ابن جریج مکی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابن جریج مکی در سال هشتاد هجری (عام الجُحاف) که سیلی بزرگ و ویران‌گر در مکّه جاری شد و به از بین رفتن بسیاری از حاجیان انجامید، به دنیا آمد. وی رومی الاصل بود، ولی به سبب ولاء حلفِ جدّش یا خودش با یکی از وابستگان به بنی امیّه به (قرشی) و (اموی) شهرت یافت.

پدرش عبدالعزیز و نیز دو پسرش به نام‌های: محمّد و عبدالعزیز از جمله راویان حدیث‌اند.

او ظاهری آراسته و باطنی فرهیخته به علوم و آداب بندگی داشت. محاسن خود را خضاب می‌‌کرد و بوی خوش به کار می‌‌برد و در امر بندگی خدا و نیکی به خلقِ او اهتمام وافری داشت. در طول روزهای زندگی - جز سه روز از هر ماه - روزه می‌‌گرفت، نماز را به نیکو‌ترین صورت برپا می‌‌داشت از خداوند ترسان بود.

عامّی مذهب بودنِ وی از جنبه‌های مسلَّم زندگی اوست و مامقانی ضمن بحثی مفصّل درباره مذهب او، آرای برخی عالمان شیعی چون: وحید بهبهانی و مجلسی را که به دلایلی چند، شیعه بودن او را نتیجه گرفته‌اند، بیان وآنها را رد کرده است. کسانی چون: کشّی، علامه حلّی، ابن داوود، قُهپایی، شوشتری و آیةاللّه خوئی به عامّی مذهب بودنِ او تصریح کرده‌اند.

از جمله نکات شایسته توجّه در زندگی علمی و عملی او فتوای به حلّیّت ازدواج موقّت (متعه) و اقدام بدان - علی‌رغم اشتهار حرمت آن در میان اهل سنّت- بوده است، تا آنجا که گفته‌اند: وی با شصت تا نود زن ازدواج موقّت کرد و نام آنان را به فرزندانِ پسر خود گفته تا مبادا به اشتباه با آنان که همسران پدرشان به شمار می‌‌آمده‌اند،ازدواج کنند![۱].

البتّه وبی تردید، شاگردیِ ۱۸ - ۱۹ ساله وی نزد شاگرد برجسته مکتب ابن عبّاس؛ یعنی عطاء بن ابی رَباح که تحت تأثیر دانش و فتاوای ابن عبّاس، و به گفته ابن حزم،[۲] همانند خود ابن عبّاس و دیگر فقهای مکّه مکرّمه از معتقدین به حلّیّت متعه بوده، در این ویژگی علمی و عملی او بی‌تأثیر نبوده است.

نیز از یکی از روایات کافی[۳] چنین برمی آید که اشتهار وی به سبب فتوای به حلّیّت متعه چنان بوده است که امام صادق (ع) اسماعیل بن فضل هاشمی را نزد او فرستاد تا از او احادیثی درباره متعه فراگیرد و املائات روایی وی به اسماعیل بن فضل را نیز تصدیق و تأیید فرمود و نیز در یکی از دیدارهای ابن جریج با امام صادق (ع)آن حضرت دلیل رواییِ متعه را از او پرسید[۴].

از خود او نقل شده است که در جوانی در مسایلی چون اشعار عربی و علم انساب غور و ژرف اندیشی می‌‌کرده است، امّا به دنبال پیش نهادِ برخی، ملازمت عطاء بی‌ابی رَباح را برگزید و چنان که پیش‌تر نیز اشاره کردیم ۱۸ - ۱۹ سال از او و پس از او نیز هفت سال از عمرو بن دینار کسب دانش کرد.

در سال‌های آخر عمر و یک سال قبل از قیام ابراهیم بن عبداللّه بن حسن بن حسن (ع) در بصره، وارد آن شهر شد و در آن ناحیه همانند دیرینه خود در یمن، به نشر حدیث پرداخت. وی که از فقهای حجاز و از پیشوایان علم قرائت به شمار می‌‌رود، به عقیده برخی، نخستین کسی است که در حجاز کتابی در علم حدیث فراهم آورد.

از جمله فعّالیّت‌های علمی او جمع و تدوین احادیث ابن عبّاس است که به ادّعای خودش، کسی در این مهمّ به خوبی او کار نکرده بود.

در کنار سکوت رجالیون شیعی از جرح و تعدیل وی و بسنده کردن آنان به تذکّر این نکته که وی فردی عامّی مذهب بوده است[۵]، غالب رجالیون اهل سنّت چون: ابن سعد، عجلی و ابن حجر او را که از طبقه ششم راویان است، توثیق کرده‌اند.

نکته قابل تأمّل در زندگی علمی وی از زاویه نشر حدیث آن است که او بسیاری از احادیث مرسل را به شکل روایاتی مسند نقل و به اصطلاح (تدلیس) می‌‌کرد، از این روی هر جا احادیث او با (حدّثنی) و (سمعتُ) همراه باشد - نظر به ثقه بودن وی - قابل قبول است و هر جا که آنها را با (أخبرنی) نقل کند،حکم حدیث شنیده شده را ندارد، بلکه احادیثی است که مجموعه آنها را از شیخ حدیث اخذ[۶] یا اازه نقل آنها را کسب کرده است و هر جا که آنها را با (قال) یا (حُدِّثتُ) نقل کند، ارزشی ندارد و از نوع حدیث (مُدلَّس) است.

شیخ طوسی وی را در شمار اصحاب امام صادق(ع) نام برده است[۷]. وی از کسانی چون: امام صادق (ع) پدرش (عبدالعزیز) زید بن اسلم، صالح بن کیسان، طاووس بن کیسان، عطاء بن ابی رباح، عکرمه (غلام ابن عبّاس) عمرو بن دینار، زهری، ابن منکدر، معمر بن راشد، نافع (غلام ابن عمر) مجاهد بن جبر مکی، ابوحرب بن ابی الاسود و حُکَیْمه دختر اُمَیْمه نقل حدیث کرده است و حفص بن غیاث، حماد بن عیسی، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، لیث بن سعد، دو پسرش (محمّد و عبدالعزیز) وکیع بن جرّاح، یحیی بن سعید قطان و دیگران از او نقل حدیث کرده‌اند. احادیث او را که به تمام معنا کثیر الحدیث بوده است، شماری از منابع روایی شیعه و صاحبان صحاح شش گانه اهل سنت نقل کرده‌اند[۸]. وی سرانجام در سال ۱۵۰ه‍.ق و در هفتاد سالگی درگذشت[۹].[۱۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. سیر اعلام النبلاء ۶/ ۳۳۱.
  2. المحلّی بالآثار ۹/ ۱۲۹.
  3. المحلّی بالآثار ۵/ ۴۵۱.
  4. تهذیب الاحکام ۷/ ۲۴۱.
  5. البتّه علاّمه حلّی و ابن داوود او را در بخش دوم کتاب‌های رجالی خود نام برده و فقط به عامی بودن او اشاره کرده‌اند.
  6. در علم درایه این گونه نقل حدیث را (مناوله) می‌‌نامند.
  7. البتّه شایان ذکر است که از یکی از روایات تهذیب الاحکام (۷/ ۲۴۱) و نیز از ادّعای مطرح شده در دائرة المعارف بزرگ اسلامی (۳/ ۲۲۶) چنین برمی آید که وی از راویان امام باقر(ع) - و طبعاً از اصحاب آن حضرت - نیز بوده است، امّا کتب رجالی شیعی و سنّی هیچ یک بر این نکته انگشت ننهاده، آن را تأیید نکرده‌اند.
  8. نک: الاختصاص ۷۱؛ رجال کشی / ش ۱۰۷؛ کتاب الخصال ۱۷۴، ۵۲۳ و ۵۴۲؛ کتاب التوحید ۲۲۱ (ح ۱۴)؛ رجال صحیح بخاری ۲/ ۴۷۹ و رجال صحیح مسلم ۱/ ۴۳۷.
  9. الطبقات الکبری ۴۹۲/ ۵؛ تاریخ خلیفه ۳۳۴ و کتاب التاریخ الکبیر ۴۲۳/ ۵.
  10. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 69.