آیا به‌کارگیری علم غیب با الگو و اسوه بودن معصوم منافات دارد؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا به‌کارگیری علم غیب با الگو و اسوه بودن معصوم منافات دارد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا به‌کارگیری علم غیب با الگو و اسوه بودن معصوم (ع) منافات دارد؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

جعفر سبحانی

آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «آگاهی سوم یا علم غیب» در این باره گفته است:

«معصومان (ع)، رهبر و اسوه و الگوی مردمند؛ بنابراین باید طوری زندگی کنند که بشود آنها را سرمشق قرار داد. اگر بنا بود پیامبر (ص) یا امام (ع) مشکلات خود را به وسیله اعجاز و علم غیب حلّ کند؛ دیگر چگونه می‌توانست سرمشق زندگی مردمان باشد و آنان را به صبر و بردباری و جهاد و... فراخواند؟! کسی که مسلح به سلاحی علم غیب است که دیگران ندارند و همیشه از آن سلاح برای پیروزی خود استفاده می‌کند، نمی‌تواند الگوی مناسبی برای مردم باشد؛ زیرا در غم و رنج و مصیبت و مشکل انسان‌های عادی شریک نیست. معصوم (ع) ، برای آن که بتواند به شکل عملی به تبلیغ و دعوت پردازد، از راه و روش وعلوم عادی و حس و تجربه و عقل استفاده می‌کند و از علم غیب بهره نمی‌گیرد؛ مگر در موارد استثنایی آن هم برای حفظ دین و ایمان مردم و هدایت آنها».[۱]

پاسخ های تفصیلی

۱. حجت الاسلام و المسلمین قرائتی؛
حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی در «درس‌هایی از قرآن» در این‌باره گفته‌ است:

«اینها شهادت خودشان را می‌دانستند یا نمی‌دانستند؟ اینها شهادت خودشان را می‌دانستند حضرت علی می‌دانست او را در مسجد می‌کشند امام حسین می‌دانست شهید می‌شود. شهادت امام حسین را وقت تولد خبر دادند. علامه امینی صاحب الغدیر کتابی دارد در کتابش روایاتی را از شیعه و سنی نقل می‌کند که پیغمبر به ام سلمه گفت: حسین من که کوچک است در آینده شهید خواهد شد خبر شهادتش را از قبل داده بودند. پیغمبر ما سی سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین یک روز سخنرانی می‌کرد که ماه رمضان چه ماه خوبی است چنین است، چنان است امیرالمؤمنین برخاست سؤال کرد در این ماه رمضان که به این اندازه خوب است بهترین کاری که باید انجام دهیم چه چیزی است؟ فرمود: بهترین کار ورع و تقوی است بعد حضرت گریه کرد گفتند: چرا گریه می‌کنی فرمود همین ماه رمضان که اینقدر خوب است در همین ماه رمضان تو را می‌کشند. سی سال قبل پیغمبر خبر داد و گریه کرد یعنی پیغمبر برای شهادت حضرت علی سی سال قبل گریه کرد. ولی ممکن است بگویید اگر می‌دانستند پس چرا مسجد رفتند. اینها حق ندارند از علمشان استفاده کنند مثل استانداری، فرمانداری، که سی الی چهل، صد تا کمتر و بیشتر ماشین دارد اما کنار ماشین نوشته شده است استفاده اختصاصی ممنوع. یعنی اگر خربزه خریدی باید تاکسی بار بزنی پانصد عدد ماشین داری مثل رئیس بانک که کلید صندوق بانک را دارد اما وقتی پول می‌خواهد از همکارش قرض می‌کند حق ندارد کلید به صندوق بیندازد. پلیس باتوم، کلت و اسلحه دارد اما اگر در خانه با همسرش بحث کند حق ندارد کلت بزند با همسرت جر و بحث کنی، داد و بیداد کنی حق نداری از باتوم استفاده کنی باتوم را من به تو دادم زمانی که گفتم بزن، بزن. تیراندازی، زمانی که گفتم تیراندازی، تیراندازی کن. بنابراین امامان ما حق ندارند از علمشان استفاده کنند دعایشان هم همینطور است حق ندارند از دعایشان استفاده کنند.

سؤال، امام حسین (ع) نمی‌توانست روز عاشورا دعا کند آب از زمین بجوشد که تشنگی نکشد؟ چرا، امام حسین (ع) می‌توانست دعا کند اما اگر امام حسین (ع) دعا می‌کرد مشکل عطش را حل می‌نمود، آن وقت می‌توانست به شما بگوید به جبهه برو و تشنگی را تحمل کن؟ باید خودش هم تشنگی بکشد تا به شما بگوید برو و تشنگی بکش. یعنی تا امامان (ع) ما زجر نکشند برای ما الگوی عملی نیستند. اگر امامان (ع) ما مشکلات خودشان را حل کنند مثلاً امام جواد هوس انار دارد بگوید خدایا من امام جواد (ع) هستم الان هم فصل انار نیست من دعا می‌کنم این درخت خشک الان انار دهد‌ ای خدا این درخت سبز شده، الان یک انار بخوریم امام جواد برای میل خودش انار درست کند انوقت به شما بگوید صبر کن ﴿وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ[۲] می‌گوییم خودت چرا صبر نکردی؟ خودت باید صبر کنی. تمام سختی‌های بشر را باید امامان (ع) ما بکشند تا برای ما الگوی عملی باشند. ما حضرت زهرا را برای همین دلیل می‌خواهیم حضرت زهرا هیچ وقت مستقل نبود تازمانی که پیغمبر بود تابع او بود بعد از رحلت پیغمبر تابع شوهرش بود مستقل نبود اما یک زهرا می‌خواهیم در چهارده معصوم اگر این چهارده امام همه مرد بودند خانم‌ها می‌گفتند: این چهارده تا همه شان مرد بودند اصلاً خبر از دل ما زن‌ها نداشتند فقط می‌گفتند بچه‌داری، شوهر‌داری، خانه‌داری اگر یکی از اینها زن بود خبر از دل ما می‌داشت کار ما به این اندازه سخت نمی‌شد باید یک نمونه باشد که زمانی که می‌گوید شوهرداری می‌گوید این شوهر. زمانی هم که می‌گویند بچه‌داری بگوید این حسین است این هم زینب. در مورد خانه‌داری، این کار خانه اش است. یعنی باید برای الگوی عملی یک زهرا در چهارده معصوم باشد اگر همه چهارده تا مرد بودند زن‌ها الگوی عملی نداشتند، نمی‌شود امام حسین به من بگوید به جبهه برو و تشنگی را تحمل کن خودش با دعا مشکلش را حل کند اصلاً نفرین کند بگوید: خدایا این یزیدی‌ها را خاکستر کن با نفرین نابودشان کند اگر با نفرین نابودشان کند آن وقت من بروم در جنگ مقابل صدام بایستم؟ حسین تو چطور خودت نایستادی من بروم تکه تکه شوم؟ خودت با نفرین مشکلت را حل کردی پس ببینید مثل پلیس که کلت و اسلحه دارد اما استفاده اختصاصی نمی‌کند. امامان ما هم دعایشان مستجاب می‌شود معجزه هم دارند علم غیب هم دارند اما استفاده اختصاصی نمی‌کنند استفاده اختصاصی ممنوع. چرا استفاده اختصاصی ممنوع؟ جواب آن را نیز گفتم اگر اینها برای زندگی شخصی‌شان استفاده اختصاصی کنند مشکلاتشان را با دعا و معجزه حل کنند دیگر برای ما الگوی عملی نیستند و ما الگوی عملی می‌خواهیم»[۳].
۲. حجت الاسلام و المسلمین رنجبر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر رنجبر، در مقاله «بررسی علم امام حسین به شهادت» در این‌باره گفته‌ است: «تبیین و تفسیر دیگری که درباره نسبت و رابطه علم غیب امامان (ع) با مکلف بودن‏شان به عمل به ظواهر امور در زندگی شخصی و اجتماعی‏شان شده، این است که هرچند معصومان (ع) در پرتو روح ولایت، آگاهی به مسائل پشت پرده و ماورای طبیعی دارند، اما به علل مختلف، از جمله جنبه‌‏های تربیتی، مجاز نیستند از این علم در امور شخصی و اجتماعی خویش استفاده کنند، چرا که این گونه بهره‏‌برداری سبب می‌‏شود تبلیغ عملی آنان از بین رفته و دیگر نتوانند به دیگران توصیه به صبر در مصائب و گرفتاری‏‌ها کنند. کسی که در میدان جهاد و شهادت در راه خدا از این علم، بهره‏‌گیری کند و هر نوع تیر بلا را از اصابت به هدف باز دارد و پیوسته خود را از حوزه بیماری‏‌ها و گرفتاری‌‏ها و ناراحتی‏‌ها بیرون سازد، دیگر نمی‏‌تواند امت را به استقامت و تحمل سختی‌‏ها دعوت کند، زیرا موج اعتراض متوجه او خواهد شد که: کسی می‏‌تواند ما را به مسائل معنوی و سازنده توصیه کند که خود نمونه‏‌ای از این صفات برجسته انسانی باشد. بنابراین، انسان‏‌های الهی چون سرمشق و الگودهنده به سایر انسان‌‏ها هستند، در برابر مشکلات و ناگواری‏‌ها همانند دیگر مردمان، تلاش می‏‌کنند و از اسباب و ابزار عادی برای رفع آنها کمک می‏‌گیرند و چه بسا به خاطر نارسایی و کمبود امکانات، کوشش آنان عقیم بماند.شاهد بر این ادعا، سیره و برخی از سخنان پیشوایان دین در این باره است : در روایات آمده است که معیار داوری‏‌های پیامبر (ص) و ائمه‏(ع)، همان اصول قضائی اسلام یعنی اقامه شهود یا سوگند بوده است، نه علم غیب و آگاهی‌‏های خارج از مجاری طبیعی، چنان که امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل می‌‏کنند: «إنّما اَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالبَیِّناتِ وَالاءیْمانِ وَبعضُکُمْ اگلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، فَاَیُّما رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ من مالِ أخِیهِ شَیْئاً فَإنّما قَطَعْتُ لَهُ بهِ قِطْعَةً مِنَ النّارِ»؛[۴] مقصود این است که هر کس بر ادعای خویش شاهد داشت و یا سوگند یاد کرد، من به نفع او داوری می‏‌کنم، چه راست بگوید و چه دروغ، البته اگر به دروغ چیزی را بگوید، همانند پاره‌‏ای از آتش جهنم است»[۵].
۳. حجت الاسلام و المسلمین خردمند؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد خردمند، در مقاله «چرا امامان از علم غیب استفاده نمی‌کردند؟» در این‌باره گفته‌ است:

«دانشمندان اسلام‌شناس بدین پرسش پاسخ‌های گوناگون داده‌اند. بخشی از این پاسخ‌ها به اختصار چنین است:

علامه طباطبایی: امام دو نوع علم دارد: عادی و غیبی. پیامبر (ص) و امام (ع) مانند دیگران انسانند و با استفاده از حواس ظاهری، تجربه و عقل با جهان خارج ارتباط برقرار می‌کنند. در این نوع علم، تکلیف وجود دارد و احکام الهی وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه به آن تعلق می‌گیرد. از سوی دیگر، امام در هر حالی و شرایطی به اذن الهی به حقایق جهان هستی آگاهی دارد. این علم غیب شامل واقعیت‌های گذشته، حال و آینده می‌شود و امام بر همه چیز آگاه است. علم غیب، موهبتی الهی است و خطا و تغییر در آن راه ندارد. در حقیقت علم امام (ع)، آگاهی بر قضای حتمی الهی و "لوح محفوظ" علم الله است. در نتیجه، هیچ تکلیفی به متعلق این گونه علم تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا تکلیف در جایی معنا دارد که انجام یا ترک چیزی در اختیار مکلف باشد. امر و نهی درباره قضای حتمی بیهوده و بی‌اثر است؛ زیرا اراده انسانی در آن تأثیر ندارد. بنابراین، برای مثال، امام حسین با آن که علم غیب داشت و می‌دانست سرانجام مسلم بن عقیل چه می‌شود، او را به نمایندگی از خود به کوفه فرستاد؛ زیرا این قضای حتمی خدا بود.[۶]

آیت‌الله جوادی آملی: هر چند معصوم به اذن خدا از غیب با خبر است؛ اما علم غیب تکلیف نمی‌آورد. اگر علم از راه عادی به دست آمد و شرایط حجیت شرعی تمام شد، تکلیف‌آور است؛ ولی علم غیب از راه عادی به دست نمی‌آید و علم به قضا و قدر و لوح محفوظ است؛ پس امر و نهی و تکلیف به ارمغان نمی‌آورد. به این دلیل، وجود مبارک حضرت امیر با آن که می‌داند چه شبی ضربت می‌خورد به مسجد می‌رود؛ امام حسن مجتبی با آن که می‌داند در کوزه چه خبر است آب را می‌نوشد و امام حسین با آن که می‌داند در عاشورا چه خواهد شد به کربلا می‌رود. علم غیب امام (ع) مثل علمی است که فرشتگان دارند؛ ولی تکلیف به آن تعلق نمی‌گیرد. حکمت الهی بر این تعلق گرفته است که معصومان (ع) نیز مانند انسان‌های دیگر آزموده شوند؛ در جبهه‌ها رنج تشنگی و گرسنگی و خستگی و. .. ببینند؛ زخمی شوند و به شهادت برسند. اگر بنابراین بود که ازعلم غیب بهره گیرند، هرگز شکست نمی‌خوردند. البته گاه برای حفظ و عزت دین از علم غیب هم استفاده می‌کنند؛ ولی اساس بر این است که در جریان امور ظاهری از علوم عادی بهره گیرند.[۷].

آیت‌الله سبحانی معصومان، رهبر و اسوه و الگوی مردم‌اند؛ بنابراین باید طوری زندگی کنند که بشود آنها را سرمشق قرار داد. اگر بنا بود پیامبر (ص) یا امام (ع) مشکلات خود را به وسیله اعجاز و علم غیب حل کند؛ دیگر چگونه می‌توانست سرمشق زندگی مردمان باشد و آنان را به صبر و بردباری و جهاد و. .. فراخواند؟! کسی که مسلح به سلاحی (علم غیب) است که دیگران ندارند و همیشه از آن سلاح برای پیروزی خود استفاده می‌کند، نمی تواند الگوی مناسبی برای مردم باشد؛ زیرا در غم و رنج و مصیبت و مشکل انسان‌های عادی شریک نیست. معصوم (ع)، برای آن که بتواند به شکل عملی به تبلیغ و دعوت پردازد، از راه و روش و علوم عادی و حس و تجربه و عقل استفاده می‌کند و از علم غیب بهره نمی‌گیرد؛ مگر در موارد استثنایی آن هم برای حفظ دین و ایمان مردم و هدایت آنها. جواب دیگری که در برخی از روایات هم بیان شده، آن است که علم امام اختیاری و ارادی است و فعلی نیست؛ یعنی امامان (ع) هر وقت بخواهند بدانند، خدای تعالی آنها را آگاه می‌کند. پس در مواردی که در سؤال ذکر شده، امام معصوم (ع) به اختیار و اراده خود نخواسته است بداند. این امر به هیچ وجه نقص و اشکال نیست؛ زیرا هرگاه اراده کنند، بلافاصله علم غیب را به دست می‌آورند. بنابراین روایات، آگاهی پیامبر (ص) و امام (ع) مثل کسی است که نامه‌ای همراه داشته باشد، هرگاه بخواهد مضمون نامه را بداند، می‌تواند نامه را بگشاید؛ اما گاه به جهت مصلحتی - با آن که نامه را در دست دارد - آن را نمی‌خواند. طبیعی است مردم علم غیب ندارند و به هیچ وجه نمی‌توانند آن را به دست آورند؛ اما معصوم (ع) چنان کمال معنوی الهی دارد که هرگاه اراده کند، خدای حکیم بلافاصله آنان را از سرچشمه علوم غیبی سیراب می‌سازد[۸]».[۹]
۴. حجت الاسلام و المسلمین پیشوایی؛
حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی و دیگر نویسندگان، کتاب «مقتل جامع سیدالشهداء» در این‌باره گفته‌‌اند: «هر چند معصومان (ع) در پرتو روح ولایت، به مسائل پشت‌پرده و ماورای طبیعی آگاه‌اند، به علل مختلف، از جمله دلایل تربیتی، مجاز نیستند از این علم در امور شخصی و اجتماعی خویش استفاده کنند؛ چرا که این‌گونه بهره‌برداری سبب می‌شود تبلیغ عملی آنان خدشه‌دار شود و دیگر نتوانند صبر در مصائب و گرفتاری‌ها را به دیگران توصیه کنند. کسی که در میدان جهاد و شهادت در راه خدا از این علم، بهره‌گیری کند و هر نوع تیر بلا را از اصابت به هدف باز دارد و پیوسته خود را از حوزه‌ بیماری‌ها و گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها برهاند، دیگر نمی‌تواند امت را به استقامت و تحمل سختی‌ها دعوت کند؛ زیرا با اعتراض پیروانی مواجه خواهد شد که می‌گویند: کسی می‌تواند ما را به مسائل معنوی و سازنده توصیه کند که خود نمونه‌ای از این صفات برجسته‌ی انسانی باشد. بنابراین انسان‌های الهی چون سرمشق و الگودهنده به انسان‌های دیگر هستند، در برابر مشکلات و ناگواری‌ها همانند همه‌ی مردم، تلاش می‌کنند و از اسباب و ابزارهای عادی برای رفع آنها کمک می‌گیرند و چه بسا به دلیل نارسایی و کمبود امکانات، کوشش آنان عقیم بماند».
۵. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی نویسنده کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در پاسخ به این پرسش گفته است: «هر یک از ما تکالیفی به اندازه خود داریم؛ تکالیفی که امام دارد قطعاً ما نداریم و ما ذره‌ای توان تحمل آن تکالیف سنگین را نداریم؛ مثلاً کسی که در دانشگاه درس می‌خواند تکلیف درسی او با کسی که تازه کلاس اول ابتدایی رفته خیلی متفاوت است؛ معنایش این نیست که او درس نمی‌خواند یا او نمی‌تواند الگوی من بشود، بلکه می‌تواند چون او هم یک انسان است و با اختیار خود این مسیر را طی کرده است و الگوی دیگران باشد. این‌گونه نبوده است که خدای متعال دو گونه آدم خلق کند: یکی خوشبخت که امام یا پیامبر باشد و دیگری بدبخت که آدم‌های معمولی باشند. آنها از مسیر عادی به این درجات رسیده‌اند؛ البته لیاقت‌هایی از خود نشان داده‌اند و امدادهایی هم دریافت کرده‌اند. بخشی از این بحث مربوط به نبوت و امامت است که در جای خود مفصل بدان پرداخته شده است»[۱۰].
۶. حجت الاسلام و المسلمین ایمانی؛
حجت الاسلام و المسلمین احد ایمانی در پاسخ به این پرسش آورده است: «امام (ع) اگر چه علم غیب دارد، اما مأمور است جوری رفتار کند که رفتارش الگو برای دیگران شود. لذا این رفتار امام برای مسلمین، درس است که در این گونه موارد، احتیاط‌های عقلانی لازم را داشته باشند. امام حسین (ع) در طول مسیر مدینه تا مکّه و مکّه تا کربلا، بارها از شهادتشان خبر دادند، امّا در عین حال، دقیقاً مثل یک سیاستمدار کار کشته رفتار نمودند. اوّلی برای آن بود که به آیندگان بفهماند که امام (ع) است و علم غیب دارد، و دومی برای آن بود که به رهروان آینده اش و به انقلابی های آینده یاد دهد که انقلابی بودن به معنی بی‌سیاست عمل نمودن نیست. یا مثلاً در همان حال که مثلاً شخص معصوم می‌داند که این غذا مسموم است، این را هم می‌داند که زمان مرگ او رسیده و عامل مرگ او همین غذای مسموم می‌باشد. لذا ائمه اطهار (ع) اگر چه علم غیب داشتند، امّا مکلّف بودند که مثل افراد عادی جامعه زندگی کنند، و از علم غیب خود جز در امور مربوط به امامتشان و بخصوص به عنوان معجزه استفاده ننمایند. لذا آنگاه که غذایی مسموم جلویشان گذاشته می‌شد، اگر از راه عادی به مسموم بودن آن غذا علم نداشتند و جای ابراز معجزه هم نبود، مثل افراد عادی رفتار نموده آن غذا را می‌خوردند. و این خودکشی حرام نیست. چون خدا به معصوم امر نموده که در چنین مواردی تابع علم عادی باشد. امّا اگر غذایی مسموم جلویش می‌گذاشتند و او علم داشت که هنوز زمان مرگش فرانرسیده، از آن غذا نمی‌خورد»[۱۱].
۷. حجت الاسلام و المسلمین حبیبیان؛
حجت الاسلام و المسلمین روح‌الله حبیبیان در توضيحات خود پيرامون شبهه «چرا علم غیب امام رضا مانع از خوردن انگور زهرآلود ‌نشد؟» گفته است:
  • «ماهیت اصلی برخورداری ائمه (ع) از مخزن علم الهی و امکان دسترسی آنها به علم لدنی را باید در حوزه وظایف و مسئولیت‌های ایشان دید؛ در واقع امام و رسول در جایی به علم غیب رجوع می‌کنند که هدایت مردم یا حفظ جایگاه و موقعیتشان اقتضاء نماید و الا از آنجا که امام الگوی عملی زندگی مؤمنانه برای همه انسان‌هاست، نباید همواره و همیشه از این علوم غیبی بهره ببرد تا شخصیت او قابل دسترسی و الگوبرداری برای دیگران نباشد. امام در موضوعاتی که به اثبات جایگاه او یا ارائه جزئیات احکام دین و معارف وحیانی یا تشخیص مصادیق مرتبط با وظایف مؤمنان و اموری از این دست بر می‌گردد، به علم غیب رجوع می‌کند(...)».
  • «اگر فردی غیرمسلمان بیاید و سؤالی را از امام بپرسد و قصد تخریب ادعای امامت امام را داشته باشد، مصلحت اقتضا می‌کند که امام خبری از غیب بدهد و جایگاه خود و دین خود را تأیید و تثبیت کند؟ اما اگر امام در زندگی شخصی خود مثلاً در حال معامله با یک مسلمان دیگر بود و احیاناً ممکن است در این معامله گرفتار زیان و ضرر گردد، آیا منطقی است که از علم غیب بهره ببرد و خود را از این ضرر در معامله برهاند؟ البته تشخیص معیار دقیق موارد مصلحت و عدم مصلحت با خود امام است و بنا نیست که ما همه این موارد را دریابیم. (...) اگر بنا بود امام با علم خود جلوی عملکرد ظالمی به نام مأمون را بگیرد و نقشه پلید او را در قتل یک امام معصوم، خنثی کند، چگونه جامعه اسلامی پی به خباثت درونی این خلفای عباسی ببرد و اصولاً این امر را چگونه می‌توان با اختیار انسان در اعمال خیر و شر همخوان دانست؟»[۱۲].
۸. آقای صالحی (پژوهشگر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)؛
آقای نادعلی صالحی در مقاله «پرسمان» در این‌باره گفته‌ است:

«در این مورد دو دیدگاه مهم وجود دارد:

دیدگاه اول امامان معصوم همانند پیامبر اکرم (ص)، علاوه بر علومی که از راه‌های عادی مانند مطالعه، مشاهده، تجربه و... به دست می‌آوردند از طریق وحی و الهامات غیبی نیز با اذن خدا به امور غیبی و ماورایی آگاهی داشتند و می‌توانستند از گذشته و حال و آینده با خبر باشند. اما در مرحله عمل و در مسائل شخصی، آنجا که ربطی به تبیین و تفسیر احکام دین نداشت موظف بودند که براساس علوم عادی عمل کنند و علم غیب خود را مبنا قرار ندهند. بنابراین، روش و رفتار آنان در امور مختلف زندگی مانند معاملات، معاشرت‌ها، ازدواج و مسائل زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن و غیر آن، مانند سایر مردم بود؛ مثلا هنگامی که برای حل و فصل امور مردم اقدام می‌کردند، از علم غیب استفاده نمی‌کردند و اگر در جایی دلیل شرعی بر قاتل بودن فردی خاص وجود نداشت، حکم به قصاص نمی‌کردند، هرچند از طریق علم غیب می‌دانستند که او واقعآ قاتل است. همچنین در جایی که به حسب ظاهر دلیلی بر مسموم بودن غذایی وجود نداشت از آن تناول می‌کردند، هر چند از طریق غیب با خبر بودند که غذا مسموم است. از این‌رو گرچه امام حسن (ع) و امام جواد (ع) از طریق علم غیب قاتل خود را می‌شناختند و می‌دانستند که به وسیله همسران خود به شهادت می‌رسند اما بر آنان لازم نبود با تکیه بر این علم عمل کنند. این دیدگاه در بین مفسّران و صاحب‌نظران، طرفدارانی همچون علامه طباطبایی دارد، چرا که سنّت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش برود. امام صادق (ع) می‌فرماید: خداوند ابا دارد از اینکه امور را جز با اسباب به جریان بیندازد. اگر مجموع زوایای زندگی امامان معصوم (ع) بر مبنای علم غیب باشد برای دیگران الگو نخواهد بود و تبعیت از آنان ممکن نیست. از این رو در امور شخصی و زندگی خود بر اساس علم عادی و معمولی عمل می‌کردند تا الگوپذیری برای مردم عادی ممکن شود و جریان امور بر اساس سنّت الهی باشد.

دیدگاه دوم بر اساس این دیدگاه که افرادی همانند مرحوم آیه الله صالحی نجف‌آبادی طرفدار آن بودند، امامان معصوم (ع) در چارچوب امامت و رسالت‌های سنگین آن؛ یعنی تبیین و تفسیر احکام الهی و حفظ آن از تغییر و تحریف، به طور مستقیم از پیامبر اکرم (ص) یا از طریق غیر عادی و الهامات غیبی و یا از طریق امامان (ع) قبلی، از علوم غیبی به میزان لازم و کافی برخوردارند ولی این علم بی‌نهایت نیست، چون علم بی‌نهایت از خالق هستی است و هر یک از مخلوقات به اندازه سعه وجودی خود از علم الهی برخوردارند و این علم محدود است به آنچه خدا می‌خواهد. وانگهی، علم امام، ارادی است، اگر نخواهند نمی‌دانند و اراده آنها هم تحت مشیّت الهی است. اگر خدا بخواهد و مأذون باشند اراده می‌کنند تا مسائل پنهانی را بدانند. بنابراین امامان معصوم نیز خارج از چارچوب مشیّت الهی کار نمی‌کنند و می‌خواهند هر آنچه را خدا می‌خواهد و برخوردارند آن مقداری را که خدا مصلحت و ضروری بداند. این طور نیست که آن بزرگواران به همه مسائل و موضوعات ریز و درشت، حتی آن اموری که به انجام رسالت یا وظیفه امامتشان مربوط نیست علم فعلی داشته باشند. اگر غذای مسمومی را میل می‌کنند و یا مثلا با زنی به ظاهر شایسته اما در باطن ناشایست، ازدواج می‌کنند، کاملا طبیعی است. البته در ازدواج آنها حکمت‌هایی نهفته است که مأذون به اعلام آن نمی‌باشند، وگرنه آن بزرگواران نیز همانند سایر مردم بشرند و ممکن است در بعضی مسائل به دلیل پذیرش محدود بودن علمشان از حوادث، مطلع نشوند و این ضربه‌ای به امامت و رسالت آنان نمی‌زند. البته هر یک از این دو دیدگاه با ادلّه و شواهدی از قرآن و حدیث همراه است که باید در جایگاه خود بررسی و ارزیابی شود»[۱۳].
۹. آقای کاشفی (پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)؛
آقای محمد رضا کاشفی، در کتاب «راهنماشناسی» در این‌باره گفته‌ است:
  • «یکم: پیامبر (ص)  و ائمه اطهار (ع) ، در مسائل عادی‌ فردی‌ و امور اجتماعی‌، موظف به استفاده از علم عادی‌ بوده اند. ازاین رو همواره در این گونه مسائل از طرق معمولی‌ تحقیق و کسب آگاهی‌ نموده و بر اساس برآیندهای‌ آن عمل می‌کردند. سرّ این مسئله نیز آن است که آنان الگوی‌ بشریتند و اگر در مسیر زندگی‌ و حرکت های‌ اجتماعی‌، راهی‌ غیر از این بپویند؛ دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان به بهانه آنکه آنان با علم لدنی‌ عمل می‌ کرده اند، از حرکت های‌ سازنده انقلابی‌ و اصلاحی‌ باز خواهند ایستاد.
  • دوم: برخی‌ از عالمان دینی‌ بر این عقیده اند که علم غیب برای‌ پیامبر  و امامان شأنی‌ است؛ یعنی‌، چنان نیست که همواره هر چیزی‌ را بالفعل بدانند؛ بلکه اگر بخواهند از طریق غیبی‌ بدانند، خواهند دانست و یا اگر خدا بخواهد، علم چیزی‌ را در اختیار آنان خواهد گذاشت.
  • سوم: براساس دیدگاه علامه طباطبایی‌ علم غیب به واقع محتوم و تغییرناپذیر تعلق می‌ گیرد. بنابراین آنچه پیامبر (ص)  و امامان (ع) از طریق غیبی‌ می‌ دانند، همان چیزی‌ است که حتما واقع خواهد شد. مانند کسی‌ که از عمارت بسیار بلندی‌ پرتاب گردیده و در بین راه می‌ داند که به سرعت به زمین اصابت خواهد کرد. این گونه آگاهی‌، چیزی‌ نیست که با آن بتوان تغییری‌ ایجاد کرد و سرنوشت چیزی‌ را تغییر داد»[۱۴].
۱۰. پژوهشگران ماهنامه پرسمان؛
پژوهشگران ماهنامه پرسمان در مقاله «چند پاسخ درباره چگونگی علم امام» در این‌باره گفته‌اند:
  1. عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیا و نصب ائمه (ع) منافات دارد زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد؛ و سایر افراد بشر از وظایف فردى و اصلاحات اجتماعى به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادى از وظیفه خود سرباز خواهند زد.
  2. عمل بر اساس علم غیر عادى موجب اختلال در نظام عالم هستى است زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعى و علم عادى نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه (ع) براى شفاى بیمارى خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمى‌کردند شاید یکى از حکمت‌هاى ممنوع بودن تمسک به نجوم تسخیر جن و غیره براى غیب‌گویى و کشف غیر عادى حوادث آینده نیز همین اختلال در نظام عالم هستى باشد»[۱۵].
۱۱. پژوهشگران وبگاه پرسمان؛
پژوهشگران «وبگاه پرسمان» وابسته به «نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‌ها» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
  • «ائمه اطهار (ع) اگر چه علم غیب داشتند، اما مکلّف بودند که مثل افراد عادی جامعه زندگی کنند، و از علم غیب خود جز در امور مربوط به امامتشان و به‌خصوص به عنوان معجزه استفاده ننمایند. لذا آنگاه که غذایی مسموم جلویشان گذاشته می‌شد، اگر از راه عادی به مسموم بودن آن غذا علم نداشتند و جای ابراز معجزه هم نبود، مثل افراد عادی رفتار نموده آن غذا را می‌خوردند. و این خودکشی حرام نیست. چون خدا به معصوم امر نموده که در چنین مواردی تابع علم عادی باشد. امّا اگر غذایی مسموم جلویش می‌گذاشتند و او علم داشت که هنوز زمان مرگش فرا نرسیده، از آن غذا نمی‌خورد»[۱۶].
  • «چند پاسخ در این زمینه وجود دارد:
    • پاسخ اول: هر چند ائمه (ع) از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهی دارند؛ اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر بر اساس علم عادی است و علم غیب برای آنان تکلیفی به دنبال نمی‏‌آورد به همین دلیل علم غیب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود برای آنان تکلیف‌آور نیست. امام بر اساس علم عادی خود میوه‏ای را پیش روی خود می‏‌بیند که مانعی از خوردن آن نیست و بر همین اساس تناول آن میوه جایز است اگر چه بر اساس علم غیب از مسموم بودن آن آگاهی دارد. برای علی (ع) بر اساس علم عادی بشری شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجری مانند سایر شبهاست به همین جهت به سمت مسجد حرکت می‌‏کند علم غیبی که به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد برای ایشان تکلیفی ایجاد نمی‏‌کند. برخی از کسانی که این پاسخ را ذکر کرده‌‏اند در تأیید این مطلب که ائمه بر اساس علم عادی خود مکلف هستند دو دلیل ذکر می‏‌کنند: ۱. عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیا و نصب ائمه منافات دارد زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد؛ و سایر افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن ائمه (ع) از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد. ۲. عمل بر اساس علم غیر عادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه (ع) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی‏‌کردند شاید یکی از حکمت‌‏های ممنوع بودن تمسک به نجوم، تسخیر جن، و غیره برای غیب گویی و کشف غیر عادی حوادث آینده، نیز همین اختلال در نظام عالم هستی باشد.
    • پاسخ دوم: هر چند بر طبق روایات فراوان ائمه نسبت به همه آنچه که در گذشته واقع شده و در آینده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است علم و آگاهی دارند. اما به موجب روایات متعدد دیگر که در زمینه علم غیب امام آمده است، استفاده می‌‏شود که این علم به صورت بالفعل نیست، بلکه شأنی است یعنی هر گاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد؛ هر گاه امام اراده کند که چیزی را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد. حاصل سخن این که علم غیب امام (ع) شأنی است نه فعلی. بر اساس همین نکته ممکن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشته‏‌اند چون اراده نکرده‏‌اند که بدانند.
    • پاسخ سوم: اساساً پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) تکالیف و وظایف مخصوص به خود دارند به همین جهت آنان در عین این که می‏‌دانستند در فلان جنگ دشمن غلبه خواهد کرد وظیفه داشته‏‌اند اقدام کنند؛ یا می‏‌دانستند کاری که انجام می‌‏دهند منجر به شهادت‌شان خواهد شد، مثل خوردن میوه مسموم یا رفتن علی به مسجد کوفه در شب نوزدهم رمضان با این حال وظیفه داشته‌‏اند این کارها را انجام دهند و این اعمال هر چند برای ما به هلاکت انداختن نفس و حرام است اما برای آنان وظیفه‌‏ای مخصوص است مثل نماز شب که برای رسول اکرم واجب بوده است اما برای سایر مسلمان‌ها مستحب است.
    • پاسخ چهارم: جواب اساسی در این زمینه همین پاسخ است و پاسخ‏‌های قبلی در صورتی که با این بیان تفسیر شوند، توجیه صحیحی پیدا می‏‌کنند. نکته اصلی در این پاسخ شناخت چگونگی علم غیب امام است که متوقف بر ذکر چند مقدمه است:
  1. قضا و قدر الهی: قدر به معنای حد و اندازه است و مقصود از قدر الهی این است که خداوند برای هر پدیده و مخلوقی خصوصیات وجودی خاصی قرار داده است و تحت تأثیر علت خاصی آن را موجود می‏‌گرداند. یعنی پدید آمدن یک شی‏ء از علت خاص و نیز داشتن اوصاف و ویژگی‌‏های وجودی خاص، قدر آن شی‏ء است حد و اندازه وجودی آن شی‏ء است که خداوند برای آن قرار داده است. به تعبیر دیگر تقدیر الهی همان نظام علت و معلولی حاکم بر جهان هستی است که هر پدیده‏‌ای معلول علت خاصی است و قهرا اوصاف و خصوصیات وجودی‌‏اش نیز متناسب و بر آمده از همان علت است. قضا به معنای قطعی کردن، فیصله دادن و به انجام رساندن کار است و مقصود از قضای الهی این است که خداوند به هر پدیده‏‌ای پس از تحقق علت تامه‌‏اش ضرورت وجود را اعطا کرده. تحقق حتمی معلول، به دنبال تحقق علت تامه، قضای الهی است قضا و قدر الهی در حقیقت از شؤون خلق و ایجاد خداوند است و می‌‏توان آن را به صفت خالقیت برگرداند.
  2. علم الهی: علم الهی به قضا و قدر پدیده‏‌های عالم هستی تعلق می‌‏گیرد. خداوند از ازل عالم است به این که چه پدیده‌‏ای با چه اوصاف و ویژگی‌‏هایی تحت تأثیر علت تامه‌‏اش موجود است باید توجه داشت که علم خداوند به پدیده‌‏های هستی علم با واسطه یعنی علم به صورت آن‏ها نیست بلکه خود پدیده‏‌ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراین علم خداوند تعلق می‏‌گیرد به حقایق عالم هستی همان‌گونه که در متن واقع موجودند علم خداوند علم حضوری به واقع عینی است. از سوی دیگر چون در مرتبه وجودی خداوند زمان و مکان معنی ندارد؛ علم او به پدیده‏‌های عالم هستی در بستر زمان نیست بلکه گذشته و حال و آینده به صورت یک پارچه نزد او حاضر است اما برای ما که موجودات زمانی و محصور به زمان هستیم و تحقق عینی حوادث و پدیده‏‌ها را از دریچه زمان می‌‏نگریم، در گذشته نبوده و در آینده موجود خواهد شد بنابراین علم خداوند به مخلوقات خویش بدین معناست که: حقایق و حوادث هستی، همراه با بستر زمانی شان به صورت یک جا در نزد خداوند حاضرند. به همین جهت این علم خداوند تأثیری در حوادث عالم ندارد و موجب تغییر آنها نمی‌‏تواند باشد چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عین واقع در نزد خداست یعنی علم خداوند تعلق می‌‏گیرد به مخلوقات و پدیده‌های هستی، به همان صورت که در متن واقع موجودند. علم خداوند به افعال اختیاری انسان نیز بر همین منوال است. افعال اختیاری انسان نیز یکی از پدیده‌‏های عالم هستی است که بر اساس نظام علت و معلولی که حاکم بر جهان هستی، تحت تأثیر علت تامه‌‏اش محقق می‌‏شود. یکی از اجزاء علت تامه افعال انسان، اراده است. علم خداوند به قضا و قدر افعال اختیاری انسان تعلق می‌‏گیرد و به همین جهت موجب جبر نیست یعنی خداوند از ازل به افعالی که بر اساس اراده و اختیار انسان از او صادر می‏‌شود علم دارد. و همانگونه که بیان شد علم الهی تعلق می‌‏گیرد به این واقعیات عینی همانگونه که در خارج موجودند و به همین جهت این علم موجب تغییر واقع عینی تحقق فعل اختیاری به دنبال تحقق علت تامه‌‏اش نمی‌‏شود.
  3. علم امام: امام علاوه بر علم عادی که برای نوع بشر قابل تحصیل است از علم لدنی و خدادادی علم غیب نیز بهره‏‌مند است امام به حسب علو رتبه وجودی‌‏اش با لطف و اذن الهی به سرچشمه علم الهی متصل می‏‌شود واز حقایق حوادث عالم همان‌گونه که در متن واقع هستند آگاه می‌‏شود یعنی علم غیب امام از سنخ علم الهی و اتصال به منبع علم الهی است و همان‌گونه که در علم الهی بیان شد این علم علم به واقع عینی است و معنی ندارد که منشأ تغییر در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غیب حقایق حوادث عالم از جمله افعال اختیاری خود امام همراه با علت تامه‏‌اش که علم عادی واراده از اجزاء این علت است نزد امام حاضر است این حضور، حضور بی‌‏واسطه‌ عین معلوم و واقع عینی نزد امام است. بر این اساس، امام حقیقت افعال اختیاری خود را، مانند خوردن میوه مسموم یا ضربت خوردن به دنبال حرکت به مسجد کوفه، از منظری بالاتر که همان منظر علم الهی است، می‌‏نگرد. به همین جهت از آن‏جا که علم غیب امام از سنخ علم الهی است، تأثیری در حوادث عالم ندارد و به همین علت، این علم برای امام تکلیف آور نیست چون علمی موجب تکلیف است که مکلف بتواند بر اساس آن علم، منشأ تغییر و تأثیر باشد. علاوه بر این، وقتی امام با لطف و اذن الهی به مرتبه اعلای کمال و علو وجودی می‌‏رسد و با منبع علم الهی تماس پیدا می‌‏کند، در اوج مقام فنای در ذات الهی است؛ او در این مقام خود نمی‏‌بیند و خود نمی‌‏پسندد، فقط خدا را می‌‏بیند و تنها مشیت الهی را می‌‏پسندد، خواسته‌‏ای غیر از خواست و مشیت الهی ندارد. در این مقام وقتی اراده و مشیت الهی را در تحقق حوادث و پدیده‏‌های هستی به دنبال علت تامه شان می‏‌یابد خواسته‌ای بر خلاف آن ندارد. به همین جهت تلاش برای تغییر این حوادث، از جمله شهادت خود، با قطع نظر از این که تأثیری ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نیز سازگار نیست. با توجه به پاسخ چهارم، سایر پاسخ‌‏ها می‏‌توانند توجیه درستی پیدا کنند: پاسخ اول که ائمه (ع) را مکلف به علم عادی می‌‏دانست نه بر اساس علم غیب، با توجه به حقیقت علم غیب مستدل و موجه می‌‏شود زیرا روشن شد علم غیب امام از سنخ علم الهی است که علم به واقع عینی است و تأثیری در تغییر حوادث عالم ندارد لذا تکلیف آور نیست. پاسخ دوم نیز با توجه به حقیقت علم امام کامل می‌‏شود زیرا این که علم غیب امام بالفعل نیست بلکه شأنی است یعنی هر گاه امام اراده کند که بداند می‏‌داند هر چند مطلب کاملاً درستی است؛ اما باز جای این سؤال باقی است که شاید ائمه با علم شأنی از کیفیت شهادت خود آگاه بوده‏‌اند یعنی اراده کرده‏‌اند که بدانند ـ که اتفاقا روایات متعددی دلالت بر علم ائمه به شهادتشان دارد. پاسخ کامل این است که علم غیب امام به نحوه شهادت خود، از سنخ علم الهی است که تأثیری در حوادث عالم ندارد هم‏چنین پاسخ سوم با همین تفسیر اگر توجیه شود صحیح خواهد بود زیرا: اگر مقصود از این که تکلیف ائمه با سایر افراد بشر متفاوت است این باشد که خداوند اصلاً دو سنخ تکلیف جعل و تشریع کرده است یک دسته برای پیامبر و امام و یک دسته برای سایر افراد بشر، سخنی کاملاً نادرست و غیر مطابق با واقع است. تکالیف الهی بر اساس مصالح و مفاسدی که متوجه انسان است تشریع شده و همه افراد بشر از جمله پیامبر و امام در آن مشترکند، به جز چند حکم خاصی که نبی اکرم داشته‏‌اند و به دلیل معتبر اختصاصی بودن آنها ثابت شده است. اما اگر مقصود این باشد که علم غیب ائمه به نحوه شهادتشان چون از سنخ علم الهی است بر خلاف علوم عادی بشر تکلیف وجوب حفظ جان از خطر و هلاکت را برای آنان به دنبال نمی‏‌آورد پاسخ صحیحی است که در گرو شناخت حقیقت علم الهی است که پاسخ چهارم به آن می‏‌پردازد»[۱۷].
  • «معصوم به اذن خدا از غیب باخبر است و از همه آنچه در مصالح امت اسلامی دخالت دارد، آگاه است. با این حال، باید توجه داشت که: سنت خداوندی چنین اقتضا می‌کند که معصومان (ع) هم، مانند انسان‌های دیگر، آزموده شوند و مورد امتحان واقع گردند. بنابراین، نباید بی حساب و در هر موردی به‌ویژه در پی منافع شخصی از این علم استفاده کنند و به بیان دقیق‌تر در پاره‌ای موارد مثل امور شخصی یا موارد اجتماعی که باید نقش الگویی از نظر روش برای دیگران داشته باشند به استفاده از این علم مأمور نیستند و باید بر اساس علم ظاهری و معمولی عمل نماید. مثلا اگر فردی چیزی را از او سرقت کرد باید به دادگاه و نزد قاضی رود و شاهد و دلیل برای مدعای خود اقامه نماید، دقیقا همان کاری را که امام علی (ع) در مورد مرد یهودی که افسار اسب او را دزدیده بود، انجام داد و نباید از علم غیبی خود در این مورد استفاده کنند. البته گاه برای یاری دین خدا از غیب کمک می‌گرفتند ولی اصل بر این بود که در جریان امور عادی از علم غیب استفاده نکنند. در واقع، آنان به اذن و اراده خداوند است که از علم غیب آگاه می‌شوند و موقع و چگونگی استفاده از آن نیز به خواست و اراده خداوند است. از سوی دیگر، علم غیب تکلیف‌آور نیست؛ یعنی اگر انسان از راه شرایط حجت و مانند آن، تحصیل علم کرد، در برابر آن تکلیف دارد و باید آن را به‌کار گیرد و به دیگران نیز آموزش دهد؛ اما علم به‌دست آمده از ناحیه غیب تکلیف آور نیست و دارنده مکلف نیست از آن استفاده نماید و به دیگران نیز منتقل نماید»[۱۸].
  • «در مورد علم امامان نکاتی را باید مد نظر قرار داد: یکم: پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) در مسائل عادی، فردی و امور اجتماعی، موظّف به استفاده از علم عادی بوده‌اند. از این رو همواره در این گونه مسائل، از طرق معمولی تحقیق و کسب آگاهی نموده و بر اساس برآیندهای آن عمل می‌کردند. سر این مسأله نیز آن است که آنان الگوی بشریت‌اند و اگر در مسیر زندگی و حرکت‌های اجتماعی، راهی غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان به بهانه آن که آنان با علم لدنی عمل می‌کرده‌اند، از حرکت‌های سازنده، انقلابی و اصلاحی باز خواهند ایستاد. دوم: برخی بر این عقیده‌اند که علم غیب برای پیامبر (ص) و امامان (ع) شأنی است؛ یعنی، چنان نیست که همواره هر چیزی را بالفعل بدانند؛ بلکه اگر بخواهند از طریق غیبی بدانند، خواهند دانست و یا اگر خدا بخواهد، علم چیزی را در اختیار آنان قرار خواهد داد. سوم: علم غیب گاهی به واقع محتوم و تغییر ناپذیر تعلق می‌گیرد. بنابراین بعضی از چیزهایی که پیامبر و امامان از طریق غیبی می‌دانند، همان چیزی است که حتما واقع خواهد شد؛ مانند کسی که از عمارت بسیار بلندی پرتاب گردیده و در بین راه می‌داند که به سرعت به زمین اصابت خواهد کرد. این گونه آگاهی چیزی نیست که با آن بتوان تغییری ایجاد نمود و سرنوشت چیزی را تغییر داد. به عبارت دیگر، گاهی علم به صورت تعلیقی و شرطی است؛ مثل اینکه انسان بداند اگر از منزل بیرون رود تصادف خواهد کرد. این قضیه‌ای شرطی است و فرد ممکن است با بیرون نرفتن از منزل، خود را حفظ کند؛ ولی اگر بداند که در روز معینی فلان حادثه برای او اتفاق خواهد افتاد و چیزی اختیاری در دگرونی آن دخیل نیست، آیا باز هم خواهد توانست از بروز آن جلوگیری نماید؟ علم ائمه به بسیاری از امور مانند کیفیت شهادت خود و ... می‌تواند از این نوع نیز تفسیر شود»[۱۹].
۱۲.پژوهشگران وبگاه راسخون؛
پژوهشگران وبگاه راسخون، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«این سؤال دو پاسخ دارد:

  • پاسخ اول این است که اصولا امامان الگو هستند یعنی بندگان از آنها تبعیت کنند. اگر با توجه به علم غیب خود، از تکلیفی که بر گردن دارند سر باز زنند که دیگر نمی‌توانند الگو باشند. مردم به غیر از معصومین می‌توانند بر اساس ظاهر حرکت کنند و معصومین علم غیب خود را باید در این مسیر ظاهری قرار دهند. حضرت علی (ع) هنگامی که مالک اشتر را به مصر فرستادند فرمودند: بر توست آن چیزی که به عنوان یک عیب ظاهر شده آن را تطهیر کنید و خدا حکم می‌کند نسبت به آن چه که بر تو غایب است. دستور اسلام بر ظاهر عمل کردن است که بسیاری از قواعد فقهی هم براساس ظاهر شکل گرفته است. لذا امام باید طبق ظاهر عمل کنند تا بتوانند الگوی مردم باشند.
  • پاسخ دوم هم این است که امام واقف به شهادت خود بودند و لذا علم غیب‌شان هم اگر به کار گرفتند به نقطه‌ای آن را متوجه کردند که آن نوع شهادت تأثیر گذار نه یک شهادت منفعل باشد. حالا این سؤال پیش می‌آید که این خلاف حکمت خدا نیست؟ علم غیب را فقط در زمینه‌هایی که شکل دهنده‌ی به رفتارهایی است که می‌تواند برای مردم الگو باشد، از آن استفاده نمی‌کردند. ولی در مواردی هم این‌طور نبود. مثلا بیان احکام، ارائه کرامات، خلق معجزات. علم غیب مبنای شکل گیری حداکثر کمالات برای امامان بود. بنابراین از علم غیب حداکثر استفاده را در بعضی موارد می‌کردند»[۲۰].
۱۳. پژوهشگران وبگاه مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤلات دینی؛
پژوهشگران وبگاه مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤلات دینی، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
  • «بر اساس آیات قرآن، علم غیب مخصوص خدا است. نیز از آیات برداشت می‌شود که بندگان خاص و برگزیده خود را از برخی امور غیبی آگاه می‌سازد. بنابراین اگر پیامبران و معصومان (ع) از آینده آگاهی دارند و از آن خبر می‌دهند، از ناحیه خدا و به اذن و اراده اوست. از آیات و روایات به دست می‌آید که اراده و مشیت الهی بر آن است که پیامبر (ص) و امام (ع) همانند مردم عادی باشند. مانند آنان زندگی کنند و مورد آزمون الهی قرار گیرند. در رفتار خویش با مردم براساس علم غیب عمل نکنند. پیامبر (ص) و امام (ع) بر اساس اراده و مشیت الهی عمل می‌کردند. رفتارشان مانند افرادی بود که هیچ اطلاعی از آینده ندارند. این گونه عمل کردن بسیار دشوار است. توان،‌ تحمّل و ظرفیت فوق‌العاده می‌طلبد، و خود از کرامات است. پیامبران در معامله و داد و ستد با مردم و عزل و نصب کارگزاران و قضاوت و برخوردها به علم عادی رفتار می‌کردند. پیامبر (ص) و امام (ع)، با منافقان بر اساس ظاهر اسلامی آنان رفتار می‌کردند. در معاشرت و داد و ستد و ازدواج و... با آنان مانند دیگران عمل می‌کردند. پیشوایان معصوم (ع) الگوی دیگران بودند؛ بنابراین باید بر اساس علم عادی رفتار می‌کردند. در کتاب شریف کافی، بابی با عنوان "الائمه اذا شاؤوا أن یعلموا علموا" [۲۱]وجود دارد. در این باب روایاتی جمع‌آوری شده که بیانگر آن است که امامان (ع) هرگاه اراده دانش کنند، آگاه می‌شوند. اما چون اراده الهی در امور مربوط به آنها بر اساس عمل به علم عادی بود، آنان نیز همان را اراده می‌کردند. اراده استفاده از غیب در این امور نمی‌کردند»[۲۲].
  • «در فرهنگ اهل بیت (ع)، داشتن چنین مقامی که هم انبیا الهی از آن برخوردار بودند و هم ائمه (ع) معصومین از اهل بیت (ع) پیامبر اسلام (ص) واجد آن بودند؛ به معنای داشتن بالفعل علم غیب به هر چیز نمی‌باشد. بلکه به معنای این است که این توانائی به اذن الهی در وجود آنها بود که اگر در مسیر انجام وظائف رسالت و یا امامت خود در برهه‌ای از زمان به هر دلیل نظیر اثبات حقانیت خود و یا هدایت دیگران به داشتن علم غیب و اخبار از غیب احتیاج داشتند و اراده می‌نمودند به امر الهی، متناسب با نیاز از علم غیب بهره‌مند می‌گشتند. و الا هرگز در مورد مسائل عادی زندگی خویش و حتی در مورد قضاوت‌ها و برنامه‌ریزی‌های فردی و اجتماعی نه انبیا الهی و نه ائمه اهل بیت دانستن و آگاه شدن و استفاده عملی از چنین علمی را اراده نمی‌کردند و دائما نیز به نداشتن بالفعل چنین علمی اعتراف می‌نمودند و خداوند نیز چنین علمی را مستقلا به آنها عطا نکرده بود به خصوص در مورد حوادثی که اراده الهی و رضایت الهی به جهت آزمایش و ابتلاء یکی از این بزرگواران در عدم آگاهی آنها از عاقبت یک حادثه قرار می‌گرفت و لذا عدم آگاهی حضرت یعقوب (ع) از وضعیت حضرت یوسف (ع) به معنای نفی اصل این مقام از ایشان و سایر انبیاء الهی و یا ناقص بودن مقام آنها نمی‌باشد، همانطور که عدم آگاهی پیامبر (ص) از منافق بودن فردی که بر اساس ظواهر مسلمان بوده است نه خللی به عصمت حضرت وارد می‌سازد و نه منافاتی با اصل چنین مقام و توانائی در حضرت دارد. همین مطلب عینا در مورد علم غیب سایر ائمه اهل بیت (ع) نیز مطرح می‌گردد، لذا بر فرض عدم داشتن علم بالفعل به مسموم بودن آب و یا کمین و توطئه دشمن برای آنها خللی به این مقام آنها وارد نیست، علی الخصوص که اگر آنها در همین موارد جزئی نیز از سرنوشت خود، با علم غیب نیز با خبر می‌شدند، باز هم مأمور نبودند بر اساس آن علم وظایف ظاهری خود را تنظیم نمایند. بلکه همان علم ظاهری و طبیعی ملاک عمل آنها بود و الا پیامبر و یا امامی که رفتارش بر اساس آگاهی های غیر عادی است چگونه می‌تواند الگو و اسوه عملی برای دیگران باشد»[۲۳].
۱۴. پژوهشگران وبگاه رهروان ولایت؛
پژوهشگران وبگاه رهروان ولایت، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«اهل بیت (ع) موظف نبوده‌اند که درمسائل عادی و خارج از حوزه امامت و ولایت، از علم غیب خود استفاده کنند و می‌بایست در عمل به تکالیف و امور عادی فردی و اجتماعی، به علومی که از طرق عادی کسب می‌نمودند عمل کنند. علّت آن هم این است که آنان الگویی برای بشریت هستند و اگر در زندگی و كارهای اجتماعی، به غیر این عمل می‌کردند، دیگر نمی‌توانستند الگویی برای انسان‌ها دیگر باشند، زیرا همه که علم غیب ندارند. به عنوان مثال هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می‌نشستند، مطابق قوانین قضایی اسلام حکم می‌کردند و از علم خدادادی خود استفاده نمی‌کردند و در موردی که دلیل شرعی و کافی، مثلا بر قاتل بودن متهمی وجود نداشته است، پیامبر (ص) یا امام معصوم (ع) با تکیه بر علم غیب، حکم قصاص صادر نمی‌کردند. نابراین ائمه اطهار (ع) با این‌که می‌دانستند به شهادت می‌رسند و با این که می‌توانستند جلوی تأثیر سم را بگیرند این کار را نکردند؛ چون این نوع علم در مورد آنها تکلیف‌‌آور نبود و موظف نبودند که به آن عمل کنند، چرا که اگر بر طبق علم غیب خود عمل می‌کردند، این عمل:

  1. موجب برهم زدن نظم اجتماعی و قوانین طبیعی و موجب اختلال در نظام هستی می‌شد، زیرا اراده خداوند براین تعلق گرفته است که امور بر اساس مجرای طبیعی و عادی بشر صورت گیرد.
  2. با الگو و اسوه بودن آنها برای بشر منافات دارد.
  3. این عمل با سنت ابتلا و امتحان الهی در تضاد است، زیرا نظام آفرینش، نظام امتحان و آزمایش است ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ[۲۴]. لازمۀ آزمایش و امتحان برخورداری از اراده و اختیار در انتخاب نیک و بد و جریان امور بر طبق روال عادی و رسیدن به نتیجۀ آن در سرای آخرت است. در حالی‌که استفاده از علم غیب و عمل بر طبق آن، زمینه آزمایش را از بین خواهد برد؛ زیرا مانع ادامه روند عادی کارها می‌شود.
بنابراین بر این اساس است که ائمه اطهار (ع) با این‌که می‌دانستند شهید می‌شوند، اما باز آن کار را انجام می‌دادند؛ حضرت امیرالمؤمنین (ع) به محراب می‌رود، امام حسن و امام رضا میوه زهر آلود را تناول می‌کنند و حضرت سیدالشهدا (ع) وارد کربلا می‌شود و در صدد چاره‌جویی و دفع قضا و قدر الهی بر نمی‌آیند»[۲۵].
۱۵. پژوهشگران وبگاه اسلام کوئست؛
پژوهشگران «وبگاه اسلام کوئست» در این‌باره گفته‌اند:

«علت عدم اقدام امام علی را می‌توان از چند جهت پاسخ داد:

  1. معیار و میزان در انجام وظیفه علم‌ عادی است. امام‌(ع) در اطاعت‌ فرمان‌ خدا به‌ علم‌ باطنی‌ علم غیب خویش‌ عمل ‌نمی‌کند و همانند دیگر افراد عادی‌ رفتار می‌کند. و اگر امام‌(ع) بخواهد به علم‌ غیب خود عمل‌ کند دیگر نمی‌تواند الگو و اسوه مردم باشد؛ زیرا مردم چنین علمی را در اختیار ندارند.
  2. نظام این عالم نظام آزمایش و امتحان است. در حالی که استفاده از علم غیب و عمل بر طبق آن زمینه آزمایش را از بین خواهد برد؛ زیرا مانع ادامه عادی کارها می‌شود.
به عبارت دیگر: درست است که امام علی (ع) مانند دیگران وظیفه دارد از جان خود دفاع کند اما اولاً این وظیفه در محدوده علم عادی است و شامل علم غیب نمی‌شود و ثانیاً طرف دیگر این عمل شهادت امام علی ابن ملجم است که در حال امتحان است و علم امام نباید مانع آزادی و اختیار او شود در صورتی که اگر امام بخواهد به علم غیب خود عمل نماید اختیار از ابن ملجم سلب خواهد شد و زمینه‌ای برای آزمایش و امتحان او باقی نمی‌ماند»[۲۶].
۱۶. پژوهشگران مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر (ع)؛
پژوهشگران مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر در این‌باره گفته‌‌اند:
«این که پیامبران و ائمه (ع) علم غیب داشتند، از ضروریات مذهب حق است و با دلایل قطعی از کتاب و سنت و عقل قابل اثبات است؛ از جمله می‌دانستند که کی شهید می‌شوند، چه کسی آنها را به شهادت می‌رساند و .... پیامبران و ائمه (ع) در زندگی اجتماعی خودشان وظیفه داشتند که همانند انسان‌های معمولی رفتار کنند و وظیفه نداشتند که به علم باطنی و دانشی که خداوند به آن ها اعطاء کرده بود، عمل کنند؛ مثلاً پیامبر (ص) با این که علم غیب داشتند؛ اما در قضاوت‌های خود در بین مردم به علم غیب عمل نمی‌کردند؛ بلکه بر طبق موازین شرعی، از مردم شاهد و بینه می‌خواستند و شاهد و بینه بر طبق ادعای هر کس بود، به نفع او رأی می‌داد.
در نتیجه ائمه (ع) وظیفه دارند که همانند مردم عادی و همانند یکی از آنها زندگی کند. اگر قرار باشد که امام (ع) به علم الهی خود، حدود، دیات قصاص و... را اجرا کند، نظام اجتماعی به هم خواهد خورد. ضمن این که ائمه برای تمامی مردم در تمامی شئونات زندگی الگو و نمونه هستند و مردم نیز وظیفه دارند که به آن بزرگواران اقتدا کرده و از نحوه زندگی آنها الگو برداری کنند، اگر قرار باشد که آنها زندگی غیر عادی داشته باشند و بر طبق علم غیب رفتار کنند، نمی‌توانند برای مردم الگو باشند و مردم نمی‌توانند از آنها الگو برداری کنند»[۲۷].
۱۷. پژوهشگران مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی انوار طاها.
پژوهشگران «مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی انوار طاها» در این‌باره گفته‌‌اند: «علم غیب ائمه (ع) و امام حسین (ع) امری قطعی است اما چرا امام (ع) از علم غیب خود استفاده نکرد باید گفت : بنا نیست وی، خواست خدا را تغییر دهد؛ بلکه باید با رنج‌ها و مصائب رو به رو شود. طبق حکمت پروردگار، او نیز همچون انسان‌های دیگر، باید آزمایش شود، مصیبت ببیند و زخمی یا شهید شود. آری، امام دارای علم غیب است؛ ولی از سوی دیگر، رهبر و راهنمای مردم است. بنابراین باید به گونه‌ای زندگی کند که دیگران بتوانند، او را سرمشق خود قرار بدهند. اگر بنا بود آن حضرت و سایر امامان، برای حل مشکلات و موانع، از چیزی کمک بگیرند که مردم آن را در اختیار ندارند، دیگر نمی‌توانستند الگویی برای زندگی پیروانشان باشند و آنان را به بردباری، تلاش، جهاد و ... فرا بخوانند. بنابراین، پیشوایان معصوم، همواره از ابزارهای طبیعی بهره می‌برند و از امور خاص، برای پیروزی خویش مدد نمی‌گیرند؛ مگر در موارد استثنایی، مثل حفظ دین و عزت آن‌، حفظ ایمان مردم و هدایت انسان‌ها.[۲۸] گزاره‌های تاریخی و روایی نیز نشان می‌دهد آن حضرت، عالمانه و با آگاهی کامل قیام کرد و از نتیجه آن مطلع بود؛ چنانکه فرمود: به خدا سوگند! بنی امیه بر قتل من، اجتماع خواهند کرد و عمر سعد، فرمانده سپاهشان خواهد بود.[۲۹] ولی این آگاهی، در سیر طبیعی و منطقی حرکت ایشان، تأثیری نداشت و از علم غیب خود استفاده نکرد. بنابراین حرکت امام و پیامدهای آن منطقی و طبیعی است و بنا نیست بهره‌گیری از امور غیبی، سبب استفاده آن حضرت از آن باشد، لذاست که امام از علم غیب خود برای جمع‌آوری و ذخیره آب و... استفاده نکردند تا این قیام ایشان کاملا طبیعی و در راستای خواست و مشیت الهی پیش برود، از همین روی امام حسین (ع) در آخرین لحظات زندگی می‌فرمود: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ»[۳۰]»[۳۱].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. آگاهی سوم یا علم غیب، ص ۲۵۵ و ۲۷۰
  2. سوره بقره، آیه ۱۵۵.
  3. متن برنامه درس‌هایی از قرآن، موضوع: چه کسانی علم غیب می‌دانند؟
  4. «من میان شما با شاهد و قسم داوری می‏‌کنم و برخی از شما در ادعای خود، زیرک‏‌تر است، پس هر مردی که از مال برادرش به سود او گرفتم و به او دادم، آن مال همانند پاره‏‌ای از آتش است». ابوجعفر محمد بـن یـعقوب الکـلینی، الفروع من الکافی، تصحیح و تـعلیق عـلی اکـبر‌ الغفاری، ج۷، ص ۴۱۴.
  5. بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص ۱۰۱.
  6. معنویت تشیع، علامه طباطبایی، ص ۲۱۳-۲۲۵.
  7. پرسش و پاسخ دانشجويان، تابستان ۱۳۸۰.
  8. آگاهی سوم یا علم غیب، ص ۲۵۵-۲۷۰.
  9. چرا امامان از علم غیب استفاده نمی‌کردند؟
  10. مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  11. وبلاگ برهان
  12. وبگاه ایسنا
  13. وبگاه کتابخانه مدرسه فقاهت
  14. راهنماشناسی، ص ٧۲.
  15. چند پاسخ درباره چگونگی علم امام، ماهنامه پرسمان، شماره ۲۵.
  16. پژوهشگران وبگاه پرسمان، پرسش 510632.
  17. پژوهشگران وبگاه پرسمان
  18. وبگاه پرسمان
  19. وبگاه پرسمان
  20. وبگاه راسخون
  21. امامان (ع) اگر اراده کنند که بدانند، آگاه خواهند شد.
  22. وبگاه مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤلات دینی
  23. وبگاه مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤالات دینی
  24. «آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: ایمان آورده‌ایم، به حال خود رها مى‏‌شوند و آزمایش نخواهند شد؟»سوره عنکبوت آیه۲
  25. وبگاه رهروان ولایت
  26. وبگاه اسلام کوئست
  27. وبگاه مؤسسه تحقیقاتی ولی‌عصر.
  28. آگاهی سوم یا علم غیب، جعفر سبحانی.
  29. اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، ج ۵، ص ۲۰۷.
  30. «اى خداى من، من راضى به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو می‌‏باشم. هیچ معبودى جز تو نمی‌‏باشد اى پناه هر پناه‌جوئى»؛ موسوعة الإمام علی بن ابی طالب، ج ۷، ص ۲۴۸.
  31. وبگاه مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی انوار طاها