توجه به مستضعفان
مقدمه
از امور مسلم در سیره پیامبر خدا (ص)، توجه ایشان به مستضعفان است و ایشان برای آزادساختن آنان از بند اسارتها، فراهم کردن زمینه صعود، زدودن محرومیتهایشان و سیر دادن آنان به سوی عزت حقیقیشان میکوشید[۱].
مستضعفان در کلام رسو ل خدا (ص)
پیامبر خاتم (ص) ناتوانان مستضعف را بهترین بندگان خدا دانسته[۲]، آنان را شاهان بهشت معرفی کرد[۳]. آن حضرت، به محرومان به علت شکیباییشان، تهنیت گفت؛ محرومانی که ملکوت آسمانها و زمین را میبینند[۴].
رسول خدا (ص) در سخنان خود، آنان را که روحیه استضعاف داشته، از روحیه استکبار به دوراند، محبوب خداوند معرفی کرد و راه نزدیکشدن به خداوند را دوستی راه با آنان اعلام کرد و فرمود: راه نزدیکشدن به خدا دوستداشتن مستمندان و نزدیکشدن به ایشان است[۵].[۶]
مستضعفان اولین پیشگامان راه حق
نخستین گروندگان به آن حضرت، همچون مؤمنان به سایر انبیای عظام، محرومان و مستضعفان جامعه بودند. آنان که در دیده اشراف، فرومایه و به سبب ناداری، بیارزش شمرده میشدند. روایت شده است که پس از دعوت رسول خدا (ص) مستضعفانی که به آیین اسلام گرویدند، چون به آیین آزادگی و آزادی گردن نهادند، شدیدترین شکنجهها و آزارها را به جان خریدند.
ابن اسحاق در این باره مینویسد: "مشرکان به آزار و اذیت مسلمانان پرداختند و هر یکی از قبایل، به مسلمانان قبیلهشان یورش بردند. آنها مسلمانان مستضعف قبایل خود را به زندان میافکندند و با کتکزدن و خواباندن آنها بر روی ریگهای داغ مکّه، آنان را شکنجه و آزار میدادند تا از دین خود برگردند"[۷].
سفارش خدا درباره مستضعفان به پیامبر (ص)
خداوند در قرآن به رسول خود فرموده است: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾[۸]. در شأن نزول این آیه شریفه نوشتهاند که این آیه درباره مستضعفانی چون سلمان، ابوذر، صهیب، عمار، خباب و مانند ایشان از فقیران صحابه نازل شده است؛ روزی عدهای از ﴿مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾[۹] نزد پیامبر خدا (ص) آمده، گفتند: "ای رسول خدا (ص)! اگر در صدر مجلس بنشینی و این پشمینهپوشانِ بدبوی و کثیف را از خود دور کنی، ما نزد تو میآییم و دینت را میپذیریم؛ مانع ما از شرکت در جلسات تو جز اینان نیستند"؛ در حالی که اشراف قوم، خواهان آن بودند که پیامبر (ص) مستضعفان را طرد کند و به دین خود، رنگ اشرافی بزند و از مستضعفگرایی دست بشوید؛ خداوند، تکلیف وی را چنین روشن کرد[۱۰]: ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۱۱].
پیامبر (ص) پس از نزول این آیه به پا خاست و در جستجوی مستضعفان و بینوایان شتافت و آنان را در انتهای مسجد دید که به ذکر الهی مشغولاند؛ پس به آنان فرمود: خدای را سپاس که زندگیام را به پایان نرساند تا دستور داد که من در کنار گروهی از امتم با آنها باشم؛ من در زندگی و مرگ با شمایم"[۱۲]. گفته شده است، پس از این فرمان الهی و تبیین جهت گیریها بود که رسول خدا (ص) فرمود: "خدایا! مرا مسکین، زنده بدار و مسکین بمیران و با مسکینان محشور فرما!"[۱۳].
مرحوم طبرسی یادآور میشود، هیچ گاه پیامبر (ص) به دنیا و زینت آن میل نداشت؛ بلکه پیامبر (ص) حریص بود که بزرگان مشرکان ایمان آورند تا پیران و خویشان آنان هم ایمان بیاورند. در این آیه به ایشان خطاب و ایشان مأمور شد که به مستمندان و مستضعفان روی آورد و چشم از آنان برندارد و به طرف اشراف نرود[۱۴].
از امیر مؤمنان علی (ع) نیز نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: خداوند در شب معراج به من فرمود: "ای احمد! دوست داشتن خدا، دوست داشتن فقیران و نزدیک شدن به ایشان است. [گفت: آنان چه کسانیاند؟ فرمود:] کسانی که به اندک خشنودند و بر گرسنگی شکیبایند و بر زندگی گوارا سپاسگزاراند و از گرسنگی و تشنگی، شکایت نمیکنند و با زبانشان دروغ نمیگویند و بر پروردگارشان خشم نمیگیرند و بر آنچه از دست دادهاند، افسردهخاطر و به آنچه به دست آرند، شادمان نمیشوند. ای احمد! دوست داشتن من، دوستداشتن فقیران است. به فقیران و مجلسشان نزدیک شو و آنان را نزدیک خود آر تا تو را به خود نزدیک کنم و از ثروتمندان و مجلسشان دور شو که فقیران، دوستان مناند"[۱۵].[۱۶].
مصاحبت با بینوایان؛ مشی پیامبر اسلام (ص)
خاتم پیامبران الهی (ص) خود را از مسکینان و مستضعفان میدانست و از سیره ملوک و سلاطین و تشریفات و رفتار آنان بیزار بود و دوست نداشت که به پادشاهان شبیه شود[۱۷]. محبوبترین نامها نزد آن حضرت، آن بود که وی را "مسکین" بنامند[۱۸]. نقل است که روزی مردی نزد پیامبر (ص) آمد و با ایشان سخن گفت، در حالی که بر اندامش لرزه افتاده بود؛ پس پیامبر (ص) فرمود: "راحت باش! من شاه نیستم؛ پسر زنی هستم که گوشت خشکشده میخورد"[۱۹].
مستضعفان صالح، گرامیترین مردمان نزد رسول خدا (ص) بودند و آن حضرت به محرومان، عشق میورزید و ایشان را محترم میشمرد، آنان را بزرگ و ارجمند میداشت و به هیچ وجه اجازه نمیداد دیگران آنان را کوچک بشمرند و تحقیر کنند؛ میفرمود: "هر کس مسلمان فقیر را ناچیز شمارد، حقّ خدا را ناچیز شمرده است و خداوند در روز قیامت، او را ناچیز میگرداند؛ مگر اینکه توبه کند و هر کس مسلمان فقیری را گرامی بدارد، روز قیامت، در حالی با خدا دیدار میکند که از او راضی است"[۲۰]. و میفرمود: « أَمَرَنِي بِحُبِّ الْمَسَاكِينِ الْمُسْلِمِينَ»[۲۱]؛ خداوند، به من فرمان داده است که مسکینان مسلمان را دوست بدارم". همچنین میفرمود: "مرا در میان ضعیفان بجویید؛ زیرا شما به واسطه مردمان ضعیف است که روزی میخورید و یاری میشوید"[۲۲].
پیامبر اکرم (ص) یاران خود را نیز به دوست داشتن مستضعفان و نزدیک شدن به آنان سفارش میکرد. از سلمان فارسی روایت شده است که میگفت: "حبیبم، رسول خدا (ص) مرا به هفت خصلت سفارش فرمود و اینکه در هیچ حالی آنها را ترک نکنم: اینکه به پایینتر از خود بنگرم و به آن که برتر از من است، نگرم و اینکه مستمندان را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم..."[۲۳].
رسول خدا (ص) هنگام فرستادن علی (ع) به سوی یمن، ضمن توصیههایی، به ایشان فرمود: "فرودست را بر فرا دست مقدم بدار و ناتوان را بر زورمند"[۲۴].
وقتی رسول الله (ص) قصد سکونت در مدینه را داشت، خداوند آنگونه مقدر کرد که ناقه به محله فقیرنشین برود.... وقتی ناقه از منزل بنینجار هم گذشت و به منطقه محروم مدینه وارد شد، نبی اکرم (ص) زمام ناقه را رها کرد و ناقه به راه خود ادامه داد تا اینکه به محل کنونی مسجد پیامبر (ص) رسید و کنار خانه ابوایوب انصاری زانو زد؛ کسی که فقیرتر از او کسی در مدینه نبود.... پس پیامبر (ص) از ناقه پایین آمد و به منزل ابوایوب انصاری رفت[۲۵].
همچنین نقل شده است که پس از پیروزی در جنگ بدر، مردم درباره کیفیت تقسیم غنیمتها اختلاف پیدا کردند. پس رسول خدا (ص) دستور داد همه غنیمتها را به بیت المال برگردانند و همه برگردانده شد. شجاعان گمان میکردند که رسول اکرم (ص) غنیمتها را به آنان خواهد داد، بدون آنکه به ناتوانان چیزی داده شود. آن گاه پیامبر (ص) دستور داد غنیمتها به طور مساوی میان آنها تقسیم شود، سعد بن أبی وقاص گفت: "ای رسول خدا (ص)، آیا سوار کاری که از قوم حمایت کرده است، باید با ضعیف و ناتوان مساوی باشد؟" پیامبر (ص) فرمود: "مادرت به عزایت بنشیند! مگر شما جز به واسطه ضعفای خود، یاری شدید؟"[۲۶].
از امام صادق (ع) نقل شده است که روزی مردی ثروتمند با لباسی فاخر، خدمت پیامبر خدا (ص) رسید و در محضر ایشان نشست. پس مرد تنگدستی نیز با لباسی کهنه، وارد شد و کنار آن ثروتمند نشست. پس، آن مرد ثروتمند، لباسش را از زیر پایش جمع کرد. پیامبر خدا (ص) به او فرمود: "آیا ترسیدی که از ناداری او، چیزی به تو سرایت کند؟" گفت: "خیر"؛ فرمود: "پس ترسیدی که از ثروتمندیِ تو چیزی به او برسد؟" گفت: "خیر"؛ فرمود: "پس ترسیدی که او لباس تو را کثیف کند؟" گفت: "خیر"؛ فرمود: "پس چه چیز باعث شد که تو چنین کنی؟" گفت: "ای پیامبر خدا (ص)! من همراهی دارم که برایم هر کار زشتی را زیبا جلوه میدهد و هر کار خوبی را بد مینمایاند. من نیمی از داراییام را برای این [مرد تنگدست] قرار دادم"؛ پیامبر (ص) به مرد تنگدست فرمود: "آیا میپذیری؟" گفت: "خیر"؛ مرد ثروتمند به او گفت: "چرا نمیپذیری؟" جواب داد: "میترسم من هم مانند او شوم"[۲۷].
توجه ویژه رسول خدا (ص) به مستضعفان و پابرهنگان و ارج نهادن ایشان به محرومان، آنان را شیفته آن حضرت و دلهایشان را از دوستی ایشان، لبریز کرده بود و پیامبر (ص) به کمک همین مسلمانان پابرهنه و بینوا، سرزمینها را فتح میکرد و بر دشمنان و مخالفان پیروز میشد[۲۸].[۲۹]
منابع
پانویس
- ↑ محمدزاده، محسن، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۷۱.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۴۰۷؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۲۶۴ و المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۴، ص ۱۵۶.
- ↑ تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۱۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۲۶۴؛ محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۶۵ و شیخ مفید، المقنعه، ص ۳۷۴.
- ↑ « وَ الْقُرْبَةُ إِلَى اللَّهِ حُبُ الْمَسَاكِينِ وَ الدُّنُوُّ مِنْهُمْ»؛ جامع الاخبار، ص ۱۸۳؛ محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۲، ص۴۵۷؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ۱۴۹؛ کنز العمال، ج ۱۵، ص ۸۷۵ و ابن عساکر، مدینه دمشق، ج ۱۹، ص ۴۴۷.
- ↑ محمدزاده، محسن، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۷۱.
- ↑ محمدزاده، محسن، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۷۲.
- ↑ «و با آنان که پروردگار خویش را سپیدهدمان و در پایان روز به شوق لقای وی میخوانند خویشتنداری کن و دیدگانت از آنان به دیگران دوخته نشود که زیور زندگی این جهان را بجویی و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کردهایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.
- ↑ کسانی که پیامبر (ص) از آنان برای علاقهمند شدن آنان به اسلام دلجویی میکرد.
- ↑ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۸۲؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج ۱۵، ص ۱۵۶؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج ۸، ص ۲۵۰ و حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۳، ص ۱۸۸.
- ↑ «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیدهدمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی میخوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
- ↑ « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُمِتْنِي حَتَّى أَمَرَنِي أَنْ أَصْبِرَ نَفْسِي مَعَ رِجَالٍ مِنْ أُمَّتِي مَعَكُمُ الْمَحْيَا وَ مَعَكُمُ الْمَمَاتُ»شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۷۳؛ روح المعانی، ج ۸، ص ۲۵۰ و ابن جمعه هویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۲۵۸.
- ↑ « اللَّهُمَ أَحْيِنِي مِسْكِيناً وَ أَمِتْنِي مِسْكِيناً وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَةِ الْمَسَاكِينِ»؛ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۸۱ - ۱۳۸۲؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۴، ص ۲۲۲ و البیهقی، السنن الکبری، ج ۷، ص ۱۲.
- ↑ مجمع البیان، ج ۴، ص۴۷۴.
- ↑ «يَا أَحْمَدُ إِنَّ الْمَحَبَّةَ لِلَّهِ هِيَ الْمَحَبَّةُ لِلْفُقَرَاءِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَيْهِمْ قَالَ يَا رَبِّ وَ مَنِ الْفُقَرَاءُ قَالَ الَّذِينَ رَضُوا بِالْقَلِيلِ وَ صَبَرُوا عَلَى الْجُوعِ وَ شَكَرُوا عَلَى الرَّخَاءِ وَ لَمْ يَشْكُوا جُوعَهُمْ وَ لَا ظَمَأَهُمْ وَ لَمْ يَكْذِبُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ لَمْ يَغْضَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ وَ لَمْ يَغْتَمُّوا عَلَى مَا فَاتَهُمْ وَ لَمْ يَفْرَحُوا بِمَا آتَاهُمْ. يَا أَحْمَدُ مَحَبَّتِي مَحَبَّةُ الْفُقَرَاءِ فَأَدْنِ الْفُقَرَاءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْكَ وَ أَبْعِدِ الْأَغْنِيَاءَ وَ أَبْعِدْ مَجْلِسَهُمْ عَنْكَ فَإِنَّ الْفُقَرَاءَ أَحِبَّائِي»؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج۱، ص۲۰۰- ۲۰۱؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص۲۳ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص۲۳۷.
- ↑ محمدزاده، محسن، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۱۷۲ ـ ۱۷۴.
- ↑ الکافی، ج ۶، ص ۲۷۲ و احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۲، ص۴۵۸.
- ↑ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۳۰۱؛ عبداللّه بن سعید عبادی لحجی، منتهی السئول، علی وسائل الوصول إلی شمائل الرسول (ص)، ج۲، ص۸۴ و یوسف بن اسماعیل النبهانی، وسائل الوصول إلی شمائل الرسول (ص)، ص۱۵۶.
- ↑ ماوردی، اعلام النبوه، ص ۲۲۱؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۲۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۸۴ و ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة، ج ۵، ص ۶۹.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۳ - ۱۴؛ شیخ صدوق، الامالی، ص ۴۲۹ و ورام ابن ابی فراس مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۱.
- ↑ الکافی، ج ۸، ص ۸؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۳۱۵ و مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۱۰۴.
- ↑ ابنالاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۵۸۴، السنن الکبری (البیهقی)، ج ۳، ص ۳۴۵ و النسائی، السنن الکبری، ج ۳، ص ۳۰ و با اندکی اختلاف در ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۳۲.
- ↑ «أَوْصَانِي خَلِيلِي رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِسَبْعٍ لَا أَدَعُهُنَّ عَلَى كُلِّ حَالٍ: أَنْ أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ دُونِي وَ لَا أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقِي وَ أَنْ أُحِبَّ الْفُقَرَاءَ وَ أَدْنُوَ مِنْهُمْ...»؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص ۲۲۲؛ ابن ادریس حلی، مستطرفات السرائر، ص ۶۵۱ و شیخ مفید، الحکایات، ص ۹۶.
- ↑ الذهبی، میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۲۲۲ و المبارکفوزی، تحفة الاحوذی، ج ۷، ص ۳۷۳.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۸۲ - ۱۸۳؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۳۳ و ۱۸۵؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۹۴ - ۴۹۵ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۲۲۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۹۹ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۴، ص ۶۲.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۲۶۲ - ۲۶۳ و مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۰۵.
- ↑ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱، ص ۲۹۳؛ مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۲۶۲ و تحفة الاحوذی، ج ۵، ص ۲۹۱.
- ↑ محمدزاده، محسن، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۱۷۴ ـ ۱۷۷.