و حجت باطنی آنان یاد شده است [۲۶].

رابطه عقل و وحی

کسانی که در تمام مسائل فردی، اجتماعی و اخلاقی و... عقل را میزان تشخیص همه‌چیز قرار داده‌اند دچار افراط شده‌اند. در مقابل کسانی هستند که برای عقل هیچ ارزشی قائل نیستند. اما دسته سوم می‌گویند هم عقل ارزش فراوان دارد و هم نقل و بدون عقل، شریعت به‌تنهایی کارساز نیست.

روابط عقل و شریعت

  1. اینکه اگر چیزی را شریعت گفت و به میزان عقل در نیامد عقل فتوا به بطلانش بدهد. پس بعد از اثبات درستی نظام اعتقادات دینی به‌وسیله عقل به آن معتقد، اما این تصویر افراطی صحیح نیست؛ زیرا برد ادراکی عقل بسیار محدود است و عقل نیز پس از تکامل در پرتو تعالیم وحیانی به این حقیقت معترف است [۲۷].
  2. اینکه عقل کلید شریعت باشد و پس از گشودن در شریعت، عقل هیچ‌کاره گردد. زیرا ایمان بدون هرگونه استدلال و قرینه عقلی تحقق می‌یابد. این دیدگاه نیز باطل و بی‌پایه است. اولاً عقلی که توانایی گشودن در شریعت را دارد چرا در ادامه از کار بیافتد. ثانیاً عقل کمال‌یافته که یکی از منابع اثباتی دین می‌باشد چراکه کارایی‌اش تا این حد محدود گردد؟
  3. اینکه باید عقلا نظام‌های اعتقادات دین را موردنقد قرار دهند. بنابراین دیدگاه حتی اگر بتوان یک اعتقاد و دینی را اثبات کرد، بازهم نمی‌توان به‌صورت قطعی بر آن اعتماد نمود و این امر در نهایت به نسبی‌گرایی منتهی می‌گردد.
  4. اینکه عقل می‌تواند اصول اساسی دین را اثبات کند یا نقد کند [۲۸]. با توجه به برد ادراکی عقل این تصویر صحیح می‌باشد.

ضرورت وحی و کارکردهای علم

نکته ۱: منظور از علم، علوم متعارف تجربی است و طرح این پرسش نشان‌دهنده بی‌دینی انسان امروزی نیست.
نکته ۲: منظور از جایگزینی علم به جای دین، در زندگی دنیوی می‌باشد، وگرنه علم بشری به علت محدودیت‌هایی که دارد، نمی‌تواند به تمام رموز عالم غیب راه یابد.

به‌هرحال آیا دانش بشری می‌تواند بشر را در تدبیر زندگی دنیوی از وحی بی‌نیاز سازد؟ اندیشمندان اسلامی بر این عقیده‌اند که علم بشر نمی‌تواند برای آینده دور و دراز بشر طرح و برنامه بریزد. زندگی دنیوی بشر کاملاً در ارتباط تنگاتنگ با زندگی آخرتی او می‌باشد [۲۹]. ازآنجاکه علم به کمک تجربه، موضوعات و مسائل را مطالعه می‌کند. مسائل مربوط به عالم آخرت هرگز موردمطالعه علم قرار نمی‌گیرد. علم و دانش در دین اسلام از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. اما هرگز بدین معنا و مفهوم نیست که علم می‌تواند جایگزین وحی گردد.

نارسایی علم بشر در جایگزینی وحی

  1. علوم بشری، تنها از راه حس و تجربه به دست می‌آید، به همین دلیل نمی‌تواند از امور ماورای عالم حسن و طبیعت پرده بردارد.
  2. علم برای کشف واقعیات طبیعت هیچ چراغ قرمزی نمی‌شناسد و تا حدی پیش می‌رود که موجب تخریب محیط‌زیست و جوامع بشری می‌گردد [۳۰].
  3. روش علوم بشری، روش تجربی است و تجربه هم پس از آزمون‌وخطاهای مکرر در مدت‌زمان طولانی به دست می‌آید. بنابراین اگر ما تنها بر علم بشری تکیه کنیم، لازمه آن بلاتکلیفی و سردرگمی طولانی‌مدت خواهد بود. علاوه بر این چیزهایی که با روش آزمون‌وخطا به دست می‌آیند به‌صورت صد درصد قابل‌اطمینان نیستند؛ زیرا احتمال پنهان ماندن برخی از عوامل از دید علم منتفی نمی‌باشد.
  4. با مراجعه به تاریخ و تجارب خود به‌روشنی درمی‌یابیم که روند تغییرات حقوقی و قانونی در طول تاریخ بشر، نشان می‌دهد که در طول هزاران سال، هنوز هم یک نظام حقوقی صحیح و کامل به وجود نیامده است.
  5. از ویژگی‌های یک قانون جامع برای جامعه بشری این است که همه مصالح فردی و اجتماعی، مادی و معنوی زندگی انسان را در نظر بگیرد. وضع چنین قانونی فقط از کسی ساخته است که انسان‌شناس کامل بوده، و به آغاز و انجام زندگی بشر، آگاهی کامل داشته باشد. یعنی خداوند متعال که از طریق وحی بشر را راهنمایی می‌کند [۳۱].


منابع

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع وحی و الهام



پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۸۳ و ۸۴.
  2. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۸۵ و ۸۶.
  3. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۸۷ و ۸۸.
  4. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۸۹-۹۱.
  5. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۹۲-۹۳.
  6. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۹۴ و ۹۵.
  7. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۹۶ و ۹۷.
  8. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۹۸ و ۹۹.
  9. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۰۰ و ۱۰۱.
  10. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۰۲ و ۱۰۳.
  11. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۰۴ و ۱۰۵.
  12. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۶ و ۱۰۷.
  13. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۰۸ و ۱۰۹.
  14. سوره حجرات؛ آیه: ۱۳.
  15. سوره فرقان؛ آیه: ۵۴.
  16. سوره زخرف؛ آیه: ۳۲.
  17. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۱۰ و ۱۱۱.
  18. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۱۲ و ۱۱۳.
  19. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۱۸ و ۱۱۹.
  20. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۲۰ و ۱۲۱.
  21. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۲۲ و ۱۲۳.
  22. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۲۴ و ۱۲۵.
  23. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۲۶ و ۱۲۷.
  24. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۲۸ و ۱۲۹.
  25. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۳۰ و ۱۳۱.
  26. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۳۲ و ۱۳۳.
  27. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۳۴ و ۱۳۵.
  28. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۳۶ و ۱۳۷.
  29. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۳۸ و ۱۳۹.
  30. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۴۰ و ۱۴۱.
  31. پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی ص ۱۴۲ و ۱۴۳.