اگر معصومان به علم غیب هویت قاتلانشان را می‌دانستند چرا پیشگیری نکردند؟ (پرسش)

اگر معصومان به علم غیب هویت قاتلانشان را می‌دانستند چرا پیشگیری نکردند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

اگر معصومان به علم غیب هویت قاتلانشان را می‌دانستند چرا پیشگیری نکردند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • اگر امامان معصوم (ع) قاتلین خود را می‌شناخته و از زمان شهادت خویش آگاه بودند، چرا دست به پیشگیری نزده و از روی آگاهی و اختیار قدم در قربانگاه گذاشتند؟ آیا این امر مصداق عینی «اقدام به تهلکه» نیست، در حالی که قرآن می‌فرماید: ﴿وَلا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ با دست خود، خویش را به هلاکت نیندازید؟

پاسخ نخست

 
سید علی هاشمی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی نویسنده کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«معصومین (ع) موظف نبودند کسی را قبل از ارتکاب جرم مجازات کنند؛ و همچنین آنان به قضا و قدر الهی راضی بوده‌اند. نکته دیگر آنکه خدای متعال اراده کرده است که آنان همانند دیگر مردم روال عادی زندگی را داشته باشند؛ چه در آگاهی‌ها و چه در امتحانات الهی؛ به همین دلیل است که امام معصوم (ع) می‌فرماید من به رضای خدا راضی هستم؛ برای مثال در بحث جهاد معصوم احتمال کشته شدن خودش را می‌دهد؛ حتی بعضی وقت‌ها علم به کشته شدن نیز دارد؛ اما چون می‌داند حفظ اسلام، حفظ دین و حفظ ارزش‌های اسلامی وابسته به این جهاد است، حرکت می‌کند و حتی شهید می‌شود. امام (ع) وقتی می‌داند وظیفه او جهاد است و خدای متعال خواستش نیز همین است، در برابر او مطیع‌ است و فقط وظیفه خود را انجام می‌دهد؛ به تعبیر دیگر، در اینجا تکلیف امام (ع) حفظ جان نیست؛ چراکه تکلیف انسان در وضعیت‌های گوناگون تغییر می‌کند. معصوم (ع) بر اساس وظیفه‌ خودش عمل می‌کند و وظیفه خود را به طور یقین می‌داند؛ برپایه وظیفه خود در برخی مواقع دوری می‌کند؛ مانند: احتمال ریزش دیوار، اما در برخی مواقع دیگر که خداوند امر دیگری را اراده کرده است، وظیفه معصومین تغییر می‌کند؛ به همین دلیل است که از قاتلان یا انگور مسموم یا... دوری و پیشگیری نمی‌کنند؛ در این وضعیت به رضای خداوند راضی هستند؛ حتی اگر شهید شوند.»[۱].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آقای اصغری‌نژاد؛
آقای محمد اصغری‌نژاد، در مقاله «پژوهش در علم پیامبر» در این‌باره گفته‌ است:

«آیا پیامبر (ص) از علوم غیبی خویش و قدرت فراوانش در رخدادها و زندگی شخصی خویش و تصمیم‌‏گیری‏ها و عزل و نصب‏ها و... بهره‌‏برداری می‌‏کرد؟ پاسخ، آن است که: آن حضرت بنا به مصالحی، غالباً از چنین دانش‏هایی و قدرت الهی خویش استفاده نمی‌‏کرد و مانند دیگران و با توجه به ظواهر و شواهد و بیّنه، طیّ طریق و حکم کرده و برخورد می‌‏نمود.

علامه طباطبایی در این باره می‌‏نویسد: "پیغمبر (ص) به نصّ قرآن کریم و همچنین امام معصوم از عترت پیامبر، بشری است همانند دیگر افراد بشر و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‌‏دهد؛ مانند اعمال دیگر افراد بشر، در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی قرار دارد. پیامبر (ص) یا امام (ع) نیز مانند دیگران، خیر و شر و نفع و ضرر کارها را از روی علم عادی تشخیص داده، آن چه را شایسته اقدام می‌‏بیند، در انجام آن می‌‏کوشد، و در جایی که علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجی موافق باشد، به هدف اصابت می‌‏کند، و در جایی که اسباب و شرایط مساعدت نکند، از پیش نمی‏ورد. و اینکه پیامبر یا امام به اذن خدا به جزئیات همه حوادث از گذشته و آینده واقف است، تأثیری در اعمال اختیاری وی ندارد. پیامبر یا امام مانند دیگر انسان‌‏ها، بنده خدا و به تکالیف و مقررات دینی مکلّف و موظّف است و سرپرستی و پیشوایی را که از خدا دارد، باید با موازین عادی انسانی انجام دهد و نهایت کوشش را در راه احیای کلمه حق و برپا نگه داشتن دین بنماید"[۲].

در پاسخ دیگری، آمده است: "خداوند در قرآن کریم در آیات بسیار کفار و مشرکین را دشمن خود و دشمن اولیاء خود معرفی فرموده و از افعال زشت آنها بیزاری جسته و آنها را لعنت فرموده؛ ولی با وجود قدرت و توانایی، این دشمنان را دفع نکرده و نمی‌‏کند. حال که دفع نکرده، آیا می‌‏توان گفت: قدرت ندارد؟ مگر هرکس هرچه قدرت دارد، صلاح است انجام دهد؟... هر حکمتی که درباره دفع نکردن خدا، دشمنان را می‌‏باشد، همان حکمت اقتضا کرده که پیغمبر و امام که خلیفه و امین اسرار خدایند، به غیر طریق عادی دفع دشمن نفرمایند. حکمت بالغه حق اقتضا کرده که دنیا، خانه امتحان و اختیار و خانه غرور باشد و بشر در دنیا دارای اختیار و قدرت باشد. اجبار و اکراه در امور دین نباشد. راه خیر و شر توسط حجّت ظاهری و باطنی برای مردم واضح شود... حکمتش اقتضا نموده که مردم، مختار باشند و اختیار را از آنها سلب نفرماید. برای آنها آجال معیّنه، مقدر فرموده است و هیچ‌گاه پیغمبر و ائمه (ع) بر خلاف اقتضای حکمت و مقدرات الهی کار نمی‌‏کنند، و دستگاه خلقت دنیا و اهل دنیا را بر هم نمی‌‏زنند مگر در موارد مخصوصی که به اذن پروردگار بخواهند "معجزه‌‏ای" بنمایند... پیغمبر و ائمه (ع) مستجاب الدّعوه‏‌اند و اسم اعظم را می‌‏دانند و هیچ شکّ و شبه‌ه‏ای در آن نیست؛ ولی با وجود این، در هر موردی خدا را به اسم اعظم نخواندند که فوراً اجابت شوند و دفع شر و دشمن از خود و بستگان و مؤمنین بشود، و همان حکمتی که اقتضا کرده آنان صبر کنند و از خدا نخواهند، با آنکه می‌‏توانستند، اقتضا نموده که اِعمال قدرت مقام رسالت و امامت ننمایند و اقتضا کرده که مثلاً مؤمنینِ جن را که مطیع آنان هستند، برای دفع دشمن مأمور نکنند و تسلیم قضا و قدر الهی باشند.

حکمت دیگر در آن که از راه غیر عادی دشمن را از خود دفع نکردند، آن است که چنان که در گفتار خود بسیار می‌‏فرمودند، در کردار نیز خود را تسلیم ورودِ عوارض و حالات بشریت و مخلوقیت بنمایند تا کاملاً مقام بندگی و مخلوقیت خود را قولاً و عملاً اثبات فرمایند و دستور پروردگار را که فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ [۳] عملی فرمایند تا آنکه مردمان جاهل، به ساحت قدس پروردگار توهین ننمایند و مقام ربوبیت و الوهیت را برای آنان ادعا نکنند و مردم عبادت خود را برای ائمه (ع) قرار ندهند[۴]»[۵].
۲. پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات.
پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«چگونگی برخورد ائمه (ع) با موضوع شهادت خویش و خودداریشان از رفتار قهرآمیز با قاتلینشان که از قبل آنها را می‌شناخته و از قصد و نیتشان آگاه بودند،[۶] از موضوعاتی است که اندیشمندان مسلمان همواره بدان توجه نموده و دیدگاه‌های گوناگونی پدید آورده‌اند. شیخ طوسی در بیان این مطلب گفته است: "اصحاب ما در این مسأله که آیا جایز است امام دانسته برای کشته شدن برود؟ اختلاف نظر دارند. آنان که این امر را جایز نمی‌دانند، می‌گویند: دفع ضرر از خویشتن عقلاً و شرعاً واجب است و جایز نیست انسان از راه صبر کردن بر امر قبیح، بندگی خدا پیشه کند و شکّی نیست که قتل امام، قبیح بوده و بلکه از قبیح‌ترین قبیح‌ها محسوب می‌شد، پس جایز نیست امام دانسته خود را به کشتن بدهد[۷] بر این اساس چگونه می‌توان پذیرفت که ائمه (ع) با این که قاتل خود را می‌شناختند، از روی آگاهی و اختیار قدم در قربانگاه گذاشته و برای حفظ جان خود، هیچ اقدامی نکنند؟! شبهه فوق در عصر ائمه اطهار (ع) و سده‌های بعد از آن در میان متقدّمین، مطرح می‎شده که مروّجان آن اهل سنت بوده‌اند و افراطیون آنها می‌کوشیدند با این شبهه، از قداست حرکت ائمه (ع) خصوصاً حرکت سیدالشهداء (ع) بکاهند. از جمله آنها می‌توان به ابن العربی المالکی[۸] و از معاصران با محب الدین خطیب مصری[۹] و عبد الوهاب نجار[۱۰] اشاره کرد. اکثر علما و بزرگان شیعه آن عصر که همواره با این شبهه اهل سنت مواجه بودند، در برابر این مشکل، راه چاره را در این دیدند که علم تفصیلی امام (ع) به جزئیات و حوادث عالم، از جمله علم دقیق به شهادت خویش را انکار کنند. بدین معنا که هر چند امام (ع) به اجمال از شهادت خویش آگاه بوده، اما جزئیات و زمان دقیق آن را نمی‌دانسته است و با این فرض دیگر حرکت و فعل امام (ع) اقدام به تهلکه نخواهد بود. این تفکر در حدود ده قرن پیش، در میان علمای بزرگ شیعه مطرح بوده است و در حدود سه قرن ادامه داشته و پس از آن با ارائه پاسخ‌هایی به شبهه فوق، علم امام (ع) به شهادت خویش به گونه‌ای دیگر تبیین شد و آن طریق معمولی که علمای ده قرن پیش هم چون شیخ مفید،[۱۱] سید مرتضی،[۱۲] شیخ طوسی،[۱۳] شیخ طبرسی[۱۴] و .... برای تجزیه و تحلیل حرکت و فعل ارادی امام (ع) نسبت به شهادت خویش ارائه داده بودند، کنار گذاشته شد.

پس از آن، گروهی از علما پاسخ را در این جسته‌اند که هر چند امام پیشاپیش از چگونگی شهادت و زمان دقیق آن آگاه بود، اما این دانشی اندک پیش از شهادت، از او گرفته می‌شد تا بدین وسیله آن چه خدا مقدر ساخته، تحقق یابد.[۱۵] لکن بررسی روایات ما را به حقیقتی فراتر از این می‌برد و آن این است که همان خدایی که آدمیان را از به خطر انداختن جان خویش بر حذر داشته اولیای خود را به استقبال از شهادت فراخوانده است.[۱۶]

از این رو، به عنوان مثال، امیرالمؤمنین علی (ع) در پاسخ به این درخواست که کس دیگری را به مسجد بفرستد و جان خود را از خطر برهاند، فرمود: "از مرگ حتمی گریزی نیست"[۱۷] هم چنین آن حضرت در پاسخ به کسانی که از او می‌خواستند پیش از وقوع جنایت، قاتل خود را کیفر دهد، فرمود: «چگونه قضای الهی را تغییر دهم؟»[۱۸] همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، این مسأله نیز همچون سایر مسایل و شبهاتی که در سؤال پیش مطرح شده به موضوع "علم غیب امام (ع) در میدان عمل و تکلیف" مرتبط است. لذا تمام نکات و وجوهی که در پاسخ به سؤال گذشته مطرح شد، هم چون هم سویی علم امام (ع) با قضا و قدر الهی، شریک بودن امام (ع) با مردم در سختی های روزگار، آزمون انسان‌ها در ابتلا به سختی ها و استناد به جنبه بشری و جزئی امام (ع) پاسخگوی شبهه "آگاهی تفصیلی امام (ع) به شهادت خویش و اقدام به تهلکه" نیز می‌باشد، علاوه بر این که در اینجا سخن در این نیست که دارنده علوم غیبی همواره به علل و اسباب مادی بی اعتناست و خود را به طوفان حوادث می‌سپرد، بلکه منظور این است که هرگاه خداوند شبهات را برای اولیای خود برگزیند، آنان نیز ندای تسلیم به رضای الهی سر می‌دهند. به تعبیر یکی از اندیشمندان "کمال تسلیم و رضا آن است که علم باطنی آنان هیچ تأثیری در اعضا و جوارح ظاهری آن ها نکند و مانند یک بشر عادی در امور خود و دیگران سیر کنند، مگر در وقتی که مأذون باشند و مصلحت الهی اقتضا کند"[۱۹] علاوه بر نکاتی که در پاسخ به این سؤال مطرح شد، یک بیان عقلی_فلسفی نیز در این رابطه وجود دارد که علامه طباطبایی به توضییح و تبیین آن می‌پردازد. به عقیده ایشان اساس این اشکال، یک مغالطه بیش نیست، برای این که در این اشکال بین علوم عادی و علوم غیر عادی خلط شده و علم به غیب، علمی است غیر عادی که کمترین اثری در مجرای حوادث خارجی ندارد</ref>محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۱۹۶.</ref> توضیح این که: افعال اختیاری ما، همان‌طور که مربوط به اراده ماست، هم چنین به علل و شرایط دیگر مادی و زمانی و مکانی نیز بستگی دارد که اگر آن علل و شرایط هم با خواست ما جمع شود و با آن مساعدت و هماهنگی کند، آن وقت علت پیدایش و صدور آن عمل از ما، علتی تامه می‌شود که صدور معلول به دنبالش واجب و ضروری است. برای این که تخلف معلول از علت تامه‌اش محال است. پس نسبت فعل ـ که معلول است ـ به علت تامه‌اش، نسبت وجوب و ضرورت است، مانند نسبتی که هر حادثه دیگر به علت تامه‌اش دارد، و اما نسبتش به اراده ما که جزء علت است، نه تمام علت، نسبت جواز و امکان است، نه ضرورت و وجوب، تا این که بگوییم تخلفش محال است، پس روشن گردید که تمامی حوادث خارجی که یکی از آنها افعال اختیاری ماست، وقتی در خارج حادث می‌شود که حدوثش به خاطر تمامیت علت، واجب شده باشد و این منافات ندارد با این که در عین حال صدور افعال ما نسبت به خود ما به تنهایی ممکن باشد، نه واجب. حال که معلوم شد، هر حادثی از حوادث و از آن میان هر فعلی از افعال اختیاری ما، در عین اختیاری بودن، معلولی است که علت تامه ای دارد و اگر نمی داشت، محال بود که حادث شود، هم چنان که با فرض نبودن آن علت، محال بود حادث گردد، پس تمامی حوادث عالم سلسله نظام یافته ای است که همگی و مجموعه‌اش متصف به وجوب است. یعنی محال است که یکی از آن حوادث که به منزله یک حلقه از این زنجیر است از جای خودش حذف شود و جای خود را به چیز دیگر و حادثه ای دیگر بدهد. و نیز معلوم شد که این سلسله از همان روز اوّل واجب بوده ـ چه حوادث گذشته و چه حوادث آینده ـ حال اگر فرض کنیم که شخصی به این سلسله یعنی به سراپای حوادث عالم، آن طور که هست و خواهد بود علم داشته باشد، این علم نسبت هیچ یک از آن حوادث را هر چند اختیاری هم باشد، تغییر نمی دهد و تأثیری در نسبت آن نمی کند. یعنی با فرض این که نسبت وجوب دارد، ممکنش نمی سازد.بلکه هم چنان واجب است.[۲۰]

بنابراین، علم به قضای حتمی تأثیری در زندگی علمی انسان ندارد و تکلیف‌آور نیست[۲۱] و علوم غیبی امام (ع) نیز که به موجب ادله عقلی و نقلی به لوح محفوظ و قضای حتمی الهی تعلّق گرفته، هیچ گونه تکلیفی به متعلق این علم از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع می‌باشد، تعلق نمی گیرد. از این رو، امام (ع) با وجود علم به خطر، به زندگی عادی خود ادامه می‌دهد، اگر چه منتهی به خطر خواهد شد، چون می‌داند قضای حتمی و تغییر ناپذیر الهی البته محقق خواهد شد. بنابراین با اختیار قدم در قربانگاه می‌گذارد و شمول آیه کریمه ﴿وَلا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ نمی‌باشد. زیرا در تهلکه واقع شده، نه این که خود را به تهلکه انداخته باشد.[۲۲]

بر اساس آن چه گفته شد، شبهه‌ای که در رابطه با علم تفصیلی امام (ع) به شهادت خویش مطرح شد. مرتفع می‌شود. بسیاری از علما و بزرگان شیعه به جانب داری از این نظریه پرداخته و دیدگاه علمای متقدم هم چون شیخ مفید و سید مرتضی و سایرین را که علم تفصیلی امام (ع) به جزئیات عالم، از جمله شهادت ایشان را، انکار کردند ـ نپذیرفته‌اند»[۲۳].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. مکاتبه اختصاصى دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  2. پژوهشی در معارف امامیه، ج ۲، حاشیة ص۶۸۳.
  3. بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم؛ سوره کهف، آیه: ۱۱۰.
  4. اثبات ولایت، ص ۲۸۳ - ۲۸۷.
  5. پژوهش در علم پیامبر، ص ٧۶.
  6. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۸۸، شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص ۱۱ـ۱۷، ابن حسام الدین هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص ۱۹۱ـ۱۹۵. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۴، احمد بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۱.
  7. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، مطبعه الاداب، ج۴، ص۱۸۳.
  8. نک: قاضی ابن العربی المالکی، العواصم من القواصم، ص۲۳۲.
  9. نک: همان، تعلیقات.
  10. عز الدین ابی الحسن ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۷.
  11. نک: شیخ مفید، المسائل العکبریه، ص ۶۹.
  12. سید مرتضی، تنزیه الانبیا، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، ص۱۸۲.
  13. تلخیص الشافی، ج۴، ص۱۸۳.
  14. شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۷۰.
  15. نک: محمد محمدی ری‌شهری، موسوعة الإمام علی بن ابی طالب (ع)، ج۷، ص۲۴۳.
  16. شیخ مفید این پاسخ را در کنار نظریه نخست خویش آورده است. نک: مصنفات شیخ مفید، المؤتمر العالمی الالفيه للشیخ المفید، ج۶، ص۷۰.
  17. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۲، ص ۴۵۲.
  18. حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، نجف، مطبعه الحیدریه، ص۴۳.
  19. علی نمازی شاهرودی، اثبات ولایت، ص۵۳.
  20. همان، ص۱۹۷.
  21. نک: محمد حسین طباطبایی، [[بحثی کوتاه درباره علم امام علی (ع)، مجله نور علم، ش۱، مسلسل ۴۹، ۱۳۷۱، ص۲۲.
  22. همان، ص۲۴.
  23. وبگاه رهروان ولایت