اسماعیل بن عمر در تراجم و رجال
آشنایی اجمالی
اسماعیل بن عمر[۱]، در سند دو روایت تفسیر کنز الدقائق ذکر گردیده که به نقل از الکافی است؛ برای نمونه:
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى وَ غَيْرُهُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِS، قَالَ: إِنَّ لِلرَّحِمِ أَرْبَعَةَ سُبُلٍ، فِي أَيِّ سَبِيلٍ سَلَكَ فِيهِ الْمَاءُ، كَانَ مِنْهُ الْوَلَدُ: وَاحِدٌ، وَ اثْنَانِ، وَ ثَلَاثَةٌ، وَ أَرْبَعَةٌ، وَ لَا يَكُونُ إِلى سَبِيلٍ أَكْثَرُ مِنْ وَاحِدٍ»[۲].[۳]
شرح حال راوی
عنوان یاد شده، در سند چند روایت محدود قرار گرفته است[۴] و برخی از رجالیان[۵]، وی را با اسماعیل بن عمر بن ابان واقفی که در رجال نجاشی[۶] با همین اسم و در الفهرست شیخ طوسی با نام اسماعیل بن عثمان بن ابان[۷] ذکر شده است، متحد دانستند[۸]، از این رو ذیل عنوان اسماعیل بن عمر بن ابان به روایات اسماعیل بن عمر اشاره کردهاند.[۹]
تحقیق
کسانی که موضوع اتحاد را - قطعی یا احتمالی - یاد کردند، قرینه و شاهدی برای آن ذکر نکردهاند.
به نظر، دلیل اتحاد دو چیز است:
- اسماعیل بن عمر بن ابان صاحب کتاب حدیثی بوده است و روایتی از او با همین عنوان در کتب اربعه و جز آن نقل نشده است[۱۰].
- شخص دیگری با عنوان اسماعیل بن عمر در کتابهای رجالی ذکر نشده تا بر آن حمل شود، در نتیجه انصراف عنوان اسماعیل بن عمر که در اسناد روایات ذکر گردیده، به اسماعیل بن عمر بن ابان که در کتابهای رجال ذکر شده و صاحب کتاب حدیثی بوده است، تقویت میشود؛ لکن قرینه مذکور در جایی کاربرد دارد و پذیرفته است که دلیلی بر عدم اتحاد وجود نداشته باشد، حال آنکه در اینجا قرینه بر عدم اتحاد وجود دارد و آن بُعد طبقه است؛ زیرا: اولاً از اسماعیل بن عمر بن ابان، احمد بن میثم بن ابی نعیم روایت کرده[۱۱] که در سال ۲۸۱ هجری قمری وفات کرده[۱۲] ولی از اسماعیل بن عمر، احمد بن محمد بن ابی نصر روایت کرده[۱۳] که در سال ۲۲۱ هجری قمری از دنیا رفته است[۱۴]. ثانیاً اسماعیل بن عمر با یک واسطه از امام صادقS روایت کرده؛ ولی اسماعیل بن عمر بن ابان واقفی است و پدرش از راویان امام صادق و امام کاظم(ع).[۱۵]
طبقه راوی
تاریخ ولادت و وفات راوی دانسته نیست. در اسناد روایات با یک واسطه از امام صادقS روایت کرده است و از یک روایت در الکافی برداشت میشود که وی دوران امام کاظمS را ادراک، و از آن حضرت روایت کرده است[۱۶].
آیتالله بروجردی از ایشان در طبقه پنجم راویان یاد کرده است[۱۷].[۱۸]
استادان و شاگردان راوی
در اسناد روایات، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی و محمد بن عیسی بن عبید از اسماعیل بن عمر روایت کردهاند که از شاگردان حدیثی او شمرده میشوند و ایشان نیز از شعیب عقرقوفی روایت کرده که از اساتید حدیثی وی به شمار میروند[۱۹].[۲۰]
مذهب راوی
اگر راوی مورد بحث متحد با اسماعیل بن عمر بن ابان باشد، از راویان واقف شمرده میشود؛ زیرا به تصریح نجاشی، اسماعیل بن عمر بن ابان واقفی است[۲۱]؛ لکن گذشت که اتحاد این دو عنوان ثابت نیست، بلکه قرینه بر عدم اتحاد وجود دارد، در نتیجه مذهب و گرایش فکری راوی دانسته نیست؛ اما از یک روایت وی که در تفسیر القمی نقل شده است[۲۲] برداشت میشود که وی از راویان امامی است؛ زیرا ذیل روایت چنین آمده است: «اللَّهُمَّ إِنْ كَانَتْ ذُنُوبِي قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِي عِنْدَكَ- فَإِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍa وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ(ع)»[۲۳].[۲۴]
جایگاه حدیثی راوی
طبق قاعده، اسماعیل بن عمر از راویان مهمل یا از راویان مجهول شمرده میشود؛ لکن به دو دلیل میتوان وثاقت یا دستکم حسن حال وی را ثابت کرد:
- قرار گرفتنش در سند روایت تفسیر القمی.
- روایت احمد بن محمد بن ابی نصر که از اصحاب اجماع است از ایشان.
نتیجه آنکه اسماعیل بن عمر مذکور در اسناد روایات الکافی و تهذیب الاحکام از راویان امامی ثقه است.
علامه شوشتری پس از نقل روایت تهذیب الاحکام[۲۵] نوشته که اگر مسئول عنه در این روایت امامS باشد- چنان که ظاهر روایت[۲۶] دلالت دارد - نکوهش اسماعیل بن عمر را میرساند[۲۷]؛ ولی چگونگی این دلالت را بیان نکرده است؛ شاید مرادش این باشد که اسماعیل بن عمر پس از دریافت پاسخ امامS شگفتزده شده که چرا آن حضرت به حلیت چنین معاملهای فتوا داده است، درحالی که مردم این معامله را فاسد و باطل میدانند، از این رو خودش خدمت آن حضرت میرسد و میپرسد طبق گزارش فرستادهتان، فرمودید معامله مذکور اشکالی ندارد (در واقع یک نوع اعتراض به فتوای امام است) و امامS از اسماعیل بن عمر میپرسد مردم سرزمین شما چه میگویند و اسماعیل بن عمر در جواب عرض میکند آنها این معامله را فاسد میدانند؛ آنگاه امامS میفرماید پس شما هم از این معامله پرهیز کن و انجام نده.
این برداشت (نکوهش راوی) درست نیست؛ وگرنه باید راوی را عامی بدانیم، چنان که جمله «فَإِنِّي أَوْهَمْتُ» آن را تأیید میکند، بلکه از روایت برداشت میشود که اسماعیل بن عمر از راویان شیعه و مؤمن و علاقهمند به امامS است، از این رو به انجام معامله یاد شده اقدام نکرده، بلکه برای به دست آوردن حکم درست، فردی را نزد امامS میفرستد و پس از دریافت پاسخ، به اطمینان نمیرسد و خودش پیش آن حضرت میرود؛ لکن چون ظرفیت بالایی نداشته، امامS آنچه حکم رایج در میان اهل سنت بوده را از روی تقیه بیان میکند و از او هم میخواهد که به همین حکم عمل کند.
یادآوری: از این روایت دو مطلب دیگر میتوان برداشت کرد:
- اسماعیل بن عمر از معصومS بیواسطه نقل روایت کرده است.
- مراد از امام معصومS در این روایت، امام کاظمS است؛ نه امام صادقS زیرا محمد بن عیسی معمولاً با دو یا سه واسطه از امام صادقS روایت میکند.[۲۸]
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۷۶، ش۱۴۰۳؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۶۵۶، ش۳۸۴.
- ↑ تفسیر کنز الدقائق، ج۹، ص۱۷۶ به نقل از الکافی، ج۶، ص۱۶، ح۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 205.
- ↑ ر.ک: تفسیر القمی، ج۱، ص۳۴۴؛ الکافی، ج۶، ص۱۶، (ح۱) ص۲۶۱، (ح۱)؛ کمال الدین، ج۱، ص۷۷؛ تهذیب الاحکام، ج۹، ص۴۸، (ح۲۰۰)، ج۷، ص۴۳، (ح۷۴).
- ↑ ر.ک: جامع الرواة، ج۱، ص۱۰۰؛ تنقیح المقال، ج۱۰، ص۲۶۴؛ خاتمة مستدرک الوسائل، ج۷، ص۱۶۵، ش۲۰۴؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۹۵، ش۸۶۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۴، ص۷۶، ش۱۴۰۳.
- ↑ إسماعيل بن عمر بن أبان الكلبي واقف، روى أبوه عن أبي عبد اللّهS و أبي الحسن(ع)، و روى هو عن ابيه، و عن خالد بن نجيح، و عبد الرحمن بن الحجّاج أخبرنا الحسین قال: حدثنا أحمد بن جعفر قال: حدثنا حمید قال: حدثنا أحمد بن میثم بن أبی نعیم عنه؛ (رجال النجاشی، ص۲۸، ش۵۵).
- ↑ إسماعیل بن عثمان بن أبان. له أصل، رواه لنا أحمد بن عبدون، عن أبی طالب الأنباری، عن حمید ابن زیاد، عن أحمد بن میثم، عنه؛ (الفهرست (طوسی)، ص۳۸، ش۵۱).
- ↑ با این تفاوت که برخی به اتحاد تصریح کرده و بعضی اتحاد را احتمال دادهاند.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 205-206.
- ↑ بعضی نوشتهاند که عنوان اسماعیل بن عمر بن ابان در اسناد روایات فراوانی ذکر شده است؛ از جمله علامه مامقانی که مینویسد: أقول: إن إسماعیل بن عمر بن أبان وقع فی أسانید روایات کثیرة؛ (تنقیح المقال، ج۱۰، ص۲۶۲) درحالی که تنها در سند یک روایت یاد شده است. (ر.ک: دلائل الامامه (ط - الحدیثه)، ص۴۷۲، ح۴۶۴).
- ↑ ر.ک: رجال النجاشی، ص۲۸، ش۵۵.
- ↑ ر.ک: تاریخ الاسلام، ج۲۱، ص۹۰ - ۹۱.
- ↑ ر.ک: الکافی، ج۶، ص۱۶، ح۱. (توضیح آن در بحث جایگاه حدیثی راوی خواهد آمد).
- ↑ ر.ک: رجال النجاشی، ص۷۵، ش۱۸۰.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 206-207.
- ↑ در بحث جایگاه حدیثی راوی میآید.
- ↑ ر.ک: طبقات رجال التهذیب، ص۱۳۷.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 207.
- ↑ ر.ک: الکافی، ج۶، ص۲۶۱، ح۱؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۴۳، ح۱۸۶. یادآوری: عنوان اسماعیل بن عمر در سند یک روایت، مصحّفاسماعیل بن عمرو است و مراد از آن، اسماعیل بن عمرو البجلی است، به قرینه روایتش از عمر (عمرو) بن موسی الوجیهی. (ر.ک: کمال الدین، ج۱، ص۷۷).
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 208.
- ↑ إسماعیل بن عمر بن أبان الکلبی واقف؛ (رجال النجاشی، ص۲۸، ش۵۵).
- ↑ «أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عُمَرَ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِS قَالَ إِنَّ يُوسُفَ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لَهُ: يَا يُوسُفُ إِنَّ رَبَّ الْعَالَمِينَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ- وَ يَقُولُ لَكَ مَنْ جَعَلَكَ فِي أَحْسَنِ خَلْقِهِ قَالَ فَصَاحَ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى الْأَرْضِ- ثُمَّ قَالَ أَنْتَ يَا رَبِّ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: وَ يَقُولُ لَكَ مَنْ حَبَّبَكَ إِلَى أَبِيكَ دُونَ إِخْوَتِكَ قَالَ فَصَاحَ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى الْأَرْضِ وَ قَالَ أَنْتَ يَا رَبِّ، قَالَ وَ يَقُولُ لَكَ: مَنْ أَخْرَجَكَ مِنَ الْجُبِّ بَعْدَ أَنْ طُرِحْتَ فِيهَا وَ أَيْقَنْتَ بِالْهَلَكَةِ قَالَ فَصَاحَ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى الْأَرْضِ- ثُمَّ قَالَ أَنْتَ يَا رَبِّ قَالَ: فَإِنَّ رَبَّكَ قَدْ جَعَلَ لَكَ جل عُقُوبَةً فِي اسْتِغَاثَتِكَ بِغَيْرِهِ- فَلَبِثْتَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ، قَالَ فَلَمَّا انْقَضَتِ الْمُدَّةُ- وَ أَذِنَ اللَّهُ لَهُ فِي دُعَاءِ الْفَرَجِ- فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَى الْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنْ كَانَتْ ذُنُوبِي قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِي عِنْدَكَ- فَإِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِوَجْهِ آبَائِيَ الصَّالِحِينَ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ فَفَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ، قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ نَدْعُو نَحْنُ بِهَذَا الدُّعَاءِ فَقَالَ ادْعُ بِمِثْلِهِ اللَّهُمَّ إِنْ كَانَتْ ذُنُوبِي قَدْ أَخْلَقَتْ وَجْهِي عِنْدَكَ- فَإِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍa وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ(ع)»؛ (تفسیر القمی، ج۱، ص۳۴۴).
- ↑ تفسیر القمی، ج۱، ص۳۴۵.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 208-209.
- ↑ «... عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنِي إِسْمَاعِيلُ بْنُ عُمَر أَنَّهُ كَانَ لَهُ عَلَى رَجُلٍ دَرَاهِمُ فَعَرَضَ عَلَيْهِ الرَّجُلُ أَنَّهُ يَبِيعُهُ بِهَا طَعَاماً إِلَى أَجَلٍ فَأَمَرَ إِسْمَاعِيلُ مَنْ سَأَلَهُ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ قَالَ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ إِسْمَاعِيلُ فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ وَ قَالَ إِنِّي كُنْتُ أَمَرْتُ فُلَاناً فَسَأَلَكَ عَنْهَا فَقُلْتَ لَا بَأْسَ فَقَالَ مَا يَقُولُ فِيهَا مَنْ عِنْدَكُمْ قُلْتُ يَقُولُونَ فَاسِدٌ قَالَ لَا تَفْعَلْهُ فَإِنِّي أَوْهَمْتُ»؛ (تهذیب الاحکام، ج۷، ص۴۴، ح۱۸۶). یادآوری: فقها عبارت «فَإِنِّي أَوْهَمْتُ» را بر تقیه حمل کردند. (ر.ک: وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۲۹۸؛ ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۱۰، ص۵۴۷؛ جواهر الکلام، ج۲۴، ص۲۹۴؛ جامع المدارک، ج۳، ص۳۱۸؛ النجعة فی شرح اللمعه، ج۷، ص۲۴۳). الظاهر من سیاق الحدیث أنه أفتی أولا بالحق ثم لما اطلع علی رأی المخالفین اتقی فقال: لا تفعل ثم وری بقوله إنی أوهمت عنی به ظنت أنهم یجوزونه و ذلک لأنهS معصوم من أن أوهم فی الفتوی و علی هذا ینبغی أن یحمل السؤال علی أنه قد حلت علیه الدراهم لئلا یکون بیع الدین بالدین؛ (الوافی، ج۱۸، ص۷۳۱).
- ↑ علامه شوشتری در جای دیگر در اینکه مسئول عنه امامS باشد، تردید، و آن را ضعف روایت دانسته است: مع أنه لم یعلم المراد من المسئول عنه فیه؛ (النجعة فی شرح اللمعه، ج۷، ص۲۴۳)
- ↑ و المسئول عنه إن کان الإمام - کما هو الظاهر - فالخبر دال علی ذمه أیضا؛ (قاموس الرجال، ج۲، ص۹۶).
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۴، ص 209-211.