ابوالعباس سفاح

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۴۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

ابوالعباس بن محمد بن علی بن عباداللّه بن عباس بن عبدالمطلب، ملقب به سفاح، بعد از تلاش‌های مخفیانه اجداد و برادرش در مورد شکل‌گیری دولت عباسی، اساس کار را به‌دست گرفت و به عنوان اولین خلیفه عباسی، در سال ۱۳۲ هجری بر اریکه قدرت نشست. او به سبب خونریز بودن به سفاح ملقب گردید. مورخان درباره‌اش نوشته‌اند: بسیار سریع دستش را به خون می‌آلود. کارگزارانش در شرق و غرب وی را در این خصلت پیروی می‌کردند...[۱].[۲]

روی کار آمدن ابوالعباس سفاح

بعد از ابراهیم امام، قیام عباسیان به دست سفاح افتاد. سفاح بعد از کشته شدن ابراهیم امام، از ترس این که کشته شود، دو ماه پنهانی زندگی کرد، اما بعد از این مدت، او به خراسان آمد و به منبر رفت و خراسانیان با او بیعت نمودند. در اولین اقدام، سفاح عمویش عبدالله را به جنگ با مروان بن حکم فرستاد که سرانجام مروان در مصر اسیر و سرش از بدن جدا گردید. با کشته شدن آخرین خلیفه اموی (مروان بن حکم) و تنها مدافع حقوق امویان که ابن هبیره نام داشت، حکومت ۹۰ ساله بنی امیه برچیده و حکومت بنی عباس برقرار گردید.

دعوت سرّی عباسیان تا سال ۱۳۳ هجری قمری ادامه داشت و عبّاسیان با تمام نیروی منظم و بزرگ، کار خود را ادامه دادند تا این که سفاح به طور رسمی دعوت عبّاسیان را علنی ساخت و به عنوان اولین خلیفه عبّاسی بر تخت سلطنت نشست[۳].

او در روز جمعه سیزدهم ربیع الاول یا نیمه جمادی الاخر سال ۱۳۲ هجری لباس خلافت پوشید و مردم با وی بیعت کردند[۴]. در بیعت او، آن قدر از بنی امیه و لشکریان ایشان کشته شد که به شمار نیامد. حتی قبر‌های بنی امیه را شکافتند و مردگان ایشان را از گور درآوردند و سوزانیدند. هر که را یافتند کشتند، جز شیر خواره گان و یا کسانی که به اندلس (اسپانیا) گریختند. اجساد کشتگان بنی امیه را در جاده‌ها ریختند. تا طعمه سگ‌ها گشته و زیر قدم‌ها پایمان شدند. او بنای خونریزی را گذاشت و حکومتش را با قساوت دل و بی‌رحمی آغاز کرد و این روش را به خلفای دیگر منتقل نمود[۵].[۶]

منابع

پانویس

  1. مروج الذهب، ج۳، ص۲۲۲.
  2. محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۷۸.
  3. مقاتل الطالبیین، ص۱۶۸؛ تاریخ تمدن اسلامی، ج۱، جزء اول، ص۱۲۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۱۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۸؛ اخبار الطوال، ص۳۵۸.
  4. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۴۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۸؛ اخبار الطوال، ص۳۵۸.
  5. تاریخ الخلفا، ص۲۵۹.
  6. محمدی، حسین، رضانامه ص ۲۴۹.