تفاوتهای آزادی در اسلام با آزادی در غرب چیست؟ (پرسش)
تفاوتهای آزادی در اسلام با آزادی در غرب چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
تفاوتهای آزادی در اسلام با آزادی در غرب چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
آقای دکتر شریف لکزایی در کتاب «آزادی» در اینباره گفته است:
«بهرغم اشتراک نظر میان اندیشههای اسلامی و غربی در تأکید بر آزادی، این دو در موضوع اصول آزادی عقیده از یکدیگر متمایز میشوند. از نظر اروپائیان، آزادی عقیده دارای سه اصل است: اصل احترام انسان، اصل شخصی بودن دین و این اصل که تحمیل نظر و عقیده شخصی بر شخص دیگر ترجیح بلامرجح است. در اسلام عقیده آزاد است ولی نه براساس اینکه انسان محترم است و لازمه احترام به انسان، احترام به هر نوع عقیده او است خواه حق باشد خواه باطل و نه از آن جهت که دین یک امر فردی و شخصی و سلیقهای و خوبی آن نسبی است و نه از آن جهت که تحمیل عقیدهای بر شخصی که عقیده خاصی دارد ترجیح بلامرجح است؛ بلکه از نظر اسلام اصول آزادی عقیده عبارتاند از: فضائل روحی و نفسانی در فضیلت خود نیازمند اراده و اختیارند؛ محبت و عقیده از قلمرو اجبار خارج است؛ و در نهایت اینکه اسلام به طور کلی در اصول دین، طرفدار تفکر آزاد است و بر این نظر است که اصول دین جز با تفکر آزاد پیدا نمیشود[۱].
یکی دیگر از تفاوتهای آزادی، تفاوت در بینش اسلام و غرب است. در اسلام، آزادی فردی و دموکراسی وجود دارد با این تفاوت که در این زمینه اگرچه با غرب اشتراکی مشاهده میشود اما با آن از جهاتی متفاوت است. از اینرو گنجاندن واژه "دموکراتیک" در کنار جمهوری اسلامی وجهی ندارد؛ زیرا در آینده هنگامی که مردم در دولت اسلامی یک سلسله آزادیها و دموکراسی به دست آورند ممکن است برخی اینگونه تفسیر کنند که این آزادیها و دموکراسیها به دلیل دموکراتیک بودن نظام است. از اینرو ممکن است گمان شود که جمهوری دو مبنا و بنیاد دارد: بنیادهای دموکراتیک و بنیادهای اسلامی و آنچه که به آزادی و حقوق فردی و دموکراسی ارتباط مییابد، مربوط است به بنیاد دموکراتیک این جمهوری و نه بنیاد اسلامی آن. ما بر آن هستیم تأکید کنیم وقتی از جمهوری اسلامی سخن به میان میآید، آزادی و حقوق فرد و دموکراسی هم در بطن آن نهفته است[۲].
تمایز دیگر اینکه اساساً مفهوم آزادی به آن معنا که فلسفههای اجتماعی غرب اعتقاد دارند با آزادی به آن معنا که در اسلام مطرح است تفاوت عمده و بنیادی دارد[۳].
تفاوت دیگر درباره آزادی در اسلام و غرب در ریشه و منشأ آزادی است. در غرب، ریشه و منشأ آزادی را تمایلها و خواهشهای انسان میدانند و آنجا که از اراده انسان سخن میگویند، تفاوتی میان تمایل و اراده قائل نیستند. از نظر فلاسفه غرب، انسان موجودی است دارای سلسلهای از خواستها که میخواهد این چنین زیست کند. همین تمایل منشأ آزادی عمل او خواهد بود. در نتیجه آنچه آزادی فرد را محدود میکند آزادی امیال دیگران است. هیچ ضابطه و چارچوب دیگری نمیتواند آزادی انسان و تمایل او را محدود کند[۴].
آزادی به این معنا، نوعی حیوانیت رها شده است. اینکه انسان میل و خواستی دارد و باید بر این اساس آزاد باشد، موجب تمایز میان آزادی انسان و آزادی حیوان نمیشود. حال آنکه مسئله در مورد انسان این است که او در عین اینکه انسان است حیوان است و در عین اینکه حیوان است انسان است. آدمی دارای سلسلهای از استعدادهای مترقی و متعالی است که معیار انسانیت او است. با این وصف و دو بعد وجودی، ممکن نیست که انسان بتواند در هر دو قسمت وجودی خود از بینهایت درجه آزادی برخوردار باشد. رهایی هریک از دو قسمت عالی و سافل وجود انسان، مساوی با محدود شدن قسمت دیگر است.
در نهایت اینکه در کشورهای غربی، مبنای وضع قوانین خواست اکثریت است[۵]. دموکراسی براساس آزادی انسان است، اما این آزادی انسان در آزادی شهوات خلاصه نمیشود. از نظر اسلام اینگونه آزادیها سقوط آزادی انسانی است. اینها رهایی حیوانیت و اسیر شدن انسانیت است. کمال انسان در انسانیت و عواطف عالی و احساسات بلند او است. اینکه گفته میشود در اسلام دموکراسی وجود دارد، به این معنا است که اسلام میخواهد آزادی واقعی یعنی در بند کردن حیوانیت و رها ساختن انسانیت به انسان بدهد[۶].
از منظر اسلام، آزادی و دموکراسی براساس آن چیزی است که تکامل انسانی انسان ایجاب میکند. یعنی آزادی، حق انسان بماهو انسان است؛ حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است، نه حق ناشی از میل افراد و تمایلهای آنها. دموکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده، حال آنکه این واژه در قاموس اندیشه غرب به معنای حیوانیت رها شده است[۷]. باید گوهر آزادی را در انسانیت انسان جستوجو کرد که آن را در فرهنگ خود داریم و از اینکه دنبالهرو دیگران بوده و آن را از دیگران اخذ کنیم، بینیاز هستیم. این درست نیست که باور به خدا موجب از دست رفتن آزادی میشود. اعتقاد به خدا نه تنها آزادی انسان را سلب نمیکند، بلکه موجب تقویت روح آزادیخواهی و حریت در انسان میشود. و در واقع اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با اینکه انسان آزاد و مختار باشد[۸]. مکتب اگزیستانسیالیسم، که خداپرستی را در تضاد با آزادی انسان میداند، در این زمینه به خطا رفته و باید گفت جز با تعلق به خدا، آزادی پیدا نمیشود»[۹]
پانویس
- ↑ یادداشتها، ج۱، ص۸۱-۸۳.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۹۹.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۰۰.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۰۰.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۰۰.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۰۲.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۰۴؛ از نظر استاد مطهری، معیارهای انسانیت عبارتاند از: دانش، پرورش یا خلق و خوی و محبت، اراده، آزادی، مسئولیت، تکلیف و زیبایی. ر.ک: گفتارهای معنوی، ص۲۲۱-۲۳۵.
- ↑ مجموعه آثار، ج۱، ص۵۶۶
- ↑ لکزایی، شریف، آزادی، ص ۳۸.