چگونه انسان محدود میتواند دارای علم غیب نامحدود شود؟ (پرسش)
چگونه انسان محدود میتواند دارای علم غیب نامحدود شود؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم غیب |
چگونه انسان محدود میتواند دارای علم غیب نامحدود شود؟ یکی از مجموعه پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
- آیا موجود محدود میتواند دارای علم غیب نامحدود باشد؟
پاسخ جامع اجمالی
معنای لغوی
«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.
معنای اصطلاحی
غیب در دایرهای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:
- اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربریهای آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاصتر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری میشود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» میگویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق میشود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمیشود[۵].
- اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی میشود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق میشود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمیشود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کردهاند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکردهاند[۱۱] و بیشک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].
اقسام امور غیبی
- غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناختهای «غیب مطلق» گفته میشود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکانپذیر نیست[۱۳]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار میکند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾ [۱۴]. از جمله موارد این غیب: اموری که عقلاً تعلّق ادراکات حسی یا ادراکات عقلی به آنها ممکن نیست[۱۵]؛ مانند: ذات خدا یا برخی از نشانههای او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایباند[۱۶]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» میگویند: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ﴾[۱۷].
- غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناختهای گفته میشود که برای بعضی از انسانها غیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار میروند؛ یعنی: در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود[۱۸]؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه شخص خبر میدهد برای خود پیامبر (ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی میکند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۱۹]. این نوع از غیب میتواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است؛ مثلاً: داستان حضرت یوسف (ع) که جزئیات آن را خدای متعال به پیامبر خاتم (ص) وحی کرده است: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ﴾[۲۰] و میتواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ میدهد آشکار میشود؛ مثلاً: زمان رحلت حضرت سلیمان (ع) برای جنیانی که برای او کار میکردند غیب بود اما پس از این رخداد آشکار شد: ﴿فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ﴾[۲۱].
مراد از علم غیب محدود و نامحدود
اختلاف در قلمرو علم معصوم
در مورد گستره علوم معصومین (ع) میان اندیشمندان اسلامی، اتفاق نظر وجود ندارد؛ بلکه سه دیدگاه اصلی در این خصوص مطرح شده است: عدهای قول به تمامیت علم معصوم (ع) را برگزیدند؛ برخی منکر این گستردگی شده و قول به محدودیت علم معصوم (ع) را پذیرفتهاند و برخی نیز در این مسأله توقف کرده و دیدگاهی را مطرح نکردهاند.
مراد از تمامیت یا اطلاق علم معصوم
واژه «تام» یا «مطلق» و اصطلاح «علم تام» یا «علم مطلق» و عباراتی از این دست، در ادبیات به کار رفته دانشمندان و نویسندگان در این موضوع، سه کاربری متفاوت از هم (اما مرتبط) وجود دارد:
- «تام» به معنای «فعلی» در مقابل «شأنی»: برخی از آنان وقتی از علم تام برگزیده الهی سخن میگویند مرادشان این است که او به صورت بالفعل (یعنی: در همین حال حاضر) از همه چیز آگاه است؛ به استثنای علومی که احاطۀ بر آنها برای غیر خداوند ناممکن است. به این علم - در اصطلاح - علم فعلی، حضوری، دائمی و احاطی نیز گفته میشود[۲۲]. این دیدگاه، در برابر نظریه دانشمندانی است که می گویند: برگزیده الهی لازم نیست آگاه از همه امور و حقایق جهان به صورت فعلی باشد؛ بلکه هر گاه اراده کند و خدا بخواهد از علمی آگاه میشود و به تعبیر روایت: «لَوْ شَاؤُوا عَلِمُوا»، به این علم - در اصطلاح - علم شأنی، اشائی، استعدادی و ارادی نیز گفته میشود[۲۳].
- «تام» به معنای «علم تفصیلی» در برابر «علم اجمالی» یا «علم کلی»: برخی دیگر «علم تام» را در جایی به کار میبرند که بخواهند به آگاهی همراه با تفصیلات و جزئیات از همۀ علوم ممکن برای غیر خداوند اشاره کنند؛ آنها بر این باورند که هیچ علمی برای برگزیده الهی مجمل و سربسته نیست. بنابر این نظریه، برگزیده الهی، به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجی، بدون استثنا علم دارد[۲۴]. این دیدگاه، در برابر نظریه دانشمندانی است که می گویند: برگزیده الهی لازم نیست آگاه از همه امور و حقایق جهان به صورت تفصیلی باشد[۲۵].
- «تام» بودن علم یعنی آگاهی از تمام علومی که غیر خداوند میتواند به آنها احاطه پیدا کند: این کاربری تنها به گستره علم اشاره دارد؛ یعنی: با صرف نظر از اینکه این علم، بالفعل باشد یا بالقوه، بالتفصیل باشد یا بالاجمال، قلمروی بسیار وسیع و گسترده دارد و شامل همه چیز میشود به استثنای علومی که بر اساس اراده الهی، بنا نیست، انسان - هرچند والا باشد - از آن مطلع شود (علم مستأثر الهی).
بحث از فعلی یا شأنی بودن علم معصوم و همچنین تفصیلی یا اجمالی بودن آن، به مجالی دیگر غیر از قلمرو علم معصوم موکول است. به همین دلیل، در این پاسخ تنها به این پرسش خواهیم پرداخت که علم لدنی و ویژه معصوم تا چه گسترهای وسعت دارد؟ آیا شامل همه حقایق جهان میشود به استثنای اموری که اطلاع از آنها ناممکن است؟ یا مرز این دایره کوچکتر از این قلمرو است؟ با عبارتی دیگر: آیا علوم برگزیدگان خداوند، جامع و تام است یا کاستیهایی دارد که آن را افزایش پذیر میسازد؟ و با عبارتی سوم: آیا علوم ویژه الهی، از ابتدای تولد یا هنگام نوبت یا زمان خاص دیگر، بهگونهای جامع و تام به آنان داده میشود که هیچگونه دانشی پس از آن به علوم ایشان افزوده نمیشود یا آنکه علوم الهیه خود را به تدریج و با شیوههای مختلفی دریافت میکنند؟ [۲۶]
البته لازم است اشاره شود که "انسان محدود" مورد بحث، نه هر انسانی است، بلکه انسانی که می تواند بر علم غیب الهی اطلاع یابد و بحث ما در درجه اول، در مورد پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت (ع) اوست. البته در نگاهی دیگر، به سایر معصومان اشاره ای نیز خواهیم داشت.
در پاسخ به سؤال فوق، سه دیدگاه اصلی وجود دارد:
دیدگاه نخست: قول به تمامیت علم معصوم (علم مطلق)
همانگونه که در مقدمه اشاره شد، سخن در درجه اول، پیرامون علم پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت اوست. از سوی دیگری، تام بودن علم در اینجا بدینمعناست که هیچ دانشی نیست که برای غیر خداوند ممکن باشد و معصوم نسبت به آن آگاه نباشد (با صرف نظر از اینکه این آگاهی بالفعل یا بالقوه، به صورت اجمالی یا تفصیلی باشد)[۲۷]. پیش از بیان ادله قائلان به این دیدگاه، اشاره به چند نکته ضروری است:
- اندیشمندانی که معتقدند علم ویژه معصوم، علم فعلی است یا علم تفصیلی، طرفدار قول به تمامیت علم معصوم هستند.
- اندیشمندانی که نظریه علم شأنی را قایل اند میتوانند طرفدار قول به تمامیت علم معصوم هم باشند؛ با این بیان که هیچ دانشی نیست که برای غیر خداوند ممکن باشد و معصوم نسبت به آن آگاه نباشد؛ خواه بالفعل بداند یا بالقوه بداند.
- هیچ یک از علمای شیعه - که قائل به تمامیت علم معصوم باشد - این باور را ندارد که این علم، مساوی علم خداوند متعال در کمیت یا کیفیت است و قطعا علومی وجود دارد که تنها در انحصار اوست (علوم مستأثر).
- معنای مخالف تمامیت، محدودیت علم معصوم است؛ چون محدودیت میتواند معانی مختلف داشته باشد و برخی از این معانی منافاتی با قول به تمامیت علم معصوم ندارد، پس لازم است مراد از محدودیت در این بحث، به طور شفاف مشخص شود. همانگونه که خواهد آمد، مراد از «محدودیت» (یا: تام نبودن) علم برگزیدگان الهی این است که آنان به همه «علوم ممکن برای بشر» آگاهی ندارند، بلکه حقایقی وجود دارند که از آنها بیخبرند و باید به دست آورند. به همین دلیل، آنان همواره به دنبال افزایش علم خود هستند.
- قائلان به تمامیت علم معصوم آیات یا روایات افزایشپذیر بودن علم معصوم را با بیانهای گوناگونی توجیه و تفسیر میکنند.
دیدگاه دوم: قول به محدودیت علم معصوم
برخی از اندیشمندان اسلامی، نظریه تمامیت علم معصوم را نمیپذیرند و قائل به محدود بودن علم معصوم هستند.
پیش از پرداختن به توضیح دیدگاه آنان لازم است ابتدا به چهار معنا از محدودیت علم غیر خدا اشاره کنیم تا معنای مورد بحث در اینجا معین و مشخص بشود:
- مراد از محدودیت علم برگزیدگان الهی این باشد که ایشان به اموری که مختص ذات خدا بوده و آگاهی از آنها برای غیر خدا، محال و ممتنع است، علم نداشته باشند؛ مثل: علم به حقیقت ذات الهی. بر این اساس، محدودیت برای تمامی ممکنات - حتی معصومان - ثابت است. بدیهی است در این نوع از محدودیت، اختلافی بین علمای اسلام نیست؛ بدین معنا که کسی مدعی اطلاع و آگاهی معصوم از علمی که دسترسی به آن برای او امکان عقلی ندارد، نشده است. به هر حال، بر این نکته اتفاق نظر وجود دارد که علم نامحدود یا علم نامتناهی تنها مختص خداست و علم غیر خدا هنگامی که به علم الهی مقایسه شود، قطعاً محدود و متناهی است[۲۸].
- مراد از محدودیت آنان این باشد که بدون تعلیم الهی نتوانند به اموری که مختص خدا و نزد اوست، علم پیدا کنند اما با اراده و مشیت الهی با آگاه سازی آنان از اموری که عقلاً قابل انتقال هستند، این محدودیت قابل برداشت است. این گونه از محدودیت نیز مورد پذیرش علمای اسلام است و اختلافی در آن وجود ندارد.
- مراد از محدودیت آنان این باشد که به طور مطلق، نتوانند به اموری که آگاهی از آنها فراتر از حد بشر عادی است، علم پیدا کنند؛ خواه با تعلیم الهی باشد یا بدون آن. روشن است که محدودیت به این معنا از پیامبران و امامان الهی منتفی است؛ چراکه رسولان و امامان از آن جهت که خلیفه خدا در زمین هستند، به مرتبه انسان کامل رسیدهاند و لازمه کامل بودن انسان این است که توانمندیهای او نیز نسبت به سایر افراد بشر کاملتر باشد؛ چراکه او به جهت آنکه رابط میان خدا و خلق او و به تعبیر دیگر محل رجوع مردم است و باید از علمی ویژه و فراتر از حد عادی بشر برخوردار باشد.
- مراد از محدودیت آنان این باشد که علوم فرابشری آنها مختص به وظایف پیامبری یا امامت باشد و فراتر از آن را نمیدانند؛ به همین دلیل نیازمند تعلیم مداوم و تسدید الهی در همه حوادثی که نسبت به آنها علم فعلی ندارند. این نوع از محدودیت، در باره پیامبر خاتم و معصومان از اهل بیت او اختلافی است.
بنابر این، مراد از محدودیت مورد بحث در این دیدگاه، معنای چهارم است؛ برخی بر این باورند که آنان به اذن و مشیت الهی به به همه اموری که علم آنها نزد خدا بوده و بشر عادی توان دسترسی به آنها را ندارد، علم داشته و محدودیتی جز اینکه با اذن خدا بدانها آگاه میشوند، ندارند. برخی دیگر نیز اگرچه بر این باورند که آگاهی از علوم فرابشری قطعاً برای پیامبر خاتم و اهل بیت او ثابت است، اما معتقدند گسترده علم لدنی آنان و اطلاعشان از امور غیبی محدود به حدی است و چنین نیست که آنها به تمام علوم به طور مطلق، دسترسی داشته و از آنها آگاه باشند. بر پایه این دیدگاه، آنچه برای معصوم لازم و ضروری است، علم او به «ما یحتاج مردم» است که در رأس آن علم به احکام شریعت است. براین اساس، علم به امور فراتر از آن از جمله علم به حوادث گذشته و آینده برای معصوم ضرورت عقلی ندارد[۲۹].
دیدگاه سوم: توقف در مسأله
برخی از علمای شیعه امامیه[۳۰] به دلیل پیچیده بودن این موضوع و وجود دلیل بر تمامیت و محدودیت و نبود دلیل روشن برای هر کدام از این دو نظر، درباره قلمرو علم معصوم توقف کرده و معتقدند نمیتوان در این باره اظهار نظر دقیقی کرد[۳۱].
تام نبودن علم سایر پیامبران
آنچه گذشت پیرامون تمامیت علم پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) بود، اما در اینکه سایر انبیا و اولیای الهی نیز از چنین علمی برخوردارند باید گفت: دلیلی بر کامل بودن علم همۀ پیامبران (ع) وجود ندارد بلکه تنها دربارۀ پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) میتوان چنین ادعایی کرد. در موارد کلیتر برخی از این موارد به صراحت بیان شده است؛ برای مثال حضرت آدم (ع) نمیدانست شیطان قصد فریب او را دارد[۳۲]، یا حضرت موسی (ع) نمیدانست با آن ضربهای که به آن مرد میزند، خواهد مرد[۳۳]؛ بنابراین از سویی دلیلی بر جامعیت و تام بودن علم انبیاء نیست و از سویی دیگر موارد صریح و قطعی وجود دارد که محدودیت علم انبیاء را میرساند. دربارۀ پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) روایات صریح و روشنی وجود دارد که آنان از علم کامل بهرهمندند. احادیثی وجود دارند که به «علم ما کان و یکون»[۳۴] آنان تصریح شده است[۳۵].
دسترسی غیر خدا به غیب محدود
هر چند آگاهی از علم غیب تام و مطلق به صورت ذاتی و استقلالی تنها مختص خداوند است اما بر اساس دستهای از آیات، خدای متعال بخشی از علوم خویش را جهت هدایت بندگان به برگزیدگان خود از انبیا و امامان معصوم (ع) عطا نموده تا در کنار معجزه به عنوان دلیل نبوت و امامت آنان باشد. شاهد بر این سخن آیه ۲۶ سوره جن است که میفرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ﴾[۳۶]. با این حال هرچند علوم ویژه اولیای الهی نیز از خزینه غیب الهی و به واسطه تعلیم یا اعطای او گرفته شده، اما در فرهنگ قرآن و روایات به آنها غیب اطلاق نمیشود هرچند به لحاظ عرفی و لغوی، غیب شمرده میشوند.
ادله ثابت کننده امکان اطلاع برخی از برگزیدگان الهی - خواه از انبیا باشند یا از امامان معصوم - چه از راه عقل و چه از راه قرآن و حدیث، باید در مجال دیگری بررسی کرد. اما به صورت مجمل و سربسته باید گفت: بنا نیست انسان محدود دریافت کننده علم غیب نامحدود باشد تا این سؤال مطرح شود؛ زیرا اندازه دریافت علوم غیبی به دست اعطاکننده آن است؛ هر قدری که بخواهد میدهد: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ﴾[۳۷].
نتیجه گیری
علم غیب بر دو قسم است، علم غیب ذاتی و مطلق و علم غیب عرضی و نسبی. هر چند علم غیب مطلق و نامحدود به صورت ذاتی و استقلالی تنها در اختیار خداوند بوده و تنها او عالم بدان است و غیر او کسی بر این علوم احاطه و آگاهی ندارد، لکن امکان آگاهی برگزیدگان مورد رضایت الهی از غیب به جهت تکامل آنها، محال نیست. شاهد اینکه بر اساس دستهای از آیات، خدای متعال بخشی از علوم غیبیه خود را جهت هدایت بشر در اختیار برگزیدگان خود قرار داده است. علم غیب مطلق آن است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات خداوند؛ ولی علم غیب نسبی با شرایطی خاص برای افرادی ویژه، قابل درک به غیر حواس ظاهری است. تنها خداوند عالِم به غیب مطلق است، در قرآن کریم آمده است: ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ﴾[۳۸] بنابراین علم غیبی که پیامبر (ص) یا امام و یا دیگران دارای آن هستند، علم غیب نسبی است، یعنی علم غیب تعلیم داده شده از جانب پروردگار و به چنین علمی که به واسطه تعلیم الهی یا اعطای او در اختیار غیرخدا قرار گرفته در فرهنگ قرآن و روایات علم به غیب گفته نمیشود هرچند این علم یک علم ویژه و در دایره علوم لدنی قرار میگیرد. بنابراین علم غیب بالاصاله و بالذات محدود به خداست، اما غیر خدا هم بالعرض و بالتبع، از این علم برخوردار میشوند. خداوند متعال پارهای از حقایق و مطالب غیبی را به وسیلۀ وحی بر پیامبران نازل میکند و بدین وسیله آنان را با جهان غیب مربوط میسازد و چنانچه گذشت به آنها علوم لدنی و ویژه گویند[۳۹].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. علامه طباطبایی؛ |
---|
علامه طباطبایی در کتاب «المیزان» در این باره گفته است:
«جز خدای سبحان، کسی غیب نمیداند، اما اینکه غیب جز برای خدا معلوم نمیشود جهتش این است که علم، خود یک نوع احاطه است، و معنی ندارد که چیزی به خارج از حد وجودی خود و به اجنبی از احاطه خود احاطه یابد، و اما اینکه خدا عالم به غیب است جهتش این است که وجود خدا محدود به حدی نیست و او به هر چیز محیط است، و هیچ چیز نمیتواند خود را به وسیله چهار دیوار حد خود از خدا پنهان بدارد. پس در حقیقت برای خدا غیب نیست هر چند برای غیر خدا غیب باشد»[۴۰].
|
۲. حجت الاسلام و المسلمین بخاراییزاده؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید حبیب بخاراییزاده در پایاننامه دکتری خود با عنوان «علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت» در اینباره گفته است:
«این مسئله که انسان دچار محدودیتهای گوناگونی است جای تردید نیست. انسان موجودی زمان بند است و موجود زمان بند در زمان حال زندگی میکند و به آنچه در گذشته وجود داشته و در آینده اتفاق خواهد افتاد دسترسی ندارد. همچنین محدودیت مکانی انسان، زیرا که وی همانطور که زمان بند است مکان بند هم است. انسان به تعبیر فلاسفه موجودی متحیز است و نیازمند مکان، امکان ندارد که انسان بدون اینکه در مکانی خاصی باشد وجود داشته باشد. علاوه بر محدودیتهای زمانی و مکانی انسان دچار محدودیت قوای ادراکی نیز هست انسان دارای قوای ادراکی متعددی است که حواس پنجگانه نام داشته و مستقیما با عالم خارج در ارتباطند این قوا نیز دچار محدودیتهای خاص خویشند. بطوری که بسیاری از حیوانات در اینگونه ادراکات از انسان قویترند. آنچه که از بحثهای گذشته بهدست میآید روشنکننده دو مطلب است:
|
۳. حجت الاسلام و المسلمین خوشباور؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوشباور، در پایاننامه در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در اینباره گفته است:
«غیر خدا بخودی خود نمیتواند آگاه از همه امور پیدا و پنهان باشد ولی میشود که خدا چنین آگاهی فراگیر را به او افاضه کند. و دیگر اینکه سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدای تعالی این است که غیر او هر چه باشد وجودش محدود است، و ممکن نیست که از حدش بیرون شده و به آنچه که خارج از حد او و غایت از او است آگاه شود، و معلوم است که هیچ موجودی غیر محدود و غیر متناهی و محیط به تمام اشیاء نیست مگر خدای تعالی، پس تنها او عالم به مطلق و تمام غیب است. نتیجه این دلیل عقلی این است که علم غیب بالاصاله وبالذات محدود به خداست، اما میشود که غیر خدا هم بالعرض وبالتبع، از این علم برخوردار شود»[۴۲]. |
۴. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید نسیم عباس نقوی در پایاننامه دکتری خود با عنوان «علم پیامبر و ائمه به غیب» در اینباره گفته است:
«خداوند متعال پارهای از حقایق و مطالب غیبی را به وسیله وحی بر پیامبران نازل میکنند و بدین وسیله آنان را با جهان غیب مربوط میسازد. و به طور کلی باید گفت که بدون شک بر پیامبران وحی نازل میشود و وحی یک نوع ارتباط مخصوص بین پیامبر و جهان غیب است. به واسطه افاضات پروردگار حکیم دری از غیب بر روی پیامبر (ص) باز میشود ولی به غیب مطلق و نامحدود دسترس ندارند و بیش از ظرفیت محدود وجودی خودشان نمیتوانند از آن عالم نامحدود استفاده کنند. علاوه بر این در این استفادههای محدود نیز استقلال ندارند و علومشان بالذات نیست بلکه به تأییدات و افاضات پروردگار جهان نیازمندند. پس آیاتی که میگفتند پیامبر (ص) علم غیب را نمیدانند و با جهان غیب ارتباط ندارند، قابل تأویل و قابل جمع هستند به این صورت که، پیامبران بالذات عالم به غیب نبودهاند اما به وسیله وحی میتوانستهاند با غیب ارتباط برقرار کنند»[۴۳].
|
۵. حجت الاسلام و المسلمین امامخان؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین عسکری امامخان در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منشأ و قلمرو علم امام» در اینباره گفته است:
|
۶. پژوهشگران مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (ع). |
---|
پژوهشگران «مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر» در اینباره گفتهاند:
«افرادی که به علم غیب خداوندی به اذن حضرت او راه مییابند نه آنست که خود عالم به غیبی شدهاند در برابر ذات حقّ، تا منافات با توحید باشد، بلکه حقیقهً عین علم اوست که در اینها ظهور کرده است. و این عین توحید است. خداوند به قدر ذرّه خَردلی از علم بیکران خود، مستقلاًّ به غیر نمیدهد و نمیتواند هم بدهد. زیرا اعطاء ملازم با تنقیص علم لایتناهی، بلکه تنقیص ذات اوست، امّا اعطاء غیر استقلالی، منافات با توحید ندارد بلکه عین توحید است. اعطاء غیر استقلالی، یعنی ظهور و تجلّی و درخشش و تابندگی همچون خورشید که نور و شعاع خود را در عالم میگسترد و به هر موجودی از ذَرَّه تا دُرَّه و از بسیط خاک تا افلاک و کهکشانها، همه جا و همه را نورپاشی میکند و همه به قدر سعه و گشایش ظرف وجودی خودشان از او نور و حرارت میگیرند و تربیت میشوند و رشد مینمایند، ولی نور از خورشید جدا نمیشود و به موجودات که پرتو میدهد، در آنها إلی الابد نمیماند. تا هنگامی که خورشید بر فراز آسمان است اشیاء را نورانی میکند، و نور را به اشیاء نمیبخشد بلکه موقّتاً تابشی بهطور عاریت و موقّت دارد. چون شب فرار رسد و این چشمه نور در زیر افق پنهان گردد، تمام درخشش و نور و ظهور را با خود میبرد و چنان دست این اشیاء را از نور خود خالی میگذارد که ابداً قبلاً چنین تصوری را هم نمینمودند. حال خورشید که نور را از خودش جدا نمیکند و به حیطه ذات و فعل او از نورپاشی نقصانی وارد نمیشود، برای او چه تفاوت میکند که فقط به یک ذرّه نور بدهد یا تمام عوالم طبیعت و فضای غیر مرئی و ستارگان بیحد و حصر را نور دهد. خورشید بخیل نیست، به همه نور میدهد، پرتو میافکند، شعاعش را میگسترد بدون هیچ مضایقه و دریغی. غایهالامر ذرّه به مقدار کوچکی خود، و کوه و صحرا و دشت و دریا و اقیانوس و فضای وسیع هم هر کدام به نوبه خود و به قدر ظرفیّت و قابلیّت و استعداد خود»[۴۸]. |
پرسشهای وابسته
- اگر علم غیب منحصر به خداست پس آیا پیامبران یا امامان علم غیب نداشتهاند؟ (پرسش)
- آیا علم غیب معصوم با اختیار وی منافات ندارد؟ (پرسش)
- آیا اعتقاد به علم غیب معصوم شرک نیست؟ (پرسش)
- آیا اعتقاد به علم غیب امام غلو نیست؟ (پرسش)
- رابطه علم غیب معصوم با علم مستأثر چیست؟ (پرسش)
- آیا مقام علم غیب به غیر معصوم داده میشود؟ (پرسش)
- شرایط دستیابی غیر معصوم به علم غیب چیست؟ (پرسش)
- آگاهی انسان غیر معصوم از آینده یا امور غیبی چه توجیهی دارد؟ (پرسش)
پانویس
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، «المفردات»، ص ۶۱۶؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشتهای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
- ↑ به عنوان مثال، امام علی (ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
- ↑ به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق (ع) - نقل میکند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان اللَّه! ای یحیی! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم و هرآنچه نقل میکنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ (ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
- ↑ به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
- ↑ قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
- ↑ شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
- ↑ به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
- ↑ به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کردهاند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
- ↑ به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
- ↑ ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
- ↑ ر.ک. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۶، ص ۱۷۳؛ جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج ۳، ص ۴۱۴، مطهری، احمد، کاردان، غلامرضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۱۰؛ فاضل لنکرانی، محمد و اشراقی، شهاب الدین، پاسداران وحی، ص ۱۶۷؛ مصطفوی، سیدحسن، مروی، احمد، دلایل عقلی و نقلی علم غیب امام معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵؛ الهی، عباس، تحلیل دیدگاه علامه طباطبایی درباره غیب و شهود، ماهنامه معرفت، شماره ۲۱۶، ص ٢۶
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد» سورۀ جن، آیات ۲۷-۲۸.
- ↑ ر.ک: امینی، عبدالحسین، «الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب»، ج ۵، ص ۸۰؛ شاکر، محمد تقی، «منابع علم امام در قرآن و روایات»، ص ۱۱۹؛ سبحانی، جعفر، «مفاهیم القرآن»، ج ۳، ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴؛ مهری، سید مرتضی، «آگاهیهای غیبی»، ماهنامه پاسدار اسلام، ش ۱۵۵.
- ↑ ر.ک: تحریری، محمد باقر، «جلوههای لاهوتی»، ج ۱، ص ۱۵۷.
- ↑ «بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه 34.
- ↑ ر.ک. غرویان، محسن، میرباقری، سیدمحمدحسین، غلامی، محمدرضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص ۲۴؛ رضوانی، علی اصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲
- ↑ ر.ک: نصیری، محمد حسین، گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات، ص۲۶.
- ↑ «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
- ↑ «و چون مرگ او را مقرّر داشتیم جز موریانه آنان را به مرگ وی رهنمون نشد که عصایش را میخورد و چون به رو درافتاد پریان دریافتند که اگر غیب میدانستند در آن رنج خوارکننده نمیماندند» سوره سبأ، آیه ۱۴.
- ↑ از جمله قائلان به فعلی بودن علم امام و مدافعان از این نظریه: سید عبدالحسین لاری (م۱۳۴۲ﻫ)، شیخ محمد حسین مظفر (م۱۳۸۱ﻫ) و سید محمد علی قاضی طباطبایی (م١٣٩٩ﻫ) هستند. مرحوم لاری می گوید: والمثبت لعموم كميته، وفعلية كيفيته هو ظاهر المشهور، بل كلّ الإمامية. لاری، سید عبدالحسین، المعارف السلمانیه، ص۵۰؛ مرحوم مظفر نیز می گوید: وإنّما حضوره عندهم بمعنى انكشاف المعلومات لديهم فعلاً. مظفر، محمد حسین، علم الإمام، ص۱۲ و ۱۳. همچنین مرحوم قاضی گفته است: تمامی اوصاف امام(ع) و کمالات وی در مقام فعليت و در مرحله موجودیت است؛ یعنی امام، عالِم است فعلاً و دارای مقام علم فعلی است. قاضی طباطبایی، سید محمد علی، مقدمهای بر رسالهٔ علم امام، چاپ شده در کتاب علم امام (مجموعه مقالات)، ص ۴۹۵.
- ↑ از جمله قائلان به شأنی یا ارادی بودن علم امام: حر عاملی (م۱۱۰۴ﻫ)، علامه آشتیانی (م۱۳۱۹ﻫ) و شیخ محمد رضا مظفر (م١٣۸۸ﻫ) هستند. مرحوم حر می گوید: علمهم بجميع أفراده غير معلوم؛ بل معلوم العدم؛ لكونه من علم الغيب؛ فلا يعلمه إلا الله؛ وإن كانوا يعلمون منه ما يحتاجون إليه، وإذا شاؤوا أن يعلموا شيئاً علموه. حر عاملی، محمد بن حسن، الفوائد الطوسیة، ص۵۲۰؛ مرحوم آشتیانی نیز می گوید: وفيه أوّلاً: المنع من علم المعصوم بجميع جزئيات أفعال المكلفين وأقوالهم فعلاً، غاية الأمر أنهم قادرون على العلم بهما؛ إن شاؤوا علموا. آشتیانی، محمد حسن، کتاب القضاء، ص۵۱. همچنین مرحوم مظفر گفته است: وإذا استجدّ شيء لا بدَّ أن يعلمه من طريق الاِلهام بالقوة القدسية التي أودعها الله تعالى فيه، فإنْ توجّه إلى شيء وشاء أن يعلمه على وجهه الحقيقي، لا يخطأ فيه ولا يشتبه. مظفر، محمد رضا، عقائد الإمامية، ص۹۰.
- ↑ یعنی: برخی برگزیدگان الهی، علم به همه جزئیات حوادث دارد، همانطور که در خانه خود نشسته است میداند فلان شخص مشغول دزدی و فلان شخص مشغول خواندن قرآن است و خلاصه اینکه به همۀ حوادث گذشته و آینده و به همۀ موضوعات خارجی علم دارد. به عنوان مثال: شیخ محمد حسین مظفر (م۱۳۸۱ﻫ) می گوید: المراد من العلم في المقام هو العلم في الموضوعات الخارجية الجزئية الصِّرفة؛ لا العلم في الموضوعات للأحكام الكلية. ر.ک: مظفر، محمد حسین، علم الإمام، ص۱۲.
- ↑ به عنوان مثال: علامه آشتیانی (م۱۳۱۹ﻫ) می گوید: وفيه أوّلاً: المنع من علم المعصوم بجميع جزئيات أفعال المكلفين وأقوالهم فعلاً، غاية الأمر أنهم قادرون على العلم بهما؛ إن شاؤوا علموا. آشتیانی، محمد حسن، کتاب القضاء، ص۵۱.
- ↑ ر.ک: هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام، ص۱۲۳-۱۲۴
- ↑ ر.ک: هاشمی، سید علی، علم امام تام یا محدود، ص؟؟.
- ↑ علامه طباطبایی در تفسیر خود مینویسد: «علم تام به جمیع غیبها منحصراً از آن خدای عالم است، هر چیزی که برای یک موجودی حاضر و برای سایر موجودات غایب است همان چیز برای خدا حاضر است و او محیط به آن است و لازمه این مطلب این است که چیزی نتواند به غیب چیز دیگری که خدا عالم به آن است و نه به غیب خود پروردگار راه یابد، برای اینکه او خود مخلوقی است محدود که نمیتواند از طوری که آفریده و تحدید شده تجاوز نماید. پس تنها خدای سبحان علام الغیوب است، و هیچ چیزی به جز خدا عالم به غیبها نیست، نه همه غیبها و نه بعضی از آنها، علاوه بر این، اگر هم فرض شود که کسی (مانند انبیا و اولیا) به چیزی از غیب خدا احاطه یابد باز هم محیط حقیقی نیست». طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان (ترجمه فارسی)، ج۶، ۳۵۴-۳۵۵
- ↑ به عنوان مثال: شیخ مفید (م۴۱۳ق) علم غیب را فقط شایسته خدا میداند و معتقد است علم و آگاهی خداوند ذاتی است، اما دیگران چون علمشان اکتسابی است نمیتوانند از علم غیب برخوردار باشند. او می گوید: «إن الأئمة من آل محمد (ص) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون ما یکون قبل کونه؛ ولیس ذلك بواجب فی صفاتهم، ولا شرطاً في إمامتهم وإنما أکرمهم الله تعالى به، وأعلمهم إیاه للطف فی طاعتهم، والتمسك بإمامتهم؛ ولیس ذلك بواجب عقلاً، ولکنّه وجب لهم من جهة السماع»؛ شیخ مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، ص۶٧. همچنین: ابن شهرآشوب (م۵۸۸ق) میگوید: پیامبر (ص) و امام (ع) باید علوم دین و شریعت را بدانند، اما لازم نیست از غیب و حوادث گذشته و آینده باخبر باشند؛ زیرا چنین ادعایی به مشارکت آنها با خدای متعال در همه معلومات ختم میشود: «النبی والامام یجب ان یعلما علوم الدین و الشریعة ولایجب ان یعلما الغیب وما کان وما یکون لان ذلک یؤدی الى انهما مشارکان للقدیم تعالى فی جمیع معلوماته، ومعلوماته لاتتناهی وانما یجب ان یکونا عالمین لانفسهما وقد ثبت انهما عالمان بعلم محدث، والعلم لایتعلق على التفصیل الا بمعلوم واحد ولو علما ما لایتناهی لوجب ان یعلما وجود ما لایتناهی من المعلومات وذلک محال ویجوز أن یعلما الغایبات والکاینات الماضیات او المستقبلات بأعلام الله تعالى لهما شیئا منها»؛ ابن شهرآشوب، محمد، متشابهات القرآن و مختلفه، ج١، ص٢١١. همچنین: سید مرتضی تصریح می کند که آنچه برای امام لازم و ضروری است علم به هر مقداری که با هدایت بشر ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم دارد از معارف و احکام و حوادث گذشته و آینده. امام باید بالفعل بداند؛ زیرا این علوم در حوزه وظایف اوست و بخشی از دین شمرده می شود: «وليس يلزم على ما أوجبناه من علمه بأحكام الشرائع أن يكون عالماً بالصنائع والمهن و.. لأن ذلك كله مما لا تعلق له بما كان رئيساً فيه، ولا يوجب رئاسته العلم به» علم الهدی، سید مرتضی، الذخیره، ص۴۳۲، و می گوید: «فأما العلم بالبواطن فمما لا يجب في النبي ولا في الإمام» علم الهدی، سید مرتضی، الشافی، ج۲، ص۳۰، و همچنین: «أصاب (المعتزلي) في أن ما لا تعلق له بما يقوم به الإمام لا يجب أن يعلمه،... ومعاذ الله أن نوجب له من العلوم إلا ما تقتضيه ولايته.. وعلم الغيب خارج عن هذا» علم الهدی، سید مرتضی، الشافی، ج۳، ص۱۶۴. ر.ک: بهدار، محمد رضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص۴۱-۵۳؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص۴۳-۵۱.
- ↑ مرحوم شیخ انصاری از جمله افرادی است که در این مسأله توقف کرده، آنجا که میگوید: واما مسالة مقدار معلومات الامام (ع) من حیث العموم والخصوص وکیفیة علمه بها من حیث توقفه على مشیتهم اوعلى التفاتهم الى نفس الشىء اوعدم توقفه على ذلک فلا یکاد یظهر من الاخبار المختلفة فی ذلک ما یطمئن به النفس فالاولى وکول علم ذلک الیهم صلوات الله علیهم اجمعین؛ انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، ج١، ص٣٧۴.
- ↑ ر.ک: بهدار، محمد رضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، ش ۳، ص ۴۱-۵۳؛ سبحانی، سید محمد جعفر، منابع علم امامان شیعه، ص ۴۳-۵۱؛ اوجاقی، ناصرالدین، علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص ۴۴ و ۴۵.
- ↑ ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ﴾«شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند» سوره بقره، آیه ۳۶ و ﴿يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ﴾؛ «ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
- ↑ ﴿وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴾؛ «و هنگام بیخبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار میکردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: اين از كار شيطان است كه او دشمن گمراه كننده آشكارى است. گفت: پروردگارا! من به خویش ستم کردم، مرا بیامرز! و (خداوند) او را آمرزید که اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره قصص، آیه ۱۵ ـ ۱۶
- ↑ «عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ قَالَ: كُنَّا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَمَاعَةً مِنَ الشِّيعَةِ فِي الْحِجْرِ فَقَالَ عَلَيْنَا عَيْنٌ فَالْتَفَتْنَا يَمْنَةً وَ يَسْرَةً فَلَمْ نَرَ أَحَداً فَقُلْنَا لَيْسَ عَلَيْنَا عَيْنٌ فَقَالَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ وَ رَبِّ الْبَنِيَّةِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَوْ كُنْتُ بَيْنَ مُوسَى وَ الْخَضِرِ لَأَخْبَرْتُهُمَا أَنِّي أَعْلَمُ مِنْهُمَا وَ لَأَنْبَأْتُهُمَا بِمَا لَيْسَ فِي أَيْدِيهِمَا لِأَنَّ مُوسَى وَ الْخَضِرَ ع أُعْطِيَا عِلْمَ مَا كَانَ وَ لَمْ يُعْطَيَا عِلْمَ مَا يَكُونُ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ قَدْ وَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وِرَاثَةً»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۲۶۰.
- ↑ ر.ک: هاشمی، سید علی، مکاتبۀ اختصاصی با دانشنامۀ مجازی امامت و ولایت.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه 255.
- ↑ اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است سوره حشر، آیه ۲۲.
- ↑ ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۱، ص ۴۱۸؛ خوشباور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص۹۵؛ نقوی، نسیم عباس، علم پیامبر و ائمه به غیب، ص۳۲.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۱ ص ۴۱۸.
- ↑ علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت، ص ۳۶ و ۵۶.
- ↑ علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۹۵
- ↑ علم پیامبر و ائمه به غیب، ص۳۲.
- ↑ اوست خداى يكتايى كه غير از او خدايى نيست كه داناى نهان و آشكار است و اوست بخشنده و مهربان؛ سوره حشر، آیه: ۲۲.
- ↑ علی اصغر رضوانی، شيعهشناسى و پاسخ به شبهات، ج ۲، ص ۵۵۱.
- ↑ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷ ص ۳۱۳.
- ↑ عسکری امامخان، منشأ و قلمرو علم امام، فصل پنجم.
- ↑ مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر